لغت نامه دهخدا
دیسه. [ س ِ ] ( اِ ) بمعنی دیس و دس. ( انجمن آرا ). بمعنی شخص. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
بیش. بسیار درخت .
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
دیسه، پلاست یا پلاستید یاخته اندامکی است که در سلول های یوکاریوتی خودپرور ( اتوتروف ) دیده می شود. پلاست ها انواع مختلفی دارند. آن ها دو غشایی اند و دی ان ای حلقوی دارند. طبق نظریهٔ زیست شناسان، دیسه ها حاصل فرگشت همزیستی بین باکتری های فتوسنتزکننده و سلول های گیاهی است.
به نظر می رسد که منشأ پلاست ها نوعی سلول پروکاریوتی خودپرور بوده است که حدود ۱٫۵ میلیارد سال پیش با یک سلول گیاهی هم زیستی پیدا کرد. سلول گیاهی آن را با فاگوسیتوز ( بیگانه خواری ) به درون سیتوپلاسم خود راه داد، و با فرگشت در گذر زمان، این سلول برای سلول یوکاریوتی به اندامکی تبدیل شد که همهٔ نقش های خود جز فتوسنتز را از دست داده بود و کار خود را تنها به تبدیل انرژی خورشیدی به شیمیایی محدود کرده بود. در مقابل، سلول بزرگ تر همهٔ مواد لازم برای این کار را در اختیار او می گذاشت.
پلاست ها انواع گوناگونی دارند و با توجه به آنچه درون خود ذخیره می کنند، نام می گیرند.
مهم ترین دیسه ها عبارت اند از:
• پروپلاست ها که اندامک هایی کوچک و تمایز نیافته هستند و اکثراً در نقاط مریستمی وجود دارند. آن ها پس از رشد تمایز می یابند و به پلاست های دیگر تبدیل می شوند.
• کلروموپلاست ها یا رنگ ریشه ها توسط استاد عتباتی کشف شدند. کار این پلاست ها معلوم نمی باشد.
• کلروپلاست ها که عمل فتوسنتز را بر عهده دارند و دارای کلروفیل هستند
• کروموپلاست ها که دارای رنگ ریزه هایی به غیر از کلروفیل هستند ( مانند گزانتوفیل، کاروتن و لیکوپن )
• آمیلوپلاست ها ا که محل ذخیرهٔ نشاسته هستند
• پروتئینوپلاست ها که محل ذخیرهٔ پروتئین هستند
• اتیوپلاست ها که کلروپلاست هایی هستند که به علت نبود نور کافی تغییر شکل یافته اند
بعضی از پلاست ها می توانند تغییر شکل دهند و به انواع دیگری تبدیل شوند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبه نظر می رسد که منشأ پلاست ها نوعی سلول پروکاریوتی خودپرور بوده است که حدود ۱٫۵ میلیارد سال پیش با یک سلول گیاهی هم زیستی پیدا کرد. سلول گیاهی آن را با فاگوسیتوز ( بیگانه خواری ) به درون سیتوپلاسم خود راه داد، و با فرگشت در گذر زمان، این سلول برای سلول یوکاریوتی به اندامکی تبدیل شد که همهٔ نقش های خود جز فتوسنتز را از دست داده بود و کار خود را تنها به تبدیل انرژی خورشیدی به شیمیایی محدود کرده بود. در مقابل، سلول بزرگ تر همهٔ مواد لازم برای این کار را در اختیار او می گذاشت.
پلاست ها انواع گوناگونی دارند و با توجه به آنچه درون خود ذخیره می کنند، نام می گیرند.
مهم ترین دیسه ها عبارت اند از:
• پروپلاست ها که اندامک هایی کوچک و تمایز نیافته هستند و اکثراً در نقاط مریستمی وجود دارند. آن ها پس از رشد تمایز می یابند و به پلاست های دیگر تبدیل می شوند.
• کلروموپلاست ها یا رنگ ریشه ها توسط استاد عتباتی کشف شدند. کار این پلاست ها معلوم نمی باشد.
• کلروپلاست ها که عمل فتوسنتز را بر عهده دارند و دارای کلروفیل هستند
• کروموپلاست ها که دارای رنگ ریزه هایی به غیر از کلروفیل هستند ( مانند گزانتوفیل، کاروتن و لیکوپن )
• آمیلوپلاست ها ا که محل ذخیرهٔ نشاسته هستند
• پروتئینوپلاست ها که محل ذخیرهٔ پروتئین هستند
• اتیوپلاست ها که کلروپلاست هایی هستند که به علت نبود نور کافی تغییر شکل یافته اند
بعضی از پلاست ها می توانند تغییر شکل دهند و به انواع دیگری تبدیل شوند.
wiki: دیسه
پیشنهاد کاربران
دیس = فرم و شکل یکپارچه = فرم وحدت یافته
در واقع به هر فرمی که یکپارچگی داشته و زیبایی را تداعی می نموده است، دیسه گفته می شده. دیسه را میتوان در کلماتی مانند دیستان و دوستان مشاهده نمود.
