داغ

/dAq/

مترادف داغ: حار، سوزان، سوزنده، گرم، علامت، لکه، مهر، نشان، نشانه، اندوه، عزا، غم

متضاد داغ: سرد

برابر پارسی: سوزان، اندوه، نشان

معنی انگلیسی:
live, hot, fervid, feverish, fiery, flaming, torrid, [adj.] hot, [n.] brand, scar, [fig.] (effect of) bereevement, remorse, controversial, fervent, heated, lively, red-hot, spot, stain, sweltering

لغت نامه دهخدا

داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ). علامت و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ). وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ). ( از انجمن آرا ). ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید داغ فارسی است ) :
خرمن ایام من با داغ اوست
او بآتش قصد خرمن میکند.
خاقانی.
بر روم و حبش که روز و شب راست
جز داغ ادب نشان ندیده ست.
خاقانی.
تا پی ازین زنگی و رومی تراست
داغ جهولی و ظلومی تراست.
نظامی.
|| نشان که از آهن تفته بر حیوان یا آدمی زنند نشان کردن او را یا تمییز او را. نشان که از آهن تفته کنند. جای سوخته با آهن یا آتش. صماح. صماحی. ( منتهی الارب ). عمل نشان کردن پوست با آهن تفته بشکلی خاص. اثر آهن گداخته بر تن. کی . کیة. ملیل. ( منتهی الارب ). آنکه بر ران چهارپایان نهند [ نشان را ]. ( اوبهی ). داغ جای. ( منتهی الارب در معنی کیه ). هدایت در انجمن آرا گوید: داغی که میسوزانند بجهت آنکه نشان است داغ میگویند. ( انجمن آرا ) :
هرکه را اندر کمند شصت بازی درفکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار.
فرخی.
هزار دگر کرگان ستاغ
بهر یک بر از نام ضحاک داغ.
اسدی.
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ طوق در گردن خروشان آمدم.
خاقانی.
سگ تست خاقانی اینک بداغت
چنان دان که داغ دگر برنتابد.
خاقانی.
دوم نظام و سوم جعفرست لا واﷲ
که داغ ناصیه هر دو نام او زیبد.
خاقانی.
ز داغ جهان هیچکس جان نبرد
کس این رقعه با او بپایان نبرد.
نظامی.
بهر ناحیت نام داغش رسید
بمصر و حبش بوی باغش رسید.
نظامی.
گشته گل افشان وی از هشت باغ
بر همه گلبرگ و بر ابلیس داغ.
نظامی.
ای به تپش ناصیت از داغ من
بیخبر از سبزه و از باغ من.
نظامی.
اگر برفروزی چو مه صد چراغ
ز خورشید باشد برو نام داغ.
نظامی.
صید چنان خورد که داغش نماندبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوه جبل .
نشان

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) سوزاندن جایی از بدن حیوان یا برده با آهن تفته و مانند آن .
[ تر. ] (اِ. ) کوه ، جبل .
[ په . ] (ص . ) ۱ - بسیار گرم ، سوزان . ۲ - (مجازاً ) پررونق . ۳ - هیجان انگیز. ،~ دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غمی شدن که او در گذشته تحمل کرده است . ، ~ چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن . ،~ پیشانی نشانی که

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] بسیارگرم، سوزان.
۲. [مجاز] جالب، هیجان انگیز.
۳. (اسم ) [مجاز] نشانه.
۴. (اسم ) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب: ۴۰۹ ).
۵. [مجاز] اندوه سخت از ناامیدی و حرمان: چو درویش بیند توانگر به ناز / دلش بیش سوزد به داغ نیاز (سعدی۱: ۱۴۰ ).
۶. (اسم ) [قدیمی] آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند.
۷. (اسم ) [قدیمی] جای سوخته با آهن تفته یا آتش.
۸. (اسم ) [قدیمی] لکه.
* داغ باطله: [قدیمی] نشان بیهودگی و از کارافتادگی.
* داغ باطله به کسی زدن: [قدیمی، مجاز] او را از جرگۀ درستکاران و کارآمدان بیرون راندن.
* داغ دل: [مجاز] داغی که بر دل نشسته باشد، اندوهی سخت که از مرگ عزیزی دست داده باشد، مصیبت بزرگ، مصیبت مرگ یکی از عزیزان.
* داغ دیدن: (مصدر لازم ) [مجاز] از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل آزرده شدن.
* داغ شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن.
* داغ کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن.
۲. با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن.
۳. با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند.
* داغ ودرفش: [قدیمی] داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده.
* داغ ودِرَوش: [قدیمی] = * داغ ودرفش: به موسمی که ستوران دِرَوش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودِرَوش (سوزنی: ۲۲۳ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{stigma} [پزشکی] خصیصه یا نشان یا علامتی که بیماری خاصی را مشخص کند

گویش مازنی

/daagh/ نام مرتعی در آمل & نشان – داغ – نشانه

واژه نامه بختیاریکا

جز؛ پز؛ چز؛ چو چز

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] داغ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می باشد.
۱ - بسیار گرم و سوزان۲ - اثر بر جای مانده از گذاردن آهن گداخته بر بدن حیوان یا انسان۳ - آهن گداخته ای که برای معالجه یا علامت گذاری بر پوست انسان یا حیوان می گذارند
احکام داغ در فقه
← احکام داغ به معنای اول
۱. ↑ وسائل الشیعة، ج۲۴، ص۳۹۸.
...

[ویکی فقه] داغ (فقه). داغ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می باشد.
۱ - بسیار گرم و سوزان۲ - اثر بر جاى مانده از گذاردن آهن گداخته بر بدن حیوان یا انسان۳ - آهن گداخته اى که براى معالجه یا علامت گذارى بر پوست انسان یا حیوان مى گذارند
احکام داغ در فقه
← احکام داغ به معنای اول
۱. ↑ وسائل الشیعة، ج۲۴، ص۳۹۸.
...

دانشنامه عمومی

داغ (آلبوم اینا). «داغ» آلبومی از اینا است که در لهستان در ۴ اوت ۲۰۰۹ منتشر شد.
عکس داغ (آلبوم اینا)

داغ (ترانه آوریل لوین). «داغ» تک آهنگی از هنرمند اهل کانادا آوریل لوین است که در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم بهترین چیز لعنتی قرار داشت.
عکس داغ (ترانه آوریل لوین)

داغ (ترانه اینا). «داغ» ( به انگلیسی: Hot ) تک آهنگی از اینا است که در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شد.
این تک آهنگ در چارت های ، اسپانیا، در رتبه اول و در چارت های والونیا، فرانسه، فلاندرز، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
عکس داغ (ترانه اینا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

stamp (اسم)
مهر، نشان، نوع، داغ، جنس، نقش، چاپ، استامپ، تمبر، باسمه

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

brand (اسم)
جور، نشان، مارک، نوع، انگ، داغ، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره

therm (اسم)
حمام، داغ، گرما، کالری کوچک، معادل هزار کالری بزرگ، واحد گرما، حمام عمومی

stain (اسم)
الودگی، ننگ، لکه، لک، داغ، الایش، زنگ زدگی

stigma (اسم)
خال، لک، داغ، بر امدگی، کلاله، لکه ننگ، داغ ننگ

scorcher (اسم)
داغ، تحریک کننده، برافروزنده

sultry (صفت)
داغ، شرجی، خیلی گرم ومرطوب

warmish (صفت)
گرم، داغ

scorching (صفت)
سوزان، داغ

hot (صفت)
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته

فارسی به عربی

حار , خانق , صنف , علامة , لطخة

پیشنهاد کاربران

داغ در زبان پهلوی به معنی سوزان و بسیار گرم است و آنچه در زبان تورکمن ها و زبان آذربایجان و تورکیه امروزی به کوه گفته می شود، به گمان واژه تاگ پهلوی است که به چیم بلندی و بالا هم هست و به طاق و تاق و داغ
...
[مشاهده متن کامل]
و داق دگرگونی یافته است. به گمان من تورکمن ها از دیرباز در ایران و در کنار ایرانیان در آشتی و آرامش می زیستند و شاید از این رو، خود را تورکمن نامیده اند در کنار ارمن ( ایرمن ) و آریامن. در زبان مغولی به کوه اوول می گویند که البته در زبان پهلوی به بالا هم اول گفته می شود مانند اول آمدن که به معنای بالا آمدن است. از این رو، شاید داغ یا داق همان تاگ پهلوی دگردیس شده باشد که د تاق بستان و تاق خسرو در عراق نیز به معنای بلندی و بالا به کار برده شده است. با توجه به انبوهی واژگان پهلوی در نامیدن اندامهای بدن در آذربایجان و رودها و نام کوهستان ها تاگ بودن ریشه داغ نادرست به گمان نمی رسد.

