ملک چون کشت گشت و تو باران
این جهان چون عروس و تو داماد.
فرخی.
و تکلفی فرمود امیر محمود عروسی را که مانند آن کس یاد نداشت در سرای امیر محمد که برابر میدان خرد است. و چون سرای بیاراستند و کارهاراست کردند امیر محمد را بسیار بنواخت و خلعت شاهانه داد و فراوان چیز بخشید و بازگشتند و سرای به داماد و حرّات ماندند. ( تاریخ بیهقی ص 249 چ ادیب ).عروس ملک بیاراست گوش و گردن و بر
نخواست از ملکان جز تو شاه را داماد.
مسعودسعد.
شکایت کند نوعروسی جوان به پیری ز داماد نامهربان.
سعدی.
مجو درستی عهد از جهان سست نهادکه این عجوزه عروس هزار دامادست.
حافظ.
دست کی دختر رز میدهد آسان تأثیراین عروسی است که خون در دل داماد کند.
محسن تأثیر.
|| شوهر دختر: فلان داماد اوست ؛ شوی دختر اوست. صاحب غیاث گوید به معنی شوهر دختر مجاز است : رها شد سر و پای بیژن ز بند
به داماد بر کس نیارد گزند.
فردوسی.
سرافراز داماد رستم بودبایران زمین همچو او کم بود.
فردوسی.
سه پور فریدون سه داماد اوی نخوردند می جز که بر یاد اوی.
فردوسی.
بمیدان شدندی دو داماد اوی [ قیصر ]بیاراستندی دل شاد اوی.
فردوسی.
نیابی تو داماد بهتر ز من گو شهریاران سر انجمن.
فردوسی.
کنون مرزبانم بر این جایگاه گزین سواران و داماد شاه.
فردوسی.
که داماد او بود بر دخترش همی بود چون جان و دل در برش.
فردوسی.
کرا دختر آید به جای پسربه از گور داماد ناید ببر.
فردوسی.
پدر و مادر سخاوت و جودهر دو خوانند خواجه را داماد.
فرخی.
بدسگال تو و مخالف توبیشتر بخوانید ...