داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ). علامت و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ). وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ). ( از انجمن آرا ). ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید داغ فارسی است ) : خرمن ایام من با داغ اوست او بآتش قصد خرمن میکند.
خاقانی.
بر روم و حبش که روز و شب راست جز داغ ادب نشان ندیده ست.
خاقانی.
تا پی ازین زنگی و رومی تراست داغ جهولی و ظلومی تراست.
نظامی.
|| نشان که از آهن تفته بر حیوان یا آدمی زنند نشان کردن او را یا تمییز او را. نشان که از آهن تفته کنند. جای سوخته با آهن یا آتش. صماح. صماحی. ( منتهی الارب ). عمل نشان کردن پوست با آهن تفته بشکلی خاص. اثر آهن گداخته بر تن. کی . کیة. ملیل. ( منتهی الارب ). آنکه بر ران چهارپایان نهند [ نشان را ]. ( اوبهی ). داغ جای. ( منتهی الارب در معنی کیه ). هدایت در انجمن آرا گوید: داغی که میسوزانند بجهت آنکه نشان است داغ میگویند. ( انجمن آرا ) : هرکه را اندر کمند شصت بازی درفکند گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار.
فرخی.
هزار دگر کرگان ستاغ بهر یک بر از نام ضحاک داغ.
اسدی.
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست داغ بر رخ طوق در گردن خروشان آمدم.
[ په . ] (اِ. ) سوزاندن جایی از بدن حیوان یا برده با آهن تفته و مانند آن . [ تر. ] (اِ. ) کوه ، جبل . [ په . ] (ص . ) ۱ - بسیار گرم ، سوزان . ۲ - (مجازاً ) پررونق . ۳ - هیجان انگیز. ،~ دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غمی شدن که او در گذشته تحمل کرده است . ، ~ چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن . ،~ پیشانی نشانی که
فرهنگ عمید
۱. [عامیانه] بسیارگرم، سوزان. ۲. [مجاز] جالب، هیجان انگیز. ۳. (اسم ) [مجاز] نشانه. ۴. (اسم ) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انساندست دهد: ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب: ۴۰۹ ). ۵. [مجاز] اندوه سخت از ناامیدی و حرمان: چو درویش بیند توانگر به ناز / دلش بیش سوزد به داغ نیاز (سعدی۱: ۱۴۰ ). ۶. (اسم ) [قدیمی] آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند. ۷. (اسم ) [قدیمی] جای سوخته با آهن تفته یا آتش. ۸. (اسم ) [قدیمی] لکه. * داغ باطله: [قدیمی] نشان بیهودگی و از کارافتادگی. * داغ باطله به کسی زدن: [قدیمی، مجاز] او را از جرگۀ درستکاران و کارآمدان بیرون راندن. * داغ دل: [مجاز] داغی که بر دل نشسته باشد، اندوهی سخت که از مرگ عزیزی دست داده باشد، مصیبت بزرگ، مصیبت مرگ یکی از عزیزان. * داغ دیدن: (مصدر لازم ) [مجاز] از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل آزرده شدن. * داغ شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن. * داغ کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] ۱. بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن. ۲. با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن. ۳. با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند. * داغ ودرفش: [قدیمی] داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده. * داغ ودِرَوش: [قدیمی] = * داغ ودرفش: به موسمی که ستوران دِرَوش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودِرَوش (سوزنی: ۲۲۳ ).
فرهنگستان زبان و ادب
{stigma} [پزشکی] خصیصه یا نشان یا علامتی که بیماری خاصی را مشخص کند
گویش مازنی
/daagh/ نام مرتعی در آمل & نشان – داغ – نشانه
واژه نامه بختیاریکا
جز؛ پز؛ چز؛ چو چز
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] داغ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می باشد. ۱ - بسیار گرم و سوزان۲ - اثر بر جای مانده از گذاردن آهن گداخته بر بدن حیوان یا انسان۳ - آهن گداخته ای که برای معالجه یا علامت گذاری بر پوست انسان یا حیوان می گذارند احکام داغ در فقه ← احکام داغ به معنای اول ۱. ↑ وسائل الشیعة، ج۲۴، ص۳۹۸. ...
[ویکی فقه] داغ (فقه). داغ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می باشد. ۱ - بسیار گرم و سوزان۲ - اثر بر جاى مانده از گذاردن آهن گداخته بر بدن حیوان یا انسان۳ - آهن گداخته اى که براى معالجه یا علامت گذارى بر پوست انسان یا حیوان مى گذارند احکام داغ در فقه ← احکام داغ به معنای اول ۱. ↑ وسائل الشیعة، ج۲۴، ص۳۹۸. ...
داغ (ترانه آوریل لوین). «داغ» تک آهنگی از هنرمند اهل کاناداآوریل لوین است که در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم بهترین چیز لعنتی قرار داشت.
داغ (ترانه اینا). «داغ» ( به انگلیسی: Hot ) تک آهنگی از اینا است که در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در چارت های ، اسپانیا، در رتبه اول و در چارت های والونیا، فرانسه، فلاندرز، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
حمام، داغ، گرما، کالری کوچک، معادل هزار کالری بزرگ، واحد گرما، حمام عمومی
stain(اسم)
الودگی، ننگ، لکه، لک، داغ، الایش، زنگ زدگی
stigma(اسم)
خال، لک، داغ، بر امدگی، کلاله، لکه ننگ، داغ ننگ
scorcher(اسم)
داغ، تحریک کننده، برافروزنده
sultry(صفت)
داغ، شرجی، خیلی گرم ومرطوب
warmish(صفت)
گرم، داغ
scorching(صفت)
سوزان، داغ
hot(صفت)
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته
فارسی به عربی
حار , خانق , صنف , علامة , لطخة
پیشنهاد کاربران
در جواب به آقای رضا مدیاتک نمی دانم چرا متن شما پاک شده حرف شما درست است. عربی دارای پنج هزار وام واژه از زبان فارسی اوستایی است که به آنها واژگان معرب ( عربی شده ) می گویند و کتاب ها و نسک هایی بسیاری از زبان شناسان عرب و آمریکایی در اینباره نوشته شده است مانند کتاب وام واژه های قرآنی از زبان شناس آمریکایی آرتور جفری Arthur Jeffrey . ... [مشاهده متن کامل]
هنوز پیدا نیست که آیا واژگان فارسی اوستایی بیشتری در عربی است یا نه ولی تا کنون پنج هزار واژه فارسی اوستایی در عربی ریشه یابی شده است. به جز پنج هزار از واژگان فارسی اوستایی در عربی هزاران واژه از زبان های دیگر در عربی است مانند واژگان رومی و زبان های دیگر که ریشه یابی آنها برای زبان شناسان عرب سخت و دشوار است زیرا در عربی هر واژه ای که از زبان های دیگر به عربی می آید دچار دگرگونی ساختار و گفتار میشود و زبان شناسان عرب را برای ریشه یابی آنها به چالش می کشد. زبان شناس عرب دیگری به نام استاد المنجد صلاح الدین در سال ۱۹۷۸ میلادی در کتابی به نام المفصل فی الالفاظ الفارسیه المعربه فی الشعر الجاهلی و القرآن الکریم و الحدیث النبوی و الشعر الاموی که به تنهایی سه هزار واژه فارسی اوستایی در عربی را ریشه یابی کرده است. چندین زبان شناس عرب دیگر در کتاب های خود دو هزار واژه فارسی اوستایی دیگر در عربی را ریشه یابی کردند مانند�: ۱ . . . ألفاظ دخیلة ومعربة فی اللهجة القطریة کتابی از زبان شناس قطری نور عبدالله المالکی. ۲. . . الألفاظ الفارسیة فی اللهجة البغدادیة از ( حسن شوندی زبان شناس عراقی ) دربارهٔ واژگان امروزی تر است. ۳. . . کتاب ادی شیر، �واژه های فارسی عربی شده� است: این کتاب از کهن ترین و معتبرترین کتابها در این باره است. بازگردانی و ترجمه فارسی از استاد طبیبیان ۴. . . درباره وام واژه های فارسی قرآن از یک زبان شناس ایرانی به نام استاد بهاءالدین خرمشاهی جستار و مقاله ای به نام کلمات فارسی در قرآن مجید در مجله قرآن پژوهی در سال ۱۳۸۹ خورشیدی. ویدئو برخی واژه گان� پارسی در عربی لینک پایین می گذارم
سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی� ( ۱۱ دی ۱۲۸۵ – ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ ) متخلص به�شهریار، �شاعر�ایرانی�بود که به زبان های�فارسی�و�ترکی آذربایجانی�شعر سروده است. شهریار در سرودن گونه های دگرسان شعر مانند�قصیده، �مثنوی، �غزل، �قطعه، �رباعی�و�شعر نیمایی�چیره دست بود. اما بیشتر از دیگر گونه ها در غزل شهره بود و از جمله غزل های معروف او می توان به �علی ای همای رحمت� و �خان ننه� و �حیدر بابایه سلام� �آمدی جانم به قربانت� اشاره کرد. شهریار نسبت به�علی بن ابی طالب�ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به�حافظ�و�فردوسی�داشته است. ... [مشاهده متن کامل]
نام اصلی محمّدحسین بهجت تبریزی زاده ۱۱ دی ۱۲۸۵ بستان آباد، استان آذربایجان شرقی، ایران قاجاری درگذشته ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ ( ۸۱ سال ) بیمارستان مهر، تهران، ایران آرامگاه مقبرةالشعرا، تبریز لقب شهریار بهجت تبریزی تخلص شهریار پیشه شاعر تحصیلات مراحل پایانی پزشکی دانشگاه دارالفنون، تهران دوره قاجار، پهلوی، جمهوری اسلامی سبک نوشتاری عمدتاً غزل/ متمایل به سبک عراقی کتاب ها منظومه حیدربابایه سلام مجموعه پنج جلدی دیوان ترکی دیوان اشعار کلیات اشعار شهریار تأثیرپذیرفته از حافظ همسر ( ها ) عزیزه عبدخالقی ( ا. ۱۳۲۶–۱۳۳۲ ) فرزند ( ان ) ۳ او در�تبریز�در خانواده ای�بستان آبادی�از روستای�خُشکِناب�به دنیا آمد و بنا به وصیتش در�مقبرةالشعرای�تبریز�به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور را به واسطهٔ روز درگذشت او �روز شعر و ادب ملی� نامیده اند. مهم ترین آثار شهریار به زبان ترکی منظومهٔ�حیدربابایه سلام�و منظومهٔ�سهندیه�است که از معروف ترین آثار ادبیات ترکی آذربایجانی به شمار می روند و شاعر در آنها از اصالت و زیبایی های روستای دوران کودکیش و�کوه سهند�یاد کرده است. شهریار، از جمله سرایندگانی است که شعر را محلی نیک برای بیان این اندیشه ورزی های ژرف نگرانه و پندآموز دانسته، و بسیاری از اندرزهای اخلاقی، تربیتی را در�قالب های گوناگون شعری� ( به ویژه در قطعات، رباعیات و دوبیتی ها ) بازمی گوید. مخاطب این افکار و مفاهیم نیز نوع بشر و انسان در طول تاریخ است نه خطابی شخصی و منحصر به فرد. زندگی کودکی و خانواده ویرایش شهریار در ۱۱ دی ۱۲۸۵ هجری خورشیدی از میرآقا بهجت�خشگنابی�و خانم ننه�خشگنابی�در شهر�تبریز�متولد شد. دوران کودکی را به علت شیوع بیماری در شهر به روستای اجدادی اش�خشگناب�واقع در�شهرستان بستان آباد�سفر کرد و مدتی در آنجا سپری کرد. پدرش �میرآقا بهجت خشگنابی� و به روایتی �سید اسمعیل موسوی� نام داشت که در تبریز�وکیل�بود. پس از پایان�سیکل�در تبریز، در سال ۱۳۰۰ از تبریز رهسپار تهران شد و تحصیلش را در مدرسهٔ�دارالفنون�تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ�پزشکی�ادامه داد. شهریار در اوایل تحصیل پزشکی در تهران عاشق ثریا دختر�عبدالله امیرطهماسبی�می شود و چند سال با یکدیگر نامزد بودند. اما در نهایت آن دختر با�چراغعلی سالار حشمت�معروف به امیر اکرم ازدواج می کند. �حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک�دکترا، تحصیلش را به علت شکست عشقی و ناراحتی و خیال و پیش آمدهای دیگر، ترک کرد. اولین کتاب شعر شهریار به کوشش�ابوالقاسم شیوا�متخلص به �شهیار� دوست صمیمی شهریار در سال ۱۳۰۸ منتشر گردید. شهریار در جوانی در�تهران�با بزرگان هنر و ادب همنشینی و دوستی داشت از جمله با:�ابوالحسن صبا، �محمدتقی بهار، �ایرج میرزا�و�عارف قزوینی. �در سال های بعد نیز با�نیما یوشیج، �هوشنگ ابتهاج، �کریم امیری فیروزکوهی�و برخی دیگر از هنرمندان دوستی و رابطه داشت. پس از سفری چهارساله به�خراسان، برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد�مشهد�و�نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش میرآقا خشگنابی درگذشت. او در سال ۱۳۱۵ در�بانک کشاورزی�استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. �دانشگاه تبریز�شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان�دکتری افتخاری�دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی تبریز را نیز به وی اعطا کرد. ازدواج ویرایش در سال های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود، �حیدربابایه سلام�را می سراید. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز می آید و با نوهٔ عموی خود به نام�عزیزه عبدِخالقی�ازدواج می کند که حاصل این ازدواج سه فرزند، دو دختر به نام های شهرزاد ( زادهٔ ۱۳۳۳ ) و مریم ( زادهٔ ۱۳۳۶ ) و یک پسر به نام هادی ( زادهٔ ۱۳۳۸ ) می شود. انقلاب ایران شهریار پس از�انقلاب ۱۳۵۷�شعرهایی در مدح�نظام جمهوری اسلامی ایران�سرود. درگذشت شهریار، به علت بیماری، ابتدا در بیمارستان امام خمینی�تبریز�و سپس در بیمارستان مهر تهران بستری شد. �او در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ در سن ۸۱ سالگی درگذشت و دو روز بعد، بنا به وصیت خودش، در�مقبرةالشعرا�در تبریز به خاک سپرده شد. بیت زیر، که از آخرین سروده های وی است، بر روی سنگ قبر او حک شده است: نقش مزار من کنید این دو سخن که شهریاربا غم عشق زاده و با غم عشق داده جان عشق و شعر وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه�ملک الشعرای بهار، �سعید نفیسی�و�پژمان بختیاری�منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به�فارسی�و�زبان ترکی آذربایجانی�جزء آثار ماندگار این زبان هاست. منظومه�حیدربابایه سلام�که در سال های ۱۳۲۹ تا۱۳۳۰ سروده شده است، از مهم ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می شود. علاوه بر استادی در شعر، وی استاد سه تار هم بود. غزل علی ای همای رحمت به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را . . . �همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را� ز نوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا برخی منابع همچون سایت فصل نو ادعا می کنند که شهاب الدین مرعشی نجفی از فقهای شیعه درست در لحظهٔ سرودن شعر �علی ای همای رحمت� توسط شهریار در خواب آن را شنیده است. پیش از شهریار شاعرانی سروده هایی دربارهٔ علی بن ابی طالب با همانندی هایی در وزن، قافیه، ردیف، مضمون و فضای شعری و نزدیک به شعر شهریار داشته اند. در این راستا شعری شبیه به آن از حسن میرخانی ( درگذشتهٔ ۱۳۶۹ ) متخلص به �بنده� با نام �سحاب رحمت� موجود است که با مطلع �علی ای سحاب رحمت همه مظهر خدایی/ همه خلق ماسوی را به خدای رهنمایی� و شعری نیز از مفتون همدانی معاصر شهریار با مطلع �علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را/ که خدا نمود زینت به تو تخت انّما را� و شعر مشابه دیگری از میرزا آقا مصطفی افتخارالعلماء متخلص به صبا ( دوره ناصری ) نیم قرن پیش از شهریار در کتاب افتخارنامه حیدری با مطلع �علی ای سحاب رحمت تو چه آیت خدایی� در دست است. ایران دوستیِ شهریار در سروده هایش، همچون �سرودهٔ تختِ جمشید� یا در �ستایشِ فردوسی�، بازتابی گسترده دارد. شهریار که خود از آذربایجان بود و بدان بوم مهری بسیار داشت، آذربایجان دوستی اش بر پایهٔ ایران دوستی اش بود. از همین رو بود که گفت: ترکی ما بس عزیز است و زبانِ مادری لیک اگر ایران نگوید، لال باد از وی زبان مرد آن باشد که حق گوید، چو باطل رخنه کرد هم بایستد بر سرِ پیمانِ حق تا پایِ جان شهریار در جایی دیگر نیز پیش از خواندن غزل �پر می زند مرغ دلم با یاد آذربایجان� می گوید: �کانون زبان پهلوی آذربایجان بوده، مرکز ایران آذربایجان بوده، دروازهٔ شرق، دروازهٔ غرب، همه، آذربایجان بوده است�. او همین سخنان را در سروده ای دیگر بازگفته است: تو همایون مهدِ زردشتی و فرزندانِ تو پورِ ایران اند و پاک آیین نژادِ آریان اختلافِ لهجه ملیت نزاید بهرِ کس ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه ای صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان مادرِ ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر روزِ سختی چشمِ امید از تو دارد همچنان بی کس است ایران، به حرفِ ناکسان از ره مرو جان به قربانِ تو ای جانانه آذربایجان یا در سرودهٔ دیگرش در ستایشِ فردوسی: فلک یک چند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترک تازی کرد وطن خواهی در ایران خانمان بر دوش شد چندی به جز در سینه ها آتشکده خاموش شد چندی چو از شهنامه، فردوسی چو رعدی در خروش آمد به تن ایرانیان را خونِ ملیت به جوش آمد زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش آمد زِ کنجِ خلوتِ دل، اهرمن رفت و سروش آمد نقد سیروس شمیسا، شعر شهریار را دنباله سبک عراقی دانسته است که دارای زبانی مبتذل تر و حاوی کلمات عامیانه است. به عقیده شمیسا در شعر شهریار، نشانه هایی از اوضاع و احوال اجتماعی وجود دارد که رنگ تازگی به اشعار او می دهد و همچنین از آنجا که زندگی عاشقانه ای داشته است، شعری مبتنی بر �باورداشت� دارد که در بین عموم شهرت یافته است. به باور شمیسا، شعرهای عارفانه ای هم دارد که فاقد اصالت و ابتکار است. بزرگداشت شهریار ۲۷ شهریور ماه هر سال، که روز شعر و ادب فارسی نام گذاری شده است توسط بنیاد شهریار برگزار می شود. مزار استاد شهریار در مقبرةالشعرا مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکهٔ دو سیما به نمایش درآمد که اعتراض دختر شهریار، مریم بهجت تبریزی به همراه داشت مبنی بر اینکه �نود درصد سریال شهریار ساختگی است�، اما پسر شهریار، هادی بهجت تبریزی معتقد است �این سریال در کلیات هیچ مشکلی نداشت و در جزئیات هم دست هنرمند باز است که تغییراتی را به وجود آورد تا مجموعه برای مخاطب جذابیت داشته منابع ها. منابع دست اول زندگی شهریار عبارتند از: مقدمهٔ لطف الله زاهدی دوست صمیمی شهریار بر دیوان شعر وی که در زمان حیاتش در سال ۱۳۳۷ نوشته شده است. روایت دختر بزرگش شهرزاد بهجت تبریزی که در کتاب �از بهار تا شهریار� تألیف حسنعلی محمدی نقل شده است. خاطرات اصغر فردی شاگرد شهریار �خاطراتی از استاد شهریار� که در کتابی با این نام گردآوری شده است. منابع ثانویه: �کتابشناسی و فهرست مقالات و اشعار استاد سید محمدحسین شهریار� که توسط ناهید حبیبی آزاد گردآوری و از سوی دبیرخانهٔ مجمع جهانی بزرگداشت نودمین سال تولد استاد سید محمدحسین شهریار در سال ۱۳۷۷ منتشر شده است. کتاب �دیدار آشنا؛ مجموعه مقالات مجمع جهانی بزرگداشت نودمین سال تولد استاد شهریار� در سال ۱۳۷۷ منتشر شده است. کتاب �شهریار شعر/یادنامهٔ استاد شهریار� تألیف محمدتقی سبک دل از سوی دایرةالمعارف ایران شناسی منتشر شده است. کتاب �مکتب شهریار� از محمدتقی سبک دل �زندگانی ادبی و اجتماعی استاد شهریار� از احمد کاویان پور �حافظ و شهریار� از احمد کاویان پور کتابی است دربارهٔ مقایسه ای بین شعر شهریار و حافظ و تأثیرپذیری وی از حافظ زاهدی، لطف الله ( ۱۳۳۷ ) ، بیوگرافی استاد شهریار، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین زهری، علی، به جای مقدمه، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین شمیسا، سیروس ( ۱۳۷۰ ) . سیر غزل در شعر فارسی. تهران: انتشارات فردوس. مرتضوی، منوچهر ( ۱۳۴۷ ) ، مقدمه، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین وزارت آموزش و پرورش ( ۱۳۸۲ ) ، تاریخ ادبیات ایران ۲، تهران: دفتر برنامه ریزی و تألیف کتاب های درسی ایران یک مشت اوباش تجزیه طلب پان ترک زبان نفهم که این قد آدم های بی شخصیت و بی سوادی هستند که به زمین زمان توهین می کنند خدای می داند چی می کشند توهمی ها کسی با احمق های مثل مشکلی ندارد شما با زمین زمان مشکل دارید چرا قد متن که انتشار می دهی پاکشون می کنی چرا قد حرف که می زنی منبع معتبر ندارد البته پان ترک همین هستند زمانی پان می توانید منبع من زیر سوال ببری که خود منبع معتبر داشته باشی که نداری هیچ پان فقط بلد هست حرف زنند منبع. ندارندهرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش بی رگ ریشهش هست و خانوادم
نظامی گنجوی جمال الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد ( ۵۳۵ هـ. ق – ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق ) متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی، شاعر و داستان سرای ایرانی فارسی گوی در سده ششم هجری ( دوازدهم میلادی ) ، که به عنوان صاحب سبک و پیشوای داستان سرایی در ادبیات فارسی شناخته شده است. آرامگاه نظامی گنجوی، در حاشیه غربی شهر گنجه قرار دارد. نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر فارسی است، که نه تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر فارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانش های رایج روزگار خویش ( علوم ادبی، نجوم، فلسفه، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب ) آگاهی گسترده ای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته می شود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است. ... [مشاهده متن کامل]
نام اصلی جمال الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد زاده ۵۱۹ه. خ گنجه، ایران بزرگ درگذشته ۵۸۷ه. خ گنجه، ایران بزرگ تخلص نظامی پیشه شاعر ملیت ایرانی دوره سلجوقیان و سلاریان شروانشاهان سبک نوشتاری عراقی سال های فعالیت سده ششم ه. خ کتاب ها مخزن الاسرار هفت پیکر خسرو و شیرین شرف نامه اسکندرنامه، لیلی و مجنون ( نامور به خمسه یا پنج گنج نظامی ) تأثیرپذیرفته از فردوسی، فخرالدین اسعد گرگانی، خاقانی تأثیرگذاشته بر جامی، امیرخسرو دهلوی، خاقانی همسر ( ها ) آفاق بانو فرزند ( ان ) محمد پدر و مادر یوسف نظامی ( پدر ) رئیسه ( مادر ) زندگی نامه از زندگانی نظامی اطلاعات دقیق در دست نیست و دربارهٔ سال تولد و وفات او نقل های تذکره نویسان مختلف است. آنچه مسلم در شهر گنجه می زیست و در همین شهر وفات یافت است. وی خیلی زود یتیم شد و از ابتدا توسط دایی مادرش بزرگ شد و تحت حمایت وی تحصیل نمود. مادر او از اشراف کرد بوده و این بر پایهٔ یک بیت از دیباچهٔ لیلی و مجنون ( �گر مادر من رئیسهٔ کرد…� ) دانسته شده است. خودش نام و نسبش را در ابیاتش آورده، که بنابراین شعر، نام خودش الیاس و نام پدرش یوسف بن زکی بن مؤیَّد بوده است: در خط نظامی ار نهی گام بینی عدد هزار و یک نام والیاس که الف بری ز لامش هم با نود و نه است نامش ز این گونه هزار و یک حصارم با صد کم یک سلیح دارم گر شد پدرم به سنت جد یوسف، پسر زکی مؤید دربارهٔ زادگاه پدری او اختلاف نظر است. برخی از منابع او را از اهالی تفرش یا فراهان و برخی او را از طبقهٔ دهقانان ( ایرانیان ) آران می دانند. در رابطه با پدر او، بهروز ثروتیان این بیت در لیلی و مجنون را شاهد می آورد ( �دهقان فصیح پارسی زاد - از حال عرب چنین کند یاد� ) و می نویسد: �دهقان فصیح پارسی زاد: نظامی گنجه ای/عرب:مجنون و پدر او/یادداشت - سرآغاز بندهای لیلی و مجنون همه به توضیحی کنایی آراسته است و شاعر به کنایه اشاره می کند که این بخش از خود اوست یا در داستان اصلی و به زبان عربی آمده است. بیت اول بند ۳۶ از اهمیت بسزایی از نظر تاریخ تحقیق در زندگی و آثار نظامی برخوردار است و آن این که شاعر شغل و موقعیت اجتماعی خود را که �دهقان� بوده است و همچنین نژاد او که خود را �پارسی زاده� می نامد، به تصریح بیان داشته و هیچ گونه تردیدی در صحت بیت و مطلب نیست و با تحقیق دربارهٔ دهقانان قرن ششم در آذربایجان و بررسی �پارسی� که آیا نظر او �ایرانی� است یا زبان �پارسی� یا هر دو، گوشه ای از حیات و موقعیت اجتماعی شاعر آشکار می گردد. " پدر نظامی ( یوسف ) به تصریح صریح خود او در �لیلی و مجنون�، پارسی بوده است، چنان که گوید: دهقان فصیح پارسی زاد /از حال عرب چنین کند یاد. دهقان به معنی یک ایرانی اصیل و مالک زمین های کشاورزی ست، چنان که فردوسی گوید: از ایشان هر آن کس که دهگان بُدند/ ز تخم و نژاد بزرگان بُدند. این تعبیر دهگان، بعدها از باب اطلاق جزء به کلّ به همهٔ ایرانیان اطلاق شده است؛ در عین حال، واژهٔ دهقان به معنی �تاریخ نگار� هم به کار رفته است، چنان که تعبیر نظامی که دهقان را به صفت �فصیح� متصف می کند، به همین معنی اخیر است و باز در همین معنی فردوسی هم گفته است: ز دهقان کنون بشنو این داستان/ که برخواند از گفتهٔ باستان. یا: سراینده دهقان موبدنژاد/ از این داستانم چنین کرد یاد. پس نظامی که خود را �دهقان فصیح پارسی زاد�، معرفی می کند، باید هم ایرانی نژاده و اصیل، هم تاریخ دان و سخنور و هم صاحب زمین های کشاورزی باشد. نقش دهگانان در حفاظت از فرهنگ و تاریخ ایران در عصر اسلامی و نیز در گردآوری خراج و ایصال آن به دولت مرکزی، نیز قابل ذکر است. خلاصه آن که خاندان نظامی در گنجه یک خاندان دهگان با آگاهی فرهنگی و تمکّن مادی بوده اند. یکی از قرائن این سوابق خانوادگی، آشنایی تاریخی ما با پدر نظامی �مؤید مطرزی� و عمو یا برادر یا عموزاده اش به نام قوامی مطرزی از پارسی گویان قصیده و غزل سرای آذربایجان است". وحید دستگردی می نویسد: �برای اثبات این مطلب که آیا زادبوم نظامی همان شهر گنجه است یا آن که در عراق عجم متولد و در زمان کودکی با پدر به گنجه رفته، دلیلی در اشعارش نیست، ولی تقریباً تمام تذکره نویسان می نگارند که در گنجه متولد شده است، اما عراقی الاصل بودن وی مسلم است. بدین دلیل که در همه جا عراق را ستایش و همواره به دیدار عراق و مسافرت بدین صوب اظهار شوق کرده است و از آن جمله است ( مخزن الاسرار ص ۱۷۹ ) : گنجه گره کرده گریبان منبیگرهی گنج عراق آن منبانگ برآورده جهان کای غلامگنجه کدام است، نظامی کدام؟ ( خسرو و شیرین ص ۳۶۱ ) : عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشتبه آهنگ عراق این بانگ برداشت شرَفنامه ( ص ۵۳ ) عراق دل افروز باد ارجمندکه آوازهٔ فضل از� از اشاره های موجود در خسرو و شیرین دانسته می شود که نخستین همسر او، کنیزکی که دارای�دربند�به عنوان هدیه برایش فرستاده بود، زمانی که نظامی سرودن خسرو و شیرین را به پایان رساند و پسرشان محمد هفت سال بیشتر نداشت، از دنیا رفته بوده است. �هرچند برخی از محققان مانند وحید دستگردی با استناد یک بیت، نام این کنیزک را آفاق دانستند، اما�سعید نفیسی�می گوید: �مرحوم وحید دستگردی ازین بیت که گوید: سبک رو چون بت قبچاق من بودگمان افتاد استنباط عجیبی کرده و نام این کنیزک و همسر نظامی را �آفاق� دانسته است و متوجه نبوده است که مراد وی از �گمان افتاد خود آفاق من بود� این نیست که نامش آفاق بوده بلکه مقصود اینست که چنین باو دل بسته بوده است که او را همه چیز خود می دانسته و در نزد او جانشین همهٔ آفاق و در برابر همهٔ آفاق بوده است. البته در زمان ما معمول شده است که نام زنان را �آفاق� بگذارند اما در زمان نظامی این کلمه در نام زنان معمول نبوده و نظیر آن در جای دیگر نشده است و بسیار بعید می نماید که نام این همسر آفاق بوده باشد� از این اشعار آشکار می گردد که گذشته از کنیز و همسری که هنگام نظم خسرو و شیرین از دست داده است، همسر دیگری از دست داده که هنگام لیلی و مجنون زنده نبوده و همسر سومی از دست او رفته که هم کنیز بوده و چنان که که خود گوید جز وی مرد دیگری ندیده یعنی باکره بوده است و هنگام نظم اقبال نامه زنده نبوده است. به نظر می رسد که از این دو همسر دیگر فرزندی نداشته است. در لابلای شعرهای نظامی اشاره هایی به دو همسر بعدی او نیز دیده می شود که هر دو در زمان حیات شاعر درگذشته اند. درگذشت و آرامگاه نظامی همه عمر خود را در گنجه در زهد و عزلت به سر برد و تنها در سال ۵۸۱ سفری کوتاه به دعوت سلطان قزل ارسلان ( درگذشتهٔ ۵۸۷ ) به سی فرسنگی گنجه رفت و از آن پادشاه عزت و حرمت دید. نظامی هرچند شاعری مدح پیشه نبوده، با تعدادی از فرمانروایان معاصر مربوط بوده است، از جمله: فخرالدین بهرامشاه پادشاه ارزنگان از دست نشاندگان قزل ارسلان سلطان سلجوقی روم که کتاب مخزن الاسرار را به نام او کرده است، اتابک شمس الدین محمد جهان پهلوان که منظومه خسرو و شیرین به او تقدیم شده است، طغرل بن ارسلان سلجوقی و قزل ارسلان بن ایلدگز که در همین منظومه از ایشان نام برده است، ابوالمظفر اخستان بن منوچهر شروانشاه که لیلی و مجنون را به نام او کرده است. نظامی در فاصلهٔ سال های ۶۰۲ تا ۶۱۲ در گنجه درگذشت و آرامگاهی به او در همان شهر منسوب است. در دهه نود خورشیدی، پس از تصمیم دولت آذربایجان اشعار گنجوی در آرامگاه او که همگی به زبان فارسی هستند، پاک و تخریب شدند. سروده ها مخزن الاسرار از نمونه های بارز ادبیات تعلیمی در زبان پارسی است. �در بحر سریع، در حدود ۲۲۶۰ بیت مشتمل بر ۲۰ مقاله در اخلاق و مواعظ و حکمت. در حدود سال ۵۷۰ هجری و در آستانه چهل سالگی�شاعر به اتمام رسیده است�و از آن است این ابیات: هر که تو بینی ز سپید و سیاهبر سرکاری است درین کارگاهجغد که شوم است به افسانه دربلبل گنج است به ویرانه درهر که درین پرده نشانیش هستدرخور تن قیمت جانیش هست خسرو و شیرین در بحر هزج مسدس مقصور و محذوف، در ۶۵۰۰ بیت، که به سال ۵۷۶ ه. ق نظمش پایان گرفته است. ابیات زیر در توصیف آب تنی شیرین از آنجاست: چو قصد چشمه کرد آن چشمهٔ نورفلک را آب در چشم آمد از دورسهیل از شعر شکرگون برآوردنفیر از شعری گردون برآوردپرندی آسمان گون بر میان زدشد اندر آب و آتش در جهان زد نظامی گنجوی در ژاپن نظامی در ژاپن بخوبی به عنوان شاعری پارسی گوی و تأثیر گذار در جغرافیای فارسی زبانان شناخته شده است. سال گذشته قرار بودهیتی از ان اچ کی برای تهیه مسندی بنام لیلی و مجنون به ایران سفر کنندکه به دلیل کرونا سفر به تعویق افتاده است و چند اثر نظامی تا کنون به ژاپنی ترجمه شده است از جمله: • داستان ( هفت پیکر ) � با نام هفت ملکه، ترجمه�تسونئو کورویاناگی، جولای ۱۹۷۱. ( تویو بونکو ۱۹۱ ) • خسرو و شرین�، ترجمه�امیکو اوکادا، هیبونشا، ژوئن ۱۹۷۷. ( تویو بونکو ۳۱۰ ) • لیلی و مجنون�، ترجمه ایمیکو اوکادا، هیبونشا، فوریه ۱۹۸۱. ( تویو بونکو ۳۹۴ ) منظومه لیلی و مجنون نظامی به زبان های گوناگونی مانند�آلمانی، �فرانسوی، �انگلیسی، �روسی�و�ارمنی�ترجمه شده است. در�ادبیات ارمنی�از دیدگاه مشابهت در جدال میان عشق و آداب و رسوم جامعه، منظومه �آنوش� ( ۱۸۹۲ میلادی ) اثر�هوهانس تومانیان�با لیلی و مجنون مقایسه می شود. �در�ادبیات کردی�منظومه مثنوی �مه م و زین� ( قرن ۱۷ میلادی ) اثر�احمد خانی�از نظر فضای ایرانی داستان، با آن قابل مقایسه است. اشعار نظامی به زبان های گوناگون برگردانده شده است. برای نمونه خمسه به همت�رستم علی اف�به زبان روسی برگردان و منتشر شده است. در�زبان اردو�نیز، آنچه به تقلید از لیلی و مجنون سروده شده، همگی تأثیر گرفته از زبان فارسی و روایت های فارسی لیلی و مجنون بوده است. تأثیر هنر نظامی بر ادبیات ترکی شاعران ترک، چنان علاقه ای به نظامی و آثار او، به ویژه مثنوی های خمسه دارند، که تاریخ مثنوی سرایی در ادبیات ترکی را با نام نظامی پیوند زده اند. بیشتر مثنوی های صد سال اخیر ترکی، به پیروی یا در استقبال و ترجمه و تفسیر خمسهٔ نظامی سروده شده اند. تأثیر هنر نظامی بر ادبیات ترکی شاعران ترک، چنان علاقه ای به نظامی و آثار او، به ویژه مثنوی های خمسه دارند، که تاریخ مثنوی سرایی در ادبیات ترکی را با نام نظامی پیوند زده اند. بیشتر مثنوی های صد سال اخیر ترکی، به پیروی یا در استقبال و ترجمه و تفسیر خمسهٔ نظامی سروده شده اند. علاوه بر ترجمه لیلی و مجنون نظامی به�زبان ترکی، �در�ادبیات ترکی�منظومه های تقلیدی ای از لیلی و مجنون سروده شدند که اغلب تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی بوده و به داستان اصلی وفاداری نشان داده اند. �ازجمله شاعران ترک که مثنوی لیلی و مجنون سروده اند، �محمد فضولی�است. این مثنوی در سال ۹۴۲ قمری سروده شده است. اعتقاد بر این است که این مثنوی تحت نفوذ نظامی سروده شده است؛ ولی یک محقق ترک به نام نهاد تارلان مدعی است که فضولی در سرودن این منظومه تحت تأثیر هیچ کس نبوده و این منظومه را زاده قریحه و شخصیت فضولی دانسته است. جعل هویت نظامی یکی از پژوهشگران�جمهوری آذربایجان�بیتی را به نظامی منسوب کرد�که از دید فنی ( قافیه ) نادرست است ( گرگ با ترک قافیه نمی شود و ایراد ادبی دارد ) �و در هیچ نسخهٔ خطی وجود ندارد. همچنین در ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی همواره گرگ جانوری خونخوار و دَدمنش به شمار آمده است. بیت جعلی مورد نظر ( که بدون هیچ بیت پیشین و پسین جعل شده است ) چنین است. پدر بر پدر، مر مرا ترک بودبه فرزانگی هر یکی گرگ بود نظامی در ابیات راستینش نیز گرگ را حیوانی نادان و وحشی معرفی می کند و آن را کمتر از شیر و روبه می داند: راست شاهیکه روبه دام بیند گرگ ماهی با وجود اینکه تمامی آثار نظامی گنجوی فارسی است، قوم گرایان�پان ترکیست�دیوان یک شاعر دیگر به نام�نظامی قونوی� ( از دوران حکومت عثمانی ) �را به نظامی گنجوی منسوب می کنند جمهوری آذربایجان سالیانی هست که در رابطه با تحریف نظامی گنجوی ادعاهای غیرعلمی مطرح می کند. جمهوری آذربایجان با نصب مجسمه او در میدان های مختلف جهان، آن را شاعر آذربایجانی و غیرایرانی معرفی کند. پائولا اورساتی ( Paola Orsatti ) ، استاد زبان و ادبیات فارسی در�دانشگاه ساپینتزای شهر رُم، نصب مجسمه نظامی در رم را یک تحریف تاریخی می داند: �اما پرده برداری از مجسمه ای از نظامی گنجوی در شهر رُم با عنوان �شاعر آذربایجانی� باید ما را به خود بیاورد تا در برابر چنین تحریف هایی واکنش نشان دهیم�. �و همچنین استاد ایوان میخالویچ استبلین - کامنسکی، و رئیس بخش شرق شناسی دانشگاه سینت پترزبورگ در رابطه با مجسمه نظامی در یکی از میدان های آن شهر و تحریف تاریخ می گوید:"برای نمونه ادعا آن ها یک مجسمه در میدان کمنوستورسک نصب کردند و او را "شاعر بزرگ آذربایجانی" نامیدند. در حالیکه نظامی گنجوی حتی ترکی صحبت نمی کرد. آن ها می گویند چون در سرزمین امروزی به نام جمهوری آذربایجان زندگی می کرد. اما نظامی تمامی آثارش به فارسی است". همچنین در سال ۲۰۱۲ کتابی به نام �دربارهٔ سیاسی سازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین�، نوشته سیاوش لرنژاد و علی دوست زاده که اکتبر ۲۰۱۲ ( مهرماه ۱۳۹۱ ) به زبان انگلیسی منتشر شده است به بررسی این اقدام ها و تحریف ها و بدخوانی ها و برداشت های اشتباه و غرض آلوده از سروده های نظامی به دست دانشمندان شوروی و �ناسیونالیست� های جمهوری آذربایجان و پان ترکان می پردازد. این کتاب به طور رایگان در روی اینترنت قرار گرفت. �خانم پائولا اورساتی ( Paola Orsatti ) ، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای ( Sapienza ) شهر رُم، دربارهٔ این کتاب چنین می نویسد:��این کتاب فهرست کاملی از تحریف هایی را بررسی می کند که به منظورهای ناسیونالیستی به وجود آورده شدند و امروزه در زمینه پژوهش های مربوط به شاعر بزرگ ایرانی، نظامی گنجوی، رایج شده اند. این تحریف ها از زمانی آغاز شدند که دولت شوروی تصمیم گرفت هشتصدمین سالگرد نظامی را جشن بگیرد. نویسندگان این کتاب با نگاهی دقیق و انتقادی استدلال هایی را بررسی می کنند که دانشمندان شوروی و نیز به تازگی نویسندگان جمهوری آذربایجان دربارهٔ نظامی مطرح کرده اند تا او را به اصطلاح �شاعر آذربایجانی� بخوانند و آثار او را جزو به اصطلاح �ادبیات آذربایجانی� بدانند. نویسندگان این کتاب نادرست بودن این ادعاها را نشان می دهند. گذشته از این بخش های انتقادی، کتاب حاضر بخش های سازنده ای هم دارد و آن هم اطلاعات و آگاهی هایی است که نویسندگان از منبع های دست اول از جمله از راه بازخوانی دقیق آثار نظامی و دیگر شاعران هم روزگار او و نیز منبع های تاریخی هم روزگار او در پیش چشم ما گذاشته اند. این کتاب پژوهشی جالب و با دقت مستندشده در زمینه ادبیات کلاسیک فارسی است و نیز به پرسش هایی دربارهٔ وضعیت تاریخی و قوم نگاری و زبانی منطقه ارّان و تراقفقاز پاسخ می دهد. � در سال ۲۰۰۷ نوروز علی محمداف، دانشمند فرهنگی تالش بخاطر پشتیبانی از فرهنگ تالشی به زندان روانه شد ( بنگرید به [Novruzali Mammadov] در ویکی پدیای انگلیسی ) . �یکی از اتهامات دولت جمهوری آذربایجان علیه وی این بود که نظامی گنجوی را در یک نشریهٔ غیرترک و تالش خوانده بود. �در سال ۲۰۰۹ نوروز علی محمداف در زندان جان سپرد گنجه�از قرن چهارم هجری مرکز ولایت�ارّان�بود، و تا پیش از یورش�مغولان�از زیباترین شهرهای آسیای غربی به شمار می رفت. �نام گنجه، از لغت �گنج� فارسی برگرفته شده است. �زبان محاورهٔ مردم�ارّان�مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونه ای از زبان�پهلوی� ( یا فهلوی ) بوده است. �جغرافی نویسان قدیم آن زبان را�ارّانی�نامیده اند. �ابن حوقل�می گوید: �مردم�بردعه� ( مرکز قدیم�ارّان ) به ارّانی سخن می گویند�. �شمس الدین مقدسی�در�احسن التقاسیم�توضیح بیشتر دربارهٔ آن زبان دارد و می گوید: �در�ارّان�به ارّانی سخن می گویند و�فارسی�ایشان قابل فهم است، و در پاره ای حرف ها به زبان�خراسانی�نزدیک است. � اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را �فارسی ارانی� نامیده اند ( در برابر�فارسی دری ) . آمیزش لهجه ها و زبان های نواحی مختلف�ایران، و رواج سخن�خاقانی�و نظامی به مدت هشتصد سال در سراسر�ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگ ها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو�فارسی دری�درآید. بنابر قول گیراگوس گاندزاکـِتسی ( تاریخ نگار و کشیش ارمنی در دوران نظامی گنجوی و خود نیز از اهالی شهر گنجه ) ، پیش از حمله مغولان به شهر گنجه، شهر گنجه دارای انبوه جمعیت پارسیان و اقلیتی از مسیحیان بود. باید توجه داشت که گیراگوس بین پارسی و عربی و ترک تفاوت می گذاشته است و وقتی در متن خود ساکنان شهر گنجه را پارسی می خواند منظورش پارسی است نه نام عمومی برای تمام مسلمانان. او برای اعراب از واژهٔ �تاچیک� ( Tachik همان تاجیک یا تازیک = تازی = عرب = مسلمان - نیز بنگرید به نوشتارهای پارسی میانه همچون جاماسپ نامه ) استفاده می کند و عربان را تاچیک می خواند. او ترکان را تئورک ( T'urk ) می نویسد. برای نمونه در فصل ۱۸ می نویسد که �جلال الدین محمد خوارزمشاه سپاهیان خود را از میان ایرانیان ( پارسیان ) و تاچیکان و تئورکان گرد آورد. �. در کتاب�نزهت المجالس�نیز شعرهایی از بیست و چهار شاعر پارسی گوی اهل�گنجه�از پیش از یورش�مغولان�ذکر شده است و وجود این تعداد شاعر پارسی گوی تنها از شهر�گنجه، که در قرن ششم و هفتم