این ادعا چند تا بخش دارد که باید جداگانه بررسی شود تا بتوان علمی و مستند جواب داد:
- - -
1️⃣ �همه چیز را به نام پارس زده اند�
این ادعا برمی گردد به سوءبرداشت از تاریخ زبان و سیاست های فرهنگی. درست است که در دوره پهلوی و حتی پیش تر، بسیاری از واژه ها، متون و میراث مشترک با نام �فارسی� یا �پارس� ثبت شده است، اما این به معنی جعل کل تاریخ نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

واقعیت تاریخی: زبان فارسی امروز، نتیجه ی آمیختگی زبان های ایرانی، آرامی، پهلوی، سغدی و همچنین تأثیرپذیری از زبان های ترکی، عربی، یونانی و غیره است.
نمونهٔ مستند: در �لغت نامه دهخدا� و �فرهنگ معین� بسیاری از واژه های ترکی با ذکر منبع و ریشه معرفی شده اند ( مثل: ییلاق قشلاق، قورت دلمه، قاپو ) . این یعنی ورود واژه های ترکی پذیرفته شده، نه انکار کامل.
- - -
2️⃣ �واژه های ترکی وارد فارسی شده ولی قبول نمی کنند�
ورود واژه ها به یک زبان چیز عجیبی نیست و تقریباً همه زبان ها وام واژه دارند.
منبع معتبر: پروفسور گرهارد دوفر ( Gerhard Doerfer ) ، زبان شناس آلمانی، در کتاب T�rkische und mongolische Elemente im Neupersischen چهار جلدی، بیش از ۲۵۰۰ واژهٔ ترکی را در فارسی نو ثبت و بررسی کرده است.
نتیجهٔ علمی: وام گیری دوطرفه است. همان طور که فارسی از ترکی واژه گرفته، ترکی هم از فارسی ( مثلاً: کتاب، قلم، عدالت، مدرسه ) .
- - -
3️⃣ �به گفته زبان شناسان خبره، ترکی مادر خیلی از زبان هاست�
این ادعا با یافته های علمی زبان شناسی تاریخی سازگار نیست.
دانش کنونی: زبان های ترکی عضو شاخهٔ �زبان های ترکی� هستند که بخشی از خانوادهٔ پیشنهادی آلتایی محسوب می شوند ( همراه با مغولی و تونگوزی ) . هیچ منبع زبان شناسی معتبر ترکی را �مادر همه زبان ها� یا حتی �مادر بیشتر زبان ها� نمی داند.
منابع معتبر:
Comrie, Bernard ( ed. ) , The World's Major Languages, Routledge, 2018.
Johanson, Lars & Csat�, �va �. ( eds. ) , The Turkic Languages, Routledge, 1998.
تحلیل علمی: زبان شناسی تاریخی بر اساس �تطبیق منظم واجی و واژگانی� کار می کند، و هیچ کدام از تحقیقات ریشه ای نشان نداده که ترکی منشأ زبان های هندواروپایی یا سامی یا دیگر خانواده ها باشد.
- - -
4️⃣ چرا این نوع ادعاها شکل می گیرد؟
نبود آگاهی عمومی از روش علمی زبان شناسی.
سوءبرداشت از وام واژه ها به عنوان �اثبات مادر بودن�.
واکنش هویتی به حذف یا نادیده گرفتن سهم یک زبان در تاریخ فرهنگی.
- - -
✅ جمع بندی:
بله، زبان ترکی سهم بزرگی در واژگان و فرهنگ ایران داشته و این با پژوهش های معتبر ثبت شده است.
اما �ترکی مادر همه زبان هاست� هیچ پشتوانهٔ علمی ندارد.
زبان شناسی مدرن خانواده های زبانی را جداگانه تعریف می کند و ترکی در جایگاه خودش مهم است، نه به عنوان مادر جهانی.
- - -

متوهمین تقصیری ندارن
چون تو منابع موجود هر چیزی رو
به نام پارس زده
برا همین اونایی که میگن
واژه هایی که از تورکی وارد این زبان
شده رو قبول نمیکنن
به گفته زبان شناسان خبره
تورکی مادر خیلی
از زبان های دنیاست
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
واژه داغ در تمام واژه نامه لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین وفرهنگ فارسی یافرهنگ عمید در تمام واژه نامه واژه فارسی گفته می دانم چه بگویم دیگه دوستان ببینند قضاوت با دوستان هست می توانند کتاب رو بررسی بکنند.
...
[مشاهده متن کامل]

لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
درصفحه ۶۸۶ , ۶۸۷
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داغداغداغداغداغ
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
ادعا — �داغ� اوستایی/فارسی و �داغ� ترکی — را بررسی کنم تا روشن شود این واژه در واقع چه سرگذشتی دارد.
- - -
1. نکته کلیدی در بحث های ریشه شناسی
باید توجه داشت که هم ریشه بودن ( cognate ) با وام گیری ( loanword ) فرق دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

گاهی دو زبان یک واژه ی شبیه دارند چون هر دو از یک ریشه ی کهن هندواروپایی یا اورالی - آلتایی گرفته اند، نه این که یکی از دیگری وام گرفته باشد.
گاهی هم صرفاً هم صدایی تصادفی است و معنی مشابه از مسیرهای مستقل شکل گرفته.
بنابراین �داغ� در فارسی و ترکی باید جداگانه بررسی شود.
- - -
2. �داغ� در فارسی و اوستایی — شواهد کهن
2. 1. مدارک اوستایی و فارسی میانه
در متون اوستایی، ریشه های زیر وجود دارد:
daža / daza - = �سوزاندن، سوختن� ( هم ریشه با سنسکریت dāha به معنی �سوزش، آتش زدگی� )
daxšāra = �نشان، علامت� ( در برخی واژه نامه های اوستایی مثل Bartholomae ثبت شده )
در فارسی میانه: daz / daz - = �سوزاندن، آتش زدن� ( MacKenzie, Nyberg )
این خط تحول معنایی روشن است: �سوزاندن� → �اثر سوختگی� → �نشان سوختگی� → �نشان به طور کلی� → �اندوه� ( به صورت استعاری: �داغ دل� ) .
2. 2. شواهد فرهنگ نامه ای
فرهنگ ریشه شناختی فارسی ( محمدحسن دوست، ص ۱۲۴۶–۱۲۴۸ ) این واژه را مستقیم به اوستایی daža و dag - برمی گرداند.
Mayrhofer, EWAia ( ص ۷۴۰ ) ریشه را در حوزه هندواروپایی ( dhegʷh - = سوختن ) می داند.
Bartholomae, Altiranisches W�rterbuch ( ستون ۶۷۵ ) برای dag - و daža - همان معنای �سوختن� را ذکر می کند.
این شواهد نشان می دهد که �داغ� با همین معنی �اثر سوختگی� پیش از ورود ترکی به ایران، در زبان ایرانی وجود داشته.
- - -
3. �داغ� در ترکی — شواهد زبان های ترکی
در زبان های ترکی قدیم ( اورخون، قرن ۸ میلادی ) :
tağ / dağ = کوه
dağlamak = �داغ زدن ( با آهن گداخته علامت گذاشتن بر دام ) �
ریشه ی �dağlamak� در ترکی کهن از ترکیب dağ ( نشان، اثر ) پسوند فعلی - la - - mak ساخته شده است.
در زبان های ترکی امروزی ( ترکی استانبولی، آذربایجانی، قزاقی، قرقیزی و. . . ) �dağ� به معنی �کوه� هم هست که ریشه جداگانه ای دارد و در پروتو - ترکی taɣ بازسازی می شود.
نکته:
در ترکی دو �داغ� داریم که ریشه های جداگانه دارند:
1. dağ = کوه ( پروتو - ترکی taɣ )
2. dağ = اثر سوختگی/نشان ( به احتمال قوی وام گرفته از ایرانی باستان )
- - -
4. مسیر تماس فارسی و ترکی
ارتباط فرهنگی ـ زبانی ایرانیان و ترکان از هزاره اول میلادی شدت گرفت. واژه هایی که به دام داری، فلزکاری و اسب داری مربوط اند بین این دو حوزه زیاد وام گرفته شده اند. علامت گذاری با آهن داغ ( branding ) در هر دو فرهنگ بوده، ولی شواهد زمانی نشان می دهد که ریشه �داغ� با معنی �سوختگی� در زبان های ایرانی بسیار قدیمی تر از حضور ترک ها در فلات ایران است.
بنا بر داده های متون اوستایی و فارسی میانه، این معنی پیش از ثبت ترکی کهن وجود داشته و بنابراین مسیر وام گیری احتمالی از ایرانی به ترکی منطقی تر است تا برعکس.
- - -
5. نقد ادعای �ت به دال → کوه�
ادعای �تاغ → داغ� به معنی کوه که بعداً معنی �اثر سوختگی� گرفته باشد، مشکل دارد:
1. �کوه� و �اثر سوختگی� از نظر معنایی پیوند طبیعی ندارند.
2. مدارک مکتوب نشان می دهد که �اثر سوختگی� در ترکی احتمالاً از زبان ایرانی آمده، نه از �کوه�.
3. تطور واجی t → d در ترکی فقط در شرایط خاص و لهجه های خاص اتفاق می افتد، نه به طور سیستماتیک در واژه های بنیادی.
- - -
6. نتیجه گیری
�داغ� به معنی �اثر سوختگی، نشان� در فارسی ریشه کهن اوستایی و فارسی میانه دارد و پیش از تماس گسترده با ترکی موجود بوده.
این واژه از ریشه هندواروپایی dhegʷh - ( سوختن ) است که هم ریشه با سنسکریت dāha و واژه های اروپایی مثل انگلیسی day ( از نظر ریشه حرارت/گرما ) نیست ولی در آلمانی Brand ( سوختگی ) مفاهیم نزدیک دارد.
در ترکی �داغ� به معنی �اثر سوختگی� یا فعل �داغlamak� به احتمال زیاد وام واژه از فارسی/ایرانی است، نه برعکس.
�داغ� به معنی �کوه� در ترکی ریشه جداگانه پروتو - ترکی taɣ دارد و به فارسی راه نیافته.
- - -

داغ کلمه ای تورکی است که در اصل به معنی نشان بر روی چهارپا ها می باشد که چون با اهن گداخته علامت گذاری می شدند فلذا لغت داغ به معنی بسیار گرم هم بکار می رود و از تورکی به فارسی وارد شده است دیوان الغات
...
[مشاهده متن کامل]
تورک تصحیح استاد صدیق در ضمن داغ به معنی کوه تاغ می باشد که به مرور ت به دال تبدیل شده و داغ شده است

منبع. عکس ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورائی
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داغداغداغداغ
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
این واژه پارسی است و ریشه اوستایی دارد؛ چنانکه در ۶۸۶ , ۶۸۷ از منبع ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
...
[مشاهده متن کامل]

