دیو واژه ای فارسی است و از واژه �دایوا� در زبان فارسی باستان و به معنای شیطان و خدای زشتیها گرفته شده است این واژه در فارسی میانه به شکل �دِو � آمده است .
این واژه در سانسکریت به صورت �دیوس� و به معنای خدای خورشید آمده است که با دیو هم ریشه می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
این واژه به شکل �زیوس� وارد زبان یونانی و به شکل �دمون� وارد زبانهای اروپایی شده است.
در پاسخ به جناب آنیر قوجا باید بگویم:
این واژه ارتباطی به واژه دماخ در زبان ترکی ندارد و نیز دیوان هم واژه ای فارسی است .
اتفاق نظر بر این است که واژه دیو از ریشه دئوا هم ریشه با دین به معنی روشنی نور و روز است
پرسش این است که دینی که مهمترین بخش گفتمان نور و تاریکی است چرا باید نور و روز بخش بد و نادرست داستان باشند
... [مشاهده متن کامل]
دیو ، دیوسسن به معنی مکنده بلعنده هست هم ریشه هست دوشیدن در فارسی چیزی که هستی رو در خود فرو میبرد ، بلعنده هستی
ما در گاتاو واژه سپنته هیه رو داریم به معنی پیماینده رونده حرکت کننده گستراننده ، و در مقابل دو واژه داریم یکی انکره به معنی نگهدارنده و بازدارنده ، و همچنین دیو به معنی بلعنده فروبرنده ، مکنده
آخه چرا جمعش دیوانه وچرا به کتاب شاعران دیوان گفته می شود ؟؟
می گویند دیو از ریشه ترکی Diu بمعنای گفتن است که بسیاری کلمات از آن ساخته شده از آن جمله دبیر و دیوان ( گفته ها )
آری آنکه سخن را خوش نچیند تا مرتبه دیو امکان نزول و جلوس دارد . . . .
... [مشاهده متن کامل]
بکار آور آن دانشی کت خدیو
بداده ست و منگر بفرمان دیو ( فرمایش دیو )
اسدی
یکی مهره باز است گیتی که دیو
ندارد بترفند او هیچ تیو. . . عنصری
گمان این کهتر قوجام ، تیو نیز از ریشه Diu باشد ، در بیت فوق گیتی مهره بازی است که که هیچ دیو نمی تواند با سُخن و القائات عزم آن را دگرگون کند
در فرس دیو را آهرمن اهریمن گویند
؟؟؟؟ والله اعلم
آنیرقوجام
واژه دیو
معادل ابجد 20
تعداد حروف 3
تلفظ div
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: d�v]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی div
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
موجود بلند قامت و شاخ دار
کنایه از انسان بدکار و موذی و آسیب رسان و خودخواه
#دیو
واژه ایرانی کهن است که از ریشه daiva دیوا گرفته شده است.
این واژه با کوچکترین ترین دگرگونی در اوستا و پارسی پهلویی تا کنون در زبان پارسی و بسیاری از زبانه های هند و اروپایی که از واژگان پارسی بهره میبرند، پایدار مانده است.
... [مشاهده متن کامل]
در انگلیسی : demon و daeva و deity و day همگی از واژه دیو پارسی و ایرانی ریشه می گیرند.
https://www. etymonline. com/word/deity#etymonline_v_5522
https://en. m. wiktionary. org/wiki/دیو#Persian
فرانسوی : d�mon. دمون
اسپانیایی: demonio دمونیو
آلمانی: D�mon دیمان
ایتالیایی: demone. دمونه
نزدیک به دو میلیارد نفر در جهان واژه دیو را از ریشه پارسی آن بهره میبرند
@aryairan. ایتا
دیو گرفته شده از ( دَئِوَ ) که یک واژه اوِستایی است / دیو یا دئو همان اجنه ها هستن که در دسته ی شیاطین میباشند .
در ایرانیان - یهودیان و بابلیان و دیگر تمدنهای قدیم , پیش از یکتاپرستی , دیوهارا شریکِ خدا قرار میدادند و پرستِش میکردند و جنگهایی هم بینِ آدمیان و دیوها در میگرفت در تاریخ ( مانندِ طهمورثِ دیوبند ) / زمانی که میخواهند یکتاپرست شوند یعنی مزدیسنا یا از پرستِش دیوان کناره گیری کنند میگویند : ( فرورانِ مزدیسنو زرتشتریش - وی دئو اهوره تکئش ) = برمیگزینم که یکتاپرستِ مزدیسنا هستم , دیوپرستی را انکار کرده تنها اهوره ( خدای یکتا ) را میپرستم .
... [مشاهده متن کامل] دیو
دیو 🔄 وید
دیو = شمار گیرند
وید = کتاب
دیو
دیوان
دیوانگری
دین و دیو و دیوان
دین = برنامه داد
دیو = شمار گیرند
دیوان = نگهدار شمار
این که واژه دیو یک واژه زشت شده است پس از آمدن اسلام و اعراب شده تا فرهنگ و دانش را ازین سرزمین از بین ببرند.