در شمال غرب ایران قدم به عرصه گذاشته اند و در زبان همگانی ایرانیان ـ فارسی ـ شعر سروده اند، نشان دهندهٔ رواج بازار شعر و ادب پارسی در عصر نظامی و همچنین مؤید آن است که در ارّان، زبان و ادب فارسی، زبان مردم کوچه و بازار و دربار بوده است جعل دیوان تُرکی منسوب به نظامی گنجوی در سال ۱۳۸۱ انتشارات �اندیشه نو� کتابی با عنوان �دیوان نظامی گنجوی؛ تورکجه یئنی تاپیلان� ( دیوان نویافته ترکی نظامی گنجوی ) را منتشر کرد. بر روی این کتاب عنوان غیرعلمی و ناشیانه �برای اولین بار در دنیا� درج شده بود و مصحح کتاب مدعی بود که نسخه خطی کتاب توسط فردی به نام �صدیار وظیفه، ائل اوغلی� اهل�جمهوری آذربایجان�کشف شده است. به باور پژوهشگران، مصحح کتاب�محمدزاده صدیق�هیچ دلیل قاطعی بر اصالت کتاب نداشته است، بلکه مصحح کتاب به ابیاتی از اشعار فارسی نظامی گنجوی اشاره کرده و آن را دال بر وجود دیوان اشعار ترکی نظامی گنجوی قلمداد نموده ولی به باور پژوهشگران این ابیات هیچ اشاره ای به وجود دیوان اشعار ترکی برای نظامی گنجوی ندارند: غزل های نظامی را غزالانزده بر زخم های چنگ نالان یا: روزی به مبارکی و شادیابروی هلالی ام گشاده بودم به نشاط کیقبادیدیوان نظامی ام نهاده پس از انتشار این دیوان که موجب حیرت جامعه ادبی�ایران�و انتقاد از اقدام سؤال برانگیز�وزارت ارشاد، در اعطای مجوز نشر به این قبیل آثار، پیش از اثبات درستی یا نادرستی موازین علمی آنها گردید، موج اعتراض ها در داخل ایران و حتی انتقاد برخی از پژوهشگران بی طرف در�جمهوری آذربایجان�به راه افتاد. در این ارتباط�یحیی شیدا�که در احیای آثار�زبان ترکی آذربایجانی�مسبوق به سابقه فراوانی است، چاپ و انتشار این کتاب را دستاورد جعل �ائل اوغلو� و �محمدزاده صدیق� دانسته و اصل این دیوان را متعلق به یک شاعر تُرک زبان موسوم به�نظامی قارامانلی�از سخن سرایان سده هشتم و اوایل سده نهم هجری در�آسیای صغیر�دانسته است. جالب آنکه ویراستار اثر یعنی �محمدزاده صدیق� در مقدمه همین کتاب چاپ شده در ایران، نام�نظامی قارامانلی�را نیز قید کرده و اظهار داشته که بخشی از دیوان سروده های نظامی قارامانلی بوده، در حالی که بر روی جلد اثر و پیشگفتارِ محمدزاده صدیق، سخن از �دیوان ترکی نظامی گنجه ای� رفته است. پژوهشگران تصدیق نموده اند که این دیوان متعلق به شاعری از قونیه ترکیه امروزی به نام�نظامی قارامانلی�ملقب به�قونوی�است که در حدود ۱۴۳۵ تا ۱۴۴۰ میلادی در�قونیه�به دنیا آمده است. وی فرزند واعظی شهیر به نام �ملا ولی الدین� می باشد. نظامی قونیوی در حدود سال ۱۴۶۹ تا ۱۴۷۳ بدرود زندگی گفته و به سه زبان فارسی، عربی و ترکی شعر سروده است. ذکر این نکته جالب است که بدانیم دیوان ترکی نظامی قونوی در سال ۱۹۵۸ میلادی ( ۱۳۳۷ خورشیدی ) یعنی حدود چهل سال پیش از �دیوان سازی� عناصر�پانترکیسم، توسط �هانوک ایپکتن� در�ترکیه�و از سوی انتشارات دانشگاه استانبول منتشر شده و معرفی جامعی در خصوص این دیوان ترکی در شماره سیزدهم نشریه �تورکیه� این دانشگاه صورت گرفته است. همین استاد دانشگاه استانبول، در سال ۱۹۷۴ ( ۱۳۵۳ خورشیدی ) کتاب دیگری در شرح احوال و آثار نظامی قونیوی نوشته و در آنکارا منتشر کرده است. وی در این کتاب از وجود شش نسخه خطی برای دیوان ترکی نظامی قونیوی خبر داده که ششمین نسخه در �دارالکتاب قاهره� مصر نگه داری می شود. این نسخه که ظاهراً همان دیوان جعلی نظامی گنجه ای است، در کتاب ساختگی �ائل اوغلو�، تحت عنوان �نسخه خدیویه مصر� معرفی شده است نظامی در هنر معاصر • توران دخت�جاکومو پوچینی� ( محسن معینی�در سال ۱۳۹۲ نمایشی بر اساس این اپرا در�فرهنگسرای نیاوران�تهران�بر صحنه برده است ) • مجلس قربانی سنمّار�بهرام بیضایی • شیرین�عباس کیارستمی • رمان دیوباد - ساناز حائری ( اسفند ۱۳۹۷ ) نظامی گنجوی، اشعاری دربارهٔ�تهاجم روس ها به آران�سروده است. [۹۸] که فریاد شاها ز بیداد روسکه از مهد ابخاز بستد عروسستیزنده روسی ز آلان و ارگشبیخون درآورد همچون تگرگبه تاراج بُرد آن بر و بوم راکه ره بسته باد آن پی شوم راجز از کشتگانی که نتوان شمردخرابی بسی کرد وبسیار بُردهمان ملک�بردع�برانداختندیکی شهر پرگنج پرداختندز چندان عروسان که دیدی بپاینماند یکی نازنین را به جایهمه شهر و کشور را به هم برزدندده و دوده را آتش اندر زدند • منابع ها. بهمنی مطلق، یدالله ( ۱۳۸۸ ) . �کنش ها و منش ها در خسرو و شیرن و لیلی و مجنون�. �ماهنامه کتاب ماه ادبیات. تهران: خانه کتاب ( ۱۴۸ ) . • حاکمی، اسماعیل ( ۱۳۶۷ ) . �سیری اجمالی در منظومه لیلی و مجنون سهیلی جغتایی�. �نشریه کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران. تهران: دانشگاه تهران ( ۱۲ ) . • حجازی، میرمحمد ( ۱۳۰۹ ) . �کشف ادبی ( مآخذ داستان لیلی و مجنون ) �. �ماهنامه شرق. تهران ( ۳ ) . • ذوالفقاری، حسن ( ۱۳۸۸ ) . �مقایسه چهار روایت لیلی و مجنون نظامی امیر خسرو جامی و مکتبی�. �فصلنامه پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی ( دانشگاه اصفهان ) علمی - پژوهشی. اصفهان: دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان ( ۱ ) . • رضایی اردانی، فضل الله ( ۱۳۸۷ ) . �نقد تحلیلی - تطبیقی منظومهٔ �خسرو و شیرین� و �لیلی و مجنون� نظامی گنجوی�. �دوفصلنامه زبان و ادبیات فارسی ( پژوهشنامه ادب غنایی ) ( علمی - پژوهشی ) . زاهدان: دانشگاه سیستان و بلوچستان ( ۱۱ ) . • ستودیان، مهدی ( ۱۳۸۴ ) . �جلوه هایی نو از داستان لیلی و مجنون در آثار عطار نیشابوری�. �فصلنامه ادبیات فارسی. مشهد: دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد مشهد ( ۶ ) . • ستودیان، مهدی ( ۱۳۸۷ ) . �ریشه یابی داستان لیلی و مجنون�. �فصلنامه ادبیات فارسی. مشهد: دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد مشهد ( ۱۸ ) . • سجادی، ضیاءالدین ( ۱۳۷۸ ) . �لیلی و مجنون در قرن ششم قمری و لیلی و مجنون نظامی�. �فصلنامه شعر. تهران ( ۲۵ ) . • سعیدی سیرجانی، علی اکبر� ( ۱۳۶۸ ) . �برگزیده ها: سیمای دو زن�. �فصلنامه ایران شناسی: پژوهش در تاریخ و تمدن و و فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی. تهران: بنیاد مطالعات ایران ( ۱ ) . • ثروتیان، بهروز ( ۱۳۷۹ ) . �راز عشق لیلی و مجنون در مثنوی لیلی و مجنون نظامی گنجه ای�. �فصلنامه هنر. تهران: معاونت فرهنگی وزارت ارشاد ( ۴۶ ) . • حسین، طه ( ۱۳۸۰ ) . ترجمهٔ مریم عسگری. �هویت تاریخی مجنون�. �فصلنامه شعر. تهران: شرکت انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ( ۲۹ ) . • نظامی گنجوی، الیاس ( ۱۳۸۷ ) . �مخزن الاسرار. تهران: فردوس. صص. �۲۲۴. �شابک�۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۲۰ - ۳۶۴ - ۱. • با کاروان حله، عبدالحسین زرین کوب، تهران، ( چاپ اول ) ۱۳۴۷ • بهار، محمدتقی. �تاریخ تطور شعر فارسی، تهران، ۱۳۳۷ • بهار، محمدتقی. �سبک شناسی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۳۷ • پیر گنجه در جستجوی ناکجاآباد، عبدالحسین زرین کوب، تهران، علمی ۱۳۷۲ • دیوان قصاید و غزلیات نظامی، سعید نفیسی، تهران. • دیوان قصاید و غزلیات نظامی، نظامی، الیاس بن یوسف ( ۱۳۸۰ ) ، به اهتمام سعید نفیسی، چاپ هفتم، تهران: انتشارات فروغی • ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم • زهرا کیا، داستان های دل انگیز ادبیات فارسی، چاپ تهران • شمیسا، سیروس. �سبک شناسی، چاپ نهم، تهران، ۱۳۸۲ • صفا، ذبیح اللّه، �تاریخ ادبیات در ایران� ( ۵ جلد ) ، انتشارات فردوس، ۱۳۶۷. • گنج سخن، جلد دوم ( از نظامی تا جامی ) ، ذبیح الله صفا. • لغت نامهٔ دهخدا • معراجی، منیر السادات. � ( آشنایی بازندگینامه شعرای نامی ایران ) �. چاپ تهران، نشر فرهنگ امروز، سال انتشار ۱۳۸۰. خورشیدی. • نزهةالمجالس، تألیف جمال خلیل شروانی، تصحیح و مقدمه و حواشی و توضیحات و تحقیق زندگی گویندگان و فهرست ها، از محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات زوار ۱۳۶۶، چاپ دوم علمی • یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی، صفحهٔ ۳۳۰
پروین اعتصامی رخشنده اعتصامی� ( ۲۵ اسفندِ ۱۲۸۵ – ۱۵ فروردینِ ۱۳۲۰ ) ، معروف به�پروین اعتصامی، شاعر ایرانی بوده است. او بیشتر به دلیل به کار بردن�سبک شعریِ�مناظره�در شعرهایش معروف است. مضامین و معانی شعرهای او توصیف کنندهٔ دلبستگیِ عمیقش به پدر، استعداد و شوقِ فراوانش به آموختنِ دانش، روحیهٔ ظلم ستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران، حمایت از�حقوقِ زنان�و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستم دیدگان جامعه است. او را �مشهورترین شاعر زن ایران� گفته اند. ... [مشاهده متن کامل]
پروین اعتصامی نام اصلی رخشنده اعتصامی زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ ۱۷ مارس ۱۹۰۷ تبریز، ایران محل زندگی تبریز و تهران درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ ( ۳۴ سال ) ۴ آوریل ۱۹۴۱ تهران، ایران حصبه آرامگاه قم، حرم فاطمه معصومه، صحن امام رضا، آرامگاه خانوادگی ۳۴�۳۸′۳۱٫۷۱″ شمالی ۵۰�۵۲′۴۶٫۳۷″ شرقی تخلص پروین زمینه کاری شعر و ادبیات تحصیلات مدرسه ایران کلیسا سبک نوشتاری شعر مناظره ای قطعه کتاب ها دیوان اشعار حوزه کتاب خانهٔ دانشسرای عالی تهران استاد یوسف اعتصامی آشتیانی، علی اکبر دهخدا، ملک الشعراء بهار همسر ( ها ) فضل الله اعتصامی پدر و مادر یوسف اعتصامی آشتیانی اختر شوری بخشایشی اعتصامی از کودکی زبان های فارسی و انگلیسی و عربی را نزدِ پدرش آموخت و از همان کودکی زیرِ نظرِ پدر و استادانی چون�علی اکبر دهخدا�و�محمّدتقی بهار�سرودنِ شعر را آغاز کرد. پدرش، �میرزا یوسف خان اعتصامی آشتیانی، شاعر و مترجم بود و در شکل گیریِ زندگیِ هنریِ پروین و کشفِ توانایی ها و ذوق و گرایشش به شعر نقشِ مهمّی داشته است. اعتصامی در بیست و هشت سالگی ازدواج کرد؛ امّا به خاطرِ اختلافِ فکری با همسرش، پس از چندی از او جدا شد. پس از جدایی مدّتی در کتابخانهٔ�دانشسرای عالی�تهران به کتابداری مشغول شد. یگانه اثرِ چاپ و منتشرشده از پروین دیوانِ اشعار او است، که دارای ۶۰۶ شعر شامل اشعاری در�قالب های�مثنوی، �قطعه�و�قصیده�است. شعرهای پروین پیش از چاپ به صورت مجموعه و کتاب، در مجلهٔ�بهار�و�منتخبات آثار�از�ضیاء هشترودی�و�امثال و حکم�از دهخدا، چاپ می شدند. موفقیت اولین چاپ دیوان اشعار او سبب پیدایش زمینه برای چاپ های بعدی شعرهای او شد. اعتصامی پیش از چاپ دومین نوبت از دیوان اشعارش، بر اثر بیماری�حصبه�در سی و پنج سالگی در تهران درگذشت و در حرم�فاطمهٔ معصومه، در آرامگاه خانوادگی اش، به خاک سپرده شد. زادروز او روز بزرگداشت پروین اعتصامی نام گذاری شده است. منبع شناسی دربارهٔ پروین اعتصامی پیش و پس از مرگش فراوان نوشته اند. �منابع دست اول برای شناخت زندگی پروین اعتصامی، کتاب ها و اسناد منتشرشده از خانواده و نزدیکان اوست که از میان آن ها می توان به�تاریخچهٔ زندگانی پروین اعتصامی�اثر ابوالفتح اعتصامی، برادر پروین، اشاره کرد. از دیگر منابع دست اول، می توان به کتاب�مجموعه مقالات و قطعات و اشعار�اشاره کرد که یک سال پس از مرگش نوشته و در سال ۱۳۲۳، برای نخستین بار چاپ شده است. �همچنین به دلیل این که شعرهای پروین در قالب مناظره و با زبانی صمیمی و کودکانه هستند، نویسندگانی مانند مهناز بهمن که نویسندهٔ گروه سنی کودک و نوجوان هستند، زندگانی پروین را در قالب کتاب نوشته اند. منابع دیگر برای شناخت زندگانی پروین عبارتند از�دائرةالمعارف بزرگ اسلامی�اثر�علی اصغر دادبه، �با چراغ و آینه�اثر�محمدرضا شفیعی کدکنی�و�دائرةالمعارف کودکان و نوجوانان�اثر قاسم قالیباف؛ که فقط در بخش هایی از خود به شرح زندگی پروین پرداخته اند. مقالات زیادی نیز در مورد شرح زندگی پروین وجود دارد، نظیر مقالهٔ پروین اعتصامی نوشتهٔ�غلامعلی حداد عادل�است که در�دانشنامهٔ جهان اسلام�منتشر شده است. �همچنین مقدمه هایی که برای دیوان پروین اعتصامی نوشته شده اند نیز بخش هایی از زندگی نامه وی را نگاشته اند که از مقدمه های مشهور دیوان پروین، می توان به مقدمهٔ چاوش اکبری برای چاپ سوم�و مقدمهٔ انتشارات اقبال در چاپ های بعدی�اشاره کرد. کودکی و خانواده پروین اعتصامی با نام اصلی رخشنده اعتصامی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ هجری خورشیدی، مطابق با ۱۷ مارس ۱۹۰۷، در�تبریز�زاده شد. �او فرزند�یوسف اعتصامی آشتیانی�ملقّب به اعتصام الملک ( زادهٔ ۱۲۵۴�تبریز ) �نویسنده و مترجم معاصر ایرانی�و اخترالملوک اعتصامی�است. اخترالملوک اعتصامی دختر عبدالحسین مقدّم العداله، از شاعران دورهٔ�قاجاریه�و متخلص به �شوری بخشایشی� ( اهل شهر�بخشایش�در�آذربایجان شرقی ) �بود. �او تخلص �پروین� را برای خود