نیاز به یادآوری است که در ( دَخش، دَخشار، دَخشتَ/داغ ) بمانند ( دوغتر/دختر ) و ( یوختَ/یوغ ) با دگرگونی آوایی ( خ/غ ) روبرو هستیم. ( واژه دَغَ یا داغ در منبع ۶۸۷ از همان منبع آمده است )
واژه داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ) . علامت و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ) . وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ) . نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ) . ( از انجمن آرا ) . ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید داغ فارسی است )
منبع. لغت نامه دهخدا
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داغداغداغداغداغ
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
لری بختیاری
دای، چَژ:داغ
جالبه برای اینکه بگن داغی که معنی بسیار گرم میده ترکیه اونو به کوه آتشفشان پیوند میزنن!
بس کنید تورو خدا! کمر دانش ریشه شناسی و زبان شناسی رو شکستید!
داغ با گداختن و گداز و گدازه و گداخته و. . . هم ریشه است و یک واژه پارسی است.
داغ در ترکی به معنی کوه است که پیوند چندانی با داغ پارسی به معنای بسیار گرم ندارد.
حالا تو بیا هرروز این پیام رو دیسلایک بزن پانترک گرامی
بنا بر کتاب فرهنگ واژه های اوستا نوشته احسان بهرامی ، جلد سوم ، برگه ۱۶۳۹ داغ یک واژه کهن ایرانی و اوستایی بوده که در زبان اوستایی به صورت دَگ خوانش میشده
داغ
پی نوشت
داغ به معنی کوه مانند آق داغ و قره داغ و. . . ترکی هست
داغ به معنی بسیار گرم با گداختن و داختن و گدازه و گدازه و گداخته هم خانواده است و صددرصد فارسی هست
داغ ترکی نیست، فارسی به طور پیش انگاشت ق ندارد اما غ بسیار دارد مانند
بغ / مغ / دروغ / فروغ / میغ / راغ / سغد / آمیغ ( آمیز و آمیختن ) / و. . .
داغ از کارواژه داغتن و داختن با بن کنونی داز هست
...
[مشاهده متن کامل]

این کارواژه خود در فارسی چندان مورد بهره نیست آمد هم خانواده شناخته ای دارد که همه شنیده اید
گداختن و گداز! که با پیشوند فعلی گ که در گریختن و گماردن و گزاردن و. . . هم دیده می شود
مثال دیگر
میغ به معنی ابر بارنده
از میختن و میز می آید و در ریخت گمیختن و گمیز در سروده های فارسی و برخی گویش های فارسی و زبان وزین لری به معنی جاری کردن و ادرار کردن هست
پس این واژه صددرصد فارسیه
فارسی تقریبا میشه گفت ق نداره
اما غ هم در پارسی باستان هم میانه و هم نو هست
و بسیار هم به خ شباهت داره در تلفظ

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
داغداغداغداغ
در جواب به آقای رضا مدیاتک نمی دانم چرا متن شما پاک شده حرف شما درست است.
عربی دارای پنج هزار وام واژه از زبان فارسی اوستایی است که به آنها واژگان معرب ( عربی شده ) می گویند و کتاب ها و نسک هایی بسیاری از زبان شناسان عرب و آمریکایی در اینباره نوشته شده است مانند کتاب وام واژه های قرآنی از زبان شناس آمریکایی آرتور جفری Arthur Jeffrey .
...
[مشاهده متن کامل]

هنوز پیدا نیست که آیا واژگان فارسی اوستایی بیشتری در عربی است یا نه ولی تا کنون پنج هزار واژه فارسی اوستایی در عربی ریشه یابی شده است. به جز پنج هزار از واژگان فارسی اوستایی در عربی هزاران واژه از زبان های دیگر در عربی است مانند واژگان رومی و زبان های دیگر که ریشه یابی آنها برای زبان شناسان عرب سخت و دشوار است زیرا در عربی هر واژه ای که از زبان های دیگر به عربی می آید دچار دگرگونی ساختار و گفتار میشود و زبان شناسان عرب را برای ریشه یابی آنها به چالش می کشد.
زبان شناس عرب دیگری به نام استاد المنجد صلاح الدین در سال ۱۹۷۸ میلادی در کتابی به نام المفصل فی الالفاظ الفارسیه المعربه فی الشعر الجاهلی و القرآن الکریم و الحدیث النبوی و الشعر الاموی که به تنهایی سه هزار واژه فارسی اوستایی در عربی را ریشه یابی کرده است.
چندین زبان شناس عرب دیگر در کتاب های خود دو هزار واژه فارسی اوستایی دیگر در عربی را ریشه یابی کردند مانند�:
۱ . . . ألفاظ دخیلة ومعربة فی اللهجة القطریة کتابی از زبان شناس قطری نور عبدالله المالکی.
۲. . . الألفاظ الفارسیة فی اللهجة البغدادیة از ( حسن شوندی زبان شناس عراقی ) دربارهٔ واژگان امروزی تر است.
۳. . . کتاب ادی شیر، �واژه های فارسی عربی شده� است: این کتاب از کهن ترین و معتبرترین کتابها در این باره است. بازگردانی و ترجمه فارسی از استاد طبیبیان
۴. . . درباره وام واژه های فارسی قرآن از یک زبان شناس ایرانی به نام استاد بهاءالدین خرمشاهی جستار و مقاله ای به نام کلمات فارسی در قرآن مجید در مجله قرآن پژوهی در سال ۱۳۸۹ خورشیدی.
ویدئو برخی واژه گان� پارسی در عربی لینک پایین می گذارم

منابع• https://www.instagram.com/reel/C0bqNZNo4UC/?igsh=dXpscmN3ZDdrbXkz
تمام اشعاری که به شهریار ربط میدهند درونش از آریایی و کوروش و فلان فلان گفته شده جعلی هست اصلا با شیوه ی رفتاری جناب شهریار و خاندان ایشان چنین حرفایی سازگار نیست و این توهین آشکاراست.
ضمن اینکه دیوان حیدربابایه سلام به پنجاه زبان زنده دنیا ترجمه شده ولی اشعار فارسی شهریار به هیچ زبانی ترجمه نشده و این نشون میده که قدرت کدام بیشتره
...
[مشاهده متن کامل]

حیدربابایه سلام شهریار یه شاهکار ادبی در کل جهان حساب میشه بعد رضامدیاتک و چندکاربر جعلی سوسک خور از بیابان های سوزان لوت ، برای شهریار تعیین تکلیف میکنند که چی بگه چی نگه ! شهریار اولو آخر ترک زبان بود و خواهد ماند در آثارشم گفته شاعران فارسی دزد هستن و از شاعران ترکی دزدی میکنند
ما تا محمدفضولی و نسیمی و . . . را داریم چه نیاز به بقیه با اینکه بیدل دهلوی و مولانا و بوعلی سینا و خیلیای دیگه هم ترک بوده نه سوسک خور هندی

فارسی چند واژه از هر زبان گرفته است؟
فرهاد قربان زاده از شمار وام واژه های رایج در فارسی به تفکیکِ هر زبان نوشته است.
به گزارش ایسنا، این فرهنگ نویس و ویراستار در تازه ترین نوشتار خود که آن را در صفحه شخصی اش منتشر کرده، با عنوان �شمار واژه های عربیِ رایج در فارسی� چنین آورده است:
...
[مشاهده متن کامل]

▫️ برخی معتقدند نیمی از واژه های رایج در فارسی عربی است. معیار این افراد برای دست یافتن به این آمار بر نگارنده روشن نیست، ولی می دانم که برای شمارش واژه های عربیِ رایج در فارسی با چند پرسش روبه رو هستیم:
۱. فارسی معاصر را باید در نظر داشته باشیم یا آمیخته ای از فارسی کهن و معاصر یا فقط فارسی کهن را؟ برای نمونه، آیا باید برخی واژه های عربیِ به کاررفته در دُرۀ نادره و تاریخ وصاف و تاریخ جهانگشای را، حتی اگر فقط یک بار در تاریخ زبان فارسی به کار رفته باشد، جزو واژه های عربیِ رایج در فارسی به شمار بیاوریم؟
۲. با هزاران واژۀ مشتق ( مانند طفلک ) و مرکّب ( مانند کتابخانه ) و مشتق مرکّب ( مانند وطن پرستی ) چه کنیم و این واژه ها را فارسی بدانیم یا عربی ـ فارسی؟
۳. واژه های عربیِ کم بسامدی مانند مال التجاره و موطن و مافات را با واژه های عربیِ پربسامدی مانند غم و کتاب و ساعت یکسان در شمار بیاوریم؟
۴. فارسی گفتاری را باید در نظر داشته باشیم یا فارسی نوشتاری را؟ روشن است که بسامد واژه های عربی در فارسی گفتاری کمتر از فارسی نوشتاری است.
▫️ برای دست یافتن به شمارِ تقریبیِ واژه های عربی در فارسی چند معیار را پیش روی خود قرار داده ام. نکتۀ بسیار مهم اینکه این معیارها با توجه به امکانات من بوده و لزوماً درست ترین و بی نقص ترین معیارها نیستند. نخست این معیارها را با توجه به پرسش های بالا یادآور می شوم:
۱. فقط واژه های رایج در فارسی معاصر را شمارش کرده ام و با واژه های به کاررفته در متن های کهن کاری نداشته ام. البته اگر بخواهیم به سبک شناسی و زبان شناسی تاریخی بپردازیم، شمارش واژه های کهن نیز اهمیت دارد، ولی مخاطب خود را عموم مردم و غیرمتخصصان دانسته ام و آن ها با فارسی کهن سروکاری ندارند.
۲. به دلیل کمبود وقت و امکانات، واژه های مشتق و مرکّب و مشتق مرکّبِ عربی ـ فارسی را فارسی دانسته ام و آگاهم که این روش از دقت آمار می کاهد.
۳. به دلیل کمبود وقت و امکانات، واژه های عربیِ کم بسامد را با واژه های عربیِ پربسامد یکسان در شمار آورده ام و آگاهم که این روش نیز از دقت آمار می کاهد. یعنی اگر یک فارسی زبان روزی ده بار واژۀ ساعت را به کار ببرد، ولی در عمرش فقط یک بار موطن را به کار ببرد، بسامد هر دو واژه را عدد ۱ درنظر گرفته ام ( در زبان شناسی پیکره ای به دو مفهوم token و type پرداخته شده که در اینجا به آن ها نمی پردازم ) . درست تر این است که تکرار نیز در آمار واژه های عربیِ رایج در فارسی نقش داشته باشد و با وقت و امکانات اندکی که دارم نتوانستم تکرار را نیز در آمار خود بیاورم.
۴. فقط به فارسی نوشتاری پرداخته ام.
▫️ منبع نگارنده برای شمارش وام واژه های رایج در فارسی فرهنگی فارسی است که خودم آن را تألیف کرده ام و هنوز منتشر نشده است.
▫️ شمار وام واژه های برگرفته از برخی زبان ها، مانند انگلیسی، بسیار بیش از چیزی است که در پایین آمده، ولی هنوز آن ها را به فرهنگ نیفزوده ام. با تکمیل فرهنگ این آمار دست خوش اندکی دگرگونی خواهد شد.
▫️ این احتمال را در نظر داشته باشید که ممکن است معدودی از ریشه ها درست نباشد. این مشکل در کلیت آمار تأثیر چندانی ندارد.
▫️ شمارش دقیق ترِ وام واژه های رایج در فارسی می تواند موضوع مقاله ای زبان شناختی باشد. امید است که دوستان زبان شناس با مراجعه به پیکره های زبانیِ برچسب زنی شده پژوهش های کامل تر و دقیق تری انجام دهند.
▫️ اینک شمار وام واژه های رایج در فارسی به تفکیکِ هر زبان:
- واژه های فرهنگ: ٢١۸١۶ ( ١۰۰ درصد )
- واژه های فارسی ( و �زبان دیگر فارسی� ) : ۱۱۸۰٢ ( ۵۴. ۱۰ درصد )
- واژه های عربی: ۷۳۵۳ ( ۳۳. ۷۰ درصد )
- واژه های فرانسوی: ۱۸۳۵ ( ۸. ۴۱ درصد )
- واژه های ترکی / مغولی: ۲۷۸ ( ۱. ۲۷ درصد )
- واژه های انگلیسی: ۲۳۴ ( ۱. ۰۷ درصد )
- واژه های روسی: ۷۰ ( ۰. ۳۲ درصد )
- واژه های هندی / سنسکریت: ۶۶ ( ۰. ۳ درصد )
- واژه های یونانی: ٢۵ ( ۰. ۱۱ درصد )
- واژه های برگرفته از زبان های دیگر: ۱۵۳ ( ۰. ۷ درصد )
پ. ن: رسم الخط نگارنده در بازتاب این نوشتار حفظ شده است.