... [مشاهده متن کامل]
دیو خوبش خراب دارد.
انگره مینو یک دیو بدکاره بود.
زرتشت هم دیو را بد گفته چون هند را بد میگفت.
هندیان هم ( اهورا ) را بد میگویند چون ایران را بد میگویند.
پس ازین ما درمی یابیم که ( شیطان و اهریمن ) هم واژه خوب بوده اند و از دشمنی مردم با هم نام زشت شده اند.
همین چهره زشت که در فلم ها برای دیو به کار میرود. !
در فلم هایی مذهبی هندوان برای اهورا چنین چهره میدهند.
ما میگویم ( اهورا )
هندوان میگویند ( اسورا ) .
دیو
دیوی
دیوتا
دیوان
دیوانا، دیوانه
دیوانگری
دیوانه/دیوانا
پران/پرانه/پرانا
قرآن/قرآنا
دیو 🔄 وید
وید کتاب مقدس هندوان
واژه دِویل ( devil ) برگرفته از واژه پارسی دیو است❗
دَیّو = کوتاهیده دَیّوث.
شیطان انسانما - شیطان صفت
هیولای انسان نما
جان دیس
یک چیزِ خیالی در قصه ها
دیو :
دکتر کزازی در مورد واژه ی دیو می نویسد : ( ( دیو درپهلوی دو dew بوده است و در اوستایی دئو daeva. این واژه ی کهن در سانسکریت دوا devā و در یونانی zeus است. معنای نخستین واژه خدا بوده است. هنوز در زبان های اروپایی، این واژه در معنی خدا به کار برده می شود: در فرانسوی dieu در ایتالیایی dio؛ در اسپانیایی dios. تنها در فرهنگ و زبان های ایرانی است که این واژه معنایی وارونه یافته است و در معنی اهریمن به کار برده شده است: این وارونگی در معنی از آنجا ست که چون زرتشت" دین بهی" یا مزدیستی را در ایران در گسترد، آیین پیشین را که آیینی هند و ایرانی بود و آن را آیین" دیو پرستی" یا دِوایَسنی می نامند به فرجام آورد. چنان می نماید که در آیین پیش از زرتشت، دو تیره از خدایان، دیوان و اَثورگان یا اهورگان، گرامی داشته می شده اند. آنگاه که زرتشت خدای بزرگ و یگانه را " اهورامزدا" نامید، دیوان را خوار داشت و به نیروهای تباهی و گمراهی دیگرگون ساخت. اما در آیین ودایی این خدایان پرستیده می شده اند. باور شناسی زرتشتی بیشتر اثوره ای است: ایزدان و مینویان زرتشتی بیشتر از اثورگانند ؛ اما آیین ودایی بیشتر دیوی مانده است. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 184 )
دیو:
دکتر حسن انوری در مورد "دیو " می نویسد: ( ( در ایران باستان پیش از ظهور زرتشت، دیوها گروهی از پروردگاران آریایی بوده اند، ولی پس از ظهور زرتشت و باور به اهورامزدا، دیوان گمراه کنندگان و خدایان بدی و شر و شیاطین دانسته شدند. واژه ی دیو در نزد دیگر آریایی ها ( جز ایرانی ها ) معنی اصلی خود را حفظ کرده است. چنانچه نزد هندوانdeva و در زبان فرانسوی dieu به معنی خداست. در شاهنامه و دیگر آثار ادبی و از جمله در بیت زیر "دیو" اغلب به معنی موجودات شرانگیز و هدایت کننده به بدی به کار رفته است. در دوره های بعد دیو موجودی افسانه ای است به صورت آدمی بلندقد و تنومند و زشت روی و پُر از موی و هولناک که بر سر دو شاخ مانند شاخ گاو دارد و دارای دم است . ) )
( ( نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
بس دیو را که صورت فرزند آدم است ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۱۳۶. )
در زبان لری بختیاری به معنی تریده است
غول ، گوریل ، نسناس ، ابلیس، اهرمن، اهریمن، روح پلید، شیطان، عفریت و زبان اوستایی دَئِوَ ( daewa )
به علی
بی ادب
موجودی خیالی
دیو: ابلیس، اهرمن، اهریمن، روح پلید، شیطان، عفریت
دیو= ملائک فرشتگان دانا
ابلیس=خداند آسمانی خاک
اهرمن=اهورامانا = خداوند منان
شیطان - ساطان - سیتان=دانای مطلق دانای به تمام وکمال
دیو یکی از واژه های کهن و قدمت آن به دوران آریاییان می رسد. دیوان گروهی از پروردگاران آریائی بوده اند. پس از جدائی ایرانیان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراه کنندگان و شیاطین خوانده شدند. چنانکه در آئین مزدیسنا کلاً به مردم بدمنش هم اطلاق می شود. [۱] واژهٔ دیو در اوستا به صورت دَئوَ و در پهلوی دِو و در فارسی دیو گفته می شود. در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه به معنی فروغ و روشنائی و نام خداست. اشتقاق این واژه در میان اقوام آریائی نیز معنی خدا دارد چنانکه در یونانی زئوس و در لاتینی دَئوس در فرانسه دی اُ و در انگلیسی دِئیتی و در ایرلندی دیابکار می رود. [۲]
... [مشاهده متن کامل]
دیو در ( دیواناگری देव ) یک کلمهٔ سانسکریت است و در دین هندوئیسم به معنی خدا و الوهیت است. در هندوئیسم مدرن، می توان آن را آزادانه به هر موجود خیرخواه خارج از جهان مادی اطلاق کرد. دیوها همچنین نابرادری اسوراها به شمار می آیند که قدرتی هم پایه دارند. دیوها همواره با اسوراها در حال جنگ هستند. [۳]
هنگامی که آریاییان در منطقه ایران ویج از یکدیگر جدا شدند گروهی از آنان به سمت سیستان رفتند. در این منطقه با ایرانیان سیاه پوست مواجه گشته و با آنان جنگیدند. بعدها این جنگها به صورت افسانه در کتاب شاهنامه به جنگ ایرانیان و دیوان مشهور شده است[۴].
