همایونم سر کوهم وطن بی
سیر عالم کرم هر جا چمن بی
نه خون دیرم نه مون دیرم نه سامون
دم مردن پر و بالم کفن بی.
دلی دیرم چو مرغ پاشکسته
چو کشتی بر لب دریا نشسته
همه گوین که طاهر تار بنواز
صدا چون می دهد تار گسسته.
ز دست دیده و دل هردو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد.
( از بدیعو قافیه و عروض تألیف استاد همایی صص 13-14 ).
بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی
که بانگ چنگ فروداشت عندلیب رزی.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 129 ).
چون قدح گیریم از چرخ دوبیتی شنویم به سمن برگ چو می خورده شود لب ستریم.
منوچهری.
- دوبیتی خواندن ؛ تغنی کردن. ( ناظم الاطباء ). آواز خواندن.|| ( اصطلاح موسیقی ) یکی از گوشه های چهارگاه. || یکی از گوشه های شور. || یکی از گوشه های سه گاه. || ( اصطلاح دیوانی ) نام منصبی است و صاحب این منصب را هشتاد هزار «دام » مقرر باشد چون چهل دام یک روپیه می شود. ( آنندراج ) ( از غیاث ). اما شاید کلمه دگرگون شده ٔ، دوبیستی باشد به قرینه چهل «دام ». ( یادداشت لغت نامه ).