داغ
منابع• https://www.google.com/amp/s/www.isna.ir/amp/1401030100725/
استاد شهریار: آذربایجان کانونِ زبانِ پهلوی و نژادِ آریا بود آوا
پارسی انجمن: استاد شهریار نه تنها یکی از چامه سرایانِ نامدارِ زبانِ پارسی در روزگار ما است که میهن دوستی آگاه نیز بود. این ایران دوستی او در چامه هایش، همچون سروده ی تختِ جمشید یا در ستایشِ فردوسی، بازتابی گسترده دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

شهریار که خود از آذرآبادگان بود و بدان بوم مهری بسیار داشت، آذربایجان دوستی اش برپایه ی ایران پرستی اش بود. از همین رو بود که گفت:
ترکی ما بس عزیز است و زبانِ مادری
لیک اگر �ایران� نگوید، لال باد از وی زبان
مرد آن باشد که حق گوید، چو باطل رخنه کرد
هم بایستد بر سرِ پیمانِ حق تا پایِ جان
شهریار بدینجا نیز پیش از خواندنِ غزلِ �پر می زند مرغِ دلم با یادِ آذربایجان� می گوید: �کانونِ زبانِ پهلوی آذربایجان بوده، مرکزِ ایران آذربایجان بوده، کانونِ نژادِ آریا، دروازه ی شرق، دروازه ی غرب، همه، آذربایجان بوده است. �این گفته ها نشان دهنده ی آگاهیِ تاریخیِ شهریار است. او به نیکی از این راستیِ تاریخی آگاه بود که زبانِ آذربایجان پیش از ترک تازیِ ترکان گویشی از زبانِ پارسی با نامِ پهلویِ آذری بوده و بر همین پایه است که به روشنی گوید که �آذربایجان کانونِ زبانِ پهلوی بوده است�.
او همین سخنان را در سروده ای دیگر، در پاسخ به بیگانه گرایانی که آذربایجانیان را به دروغ ترک می دانند و می خوانند، نیز بازگفته است:
تو همایون مهدِ زردشتی و فرزندانِ تو
پورِ ایران اند و پاک آیین نژادِ آریان
اختلافِ لهجه ملیت نزاید بهرِ کس
ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه ای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
مادرِ ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر
روزِ سختی چشمِ امید از تو دارد همچنان
بی کس است ایران، به حرفِ ناکسان از ره مرو
جان به قربانِ تو ای جانانه آذربایجان
یا در سروده ی دیگرش در ستایشِ فردوسی:
فلک یک چند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد
در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترک تازی کرد
�وطن خواهی� در ایران خانمان بر دوش شد چندی
به جز در سینه ها آتشکده خاموش شد چندی
چو از شهنامه ، فردوسی چو رعدی در خروش آمد
به تن ایرانیان را خونِ ملیت به جوش آمد
زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش آمد
زِ کنج ِ خلوتِ دل، اهرمن رفت و سروش آمد
( دیوان استاد شهریار، پوشینه ی دوم، تهران، کتابفروشی خیام، ۱۳۴۲، رویه های ۱۴۵ تا ۱۴۸ )
***
توچی پان ترک تجزیه طلب برای حرف جعلی خودت سند و مدرک داری البته سند مدرک معتبر من آن دوست گرامی تجزیه طلب اسم آوردی فرق دارم درضمن من خودم نسبت ترک دارم تمام تهمت که به زدی فقط و فقط به خدای اگر برای من بند کوچک دوست دارد بخاطر تهمت های زدی امیدوارم هیچ وقت خیر زندگی نبینی و به گردنت هست تو زندگی خودم هیچ وقت نمی بخشمت لینک پایین قرار می دهم صحبت های استاد گرامی عزیز زنده یاد شهریار گرامی است صوت این نوشته از صوت گفتاری ایشان است. ترک قوم عزیز گرامی هستند ولی مردم آذربایجان ترک نیستند. مردک در لینک پایین قرار دادم ترکمن هستند بیشتر قومی که کامل هستند قزاق قرقیزها هستند.
خاستگاه واژه تاجیک
تاجیک نام قبایل �داها� بوده، �سامانیان و�پارت ها�و�اشکانیان��دئی�، �تاجیک� و �دجیک� خوانده شده اند. برخی دیگر شواهدی دارند که تاجیک نامی است که�ترک ها�بر�ایرانیان�نهاده اند. از آنجا که ایرانیان پارسی گوی کلاهی تاج مانند بر سر می نهادند، ایشان را تاجی یا تجیگ نامیده اند. گروهی واژه تاجیک را از �تای� استخراج کرده، هم ریشه با کلمه یونانی �تگاس� به معنای پیشوا و �ددیک� یاد کرده اند. از ریشه �تژی��زبان سکایی�یادآوری گردیده است. به معنی صفت منسوب به واژه �تاج� نیز آمده است. پژوهش های اساسی دربارهٔ واژه �تاجیک� در نیمه اول قرن ۱۹ از طرف برخی دانشمندان غرب صورت گرفته است. در سال ۱۸۲۳ م. کلاپروت پژوهش پر محتوایی �در مورد مردم�بخارا�انجام داده بود. هرچند این پژوهش به چاپ نرسید ولی با ادامه آن ژ. سن مارتن یکی دیگر از پژوهشگران غربی طی مقاله واژه �تاجیک� را بر فارسی زبانانی اطلاق کرد که در�فارس� ( ایران امروزی ) ، �خراسان� ( افغانستان�امروزی ) و بخشی از ماوراءالنهر ( تاجیکستان�امروزی ) سکونت دارند.
او می نویسد که واژه تاجیک همان نام قبایل �دئی� است که�پارت ها�و اشکانیان بنام �دئی�، �تاجیک� و �دجیک� خوانده می شدند. سن مارتن اضافه می کند که هرسه شکل آوایی این نام �دئی�، �تاجیک� و �دجیک� از نگاه آواشناسی قابل قبول است. پس از اینجا چنین بر می آید که�پارت ها�خود را تاجیک می نامیدند.
دانشمند دیگری بنام آ. برنشتام پیدایش نام تاجیک را قبل از دوران�عرب�دانسته وآن را منسوب به�زبان تاجیکی�کهن مردمان�تخارستان�دانست و قدمت تاریخی آن را به هزارسال قبل از میلاد می رساند. او نام تاجیک را از ریشه �تژی��زبان سکایی�می داند.
و نیز پژوهش های تازه رابطه تنگاتنگ واژه تاجیک را با بنیاد آریائی آن ثابت کرده، آن را نام مردمانی آریایی می دانند که در سرزمین آریانای بزرگ زندگی می کردند. فرهنگنامه های پارسی دری یا کلاسیک نیز در شرح نام تاجیک اطلاعات ارزنده ای دارند که ذکر برخی از آنها ارزشمند می باشد. از جمله در �فرهنگ شرفنامه منیری� آمده است که �تازیک – غیر عرب و غیر ترک� در فرهنگ�برهان قاطع��تازیک و تاژیک بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد� �طایفه غیر عرب باشد�، �آن که ترک و مغول نباشد، �، در فرهنگ لغات ترکی به معنی اهل فارس نوشته اند" غیاث اللغات، �آنندراج�و برخی فرهنگ نامه های دیگر شرح بیشتری برای این نام آورده اند. در واژه نامه انگلیسی آکسفورد واژه تاجیک بمعنی �پارسی� و کسی که نه عرب و نه ترک و مغول باشد، تعریف شده است.
بهار�در سبک شناسی آورده است:
آریاییان از قدیم به مردم اجنبی �تاچیک� یا �تاژیک� می گفته اند، چنان که�یونانیان�را �بربر� و اعراب را �اعجمی� یا �عجم� می نامیدند. این لفظ در زبان فارسی دری، �تازی� تلفظ شد و رفته رفته خاص اعراب گردید، ولی در توران و ماوراءالنهر لهجه قدیم باقی و به اجانب �تاچیک� می گفتند و بعد از اختلاط�ترکان آلتایی�با فارسی زبانان آن سامان، لفظ �تاچیک� بهمان معنی داخل�زبان ترکی�شد و فارسی زبانان را �تاجیک� خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد.
— محمد تقی بهار
در ادبیات ترکی - فارسی فاتحان دودمان تیمور و بابر، واژه تاجیک را به منشی های فارسی زبان اطلاق می کردند. استاد محیط طباطبائی پژوهشگر و محقق ایرانی می نویسد که: �آریاییان را در جنوب سرزمین پهناور آریانای بزرگ به جهت تمایز از اقوام عرب، عجم می نامیدند به همین منوال در شمال آریانای بزرگ، قوم آریایی را به منظور تشخیص از اقوام ترک و مغول، تاجیک می نامیدند. پس تاجیک همان عجم و پارسی زبان است. �
ژنتیک
هاپلوگروپ غالب پدری در میان تاجیک های امروزی هاپلوگروپ R1a Y - DNA است. ۴۵٪ از مردان تاجیک دارای R1a ( M17 ) ، ~18% J ( M172 ) ، ~8% R2 ( M124 ) و ~8% C ( M130 و M48 ) هستند. تاجیک های�پنجکنت�۶۸ درصد R1a، تاجیک های�خجند�۶۴ درصد R1a به دست می آورند. فراوانی بالای هاپلوگروپ R1a در تاجیک ها احتمالاً نشان دهنده یک اثر بنیان گذار قوی است. بر اساس آزمایش ژنتیکی دیگر، ۶۳ درصد از نمونه های مرد�تاجیکستان�از تاجیکستان دارای R1a هستند می شود در حدود ۱۰٪ از تاجیک ها موی بلوند دارند، که بیشتر در ناحیهٔ زرافشان و پامیر فراوانند.
منبع. ژنتیک
Around the Roof of the World. Nicholas Shoumatoff, Nina Shoumatoff ( 2000 ) . �University of Michigan Press. p. 9
