خروشیدن زنگ و هندی درای
برآمد ز دهلیز پرده سرای.
فردوسی.
پیاده به دهلیز کاخ اندرون همی رفت بهرام بی رهنمون.
فردوسی.
بیامد چنین تا به درگه رسیدز دهلیز چون روی خاقان بدید.
فردوسی.
امیر مثال داده بود و خط بر آن کشیده تا دهلیز و میدانها و جز آن... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288 ). چون به دهلیز در سرای افشین رسیدم حجاب و مرتبه داران وی جمله پیش آمدند... من قوم خویش را مثال دادم تا به دهلیز بنشینند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 171 ). رسول و خادم را در دهلیز فرود آوردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376 ).ز دهلیز تا پرده ٔشهریار
فروزنده شمع از دو ره صدهزار.
اسدی.
پیاده به دهلیز پرده سرای بیامد یکی چتر بر سر بپای.
اسدی.
یکی آسیا سنگ به ساخته ز بالای دهلیز بفراخته.
اسدی.
دشوار شود بانگ تو از خانه به دهلیزواسان شود آوازوی از بلخ به بلغار.
ناصرخسرو.
آن روز که تو خواسته ناخواسته بخشی کس مر شعرا را ندهد راه به دهلیز.
سوزنی.
اگر از در درآیدم امشب از طرب بر فلک زنم دهلیز .
انوری.
سلطان را از اسباب دهلیزی مانده بود و یک پاره زیلو پنج بارگیر . ( راحةالصدور راوندی ).دهلیزدار ملک الهی است صحن او
فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش.
خاقانی.
دهلیز سرات ناف فردوس چون ناف زمین میان کعبه.
خاقانی.
سالکان راست ره بادیه دهلیز خطرلیکن ایوان امان کعبه علیا ببینند.
خاقانی.
آید آواز هر کس از دهلیزروزی آواز ما برآید نیز.
نظامی.
سکندر ز چین رای خرخیز کرددر خواب را تنگ دهلیز کرد.
نظامی.
چون گذری زین دو سه دهلیز خاک لوح ترا از تو بشویند پاک.
نظامی.
به دهلیز سراپرده سیاهان حبش را بسته دامن در سپاهان.بیشتر بخوانید ...