در واقع به هر فرمی که یکپارچگی داشته و زیبایی را تداعی می نموده است، دیسه گفته می شده. دیسه را میتوان در کلماتی مانند دیستان و دوستان مشاهده نمود.
من یک پرسش دارم: آیا دیسه یک واژه ی یونانی نبوده که به پارسی راه یافته؟؟؟
من خودم نمی دانم!
من خودم نمی دانم!
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است.
دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است.
برای نمونه:
تندیس=تن - دیس که می شود تن شکل، چیزی که شکل و دیس تن را داشته باشد.
... [مشاهده متن کامل]
ویکی پدیا پسوند دیس را "پسوند همانندی" خوانده است، همانگونه که گفنیم، پسوند دیس برابر "شکل" است، پس برابر واژه ای که پسوند دیس داشته باشد به این شیوه است:
. . . . . . دیس/شکل
برپایه این، نمی توان همیشه همانندی را برای پسوند دیس گرفت، چرا که اگر جای آن نقطه چین ها یک صفت بیاید، دیگر ما با همانندی سر و کار نداریم! برای نمونه زیبادیس که می شود زیبا شکل. اگر به شیوه ویکی پدیا پیش برویم، این واژه می شود "همانند زیبا" که درست نیست!
ویکی پدیا همیشه درست نمی گوید!
این واژگان با دیس پیوند دار ( =مرتبط ) هستند و بهتر است برابر آنها را بدانید: ( رو به روی واژگان، گزاره ها یا واژگانی نوشته شده است که بیگانه هستند و این واژگان ساخته شده با دیس، جایگزین پارسی آنها به شمار می آیند )
دیسیدن=شکل دادن، دیس دادن
دیسه=دیس، شکل، طرح
دیسش=شکل گرفتن، دیس گرفتن
ترادیسش=تبدیل، تبدیل شکل
بدیس=شکل بده، دیس بده
دیسنده=شکل دهنده، دیس دهنده
دیسیده=شکل گرفته، دیس داده شده
دیساک=چیزی که باید به آن شکل داد
پیرادیس=دورِ شکل، محیط
دژدیس=چیزی که بد شکل باشد، چیزی که شکل نامناسبی داشته باشد
دگردیسش=تغییر یافتن شکل
دگر دیسیدن=تغییر دادن شکل
رهنمایی:
دیس - اک
اک در پارسی پسوندی است که در خوراک و پوشاک و. . . . دیده می شود. برای اینکه برابر این گونه واژه ها را بیابیم، باید نخست بن واژه آنها را بیابیم. برای نمونه خوراک می شود خوردن، پوشاک می شود پوشیدن و دیساک می شود دیسیدن. خوراک چیزی است که می خورند یا همان خوردنی، پوشاک چیزی است که می پوشند یا پوشیدنی، پس دیساک چیزی است که باید به آن شکل ( دیس ) داده شود. کاربرد این واژه خیلی کم است ولی ارزشش را دارد که واژه ای بیگانه را از میان برد.
دیگر واژه ها از گرد هم آمدن پسوند ها و پیشوند ها هستند و نیاز به گستردن ( =توضیح دادن ) ندارند.
دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است.
برای نمونه:
تندیس=تن - دیس که می شود تن شکل، چیزی که شکل و دیس تن را داشته باشد.
... [مشاهده متن کامل]
ویکی پدیا پسوند دیس را "پسوند همانندی" خوانده است، همانگونه که گفنیم، پسوند دیس برابر "شکل" است، پس برابر واژه ای که پسوند دیس داشته باشد به این شیوه است:
. . . . . . دیس/شکل
برپایه این، نمی توان همیشه همانندی را برای پسوند دیس گرفت، چرا که اگر جای آن نقطه چین ها یک صفت بیاید، دیگر ما با همانندی سر و کار نداریم! برای نمونه زیبادیس که می شود زیبا شکل. اگر به شیوه ویکی پدیا پیش برویم، این واژه می شود "همانند زیبا" که درست نیست!
ویکی پدیا همیشه درست نمی گوید!
این واژگان با دیس پیوند دار ( =مرتبط ) هستند و بهتر است برابر آنها را بدانید: ( رو به روی واژگان، گزاره ها یا واژگانی نوشته شده است که بیگانه هستند و این واژگان ساخته شده با دیس، جایگزین پارسی آنها به شمار می آیند )
دیسیدن=شکل دادن، دیس دادن
دیسه=دیس، شکل، طرح
دیسش=شکل گرفتن، دیس گرفتن
ترادیسش=تبدیل، تبدیل شکل
بدیس=شکل بده، دیس بده
دیسنده=شکل دهنده، دیس دهنده
دیسیده=شکل گرفته، دیس داده شده
دیساک=چیزی که باید به آن شکل داد
پیرادیس=دورِ شکل، محیط
دژدیس=چیزی که بد شکل باشد، چیزی که شکل نامناسبی داشته باشد
دگردیسش=تغییر یافتن شکل
دگر دیسیدن=تغییر دادن شکل
رهنمایی:
دیس - اک
اک در پارسی پسوندی است که در خوراک و پوشاک و. . . . دیده می شود. برای اینکه برابر این گونه واژه ها را بیابیم، باید نخست بن واژه آنها را بیابیم. برای نمونه خوراک می شود خوردن، پوشاک می شود پوشیدن و دیساک می شود دیسیدن. خوراک چیزی است که می خورند یا همان خوردنی، پوشاک چیزی است که می پوشند یا پوشیدنی، پس دیساک چیزی است که باید به آن شکل ( دیس ) داده شود. کاربرد این واژه خیلی کم است ولی ارزشش را دارد که واژه ای بیگانه را از میان برد.