https://books. google. com/books?id=zZaQB6tZhz8C&pg=PA9&dq&hl=en#v=onepage&q&f=false
منابع ها. Country Factfiles. �— Afghanistan, page 153. // Atlas. Fourth Edition. Editors: Ben Hoare, Margaret Parrish. Publisher: Jonathan Metcalf. First published in Great Britain in 2001 by Dorling Kindersley Limited. London:�دورلینگ کیندرزلی، 2010,
�TAJIKISTAN�. CIA. ۱۲
https://archive. org/details/sim_central - asian - survey_1996 - 06_15_2/page/213
https://www. tandfonline. com/doi/abs/10. 1080/02634939608400946
Karl Cordell, "Ethnicity and Democratisation in the New Europe", Routledge, 1998. p. 201: "Consequently, the number of citizens who regard themselves as Tajiks is difficult to determine. Tajikis within and outside of the republic, Samarkand State University ( SamGU ) academic and international commentators suggest that there may be between six and seven million Tajiks in Uzbekistan, constituting 30% of the republic's 22 million population, rather than the official figure of 4. 7% ( Foltz 1996; 213; Carlisle 1995:88 ) .
Lena Jonson ( 1976 ) "Tajikistan in the New Central Asia", I. B. Tauris, p. 108: "According to official Uzbek statistics there are slightly over 1 million Tajiks in Uzbekistan or about 3% of the population. The unofficial figure is over 6 million Tajiks. They are concentrated in the Sukhandarya, Samarqand and Bukhara regions.
Russian 2010 Census results; see also Ethnic groups in Russia
This figure only includes Tajiks from Afghanistan. The population of people from Afghanistan the United States is estimated as 80, 414 ( 2005 ) . United States Census Bureau. "US demographic census". Archived from the original on 12 February 2020. Retrieved 2008 - 01 - 23. Of this number, approximately 65% are Tajiks according to a group of American researchers ( Barbara Robson, Juliene Lipson, دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در ایست بی، Mariam Mehdi ) . Robson, Barbara and Lipson, Juliene ( 2002 ) "Chapter 5 ( B ) - The People: The Tajiks and Other Dari - Speaking Groups" Wayback Machine The Afghans – their history and culture Cultural Orientation Resource Center, Center for Applied Linguistics, Washington, D. C. , OCLC 56081073
Ethnic composition of the population in Kyrgyzstan 1999–2007" . Archived from the original ) on 13 November 2013. Retrieved 2012 - 06 - 11.
"塔吉克族". �www. gov. cn. Retrieved�6 December�2016
This figure only includes Tajiks from Afghanistan. The population of people with descent from Afghanistan in Canada is 48, 090 according to Canada's 2006 Census. Tajiks make up an estimated 27% of the population of Afghanistan. The Tajik population in Canada is estimated from these two figures. �Ethnic origins, 2006 counts, for Canada�بایگانی شده�در ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۳ �Wayback Machine.
"State statistics committee of Ukraine – National composition of population, 2001 census ( Ukrainian )
https://2001. ukrcensus. gov. ua/results/nationality_population/nationality_popul1/select_5/?botton=cens_db&box=5. 1W&k_t=00&p=75&rz=1_1&rz_b=2_1 &n_page=4
John Perry ( ۲۰۰۹ - ۰۷ - ۲۰ ) . �TAJIK i. THE ETHNONYM: ORIGINS AND APPLICATION�
https://iranicaonline. org/articles/tajik - i - the - ethnonym - origins - and - application
B. A. Litvinsky, Ahmad Hasan Dani ( 1998 ) . History of Civilizations of Central Asia: Age of Achievement, A. D. 750 to the end of the 15th - century. Excerpt: ". . . they were the basis for the emergence and gradual consolidation of what became an Eastern Persian - Tajik ethnic identity. " pp. 101. UNESCO
Tajikistan�. www. newworldencyclopedia. org
https://didpress. com/بلخ؛ - کتیبه - شاه - اسماعیل - سامانی، - هدیه - عط/
Felmy, Sabine ( 1996 ) . The voice of the nightingale: a personal account of the Wakhi culture in Hunza. کراچی: انتشارات دانشگاه آکسفورد.
https://books. google. com/books?id=gTtuAAAAMAAJ&q
آخند زاده، عارف حسن خان ( ۲۰۲۳ - ۰۱ - ۲۳ ) . �نگاهی بر جامعه تاجیک در پاکستان�. عارف حسن آخندزاده. آریا پرس
https://www. panjshirnews. com/news/2749/درنگی - مفهوم - هویت - تاجیکی - خراسانی - فرهنگ - زبان - فارسی - افغانستان
https://www. rudabe. com/archives/5019?amp=1
آخر یک حرف پان ترک تجزیه طلب نفهمیدم هندی ها فرهنگ تمدن داشتم شما چی داشتید شمالی داشتید اگر دارید منبع معتبر که ندارید بگویید من فارس نیستم ولی خیلی عجیبه که فارس هیچ چی شونم شیبه هندی نیست به جز زبان هندی فارس ها قوم دیگر ایران خارج ایران تاجیک پشتو انگلیسی فرانسوی هندی آلمانی می دانم چرا شما پانترکان با زمین زمان مشکل دارید به چی توهین می دانید
ویدئو اعتراض به پانترکیست ها در یکی از فیلم های قدیمی باکو !!!
در این فیلم ( Otel otağı ) که در سال ۱۹۹۸ ساخته شده است، فردی که پژوهشگر و محقق جمع است می گوید؛ �علم را قبول کنیم و برای این ملت دنبال پدر دروغین نگردیم. . . ترک ها از قرن۱۱ آمدند. . . این ملت را به دم ترک ها نبندید. . . �
پاینده ایران از فرات تا جیحون با کانال �مهرگان پویا�
#چپ
#پان
لینک قرار می دهم. تلگرام هست. لینک اول سایت دوم در تلگرام هست.
خواهش می کنم آبادیس انتشار بدهد.
هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش بی رگ ریشهش هست و خانوادم تمام.

منابع• https://parsianjoman.org/?p=6827• https://t.me/mehreganepooya
به نظر میرسه کاربر آرش NK و رضا مدیاتک یک نفر هستن مشابه هم صحبت میکنند و البته که حرفها و سخن رانی هاشون همگی بدون مستندات و از روی غرض و کینه هست اگر دقیق بررسی کنید به نتیجه هم میرسید
یه سری عکس مردم زشت پیدا کردن که بیشتر شبیه بیابون نشین های تاجیکستان و دست فروشای هندوستانیه میگن اینا ترکن !!!
...
[مشاهده متن کامل]

چهره ی ترک میشه المیرا تورسین بازیگر قزاقستانی ! ایا این بازیگر تفاوتی با چهره ی یک بازیگر از آذربایجان داره ؟
چهره ی یه ترکمن صحرای واقعی میشه سردار آزمون آیا سردار چشم بادومیه ؟
چهره ی یه آذربایجانی واقعی میشه جناب شهریار آیا شهریار چشم بادومیه ؟
والا شما باید ببینی چهرت برای کجاست که تیره پوستی ! این چهره ها که در ایران هست بخاطر غالب بودن قومیت ترک به ایران هست و چهره ترکی هست
میگه شهریار شاعر تبریزی گفته زبان قبلی مردم ترکی نبوده !! کی چنین حرفی زده ؟
ما از شهریار شعری داریم در ستایش ترکی که تو سایت گنجور هست و اونجا واضح گفته فارسی و حتی عربی از ادبیات ترکی سرقت میکنند و یک گوینده ی ترک زبان نباید فارسی را به زبانش مخلوط کنه چون اصالت زبان و زیباییش از بین میره حالا یه عده شدن کاسه داغتر از آش که نداشته هاشون رو بپوشونن
شعر شهریار :
تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته کلی دیل اولماز
اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز
اؤز شعرینی فارسا – عربه قاتماسا شاعیر
شعری اوخویانلار ، ائشیدنلر کسیل اولماز
فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش
� صابیر � کیمی بیر سفره لی شاعیر پخیل اولماز
تورکون مثلی ، فولکلوری دونیادا تک دیر
خان یورقانی ، کند ایچره مثل دیر ، میتیل اولماز

