عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزگار.
سعدی.
در محافل دانشمندان نشستی زبان از سخن ببستی. ( گلستان سعدی ).دست بر دست میزند که دریغ
نشنیدم حدیث دانشمند.
سعدی.
نه محقق بود نه دانشمندچارپائی بر او کتابی چند.
سعدی.
یاد دارم ز پیر دانشمندتو هم از من بیاد دار این پند.
سعدی.
دگر ره عیب شیدایان نخواهم کرد و مسکینان که دانشمند ازین صورت برآرد سر بشیدائی.
سعدی.
موبد؛ دانشمند مغان. حبر؛ دانشمند جهودان. ( ترجمان القرآن جرجانی ). طرف من الارض ؛ دانشمندان جهان. ( منتهی الارب ). قسیس ؛ دانشمند ترسایان. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). قسس ؛ دانشمندان. اُسقف ، سُقُف ، سُقف ؛ دانشمندان ترسایان. مراجیح ؛ حکیمان و دانشمندان. جَبَل ؛ مهتر قوم و دانشمند آنها. ( منتهی الارب ). || فقیه. دانشومند: فقها؛ دانشمندان و دانایان بحلال و حرام : و قرار گرفت که عبدالجبار... را آنجا برسولی فرستاده آید با دانشمندی و خدمتگارانی که برسم است... و دانشمند ابوالحصن قطان از فحول شاگردان قاضی امام صاعد... نامزد شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 383 ). و دمادم این ملطفه های منهیان ، رسول بدرگاه آمد از آن ترکمانان سلجوقی مردی پیری بخاری دانشمند و سخنگوی. ( تاریخ بیهقی ص 498 ). رسول سلجوقیان را بلشکرگاه آوردند و منزل نیکو دادند، دانشمندی بود بخاری. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513 ). دانشمند حسن برمکی را نامزد برسولی کرد. ( تاریخ بیهقی ص 363 ). رسولی رسید از پسران علی تکین اوکا لقب نام وی موسی تکین و دانشمندی سمرقندی. ( تاریخ بیهقی ص 504 ). دانشمند بوبکر مبشر دبیر را نامزد فرمودند بدین شغل. ( تاریخ بیهقی ص 528 ). و تو مردی دانشمندی سفر ناکرده نباید که تا بلائی بینی با من سوی نشابور بازگرد. ( تاریخ بیهقی ص 207 ). مسئله های خلافی رفت سخت مشکل و بوصادق در میان آمد و گوی از همگان بربود چنانکه اقرار دادند این پیران مقدم که چنو دانشمندان ندیده اند. ( تاریخ بیهقی ص 206 ). امیر دانشمندی را برسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بوالحسن... تا ترجمانی کنند. ( تاریخ بیهقی ). با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. ( گلستان ).بیشتر بخوانید ...