انتخاب کرد که تا آن زمان نامی مرسوم برای دختران نبود. �بعدها پروین نام خود را از رخشنده به پروین تغییر داد؛ چنان چه در شناسنامه اش مشاهده می شود. �پروین بعدها مجبور شد در شعری، توضیح بدهد که پروین، نامی دخترانه است:مرد پندارند پروین را، چه برخی زاهلِ فضلاین معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست پروین آخرین فرزند خانواده بود و سه برادر بزرگ تر از خود به نام های ابوالحسن، ابوالفتح و ابوالنصر داشت. یوسف اعتصامی، در سال ۱۲۸۸ هجری خورشیدی به عنوان نمایندهٔ مردم تبریز در�مجلس شورای ملی�انتخاب شد. به همین دلیل در سال ۱۲۹۱ هجری خورشیدی در هنگامی که پروین ۶ سال داشت، به همراه خانواده اش از تبریز به تهران مهاجرت کرد. �پروین از کودکی با�مشروطه خواهان�و چهره های فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون�دهخدا�و�ملک الشعرای بهار�آموخت. در دوران کودکی، زبان های فارسی و عربی و انگلیسی را زیر نظر پدرش در منزل آموخت و پس از آن به�مدرسهٔ آمریکایی�ایران کلیسا� ( به انگلیسی: Iran bethel ) رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را در آنجا به پایان رسانید. او در تمام سال های تحصیلش از دانش آموزان ممتاز بود و حتی مدتی در همان مدرسه به تدریس�زبان�و�ادبیات انگلیسی�پرداخت. او هم زمان با تحصیل، شعر نیز می سرود. اشعار کودکی و نوجوانی مهناز بهمن می نویسد: نخستین شعرهای پروین اعتصامی در هفت سالگی بوده است و برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی ( ۱۱ تا ۱۴سالگی ) او هستند. از کودکی پدرش در زمینهٔ وزن و شیوه های یادگیری به او کمک می کرد. گاهی شعری از شاعران قدیم ایران مانند سعدی یا حافظ را به او می داد تا بر اساس آن شعر دیگری بسراید؛ وزن آن را تغییر دهد یا قافیه ای نو برایش پیدا کند. همین تمرین ها و تلاش ها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آن آشنا شود و در سرودن شعر تجربه کسب کند. همچنین پدرش گاهی قطعه هایی زیبا و لطیف از کتاب های خارجی ( انگلیسی، �فرانسوی، �زبان ترکی آذربایجانی�و عربی ) جمع می کرد و پس از ترجمه آن ها به فارسی، پروین را تشویق می کرد تا آن را به صورت شعر درآورد. برای نمونه، یوسف اعتصامی شعر �قطرات سه گانه� از�تریللو�را ترجمه و در مجلهٔ بهار چاپ کرد. سپس پروین با الهام از این سروده، شعرهای �گوهر و اشک� و �دو قطره خون��را سرود. �از معروف ترین شعرهایی که او در این سنین سروده است می توان به شعرهای�گوهر و سنگ، �ای مرغک، �اشک یتیم، �کودک آرزومند، �صاعقه ما ستم اغنیاست، �سعی و عمل�و�اندوه فقر�اشاره کرد. به نوشتهٔ بهمن، شعرهایی که پروین در سنین کودکی می سرود بیشتر دارای محتوایی کودکانه، ساده و تخیلی بودند. یکی از شعرهای او در ۸سالگی، مناظره ای بین �نخود و لوبیا� است: نخودی گفت لوبیایی راکز چه من گردم این چنین، تو دراز؟گفت: ما هردو را بباید پختچاره ای نیست، با زمانه بساز یا شعری دیگر، مناظره ای بین �سیر و پیاز� است: سیر یک روز طعنه زد به پیازکه تو مسکین چه قدر بدبوییگفت: از عیبِ خویش بی خبریزان ره، از خلق عیب می جویی پروین شعرهایش را در حضور شاعران و دانشمندانی مانند علی اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و نصرالله تقوی که از دوستان یوسف اعتصامی بودند و گاهی به خانهٔ او می آمدند، می خواند و مورد تشویق آن ها قرار می گرفت. پروین اعتصامی در هجده سالگی دانش آموخته شد. او در تمام دوران مدرسه اش دانش آموزی ممتاز بود البته پیش از ورود به مدرسهٔ فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدر آموخت. او حتی می توانست داستان های مختلفی را به زبان انگلیسی بخواند. او به دانستن علاقه داشت و سعی می کرد در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند؛ به همین دلیل در مدرسهٔ قبلی اش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس می کرد. شولر، رئیس مدرسهٔ آمریکایی، پروین را در یادگیری دروس بسیار مشتاق توصیف می کند. او همچنین می گوید که پروین در طول زمان تحصیلاتش، با دختری آمریکایی به نام �هلن کالینز� مکاتبه داشته؛ و این مکاتبه را تا آخر عمر ادامه داده است. سخنرانی در جشن دانش آموختگی در خرداد ۱۳۰۳، جشن دانش آموختگی پروین در مدرسه برپا شد. او در آن جشن دربارهٔ تاریخ جفای مردان به زنان حین شروع تمدن ها، اصلاح این روند در اروپا و بی سوادی و بی خبری زنان ایران در مقایسهٔ با آن ها حرف زد. اعتصامی در بخش هایی از سخنان اش که به �اعلامیهٔ زن و تاریخ� معروف است، می گوید: � داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردهٔ معرفت مستفید نماید. ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و مآثر عظیمهٔ آن زینت افزای تاریخ جهان است. ایران که تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد. ایران با عظمت و قوتی که قرن ها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده، اکنون دنبال گمگشتهٔ خود می دود و به دیدار شاهد نیکبختی می شتابد. پیداست برای مرمت خرابی های زمان گذشته، اصلاح معایب حالیه، و تمهید سعادت آتیه، چه مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه ها را عبور نماید. امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین، روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان اصلاحات مهمهٔ اجتماعی در ایران فراهم گردد. در این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشتهٔ اقبال در فضای مملکت سیروس و داریوش بال گشایی خواهد کرد. اشعار معروف مضامین شعرهای پروین مضامین و معانی اشعار پروین، توصیف کنندهٔ دلبستگی عمیق وی نسبت به پدر، استعداد و شوق فراوان او به آموختن علم و دانش، روحیهٔ ظلم ستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران و حمایت و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستم دیدگان است. �اشعار پروین از حوادث و اتفاقات شخصی و اجتماعی تقریباً خالی اند. البته به جز قطعهٔ �در تعزیت پدر� که پس از مرگ پدرش سروده، شعری که برای سنگ مزار خود سروده و نیز شعر �نهال آرزو� که برای جشن دانش آموختگی کلاس خود در خرداد ۱۳۰۳ گفته است. �در میان اشعار او شعری بتوان صراحتاً به شناخت شخص شاعر کمکی کند، وجود ندارد. شعر پروین از دیدگاه طرز بیان مفاهیم و معانی، بیشتر به صورت �مناظره� و �سؤال و جواب� مشاهده می شوند. در دیوان او بیش از هفتاد نمونه مناظره آمده که وی را از این لحاظ در میان شاعران فارسی مشهور کرده است. �این مناظره ها نه تنها میان انسان ها و جانوران و گیاهان، بلکه میان انواع اشیا از قبیل سوزن و نخ نیز اتفاق می افتد�و پروین در بیان مقاصد خود از هنر �شخصیت بخشی� و �تخیل� و �تمثیل�، بسیار استفاده کرده است. تعداد زیادی از اشعار پروین، بیان گر انتقاد پروین از شاهان و ظلم و ستم قدرتمندان است. پروین در شعر �صاعقهٔ ما ستم اغنیاست� �ظلم� را نماد وقاحت و بی شرمی شخص ظالم توصیف می کند. در شعر �ای رنجبر� زحمتکشان را به انقلاب در برابر ستمگران فرا می خواند، در شعر �تیره بخت� فقر را به تصویر می کشد و در شعر �اشک یتیم� مشروعیت سیاسی دولت را مورد شک و تردید قرار می دهد. �از این رو، شعر پروین رنگ و بوی سیاسی نیز به خود می گیرد و چون تعداد این گونه اشعار در دیوان او زیاد است، بعضی از منتقدان، شعر او را شعر �سیاست و اخلاق� نامیده اند. البته باید توجه داشت که این اشعار در زمان استبداد رضاشاه با شاعران آزادی خواه، سروده شده اند. بعضی اشعار معروف ویرایش اشعار پروین اعتصامی به دلیل محتوای پندآموز و زبان گویا و روان خود، از پیش از انقلاب تاکنون، در کتاب های ادبیات مقاطع مختلف تحصیلی ایران نگاشته شده اند. تعداد زیادی از شعرهای پروین، دارای محتوای داستانی هستند که پروین در این گونه شعرها مناظرهٔ دو چیز را در قالب داستان آورده است. اشک یتیم یکی از معروف ترین اشعار وی که تا سال ها در کتاب فارسی سال پنجم دبستان قرار داشت قطعهٔ �اشک یتیم� است در داستان این شعر، پیرزنی در حال تماشای گذر پادشاه است. �این شعر، تحت تأثیر شعر انوری، که در سال ۱۹۲۱ سروده شده، قرار گرفته است که از این روی نمی تواند اشاره مستقیم به رضاشاه داشته باشد؛ زیرا شعر انوری ( با نام: نغمهٔ صبح ) در ابتدای قدرت گیری رضاشاه سروده شده بود و به نظر نمی رسد مرتبط به دوران ترور در آن مقطع زمانی باشد. اما جدا از تأثیرپذیری �اشک یتیم� از شعر نغمهٔ صبح، که جهت گیری خاصی نسبت به رضاشاه نداشت، به ظاهر با فضای خفقان آن دوره در ارتباط است. • منابع ها. فخری، آذر ( ۱۳۸۶ ) . ��سال شمار پروین اعتصامی�. �ماه ادبیات و فلسفه. تهران: خانه کتاب ایران ( ۱۱۲ و ۱۱۳ و ۱۱۴ ) . بایگانی شده از�اصلی�در ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۵. دریافت شده در�۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۵. • آرین پور، یحیی� ( ۱۳۸۲ ) . �پروین اعتصامی�. �از صبا تا نیما، تاریخ ۱۵۰ سال ادب فارسی. ج. �۳، از نیما تا روزگار ما. تهران:�انتشارات امیرکبیر. �شابک�۹۶۴ - ۴۰۱ - ۰۰۷ - ۸. • ابوطالب، رضا ( ۱۳۸۷ ) . �دیوان اشعار پروین اعتصامی. انتشارات پیری. �شابک�۹۷۸ - ۹۶۴ - ۲۱۵ - ۰۰۰ - ۷. • اعتصامی، ابوالفتح. �تاریخچه زندگانی پروین اعتصامی. تهران. • اسلامی ندوشن، محمدعلی� ( ۱۳۹۳ ) . �جام جهان بین. تهران: انتشارات قطره. �شابک�۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۴۱ - ۲۰۴ - ۳. • بهمن، مهناز ( ۱۳۸۹ ) . �پروین اعتصامی ( چهره های درخشان ) . تهران:�انتشارات مدرسه. �شابک�۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۸۵ - ۲۰۷ - ۸. • چاوش اکبری، رحیم ( ۱۳۹۱ ) . �دیوان پروین اعتصامی ( چاپ سوم ) . تهران: نشر محمّد. �شابک�۹۷۸ - ۹۶۴ - ۵۵۶۶ - ۲۸ - ۷. • حدّاد عادل، غلامعلی� ( ۱۳۷۹ ) . �پروین اعتصامی�. �دانشنامه جهان اسلام. ج. �۵. بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. بایگانی شده از�اصلی�در ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۴. دریافت شده در�۲۰۱۵ - ۰۲ - ۰۷. • دادبه، اصغر� ( ۱۳۸۳ ) . ��پروین اعتصامی�. �دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. �۱۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. �شابک�۴ - ۲۵ - ۷۰۲۵ - ۹۶۴. بایگانی شده از�اصلی�در ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۵. دریافت شده در�۲۰۱۵ - ۰۲ - ۰۷. • دباشی، حمید ( ۱۳۶۸ ) . ��شعر سیاست و اخلاق: ارمغان پروین اعتصامی به شعر معاصر فارسی�. �ایران شناسی� ( ۲ ) :�۲۴۰ تا ۲۶۳. دریافت شده در�۱ اوت ۲۰۱۵. • دهباشی، علی� ( ۱۳۷۰ ) . �یادنامه پروین اعتصامی، مقاله ها و خطابه ها. تهران: نشر دنیای مادر. • هیئت تحریر انتشارات اقبال ( ۱۳۸۶ ) . �دیوان پروین اعتصامی. تهران: انتشارات اقبال. �شابک�۷ - ۱۰۹ - ۴۰۶ - ۶۴ - ۹۷۸�مقدار�|شابک=�را بررسی کنید: length ( کمک ) . • دیهیم، علی ( ۱۳۷۲ ) . �تذکرة بانوان شاعر ایران، از پروین اعتصامی تا امروز. تهران. �شابک�۹۷۸ - ۹۶۴ - ۶۱۷۳ - ۰۴ - ۰. • دیهیم، محمد ( ۱۳۶۷ ) . �تذکره شعرای آذربایجان:تاریخ زندگی و آثار. تهران: انتشارات تالار کتاب. �شابک�۵۸۳۱ - ۴۰ - ۳۱�مقدار�|شابک=�را بررسی کنید: length ( کمک ) . • زرین کوب، عبدالحسین� ( ۱۳۷۰ ) . �مجموعه نقد ادبی�. �با کاروان حله. تهران: انتشارات علمی. �شابک�۰ - ۴۹ - ۵۵۲۴ - ۹۶۴. • شفیعی کدکنی، محمدرضا� ( ۱۳۹۰ ) . �با چراغ و آینه�در جستجوی ریشه های تحول شعر معاصر ایران. انتشارات سخن. �شابک�۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۷۲ - ۵۰۸ - ۲. • عسگری تورزنی، کریم ( ۱۳۶۴ ) . �پروین اعتصامی بزرگ ترین شاعره پارسی زبان. تهران. • قالیباف، قاسم ( ۱۳۷۷ ) . �دائرةالمعارف کودکان و نوجوانان. ج. �۲. تهران: انتشارات پیام آزادی. �شابک�۹۶۴ - ۳۰۲ - ۳۳۳ - ۸. • کریمی، احمد ( ۱۳۶۹ ) . �دیوان پروین اعتصامی ( چاپ اوّل ) . انتشارات یادگار. • کریمیان، علی ( ۱۳۷۳ ) . �چند سند تاریخی دربارهٔ پروین اعتصامی�. �ادبستان فرهنگ و هنر. تهران ( ۵۲ ) . • مسعودی، محمد ( ۱۳۷۳ ) . �مقدمه ای بر سبک شناسی. تهران: نشر جاهد. • معیدی، حشمت. �چکیدن یک قطره شبنم، مقالاتی بر شعر پروین اعتصامی. تهران: انتشارات مزدا، . �شابک�۱ - ۵۶۸۵۹ - ۰۱۶ - ۴. • مرتضی پور، اکبر� ( ۱۳۷۹ ) . �شرح حال پروین اعتصامی�. �کلیات دیوان پروین اعتصامی. تهران: انتشارات عطار. �شابک�۹۶۴ - ۶۲۱۰ - ۰۵ - ۸. • نمینی، حسین ( ۱۳۶۲ ) . �جاودانه پروین اعتصامی. تهران: انتشارات کتاب فرزان. �شابک�۹۷۸ - ۶۰۰ - ۵۱۲۹ - ۵۸ - ۸. • یوسفی، غلامحسین� ( ۱۳۶۹ ) . �چشمه روشن. تهران. �شابک�۹۶۴ - ۵۵۲۴ - ۳۹ - ۳. • فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ��پروین اعتصامی و درآمدی بر اشعار وی�. بایگانی شده از�اصلی�در ۱۶ اوت ۲۰۱۴. دریافت شده در�۱۸ اوت ۲۰۱۴. • لغتنامه دهخدا. ��پروین اعتصامی�. بایگانی شده از�اصلی�در ۱۹ اوت ۲۰۱۴. دریافت شده در�۱۸ اوت ۲۰۱۴. • وبگاه مطالعات تاریخ معاصر ایران، نشریه الکترونیکی زنان. ��پروین اعتصامی�. بایگانی شده از�اصلی�در ۳ ژوئیه ۲۰۱۵. دریافت شده در�۱۸ اوت ۲۰۱۴. • Moayyad, Heshmat� ( 1998 ) . �"EʿTEṢĀMĪ, PARVĪN". �ENCYCLOP�DIA IRANICA� ( به انگلیسی ) . Vol. �VIII. p. �۶۶۶–۶۶۹. Archived from�the original�on 29 July 2015. • Kramarae and D. Splender ( 2000 ) . �Routledge International Encyclopedia of Women: Global Women's Issues� ( به انگلیسی ) . Routledge. • p. �۱۲۷۳.