منابع• https://ganjoor.net/shahriar/torki/sh1
♦️ از اشعار نظامی گنجوی نزدیک به ۴۰۰۰ نسخه خطی وجود دارد، در بیشتر نسخه های قدیمی، شعر � همه عالم تن است و ایران دل . . . � آمده، یک نسخه را علم کرده اند که در بیت نخست به جای � ایران � گفته � آنان � ولی در بیت بعدی � ایران � آمده، که این قسمت را هم بریده اند : ) تا مخاطب متوجه موضوع نشود ! باتوجه به همین بیت بعدی که بریده اند و مقایسه با سایر نسخ، کاملا مشخص است که این اشتباه کاتب بوده است که ایران را آنان نوشته است
...
[مشاهده متن کامل]

🔹 در نسخه شناسی و تصحیح متون، نسخه های قدیمی تر و رواج واژگان در اکثریت نسخ را درنظر می گیرند. تقریبا در همه نسخ خطی پنج گنج نظامی، واژه � ایران � در شعر معروف او آمده است
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim

داغداغداغداغداغداغ
❌ داداچ یک کم برو اون ور تر ببینیم بقیه شعر رو که بریدی چی میگه ؟ 😄
💥 این آخرین پستی است که در آن به این مزدور #جاعل می پردازیم، فقط هم برای اینکه اوج تحریف و جعل این بی شرف ها را ببینید، وگرنه یک ذره ارزش بحث ندارند !
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim
.
داغداغداغ
.
🔴 چشم بادامی بودن بسیار هم زیباست ؛ یکی از مشخصه های اصلی ترکان . . .
🔹 مولانا بارها به ویژگی های ظاهری ترکان در اشعار خود اشاره می کند، ازجمله � تنگ چشمی � ؛ چون ترکان در زمان مولانا همان ترکان با ظاهر اصیل مردمان آسیای میانه بودند و هنوز بخش بزرگی از مردمان قفقاز و خاورمیانه �ترک زبان� نشده بودند
...
[مشاهده متن کامل]

ترک خندیدن گرفت از داستان
چشم تنگش گشت بسته آن زمان
دو �چشم� ترک خطا را چه ننگ از �تنگی�
رزق مرا فراخی از آن �چشم تنگ� توست
بلند همتی و �چشم تنگ� ترک مرا
🔹 در مبحث فنوتیپ چشم های کشیده و تنگ ( Almond / Monolid Eyes / Mongoloid ) ویژگی اپیکانتوس � Epicanthic fold � مطرح است که بیشتر در میان مردم آسیای شرقی، مرکزی و شمالی دیده می شود. چشمان مردم این مناطق برای محافظت در برابر آب و هوای سرد اقلیم های سیبری، اشعه شدید مناطق خشک و بیابانی مغولستان، گرد و غبار استپ های آسیای میانه به این صورت تکامل پیدا کرده است
نکته : مردمان هزاره در افغانستان که امروزه به زبان پارسی دری سخن می گویند، از نوادگان اصلی ترک مغولان هستند که در گذر زمان و درنتیجه مهاجرت ها، پارسی زبان شده اند
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim
.

داغداغداغداغداغ
.
🔴 زمانی که مولانا از � ایران � و مولفه های � هویت ایرانی � یاد میکرد، هنوز کلمات � ترکیه، افغانستان و ازبکستان � ساخته نشده بودند و خبری از این مرزهای جعلی نبود که حالا مدعی این شخصیت بزرگ ایرانی هستند !
...
[مشاهده متن کامل]

🔹 مولانا با اینکه شاعری درباری و حماسه سرا نبود ولی به خوبی با هویت ایرانی خود آشنا بود، او چند بار از � ایران � یاد می کند ؛ از پادشاهان اساطیری و تاریخی ایران یاد می کند ( از فریدون و جمشید تا داریوش #هخامنشی و نوشروان و کیقباد ) به درفش کاویانی و فر ایزدی و #همای سعادت و سیمرغ و دین زرتشتی و آتشکده ها اشاره می کند، بیش از ۷۰ بار از � #رستم دستان � یاد می کند، بارها به زبان مادری خود � #پارسی � در برابر زبان های دیگر افتخار می کند، به خوبی با جشن های ایران باستان همچون مهرگان و نوروز و سده آشنا بود . . .
♦️ مولانا با مهم ترین داستان اساطیری آریایی ها، یعنی تقسیم جهان توسط فریدون میان سه فرزند خود و تشکیل ایران و توران آشنا بوده است :
ز جوش بحر آید کف به هستی
دو پاره کف بود ایران و توران
.
گاه بدزدی، ره ایران زنی
گاه روی شحنهٔ توران شوی
.
💥 حتما تصاویر را ببینید . . . .
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim
.

داغداغداغ
حرفم رو درست کنم هر وقت منطق نیست جان در عذاب هست.
🔴 ژنتیک کلید حل موضوعات � مهاجرت زبانی � / مهاجرت از ایران به #هند . . .
هاپلوگروه L1 - M22 از کروموزوم Y حدود ۲۰۶۰۰ سال پیش در غرب آسیا ( محدوده فرهنگی - زبانی ایران بزرگ ) شکل گرفت و بعدها با مهاجرت های انسانی از ایران به هند، بر جمعیت های باستانی آن سرزمین تاثیر گذاشت و امروزه در قوم التصاقی زبان � #دراویدی � در جنوب هندوستان دیده می شود. این ثابت می کند که برخی ریشه های زبان دراویدی تحت تاثیر زبان های ایرانی در دوران کهن، به وجود آمده اند، نه برعکس !
...
[مشاهده متن کامل]

( ( . . ما دو گروه جمعیت L1 - M22 را در طول هولوسن اولیه مشخص کردیم. یکی با گذار نوسنگی غرب آسیا گسترش یافت. دیگری حدود ۶ - ۸ هزار سال پیش، به آسیای جنوبی نقل مکان کرد اما گسترشی نشان نداد. این گروه احتمالاً در گسترش زبان های دراویدی مشارکت داشتند. این دودمان L1 - M22 آسیای جنوبی ۳ - ۴ هزار سال پیش، همزمان با معرفی اصل و نسب استپی، گسترش یافتند. . ) )
.
🔹 این مقاله که امسال در مجلات معتبر iscience و ScienceDirect منتشر شده است به خوبی روند مهاجرتی از ایران به هند و�تاثیر ایلامی بر دراویدی و تمدن هارپان را شرح داده 👈 مقاله اصلی
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim
. یکسان بودن تبار ایلامیان و پارسیان
پژوهشگر ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺭﻧﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ 3500 ﺗﺎ 6000 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻮﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺖ.
ﺩﺭ ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ 1386 ﺗﺎ 1388 ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﺮﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺵ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ او ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ 8 ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﯾﻼﻣﯽ ‏ ( ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺷﻮﺵ ﻭ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ 1500 ﺗﺎ 2000 ﭖ . ﻡ ‏ ) ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﺭﮐﺮﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﻮﻡ ﻧﮕﺎﺭﺍﻧﻪ ‏ ( ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ‏ ) ﻭ ﻧﯿﺰ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ‏ ( 17 ﻧﻤﻮﻧﻪ ‏ ) ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪُ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﺒﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺧﻮﺯﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺩﺯﻓﻮﻝ، ﺩﺭ ﺳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﯾﻼﻣﯿﺎﻥ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﯿﻠﮑﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺮﯾﻨﮕﯽ 6000 ﺳﺎﻝ، ﻣﺎﺭﮐﺮ M17 ﻭ R1a ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪ .
ﻫﺎﭘﻠﻮ ﮔﺮﻭﻩ M17 ﺷﺎﺧﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺳﺘﻪ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ : ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ P ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺧﺎﻭﺭﯼ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﺳﻼﻭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺱ G ، ﺍﺳﻼ ﻭﻫﺎﯼ ﺍﻭﮐﺮﺍﯾﻦ T ، ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻫﺎ ) ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﮑﺎﻧﺪﯾﻨﺎﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻧﺮﻭﮊ ( ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺮﯾﺶ & ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ . . .
ﻫﻢ ﺭﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﻌﻨﯽ R1b ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ – ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ E ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺭﺍﯾﺞ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﺺ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻣﯽ ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﯾﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﺯﺭﺩﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺯﯾﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﻋﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﻼﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻬﻦ ﻫﻢ ﺗﺒﺎﺭ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺗﯿﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎ، ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ، ﮐﺮﺩﻫﺎ، ﺁﺫﺭﯼ ﻫﺎ، ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻧﺎﺁﺭﯾﺎﯾﯽ، R1a ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﺸﺖ .
ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﻟﯿﺮﺍﻥ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺲ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ‏ ( ﺍﺳﻼﻣﯽ ‏ ) ﺑﻢ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ، ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺎﭘﻠﻮﮔﺮﻭﻩ R1a ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪ.
با سپاس از استاد سورنا فیروزی
پس ایرانی چه چطور از هند آمدند خدای شاید اغوز خان می داند جعل جعل جعل دروغ و دورغ دروغ
هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش هست و خانوادم