دیگر واژه ها از گرد هم آمدن پسوند ها و پیشوند ها هستند و نیاز به گستردن ( =توضیح دادن ) ندارند.
توضیح در مورد معنی کلمۀ دیسه di�se در زبان ترکی ( ترکمنی ) :
دیسه di�se - desə - derse = دستورالعمل، فرمول، دستور، دستورکار، شیوه نامه، راهنمایی، فرمان، اموزش، سفارش، دستور، قاعده، نسخه، سرمشق، نمونه، درس، آموزش، بحث، تعلیم، مشق، پند، نطق، گفت، خطابه، خطابت، و. . .
... [مشاهده متن کامل]
Men ol n�me di�se ederin من اُل نأمه دیسه اِدرین، O nə desə, edəcəm - o ne derse onu yapacağım= او هردستوالعملی ( درسی، فرمانی، آموزشی، فرمولی، و. . . ) داد انجام می دهم، او هرچه گفت انجام می دهم
ol n�me di�se di�sin men edmeyan اُل نأمه دیسه دیسین من اِدمِیان - Nə desə, etməyəcəyəm - O ne derse onu yapmayacağım = او هر دستوری ( فرمانی، و. . . . ) بدهد ( بگوید ) انجام نمی دهم
N�me di�sem şony et نأمه دیسِم شُنی اِت - Mən nə deyirəmsə et - ne dersem onu yap= هرچی گفتم ( دستور دادم، فرمان دادم، و. . . ) بکن ( انجام بده )
دِریسderis= پوست، بشره، پوسته، پوسه، جلد، غلاف، قشر، لایه، لحات، ورقه
go�un derisi گویون دریسی، qoyun dərisi - koyun derisi= پوست گوسفند
دیسه di�se - desə - derse = دستورالعمل، فرمول، دستور، دستورکار، شیوه نامه، راهنمایی، فرمان، اموزش، سفارش، دستور، قاعده، نسخه، سرمشق، نمونه، درس، آموزش، بحث، تعلیم، مشق، پند، نطق، گفت، خطابه، خطابت، و. . .
... [مشاهده متن کامل]
Men ol n�me di�se ederin من اُل نأمه دیسه اِدرین، O nə desə, edəcəm - o ne derse onu yapacağım= او هردستوالعملی ( درسی، فرمانی، آموزشی، فرمولی، و. . . ) داد انجام می دهم، او هرچه گفت انجام می دهم
ol n�me di�se di�sin men edmeyan اُل نأمه دیسه دیسین من اِدمِیان - Nə desə, etməyəcəyəm - O ne derse onu yapmayacağım = او هر دستوری ( فرمانی، و. . . . ) بدهد ( بگوید ) انجام نمی دهم
N�me di�sem şony et نأمه دیسِم شُنی اِت - Mən nə deyirəmsə et - ne dersem onu yap= هرچی گفتم ( دستور دادم، فرمان دادم، و. . . ) بکن ( انجام بده )
دِریسderis= پوست، بشره، پوسته، پوسه، جلد، غلاف، قشر، لایه، لحات، ورقه
go�un derisi گویون دریسی، qoyun dərisi - koyun derisi= پوست گوسفند
دیس، دیسه: form
دیسیدن: to form
دیسش: formation
دیسنده، دیسندگی: forming
ترادیسش: transformation
دیسول: formula
دیسال، دیسه ای: formal
دیسار: format
وادیسیدنی: deformable
وادیسیده: deformed
دیسیدن: to form
دیسش: formation
دیسنده، دیسندگی: forming
ترادیسش: transformation
دیسول: formula
دیسال، دیسه ای: formal
دیسار: format
وادیسیدنی: deformable
وادیسیده: deformed
اندامک یا زیر واحدی تخصصی در حصار یک سلول است که خود دارای غشایی دو لایه می باشد. کارکردی ویژه بر عهده داشته، و در سلول های گیاهان، جلبک ها، و جاندارنی که یاختة آنان هسته محصور در غشاء سلولی دارند، یافت می شود.
شکل، صورت
طرح design.
دیساور = طراح، designer.
دیس = شکل، فرم.
دیسواره = مدل
دیساور = طراح، designer.
دیس = شکل، فرم.
دیسواره = مدل