مولوی یا مولانا جلال الدین محمد بلخی ( ۶ ربیع الاول ۶۰۴ ه. ق / ۱۲۰۷ میلادی – ۵ جمادی الثانی ۶۷۲ ه. ق / ۱۲۷۳ م ) نامدار به مولوی، مولانا و رومی شاعر فارسی گوی ایرانیاست. نام کامل وی �محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی� بوده و در دوران حیات به القاب �جلال الدین�، �خداوندگار� و �مولانا خداوندگار� نامیده می شده است. در سده های پسین ( ظاهراً از سدهٔ نهم هجری ) القاب �مولوی�، �مولانا�، �مولوی رومی� و �ملای رومی� برای وی به کار رفته است و از برخی از اشعارش تخلص او را �خاموش� و �خَموش� و �خامُش� دانسته اند. زبان مادری وی پارسی بوده است. ... [مشاهده متن کامل]
جلال الدین محمد بلخی زادهٔ ۱۵ مهر ۵۸۶ هجری خورشیدی بلخ یا وخش درگذشت ۴ دی ۶۵۲ هجری خورشیدی قونیه آرامگاه قونیه، ترکیه ۳۷�۵۲′۱۴٫۴۷″ شمالی ۳۲�۳۰′۱۷٫۸۲″ شرقی ملیت ایرانی پیشه ( ها ) شاعر و صوفی مکتب تصوف آثار مثنوی معنوی دیوان شمس فیه ما فیه مکتوبات مجالس سبعه سبک مثنوی - رباعی - غزل - نثر عنوان مولانا مولوی خَمُش دوره خوارزمشاهیان ( بلخ: ۱۲۰۷–۱۲۱۲، ۱۲۱۳–۱۲۱۷؛ سمرقند: ۱۲۱۲–۱۲۱۳ ) سلجوقیان روم ( ملطیه: ۱۲۱۷–۱۲۱۹؛ آق شهر: ۱۲۱۹–۱۲۲۲؛ قرامان: ۱۲۲۲–۱۲۲۸؛ قونیه: ۱۲۲۸–۱۲۷۳ ) همسر ( ها ) گوهر خاتون کِرّا خاتون فرزندان سلطان ولد علاءالدین محمد مظفرالدین امیرعالم ملک خاتون شمس الدین یحیی ( پسرخوانده ) کیمیا خاتون ( دخترخوانده ) والدین بهاءالدین ولد ( پدر ) مومنه خاتون ( مادر نفوذ مولوی فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است. �ایرانیان، �افغان ها، �تاجیک ها، �ترکیه ای ها، �یونانیان، دیگر مسلمانان آسیای میانه و مسلمانان جنوب شرق آسیا در مدت هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی رومی تأثیر گرفته اند. �اشعار او به طور گسترده ای به بسیاری از زبان های جهان ترجمه شده است. ترجمهٔ سروده های مولوی که با نام رومی در غرب شناسایی شده به عنوان �محبوب ترین� و �پرفروش ترین� شاعر در ایالات متحدهٔ آمریکا شناخته می شود. بیشتر آثار مولوی به زبان�فارسی�سروده شده است، اما در اشعارش به ندرت از ترکی، �عربی�و�کاپادوسیه ای�یونانی نیز استفاده کرده است. �با شمارش تمام ابیات ترکی و یونانی منتسب به مولوی که صحت انتساب بسیاری از آنها محل تردید است، در کنار افزون بر ۶۱٫۰۰۰ بیت فارسی سرودهٔ مولوی، ۱۲ بیت ترکی، ۵ بیت�مُلَمَّع� ( یک مصرع فارسی و یک مصرع زبان دیگر که در اینجا ترکی است ) ، ۱۷ بیت که در آن ها عبارات ترکی سوای وام واژه های ترکی همچون یغما و اردو آمده، به مولانا منسوب است و چند سطر نثر ترکی نیز در کنار سه کتاب منثور او به فارسی و عربی ( فیه ما فیه�و�مجالس سبعه�و�مکتوبات ) به وی نسبت داده شده است. علاوه بر این ها، مولانا ۲۳ بیت و ملمع به زبان یونانی و چندین بیت با عبارت های یونانی و بیش از هزار بیت و ملمع و نثر به زبان عربی دارد. مثنوی معنوی او که در قونیه تصنیف شده است یکی از ارجمندترین دیوان های شعر�زبان فارسی�به شمار می رود. �آثار او به طور گسترده در سراسر�ایرانِ بزرگ�خوانده می شود�و ترجمهٔ آثار او در ترکیه، جمهوری آذربایجان، ایالات متحده و جنوب آسیا بسیار محبوب هستند. زندگی جلال الدین محمد بلخی در�۶ ربیع الاول�سال�۶۰۴�هجری قمری�برابر با ۱۵�مهر�۵۸۶ هجری خورشیدی� ( ۱۲۰۷ میلادی ) در�بلخ�یا�وخش�زاده شد. �پدر او�مولانا محمد بن حسین خطیبی�نامور به�بهاءالدین ولد�و�سلطان العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به�احمد غزالی�می پیوست. وی در�عرفان�و�سلوک�پیشینه ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در�سلوک باطنی�می دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچم داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله�فخرالدین رازی�که استاد�سلطان محمد خوارزمشاه�بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت. سلطان العلما احتمالاً در سال�۶۱۰ قمری� ( ۱۲۱۳ م ) هم زمان با یورش�چنگیزخان�از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا�محمد خوارزمشاه�بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده است که در راه سفر با�فریدالدین عطار نیشابوری�نیز دیدار داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب�اسرارنامه�خود را به او پیشکش کرد. �فرانکلین لوئیس�این حکایت را رد کرده و دروغین می داند. �وی به قصد�حج، به�بغداد�و سپس�مکه�و پس از انجام مناسک حج به�شام�رفت. سپس با دعوت�علاءالدین کیقباد�سلجوقی به�قونیه�رهسپار گردید و تا اواخر عمر همان جا ماندگار شد. مولانا در نوزده سالگی با گوهرخاتون ازدواج کرد. سلطان العلما در حدود سال�۶۲۸ قمری� ( ۱۲۳۰ م ) جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال الدین ۲۳ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند. همه کردند رو به فرزندشکه تویی در جمال مانندششاه ما زین سپس تو خواهی بوداز تو خواهیم جمله مایه و سود سید�برهان الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی�طریقت�راه نمود. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان العلما در�قونیه�دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: �در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. � مولانا نیز به دستور او به�ریاضت�نشست و نِه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان الدین رخت بربست. مؤمنه خاتون ویرایش مؤمنه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلال الدین محمد مولاناست. مزار او در�قرامان�/�لارنده�کشف شده، بنابراین باید بین سال های ۶۱۹–۶۲۶ ه. ق ( ۱۲۲۲–۱۲۲۹ م ) از دنیا رفته باشد. در سال های بعد از ۶۱۷ قمری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ میلادی بهاءالدین ولد و خانواده اش که جلال الدین محمد بلخی ( مولوی ) نیز در آن بود به آناتولی مرکزی – روم – رسیدند. لقب �رومیِ� جلال الدین از اینجاست. آنان مدتی در لارنده / کرمن کنونی توقف کردند. مردم آن سامان هنوز هم به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او – مؤمنه خاتون – ساخته شده می روند. کرمن، پایتخت�سلجوقیان روم، در حدود صد کیلومتری جنوب خاوری قونیه واقع است، �علاءالدین کیقباد�که عالمان و عارفان سراسر دنیا را گرد خود آورده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را به این شهر فراخواند. �قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش پس از چهار سال�اقامت�در لارنده در سال ۶۲۶ یا ۶۲۷ قمری ( ۱۲۲۸–۱۲۲۹ م ) در آنجا سکنی گزیدند. ظاهراً مولانا و برادرش علاءالدین – که بعدها مولوی نام او را بر یکی از پسرانش نهاد – از دختر قاضی مشرف بوده اند و بهاءولد زن یا زنان دیگری داشته و احتمالاً از آن ها نیز صاحب فرزندانی بوده است. بهاءولد در معارف خود از دو زن یاد کرده است. بعضی مدعی شده اند که خانواده پدری بهاءالدین از نوادگان ابوبکر، خلیفه نخست اسلام هستند، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نه، دربارهٔ پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست. نیز گفته شده که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیان بوده است که در ولایات خاوری حدود سال ۳–۴۷۲ ه. ق ( ۱۰۷۹–۱۰۸۰ م ) حکومت خود را پایه گذاری کردند، ولی این داستان را هم می توان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه در سال ۳–۶۰۲ قمری ( ۱۲۰۵–۱۲۰۶ م ) بلخ موطن جلال الدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد. اسلاف مولانا چنان که فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه نخست یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی �ابوبکر� بوده است، و بعدها نام شمس الائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر –نخستین خلیفه راشدین – درآمیخته باشد. �خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و ابوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا می کرد. درگذشت مولانا مولانا، پس از مدت ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه�۵ جمادی الآخر�۶۷۲ قمری�برابر با ۴ دی ۶۵۲ خورشیدی ( ۱۲۷۳ م ) درگذشت. در آن روز پرسوز، قونیه در یخ بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. �افلاکی�می گوید: �بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند. � و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود: بعد چل روز سوی خانه شدندهمه مشغول این فسانه شدندروز و شب بود گفتشان همه اینکه شد آن گنج زیر خاک دفین آثار مثنوی معنوی مقالهٔ اصلی:�مثنوی معنوی مثنوی معنوی مهم ترین اثر مولوی است. این دیوان شعر دارای شش جلد است و بیست و هفت هزار بیت دارد. �بسیاری، مثنوی معنوی را یکی از بزرگ ترین آثار شعر عرفانی می دانند. بجز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا به عارفان پیشین نیز اشاره می کند: هفت شهر عشق را عطار گشتما هنوز اندر خم یک کوچه ایم یا: عطار روح بود و سنائی دو چشم اوما از پی سنائی و عطار می رویم مولوی زادهٔ�بلخ�خوارزمشاهیان� ( خراسان�در ایران بزرگ، �یا�وخش ( شهر ) �بود و در زمان تصنیف آثارش ( همچون�مثنوی ) در�قونیه�در دیار�روم�می زیست. با آنکه آثار مولوی برای عموم جهانیان است ولی پارسی زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می دانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبه ها و نامه ها و تقریرات ( تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است ) �او نیز به فارسی می باشد؛ و تنها حدود هزار بیت عربی�و کمتر از پنجاه بیت به زبان های یونانی و نیز ترکی ( اغلب به طور ملمع در شعر فارسی ) �به وی منتسب است. پارسی گو گرچه تازی خوشتر استعشق را خود صد زبان دیگر است و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبان های ترکی و یونانی خوب و روان نبوده است: بگذر از گفت ترکی و رومیکه از این اصطلاح محرومیگوی از پارسی و از تازیکه در این هردو خوش همی تازی آثار مولانا به علاوهٔ مناطق فارسی زبان، تأثیر فراوانی در�هند�و�پاکستان�و�ترکیه�و�آسیای میانه�گذاشته است. �آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ�تصوف�مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در�قونیه�است. ای بسا هندو و ترک همزبانای بسا دو ترک چون بیگانگان برخی مولوی شناسان ( ازجمله�عبدالحسین زرین کوب ) برآن اند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار�قونیه، زبان فارسی بوده است. �جلال الدین همایی�در این رابطه به این بیت پسر مولانا ( که پس از چند بیت عربی آن را سرود ) اشاره می کند. فارسی گو که جمله دریابندگرچه زین غافل اند و در خوابند منابع ها. • از تعلیقات کتاب رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار، فریدون بن احمد سپهسالار ( متوفی ۷۱۲ یا بیش از آن ) ، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمد افشین وفایی، تهران: سخن، ۱۳۸۵. • پله پله تا ملاقات خدا ( دربارهٔ زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدّین رومی ) :�عبدالحسین زرین کوب، تهران: علمی، چاپ هفدهم، تهران، ۱۳۸۰. • زندگانی مولانا جلال الدین محمّد:�بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۶. • شرح جامع مثنوی معنوی:�کریم زمانی، تهران: اطلاعات. • شرح زندگانی مولوی: بدیع الزمان فروزانفر، تهران: تیرگان. • شمس من و خدای من، پژوهشی دربارهٔ زندگی مولانا و ارتباط عرفانی او با شمس تبریزی: پرویز عباسی داکانی. • غزلیّات شورانگیز شمس تبریزی، به انتخاب: فریدون کار، با مقدمه�لطفعلی صورتگر، تهران: مروی، پاییز ۱۳۷۰. • گنج حضور: پرویز شهبازی، تهران: فردوس، ۱۳۹۹. • مولانا: از بلخ تا قونیه:�عبدالرفیع حقیقت� ( رفیع ) . تهران: کومش، ۱۳۸۴. • لوئیس، فرانکلین� ( ۱۳۸۶ ) . �مولانا: دیروز تا امروز، شرق تا غرب. ترجمهٔ حسن لاهوتی. تهران: نشر نامک.