داغداغ
واژه داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ) . �علامت�و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ) . وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ) . نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند:�داغ�آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ) . ( از انجمن آرا ) . ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید�داغ�فارسی است ) :|| در فرهنگ ناظم الاطباء معانی آبله و میخچه و عیب نیز به کلمه داده شده است. اما او درین قول متفردست. || کوه. ( ناظم الاطباء ) . در آذری به معنی کوه ، از دغ بی گیاه و امثال آن است. ترکان این کلمه را بکار برند بمعنی کوه. این کلمه باغلب کوههای ایران و نواحی آن داده شده است. || مزید مؤخر نام بعضی کوهها از دغ به معنی بی آب وعلف. || دغ. بی گیاه. بی موی. داس. || نام شاعر که در غزل و قصیده مذکور شود. ( برهان ) . تخلص. || معنیی که شاعر چند جا ببندد. ( برهان ) . مَخلص. || کنایه از نام کسی است که اسبان او داغ داشته باشند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) . || نام مرغی که کاکل بر سر دارد و آنرا چکاوک نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا
در کتاب دهخدا هم فارسی بعضی واژگان فارسی به اشتباه زبان دیگر نسبت داده است با احترام به نظر شما آقای رضا مدیاتک ولی این واژه ترکی مغولی نیست.
واژه داغ با ریشه ی اوستایی 𐬛𐬀𐬖𐬀 ( daγa، "مارک؛ زخم، نقطه" ) ، سانسکریت दाह ( داها، "سوزش، گرما" ) . مربوط به فارسی میانه ( dcytn' /⁠dazīdan⁠/، �سوزاندن� ) ، از پروتوایرانی *d�ǰatī، از پروتو - هندوایرانی *dʰ�ǰʰati، از پروتو - هندواروپایی *dʰ�gʷʰeti.
منبع. Steingass, Francis Joseph ( 1892 ) “داغ”, in A Comprehensive Persian–English dictionary, London: Routledge & K. Paul
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید

داغداغداغداغداغداغ
منابع• https://dsal.uchicago.edu/cgi-bin/app/steingass_query.py?qs=داغ&searchhws=yes&matchtype=exact
پاسخ به جناب سعید سرور:
1 - واژه داغ ترکی در اصل تاغ بوده است با زبان مغولی هم ریشه می باشدو ارتباطی با داغ در زبان فارسی ندارد .
2 - آنچنان که از نوشته های شما بر می آید شما هیچ وقت حقیقت را باور ندارید و بر اوهام و بافته های نادرست ذهنی خود پافشاری می نمایید .
...
[مشاهده متن کامل]

3 - شما تنها نوشته ها و گفته های پانترکهای بی دانش را در ذهن خود بزرگ کرده اید و بدون خواندن یک کتاب مرجع تنها گفته های آنها را تکرار می کنید .
4 - در زبان فارسی بیش از 1700 واژه فرانسوی وجود دارد ( هر چند ریشه برخی یونانی و برخی سانسکریت است ) در حالیکه در زبان استانبولی بیش از 5000 واژه فرانسوی کاربرد دارد .
5 - واژه های مغولی یا ترکی در زبان فارسی در حدود 200 واژه می باشد در حالیکه واژه های فارسی در ترکی بیش از 1350 واژه می باشد .
6 - بر این اساس باید فرانسوی ها ادعا نمایند که از واژه هایشان استفاده می شود نه شما .
7 - بیش از 3000 واژه فارسی در زبان عربی کاربرد دارد و همین زبان عربی در زبان ترکی بیش از 6000 واژه دارد که از این میان 3000 تایش فارسی است پس در کل بیش از 4350 واژه فارسی در ترکی کاربرد دارد در برابر 200 واژه ترکی در زبان فارسی .
8 - پیش از 100 سال پیش زبان عثمانی را عربی فارسی می نامیدند پس از به قدرت رسیدن شخصی زاده کشور آلبانی توسط غرب برای تضعیف حکومت عثمانی با نامیدن خود با نام آتاتورک ذهنیت پانترکیسم را پایه گذاری نمود و استفاده از واژه های فارسی را تا حد امکان ممنوع نمود .
9 - اکنون نیز واژه های فارسی زیادی که حتی ما بکار نمی بریم در ترکی استانبولی کاربرد دارد :
رچل ( مربا ) - دولاب ( کمد ) - روزگار ( نسیم ) - چارک ( ربع ) - آبدست ( وضو یا غسل ) - یخنی ( نوعی خورشت ) - تنگیره ( قابلمه ) - پشین ( نقد ) - پراکنده ( خرده فروشی ) - آویزه ( لوستر ) - یابانجی ( همان بیابانگرد به معنی خارجی ) - دستک ( کمک ) - سهته ( ساخته به معنای قلابی ) و . . . .
10 - مثلا در ترکی به کمربند قیش می گویند که واژه تاتی است و تصور می نمایند ترکی است چرا که در ترکی استانبولی از واژه کمر استفاده می نمایند .

هر کلمه ای که داغ رو توش میبینیم از ترکی جذب کرده بدون استثناء
مثال داغان
داغلمش داغلب داغون
این کلمات زیر رو یک بار دیگر مرور کنیم
داغ
باغ
یاغ
ساغ
آغ
وقتی زبان دری ساخت ترک هاست به مرور زمان بقیه اقوام هم ازش استفاده میکنند حتی تو گویش گیلکی یا به قول بعضیا زبان گیلکی مثلا چانه رو داریم که دری هست به شکل دیگه خونده گیشه باز هم ترکیست
...
[مشاهده متن کامل]

زبان دری سازنده اصلیش ترکه
و کلمات عربی و بعضا هندی تکمیلش کرده

یک جواب کوتاه برای SAEED SARVAR، این واژەها همشان کوردی هستند، شما چە جواب دارید
داغدار
بەرداغ
شێراغ
داغان
سۆرداغ
داغۆر
. . .
میدونین کجاش جالبه
از زبان باستانی و قدیمی سخن میگویین
اما من نمیدونم چرا زبان فعلی و رسمی کشور رو با پسوند و پیشوند زبان ترکی ساختن
به قول یکی که میگفت کنتور نمیندازه
تا دلمون بخواد میتونیم معنی کنیم
...
[مشاهده متن کامل]

کپی پیست کنیم
اما چرا واقعیت های زنده این زبان مونتاژی رو نمیبینیم
زبانی که میانجیه
ساخته شده برای میانجی بودن
اگر کمی زبان ترکی بلد باشیم به صورت کامل متوجه جعلیاتی که یه عمره بهمون گفتن میشیم
البته هر وقت دست از کپی پیست کردن مطالبی که نمیتونیم ثابتش کنیم برداریم

داغ واژه ای باستانی اوستایی است که در پهلوی، اشکانی و ساسانی نیز وجود داشته و هنوز هم در کردی همین معنی را دارد، بنابراین ربطی به ترکی ندارد.
داغ رو ربط میدن به دری
ربط نداشت بعدا داده شده
داغ ترکی هست
دُداغ
داغ کوه کوه گرم منظورش احتمالا آتشفشان باشه
داغلب ویران شده
اگر فک میکنید ترکی نیست با داغ چند تا کلمه نام ببرید😉
باز هم خیالات و جعلیات دری زبان ها که فک میکنن فارسی زبان است
نه قوم فارس یا پارسی وجود دارد
نه زبان فارسی
زبان رسمی گویشی از ترکی است
اما کشور های مرموزی و روباهی مثل انگلیس و آلمان و . . .
...
[مشاهده متن کامل]

نقشه ای که داشتن رو بر سر مردم ایران ریختن
و مردم ایران فک میکنن آریایی هستن. . . .
متاسفانه اکثر مردم ایران فقط دوست دارن بخونن
و کپی پیست کنن
فقط کافیه با کلمات ترکی بازی کنی متوجه عمق فاجعه بشین

داغ در فارسی به معنای سوزاننده و در ترکی به معنای کوه آتشفشان است. در واقع هر دو این واژه ها از یک ریشه اوستایی و سانسکریتی هستن. واژه دخمه در فارسی هم از همین ریشه داغ می باشد . داغ ترکی نمیباشد!!!!! بلکه یک واژه اوستایی هستش. در پایین ریشه واژه داغ طبق اتیمولوژی ترکیه ریشه یابی شده است : 👇 آدرس سایت هم در پایین گذاشتم.
...
[مشاهده متن کامل]

DAĞ ( II ) . Damga, kızgın bir demirle v�cuda uygulanan tedavi şekli. Aynı karşılıktaki Fars�a ve K�rt�e dağ s�z�nden. Tedavi i�in v�cuda kızgın demirle uygulanan yakı. Bu işleme damga da denilmektedir. Dağ kelimesi mecazen; sıkıntı, dert, bela, hastalık diye biliniyor. Fars�a dāg ( =yakı ) s�z�nden geldiği sanılıyor. Ayrıca, Fars�a dāg rehten ( =damgalamak, yakı yapmak ) s�z� de telaffuz ediliyor. Buna rağmen Kaşgarlı Mahmud, dağ kelimesinin İranlılarca T�rklerden alındığını �ne s�rm�şt�r. Kaşgarlı’ya g�re bunun nedeni Farslarda, T�rklerde olduğu kadar s�r�lerin bulunmayışıdır. �yle anlaşılıyor ki, Kaşgarlı bu g�r�ş�n� sehven yazmıştır. ��nk�, başta K�rtler ve m�cavir bir kısım diğer k���k kabilelerde s�r� bakıcılığı yaygındı. O nedenle, K�rtlerde herhangi bir kızgınlık anında “te dağ dıkım” ( =seni dağlarım ) s�z�, kimi zaman bir tehdit olarak dile getiriliyordu. K�rt�e dağ ( =yakı ) s�z� T�rk�ede de aynı şekilde dile getiriliyor. Bu bağlamda, dil bilimci Clauson, dağ kelimesinin Fars�adan intikal ettiğini savunmuştur. Orta İran Dillerinden Part�a ve Pehlevicede dāg ( =yakı ) s�z� kullanılıyordu. Fars�ada dāgdar ( =yanık; kederli, dertli ) s�z� de telaffuz ediliyor.
Kaynak : http://aksozluk. org/dag

