[ویکی فقه] دعوت از بلقیس (قرآن). در این مقاله از آیه ۴۴ سوره نمل بحث از قدرت نمایی حضرت سلیمان و تسلیم شدن ملکه قوم سبا می باشد.
قیل لها ادخلی الصرح فلما راته حسبته لجة وکشفت عن ساقیها قال انه صرح ممرد من قواریر قالت رب انی ظـلمت نفسی واسلمت مع سلیمـن لله رب العــلمین. «به او گفته شد داخل حیاط قصر شو، اما هنگامی که نظر به آن افکند پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد اما سلیمان) گفت (این آب نیست) بلکه قصری است از بلور صاف، (ملکه سبا) گفت پروردگارا! من به خود ستم کردم، و با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم».
تسلیم شدن بلقیس
سلیمان دستور داده بود، صحن یکی از قصرها را از بلور بسازند و در زیر آن، آب جاری قرار دهند. هنگامی که ملکه سبا به آنجا رسید به او گفته شد داخل حیاط قصر شو (قیل لها ادخلی الصرح)ملکه آن صحنه را که دید، گمان کرد نهر آبی است، ساق پاهای خود را برهنه کرد تا از آن آب بگذرد (در حالی که سخت در تعجب فرو رفته بود که نهر آب در اینجا چه می کند؟) (فلما را ته حسبته لجة و کشفت عن ساقیها).اما سلیمان به او گفت: که حیاط قصر از بلور صاف ساخته شده (این آب نیست که بخواهد پا را برهنه کند و از آن بگذرد) (قال انه صرح ممرد من قواریر).و لذا هنگامی که ملکه سباء، این صحنه را دید چنین گفت: پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم! (قالت رب انی ظلمت نفسی).و با سلیمان در پیشگاه الله، پروردگار عالمیان، اسلام آوردم (و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین). من در گذشته در برابر آفتاب، سجده می کردم، بت می پرستیدم، غرق تجمل و زینت بودم، و خود را برترین انسان در دنیا می پنداشتم.اما اکنون می فهمم که قدرتم تا چه حد کوچک بوده و اصولا این زر و زیورها روح انسان را سیراب نمی کند. خداوندا! من همراه رهبرم سلیمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشیمانم و سر تسلیم به آستانت می سایم.
قیل لها ادخلی الصرح فلما راته حسبته لجة وکشفت عن ساقیها قال انه صرح ممرد من قواریر قالت رب انی ظـلمت نفسی واسلمت مع سلیمـن لله رب العــلمین. «به او گفته شد داخل حیاط قصر شو، اما هنگامی که نظر به آن افکند پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد اما سلیمان) گفت (این آب نیست) بلکه قصری است از بلور صاف، (ملکه سبا) گفت پروردگارا! من به خود ستم کردم، و با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم».
تسلیم شدن بلقیس
سلیمان دستور داده بود، صحن یکی از قصرها را از بلور بسازند و در زیر آن، آب جاری قرار دهند. هنگامی که ملکه سبا به آنجا رسید به او گفته شد داخل حیاط قصر شو (قیل لها ادخلی الصرح)ملکه آن صحنه را که دید، گمان کرد نهر آبی است، ساق پاهای خود را برهنه کرد تا از آن آب بگذرد (در حالی که سخت در تعجب فرو رفته بود که نهر آب در اینجا چه می کند؟) (فلما را ته حسبته لجة و کشفت عن ساقیها).اما سلیمان به او گفت: که حیاط قصر از بلور صاف ساخته شده (این آب نیست که بخواهد پا را برهنه کند و از آن بگذرد) (قال انه صرح ممرد من قواریر).و لذا هنگامی که ملکه سباء، این صحنه را دید چنین گفت: پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم! (قالت رب انی ظلمت نفسی).و با سلیمان در پیشگاه الله، پروردگار عالمیان، اسلام آوردم (و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین). من در گذشته در برابر آفتاب، سجده می کردم، بت می پرستیدم، غرق تجمل و زینت بودم، و خود را برترین انسان در دنیا می پنداشتم.اما اکنون می فهمم که قدرتم تا چه حد کوچک بوده و اصولا این زر و زیورها روح انسان را سیراب نمی کند. خداوندا! من همراه رهبرم سلیمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشیمانم و سر تسلیم به آستانت می سایم.
wikifeqh: دعوت_از_بلقیس_(قرآن)