پیدایش دیوان در فرهنگ مزدیسنا
در اسطورهٔ آفرینش آمده است که پس از آنکه اهورامزدا دست به آفرینش جهان مینوی و مادی زد و امشاسپندان و ایزدان و فروهرها پدید آمدند، اهریمن هم بیکار ننشست و دست به آفرینش جهان بدی زد و در برابر امشاسپندان، کماریکان و در برابر ایزدان، دیوان را پدید آورد. به این ترتیب در برابر هر ایزدی دیوی به کار گمارده شد. تعداد و شمار دیوان را مانند ایزدان بسیار می نویسند. آنچه از نوشته های اوستائی و پهلوی بر می آید تعدادی از آنان معروف و وظیفهٔ آنان نیز معلوم است و برخی از آنان مانند ایزدان گمنام هستند. [۵]
نام و وظائف دیوان
بنابر نوشته های اوستائی و پهلوی نام و وظائف تعدادی از دیوان چنین است:
نام دیو نام مشابه توضیح
اپوش دیو خشکی است و با اسپخروش دیو با ایزدان باران ساز جنگ می کند.
استوئیدات دیو مرگ جان را بستاند.
اسروشتی دیو ناشنوائی و نافرمانبرداری است.
اشکهانی دیو تنبلی است.
اکتش دیو انکار است.
بوتی دیو بت پرستی است.
بوشاسب دیو خواب سنگین است.
پئری مئتی دیو بدمنشی و تکبر است.
پس دیو مردمان را از انجام کار باز می دارد.
پوش دیو دیوی است که انبار می کند نه خود به کار می برد و نه به دیگران می دهد.
پینیه دیو خست است.
ترومئتی دیو نخوت و غرور است.
تب دیو فهم مردمان را پراکنده می کند.
جهی دیو ماده شهوت انگیز، پناه دهندهٔ گناهکاران است.
چشمک دیو زمین لرزه و آورندهٔ گردباد است.
خواب بوش ینسته مانع از بیداری هنگام سپیده دم می شود.
خشم برهم زنندهٔ آسایش آفریدگان اهورامزداست.
دروغ تباه کنندهٔ جهان راستی است.
دریوی دیو گدائی و دریوزگی است.
دیر دیو پس انداختن کار مردمان است.
رشک دیو کین توزی و بدخواهی است.
زرمان دیو پیری است.
سپزگ دیو سخن چینی است.
سهم دیو ترس و نهیب است.
سیچ سیژ دیو نابودی است.
گوزهر گوچهر مخالف ماه است.
مرشئون دیو فراموشی است.
میتوخت دیو بدگمانی است.
ننک دیو ننگ است.
نسو دروج نسو دیوی است که بر تنِ مرده می تازد و آن را ناپاک می کند.
وای بد دیو مرگ است.
ورون دیو شهوت است.
[۶] [۷]
پانویس
↑ دانشنامهٔ مزدیسنا، ص ۲۷۴
↑ اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، رحیم عفیفی، ، ص ۵۲۲
↑ مشارکت کنندگان ویکی پدیا، «Deva ( Hinduism ) »، ویکی پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد ( بازیابی در ۲۰۱۱ - ۵ - ۷ ) .
↑ محمد جواد، مشکور. ایران در عهد باستان ( در تاریخ اقوام و پادشاهان پیشین ) پیش از اسلام. سازمان انتشارات اشرافی، ۱۳۶۷. ص ۶۵.
↑ اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، رحیم عفیفی، ، ص ۵۲۳
↑ اوشیدری، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، ۵۲۳ و ۵۲۴.
↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.
منابع [ویرایش]
اوشیدری، جهانگیر. دانشنامهٔ مزدیسنا، واژه نامهٔ توضیحی آیین زرتشت. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۱. شابک ISBN ۹۶۴ - ۳۰۵ - ۳۰۷ - ۵.
رضی، هاشم. دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. چاپ دوم. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۴. شابک ۹۶۴ - ۳۷۲ - ۰۳۲ - ۲.
عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۴. ISBN 964 - 315 - 737 - 8.
از ویکی پدیا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)