نشان
منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
داغ
داغ فارسی هست البته در ترکی هم d�g به معنی کوه یا دهانه آتش فشان هست در سانسکریت dagdha سوختن با آتش و dag به معنی سوختن ، گرم شدن هست در بیشتر زبانهای آریایی تا هند این واژه وجود داره
لب سوز
واژه داغ
معادل ابجد 1005
تعداد حروف 3
تلفظ dāq
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dāk]
مختصات ( ص . )
آواشناسی dAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
داغ در ترکی یعنی کوه
احتمالاً کلمۀ داغ فارسی با dağ داغ ترکی مرتبط است
داغ dağ =1 - کوهی که از دهانة آن مواد سیال سوزان و خاکستر و آتش بیرون آید، آتشفشان، کوه، برآمدکی، بالا آمدکی، التهاب ( برآمدگی و آماس که بر اثر سوختن در بدن ایجاد می شود ) ، و. . . 2 - بریان، برشته، تفته، پخته، کباب، سوزش، سوزان، مسمن، بلال، تفتیده ، ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز، و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

et dağlamak اِت داغلاماک= گوشت کباب کردن، گوشت بریان کردن، گوشت داغ کردن ( آهن گداخته علامت دار که بر بدن حیوانات زدن )
��rek dağlamak یورِک داغلاماک= دل سوزاندن، دلسوزی کردن، دل کسی را به درد آوردن
��rekdağ یورک داغ= دلسوز، دلسوخته
yağ dağlamak یاغ داغلاماک= روغن تفت دادن
Kartop dağlamak کَرتُپ داغلاماک= سیب زمینی خلال شده ( مثل چیپس داخل روغن ) پختن
��rek dağlim doganim یورِک داغلیم دوغانیم= برادر دلسوزم، برادر عزیزم
��rek dağli doganim یورِک داغلی دو غانیم= برادر دلسوخته ام،
Doganmiň �l�minden ��in ��rekim dağli دوغانمینگ اُولمیندن اوچین یورگیم داغلی= به خاطر مرگ برادرم دلم کباب است ( دلم در سوز و گذار است )

یکی از کهن ترین واژه های عهد باستان می باشد که در واژه دوخ / دوک / توک / دوش / داک و داغ و . . . . دگردیسی داشته و در همه اینها به چم برآمده یا جلو آمده می باشد
دوخ در دوختر یا دختر به چم اینست که ابزاری جلو آمده دارد و واژه سینه یعنی پیش یا جلو امده یا برامده و سینی یعنی پیش کشی
...
[مشاهده متن کامل]

دوک در زبان مازندرانی یعنی جلو آمده
توک در توکیدن یعنی پیشتاز و تکاور یعنی پیشتازان و خود واژه تک و منحصر بفرد نیز به چم از همه جلو افتاده می باشد که منجرب به خاص بودن آن شده
تاک درختن انگور یعنی رونده که همینطور رشد میکند و به پیش می رود
داغ که به معنای سوخته یا اسیب دیده می باشد از همین واژه آمده یعنی برامده شدن که درینجا ناشی از سوختگی یا خرابی در قطعات می باشد
دوش در دوش گرفتن نیز به چم برامده می باشد / واژه دوشیزه دوش ایزه یعنی دوش شده یعنی به سن بلوغ رسیده و برامدگی در تن پیدا کرده و توانایی شیر دادن دارد

واژه ی داغ امروزه صفت قرار می گیرد برای چیزهایی که بیش از حد گرم است مثلاً به آب خیلی گرم می گوید داغ، در افغانستان از صفت �سرخ� به جای �داغ� استفاده می کنند. به نظر می رسد به جای استفاده ی دو واژه ی �داغ
...
[مشاهده متن کامل]
و سرخ� برای اشیاء خیلی گرم، از واژه ی �سوزان� استفاده شود بهتر است. چرا که داغ به نشانه و علامت می گوید. در قدیم وقتی اسب ها را نشانه می کردند با آهن خیلی سوزان داغ می نهادند و همان علامت که بر اثر سوزان بودن آهن پدید می آمد امروزه جای سوزان را گرفته است. همچنین واژه ی �سرخ� که از رنگ آهن هنگامی که در کوره آتش است و کاملا سرخ می شود، گرفته شده است. بنابراین، بهتر می نماید از واژه ی �سوزان� استفاده شود.

یک واژه کامل فارسی همریشه با واژه هات در انگلیسی که در فارسی به معنی بسیارگرم، سوختن و نابود شدن میباشد که صورتی دیگر از واژه سوگ نیز میباشد که هنگامی که غم بزرگی به کسی میرسه بهش میگن طرف داغ دیده یا سوخته و سوگوار هست
این واژه پارسی است و ریشه اوستایی دارد؛ چنانکه در رویه686 , 687 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
نیاز به یادآوری است که در ( دَخش، دَخشار، دَخشتَ/داغ ) بمانند ( دوغتر/دختر ) و ( یوختَ/یوغ ) با دگرگونی آوایی ( خ/غ ) روبرو هستیم. ( واژه دَغَ یا داغ در رویه 687 از همان نبیگ آمده است ) .
داغداغ
واژه داغ واژه پارسی است:
اوستایی: DAGHA، DAZHAITI
پهلوی:DAGH
سانسکریت:DAHA، DAHAYATI
گوتیک:DAGS
پروسی کهن:DAGIS
ایرلندی کهن:DAIG
لیتوانی:DEGU، DEGTI، DAHA
روسی:DEGOTU
پسگشت ( منبع ) :
...
[مشاهده متن کامل]

رویه 262 از نبیگ فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی
POKORNY240 - 241
DELAMARRE 253
AMINDAROV 193
نکته:
1 - چم این واژه در زبان روسی قیر است.
2 - چم این واژه در زبان گوتیک روز است.
3 - واژه آلمانی TAG در زبان آلمانی و واژه انگلیسی DAY هر دو به چم ( روز ) از همین واجریشه هستند.

در زبان لکی به داغ داخ یا دوی می گویند
داغ ( Dağ ) در زبان ترکی به معنی کوه و بسیار گرم است
مثال برای معنی کوه:آلاداغ - قاراداغ
مثال برای معنی بسیار گرم:چای داغدی:چای داغه
داغ برگرفته از کلمه ترکی ot به معنی آتش می باشد که در ترکیب با پسوند aghı که یک پسوند حالت ترکی می باشد به شکل otaghı یا odaghı شکل گرفته که به معنی آتشی، آتشین یا آتشناک می باشد که با حذف o در برداشت شنیداری و خلاصه شوی به صورت dagh یا داغ وارد فارسی شده و مورد استفاده قرار گرفته است
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه دیگر کلمه ترکی الکی ( یا اللکی ) می باشد که در آن بخش el یا al به معنی دست می باشد و الکی به چیزی یا کاری که با دست به صورت دستکاری و به صورت غیر ماهرانه و سطحی ساخته یا انجام شود اشاره دارد

زیاد گرمه
داغ در واقع به چیزی میگن که بیش از حد گرم شده ممکنه از این کلمه ساده ها براتون معنی هاش سوال باشه و من دقیقا همین کار رو میکنم خب برگردیم به داغ. همان طور که گفتم داغ به چیزی می گویند که بیش از حد دیگه داغ شده باشه اگه کسی بیش از حد گرمش شده باشه اصتلاحا می گوید داغ کردم بله اما این به این معنی نیست که وقتی بهش دست میزنید می سوزید بلکه دارد از تشبیه ( چیزی در فارسی ) استفاده می کند
...
[مشاهده متن کامل]

بریم باهم چند نوع مثال در باره تشبیه ببینیم
1 - از خجالت صورتش مثل لبو شد ( الان اینجا لبو تشبیه ما است که صورتش به لبو تشبیه شده )
2 - مدادم مثل نوک شمشیر تیز شده ( نوک شمشیر تشبیه ما است که مداد من به نوک شمشیر تشبیه شده است )
اگه می خواهید خودتون هم امتحان کنید به لینک زیر بیاید و این جمله های زیر را تشبیه هاشان را بگویید
yoshikofujisawa2@gmail. com
3 - من آنقدر خسته شدم که مانند شیلنگ از من عرق می ریزد.
4 - آنقدر خوابم می آید که دارم می افتم.
5_آنجا مثل باغ زیبا بود.
. . . . . . . . . . . . . . . .
برای اطلاعات و شرکت در بازی های جالب فقط و فقط به لینکی که مشاهده می کنید مراجعه کنید
از همراهی شما بسیار سپاسگذارم

توضیح شیخ محمود کاشغری در
"دیوان لغات الترک":
داغ:
نشانی که بر روی اسبان و دیگر حیوانات می زنند چون ترکان اسب سواران چابکی هستند بر روی اسبان خود داغ می نهند ( جهت تمییز و تفکیک )
فارس ها این تکواژ را از ترکان آموخته اند و فراوان بکار میبرند. آن اندازه که ترکان گله و رمه دارند، تات ها گله و رمه ای ندارند تا اینگونه لغت ها را نیز داشته باشند. در حالیکه من این کلمه را در سر حدّات اسلام ( مرزهای شرقی ترکستان بزرگ ) شنیده ام.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان عزیز اگر دقت کرده باشید بالا در توضیحات برای این کلمه "برابر پارسی" نوشته شده، این واژه فارسی نیست و در هیچ منبع فارسی هم نگفته فارسی ست.

داغ:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " داغ" می نویسد : ( ( داغ ، به گمان ، از همان ستاکی بر آمده است که دخ در " دخمه " ، در پهلوی دخمگ daxmag در این زبان ، دخشگ daxšag نیز در معنی نشان و علامت به کار می رفته است . " داغ " نشانی است که با سوختن بر پیکر ستور می نهاده اند . دخمه نیز ، در معنی استودان و گورگاه، می تواند بود که از روزگاری به یادگار مانده باشد بس دور و دیرین که در آن ، مردگان را می سوخته اند . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( پر از داغ دل خستهٔ روزگار
همی رفت پویان بدان مرغزار ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 298. )

سلام
داغ در زبان ترکی به معنی کوه هستش.
مثلا:سهند داغی=کوه سهند
واژه ی داغ در پارسی پهلوی به شکل داک= d�k ( = داغ ) آمدن است.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)