• سیاقی، محمد دبیر، �پیشاهنگان شعر پارسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی۲ ۱۳۹۶. • شفیعی کدکنی، محمدرضا، �صور خیال در شعر فارسی، تهران، انتشارات نیل ۱۳۵۰. • صفا، ذبیح الله، �تاریخ ادبیات در ایران، ج۱ انتشارات فردوس ۱۳۷۵. ... [مشاهده متن کامل]
• نظامی عروضی سمرقندی. چهار مقاله. مصحح علامه محمد قزوینی. • نظامی عروضی سمرقندی، چهار مقاله، مصحح دکتر�محمد معین، چاپ ۱۳ نشر صدای معاصر ۱۳۸۶. • نفیسی، سعید، �محیط زندگی، احوال و اشعار رودکی، کتابخانه ابن سینا، ۱۳۴۱ و چاپ دوم، �انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳. • یوسفدهی، هومن، �قصیده بوی جوی مولیان، نامواره دکتر محمود افشار ( مجموعه مقالات ) ، ج ۸ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۰. • یوسفی، غلامحسین، �چشمه روشن، انتشارات علمی ۱۳۹۹. • نفیسی، سعید و ی. براگینسکی٬دیوان�رودکی سمرقندی، نشر نگاه، چاپ دوم، ۱۳۷۶، چاپ سوم ۱۳۸۲ تهران. • هروی، دکتر جواد، تاریخ سامانیان عصر طلایی دانش در ایران، نشر امیرکبیر، ۱۳۸۲ تهران. • تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، از سلسله تحقیقات ایران شناسی دانشگاه کمبریج، نشر امیرکبیر، ۱۳۶۳، تهران. • تباربورا، ابراهیم، تشبیه در اشعار رودکی، نشریه پژوهش نامه ادبیات تعلیمی ( پژوهشنامه زبان و ادبیات فارسی ) : بهار ۱۳۸۹ , دوره ۲ , شماره ۵. • خسروی، حسین، سبک شعر رودکی. نشریه زبان و ادبیات فارسی، بهار ۱۳۸۹ , دوره ۱ , شماره ۱. • باباصفری، علی اصغر، حماسه در شعر رودکی، نشریه تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادب فارسی، پاییز ۱۳۸۸ , شماره ۱. • محمودی، مریم، مفاخره در شعر رودکی، نشریه زبان و ادبیات فارسی، زمستان ۱۳۸۹ , دوره ۱ , شماره ۲. • دبیرسیاقی، محمد، پیشاهنگان شعر پارسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴. • زرین کوب، عبدالحسین، از کوچه رندان، انتشارات امیر کبیر ۱۳۹۶ تهران. • همایون فر، محمدصادق، کتابشناسی رودکی، مرکز اسناد و مدارک علمی، ۱۳۶۵ تهران. • شاهنامه فردوسی، تصحیح�جلال خالقی، انتشارات سخن ابن سینا زادهٔ۹۸۰ بخارا، �امپراتوری سامانی� ( ازبکستان�کنونی ) درگذشت۱۰۳۷ میلادی ( ۵۶–۵۷ سال ) همدان، �آل کاکویه� ( ایران کنونی ) آرامگاهآرامگاه بوعلی سینا ۳۴�۴۷′۲۹٫۵۵″�شمالی�۴۸�۳۰′۴۷٫۶۲″�شرقی�همدانملیتایرانیدیگر�نام هابوعلی سینا، پورسیناپیشه ( ها ) فیلسوف، �دانشمند�و�حکیم سال های�فعالیت اواخر سدهٔ چهارم و اوایل سدهٔ پنجم قمریمکتبفلسفه مشاییآثارکتاب شفا، �قانون، �دانشنامهٔ علایی�و رساله های بسیاری به عربی و منصب وزارت دوره اواخر سامانیان و دوران آل بویه همسر یاسمین والدین عبدالله / ستاره وی در کودکی نبوغ شایانی از خود بروز داد و در جوانی از جمله دانشمندان و پزشکان خاص دربار�امیر نوح سامانی�در�بخارا�بود. سپس با زوال�سامانیان�و نزدیک شدن خطر سپاه�سلطان محمود غزنوی�از بخارا به�گرگانج�خوارزم�رفت و از آنجا به�گرگان�نزد امیران�آل زیار�پناه برد. سپس، در خدمت�مجدالدوله رستم�امیر�آل بویه�در�ری�رسید و پس از آن در�همدان�وزیر�شمس الدوله�دیلمی بود. پس از مرگ امیر، وی را زندانی کردند تا اینکه از آنجا گریخت و نزد�علاءالدوله، حاکم�اصفهان�از�آل کاکویه�رفت و در خدمت او بود تا نهایتاً در همین منصب در سفر به همدان درگذشت. در حوزه دانش�منطق�ابن سینا با ابداع دو نظریه �قیاس اقترانی شرطی� و �موجهات زمانی� از�منطق ارسطویی�پا فراتر نهاد در طرح نوینی از منطق موسوم به منطق سینوی را در تمدن اسلامی پی نهاد که پس از وی تا زمان�خواجه نصیرالدین طوسی�تکمیل گردید. �در حوزه فلسفه وی کوشید تا فلسفه مشائی را با دین سازگار سازد. در این جهت علاوه بر اثبات وجود خداوند بمثابه واجب الوجود فلسفی، به حل عقلی مسائلی از قبیل صدور کثرت از وحدت، علم خداوند به جزئیات، پیوند حادث و قدیم، رابطه ذات و صفات خدا پرداخت. در حوزه نفس نیز بحث تجرد و خلود را طرح می کند. وی معقول ثانی و اولی را تفکیک می کند و در موضوع شرور تقریر نوینی ارائه می دهد. در حوزه دانش�منطق�ابن سینا با ابداع دو نظریه �قیاس اقترانی شرطی� و �موجهات زمانی� از�منطق ارسطویی�پا فراتر نهاد در طرح نوینی از منطق موسوم به منطق سینوی را در تمدن اسلامی پی نهاد که پس از وی تا زمان�خواجه نصیرالدین طوسی�تکمیل گردید. �در حوزه فلسفه وی کوشید تا فلسفه مشائی را با دین سازگار سازد. در این جهت علاوه بر اثبات وجود خداوند بمثابه واجب الوجود فلسفی، به حل عقلی مسائلی از قبیل صدور کثرت از وحدت، علم خداوند به جزئیات، پیوند حادث و قدیم، رابطه ذات و صفات خدا پرداخت. در حوزه نفس نیز بحث تجرد و خلود را طرح می کند. وی معقول ثانی و اولی را تفکیک می کند و در موضوع شرور تقریر نوینی ارائه می دهد. وی ۴۵۰ کتاب در زمینه های گوناگون نوشته است که شمار زیادی از آن ها در مورد�پزشکی�و�فلسفه�است. �جرج سارتن�در کتاب تاریخ علم، وی را یکی از بزرگ ترین اندیشمندان و دانشمندان پزشکی می داند. �همچنین وی او را مشهورترین دانشمند دیار ایران می داند که یکی از معروف ترین ها در همهٔ زمان ها و مکان ها و نژادها است. �همچنین وی در زمرهٔ فیلسوفان بزرگ جهان قرار دارد. �دانشنامهٔ فلسفهٔ�دانشگاه تنسی�ابن سینا را تأثیرگذارترین فیلسوف جهان پیش از دوران مدرن معرفی می کند. �تقریرهای فلسفی وی بسیار بر فلاسفه بزرگ بعدی از جمله�ملاصدرا، �توماس آکوئیناس�و�دکارت�مؤثر بوده است و علاوه بر مکتب سینوی در جهان اسلام که همچنان استمرار دارد، مکتب سینوی در فلسفه قرون وسطی اروپا نیز پدید می آید. �تجرید الاعتقاد�خواجه نصیرالدین طوسی، کلام شیعه را به رنگ فلسفه سینوی درمی آورد. در مخالفت با وی از یک سو�محمد غزالی�و�فخر رازی�از موضع کلام اشعری و از سوی دیگر�ابن رشد اندلسی�از موضع فلسفه ارسطویی کتاب می نویسند. زادروز�او در ایران، یعنی�۱ شهریور، �روز پزشک�نام گرفته است. آرامگاه بوعلی سینا�در میدان بوعلی سینا در مرکز شهر همدان واقع شده است. منبع شناسی زندگانی ابن سینا بخش نخست تقریر زندگانی ابن سینا، نوشته خود اوست و بخش دوم آن گزارش و نوشتهٔ�ابوعبید جوزجانی�است. این نوشته بعدها به �سرگذشت� یا �سیره� مشهور شده است. کهن ترین متنی که از این سرگذشت در دست است، کتاب�تَتِمة صِوان الحکمة�اثر�ابوالحسن بیهقی�است که همچنین مطالب تازه ای دربارهٔ ابن سینا دربردارد. دو گزارش دیگر را از زندگی ابن سینا نزد�ابن ابی اصیبعه�در�عیون الانباء�و در�تاریخ الحکماء�اثر�جمال الدین قفطی�یافت می شود. گزارش های هر یک از این دو منبع دارای اختلافاتی است. هرچند منبع مشترک آنها همان روایت جوزجانی به نقل از خود ابن سینا و سپس بقیهٔ گزارش جوزجانی از سرگذشت است. ابن خلّکان نیز در�وفیات الاعیان�گویا از روایت بیهقی بهره گرفته و نکاتی را آورده است که در آثار ابن ابی اصیبعه و ابن فقطی یافت نمی شود. متنی هم از سرگذشت ابن سینا، ساله ا پیش از سوی احمد فؤاد اهوانی در حاشیهٔ دست نوشته ای از�نُزهَةالارواح�شهرزوری کشف شده بود که به دست یحیی ابن احمد کاشی در ۷۵۴ ق / ۱۳۵۳ م نوشته شده بوده است. اهوانی این سرگذشت را نوشتهٔ کاشی پنداشته است و آن را به مناسبت هزارهٔ تولد ابن سینا در مجموعهٔ ذِکری ابن سینا در ۱۹۵۲م در قاهره، با عنوان�نُکَتٌ فی احوال الشیخ الرئیس ابن سینا�منتشر کرده است. در ۱۹۷۴ م ویلیام گُلمَن این سرگذشت را بر پایهٔ چندین دست نوشته به شیوه ای انتقادی تدوین و با عنوان�زندگانی ابن سینا�با ترجمهٔ انگلیسی آن منتشر ساخت. این متن بهترین متنی است که از سرگذشت ابن سینا در دست است، هر چند در آن لغزش ها و اشتباهاتی در خواندن و ترجمهٔ برخی عبارات یافت می شود که مانفرد اولمان آن ها را در نقدی که بر آن کتاب در مجلهٔ آلمانی�اسلام� ( ۱۹۷۵ م ) نوشته، یادآور شده است. زندگی �ورزیدند. من بیماران را درمان می کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار زمان صرف کردم. در این زمان کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم. پس از آن به�الهیات�رو آوردم و به مطالعه کتاب�مابعد الطبیعه�ارسطو�اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی فهمیدم و غرض نویسنده را از آن سخنان درنمی یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده بودم. چهرهٔ مقصود در حجابِ ابهام بود و من از خویشتن ناامید می شدم و می گفتم مرا در این دانش راهی نیست یک روز عصر از بازار کتابفروشان می گذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار می گشت به من درخواست کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، �اغراض مابعدالطبیعه�نوشته�ابونصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بی درنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از برداشتم پی بردم و دشواری های آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود، �صدقه�فراوان به درماندگان دادم. در این هنگام سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم. زمانی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می شدم�نوح بن منصور�سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در�کتابخانه�او به مطالعه پردازم. کتاب های بسیاری در آنجا دیدم که بیشتر مردم حتی نام آن ها را نمی دانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آن ها بسیار سود جستم. چندی پس از این روزها پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به�گرگانج�خوارزم�رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا نزدیکی پیدا کردم و به تألیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم. پیش از آن در بخارا نیز کتاب هایی نوشته بودم. ابن سینا فیلسوف ابن سینا بسیار پیرو فلسفه ارسطو بود و از این نظر به استادش فارابی شباهت دارد. مبحث منطق و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسی و ثامیسطیوس است. اما ابن سینا هرچه به پایان عمر نزدیک می شد، بیشتر از ارسطو فاصله می گرفت و به افلاطون و فلوطین و عرفان نزدیک می شد. داستان های تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم منطق المشرقین که پایان عمر تحریر کرده بود، شاهد این مدعاست. متأسفانه امروزه از این کتاب تنها پیش گفتارش در دست است؛ ولی حتی در همین پیش گفتار نیز ابن سینا آثار دوران ارسطویی خویش مانند شفا و نجات را انکار می کند. آثار ابن سینا به دلیل آنکه در آن دوره، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایران زمین که در آن روزگار می زیستند، اکثر کتاب های خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها برخی از این آثار به زبان های دیگر از جمله فارسی ترجمه شد. از جمله اثر قانون در طب را که عبدالرحمن شرفکندی به زبان فارسی ترجمه کرده است. او کتاب مخارج الحروف یا اسباب حدوث الحروف را به زبان عربی، دربارهٔ آواشناسی و چگونگی تولید آواهای زبان عربی نوشت. این کتاب را پرویز ناتل خانلری به فارسی برگردانده است. برابریابی برای واژه های عربی و واژه سازی از سویِ ابنِ سینا ویرایش افزون بر این، ابن سینا در ادبیات فارسی نیز دستی توانمند داشته است. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آن ها، بی گمان �دانشنامه علائی� و �رگشناسی� ( رساله نبض ) از نوشته های او است. آثار فارسی ابن سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصارکامل نوشته شده است. ابن سینا برای بیان مفاهیم نو به فارسی در آثار خود دست به واژه سازی زده است. برپایهٔ پژوهشهای دکتر محمد معین و سید محمد مشکات، شمار واژگان آفریدهٔ ابن سینا در دانشنامهٔ علایی و رگ شناسی ۱۰۳۹ واژه است. برخی واژه های آفریدهٔ ابن سینا در این دو اثر سترگ چنین هستند: بُرینش به جای قطع ( که در ریاضی و انداهه به کار می رفت ) ، پذیرا به جای قابل ( در فلسفه ) ، روان به جای نفس، سربه سر به جای مساوی، کرده به جای مفعول، کُنا به جای فاعل، گداخته به جای مایع، مایگی به جای مادیّت، نهاد به جای وضع، یکی ای به جای وحدت، افکندنِ گمان به جای تولیدِ شک، ایستادگی به خودی خود به جای قائمِ بالذات بودن، بالش ( نمو، از بن واژهٔ بالیدن ) ، بَستَناکی به جای انجماد، بهره پذیر به جای قابل قسمت، بی گسستگی به جای لاینقطع، پیداگر، پیوندپذیر، جانِ سخن گویا به جای نفسِ ناطقه، جُنبایی به جای حرکت، جنبش دار، جنبشِ راست به جای حرکتِ مستقیم، جنبش گِرد به جای حرکتِ مستدیر، چه چیزی به جای ماهیت، دیرجنب، رایش به جای علمِ ریاضی، روشن سرشتی، زایش دِه به جای مولّد، زِفر زبرین به جای فکِ اعلی، زِفر زیرین به جای فکِ اسفل، شایدبود به جای امکان، گوهر روینده به جای جوهر نامی، نادیداری به جای باطنی، هرآینگی بودن به جای وجوب، حدِّ کِهین، حدِّ مِهین، حدِّ میانگین، علمِ ترازو به جای علمِ منطق، علمِ سپس طبیعت به جای علم مابعدالطبیعه، نبض درنگی، نبض دمادم، نبض ستبر، نبض لرزنده. ابوعلی سینا و ادبیات ابوعلی سینا به عربی و فارسی شعر می سروده است. حدود هفتاد و دو بیت شعر فارسی در کتاب های مختلف و تذکره ها بدو منسوب شده است در میان ابیات بوعلی سینا طنزهای تکان دهنده ای به چشم می خورد که نشان از بی ارزشیِ جهان هستی و ضعف و ناتوانیِ آدمیان از دیدگاهِ اوست. روزکی چند در جهان بودم بر سرِ خاک باد پیمودم ساعتی لطف و لحظه ای در قهر جانِ پاکیزه را بیالودم باخرد را به طبع، کردم هَجو بی خرد را به طمع بستودم آتشی برافروختم از دل و آبِ دیده ازو بیالودم با هواهای حرص شیطانی ساعتی شادمان بنغودم آخرالعمر چون سرآمد کار رفتم تخم کِشته بدرودم گوهرم باز شد به گوهر خویش من از این خستگی بیالودم کس نداند که من کجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت یک موی ندانست ولی موی شکافت اندر دلِ من هزارخورشید بتافت آخر به کمالِ ذرّه ای راه نیافت بوعلی در قطعه ای با این که به نحوی ترکِ ادبِ شرع می نماید، جهل و حماقت را زشت می شمارد؛ اما این قطعه دارای طنز دلپذیری است که بر ترکِ ادب شرع غلبه دارد. جهل و حماقتی که باعثِ حکم شرع بر تحریم می شود و عقلا و علما را به زحمت و رنج انداخت: که رنگ و بوش کند رنگ و بوی گل را دق به رنگ زنگ زداید ز جانِ اندهگین همای گردد اگر جرعه ای بنوشد بَق به طعم تلخ چو پندِ پدر ولیک مفید به پیش میطل باطل به نزدِ دانا حق مِی از جهالتِ جهّال شد به شرع حرام چو مَه که از سببِ منکرانِ دین شد شَق حلال گشته به فتوای عقل بر دانا حرام گشته به احکامِ شرع بر احمق شراب را چه گنَه گر که ابلهی نوشد زبان به هرزه گشاید دهد ز دست ورق. جُنگ سیدالهی نسخه مورخ سده دهم، اشعاری از ابن سینا در این جُنگ دیده می شود که برخی از آن ها نویافته است: در راه خدا دوست ترت چیست؟ فدا کن آخر به همه عمر یکی دوست به دست آر مستی مکن از بادهٔ غفلت که نیرزد صد حالت مستی به پریشانی هُشیار - ای داده دل به دنیا در پیش و پس نگاه کن بیندیش تا چه کردی بنگر که تا کجایی زین اژدهای پیشه نتواندت رهاندن ای بر خطا و زلت، جز رحمت خدایی جز خواب و خور نبینم کارت مگر… بر سیرت ستوران گر مردمی چرایی - دعوت عقل آشکارا کن که عمری بعد از این در دهانِ ماهیِ تقدیر چون ذوالنّون شود عیش عقل آن گاه خوش تر در صفای وقت دل کانتهای دورِ جان با ابتدا مقرون شود بگذر از بند مزاج و دور باش از بند حس هرکه با دونان نشیند همچو ایشان دون شود از نشاط و خرّمی بر آسمان گردن فراز کین سرِ ترکیب روزی در زمین مدفون شود چون بوَد کامل کسی در عالمِ کَون و فساد کو نداند چون درآمد یا نداند چون شود منابع ها. مجتبایی، فتح الله؛ خراسانی، شرف الدین؛ جعفری نائینی، علیرضا ( ۱۳۷۰ ) . �ابن سینا�. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ۴. دریافت شده در ۹ اوت ۲۰۲۴. انوشه، حسن ( به سرپرستی ) ( ۱۳۸۰ ) ، دانشنامه ادب فارسی: ادب فارسی در آسیای میانه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شابک ۹۶۴ - ۴۲۲ - ۴۱۷ - ۵ بیهقی، پورفندق، ( به عربی: تتمه صوان الحکمه ) ، بخش زندگی نامه خودنوشت و اضافات ابوعبید جوزجانی ( عربی ) ستایشگر، مهدی ( ۱۳۷۶ ) ، نام نامهٔ موسیقی ایران زمین جلد سوّم، تهران: اطلاعات، شابک ۹۶۴ - ۴۲۳ - ۳۷۷ - ۸ مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران آموزش و دانش در ایران ابن سینا، بیژن آرقند جُنگ سیّد الهی، دستنویس شمارهٔ ۱۴۴۳۲ کتابخانهٔ مجلس. کتابت در قرن دهم GOICHON, A. - M ( 1986 ) . "IBN SĪNĀ". Encyclopaedia of Islam ( به انگلیسی ) . Vol. ۳ ( 2nd ed. ) . Leiden: E. J. Brill. p. 941 - 947. Retrieved 8 August 2024. Mahdi, M ( 1989 ) . "AVICENNA i. Introductory note". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 66 - 67. Retrieved 9 August 2024. Van Riet, S. ; Weisser, U. ( 1989 ) . "AVICENNA ii. Biography". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. Bibliotheca Persica Press. p. ۶۷–۷۰. Retrieved 8 August 2024. Abed, Sh. B ( 1989 ) . "AVICENNA iii. Logic". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 70 - 73. Retrieved 9 August 2024. Marmura, M. E ( 1989 ) . "AVICENNA iv. Metaphysics". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 73 - 79. Retrieved 8 August 2024. Gutas, D ( 1989 ) . "AVICENNA v. Mysticism". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 79 - 83. Rahman, F ( 1989 ) . "AVICENNA vi. Psychology". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 83 - 84. Retrieved 9 August 2024. Mahdi, M ( 1989 ) . "AVICENNA vii. Practical Sciences". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 84 - 88. Saliba, G ( 1989 ) . "AVICENNA viii. Mathematics and Physical Sciences". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 88 - 92. Wright, O. AVICENNA ix. Music ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 92 - 94. Retrieved 9 August 2024. Musallam, B ( 1989 ) . "AVICENNA x. Medicine and Biology". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 94 - 99. Retrieved 8 August 2024. Achena, M ( 1989 ) . "AVICENNA xi. Persian Works". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 99 - 104. Retrieved 8 August 2024. Van Riet, S ( 1989 ) . "AVICENNA xii. The impact of Avicenna's philosophical works on the West". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 104 - 107. Retrieved 8 August 2024. Weisser, U ( 1989 ) . "AVICENNA xiii. The influence of Avicenna on medical studies in the West". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . Vol. III. p. 107 - 110. Retrieved 8 August 2024. کتاب الشفاء مشعلی فروزان در قرون وسطی
رودکی رو پان ترک ها به گردنش می نمی گیرند جدیدن ترک شده زادگاه رودکی پنجکنت در تاجیکستان �مردم ناحیهٔ پنجه کند مردم�تاجیک�اند. منبع. انوشه، حسن ( به سرپرستی ) ( ۱۳۸۰ ) . �دانشنامهٔ ادب فارسی: ادب فارسی در آسیای میانه. ج. �اول ( ویراست دوم ) . تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ص. �۲۲۹. � ... [مشاهده متن کامل]
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم�متخلص به�رودَکی� ( فارسی تاجیکی: Рӯдакӣ ) و مشهور به�استاد شاعران� ( ۲۴۴�–�۳۲۹�هجری قمری ) نخستین شاعر سرشناس�پارسی سرای�ایرانی�در دورهٔ�سامانی�در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این سده در ایران است. از این رو او را پدر شعر فارسی می نامند. درونمایه اشعار رودکی باور به�ناپایداری�و بی وفایی جهان، اندیشهٔ غنیمت شمردن فرصت، شادی و شادنوشی است. او در�روستایی�به نام بَنُج رودک� ( پنجکنت�در�تاجیکستان�امروزی ) در ناحیهٔ�رودک�در نزدیکی�نَخشَب�و�سمرقند�به دنیا آمد. رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی گوی و پدر شعر�پارسی�می دانند به این دلیل که تا پیش از وی کسی�دیوان شعر�نداشته است و این از نوشته های ایرانی�عربی نویسِ�هم عصرِ رودکی —�ابوحاتم رازی�— مسجل می شود. ریچارد فرای�باور دارد که رودکی در تغییر خط از�خط پهلوی�به�خط فارسی�نقش داشته است. �از تمام آثار رودکی که گفته می شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار�بیت�و نیز شش مثنوی بوده، تنها ابیاتی پراکنده به همراه چند�قصیده، �غزل�و�رباعی�باقی مانده است. تعداد ابیات باقی مانده از رودکی را ۱۰۴۷ بیت گزارش می کنند. بنده با قوم بزرگ عزیز ترُک هیچ مشکلی ندارم ققط واقعیت رو انتشار می دهم جواب بعضی ها که جعلیات خودشان انتشار می دهد باید داد البته بازهم حرف خودش می زنند ولی باید داد نه مدرکی معتبری دارد فقط کارشان این هست عقاید شخصی خودشان را بگوید امیدوارم سر حرف شان بماند این قد مرد باشند که مطالب خودشان حذف کنند ما که آخرش نفهمیدم این فارس بنده چه ربطی به هندی که از نظر چهره شیبه هندی ها نیست فقط زبان هندی اروپایی مثل انگلستان و فرانسه آلمان و فارسی و خود هند هست و غیر چکار کردند با پان ترک های تجزیه طلب خدا می داند. هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش بی رگ ریشهش هست و خانوادم چرا متن کامل انتشار نمی دهد چرا یک طرف رفتار می کنید به جای این که چنین حرف بدون سند مدرک معتبر ی انتشار ندهید چرا از سند معتبر من هستند چرا جلو گیری می کنید من یک سوال شما مگه شما بی طرف نیستید؟! برای پنجمین بار متن را انتشار بدهید. او در�روستایی�به نام بَنُج رودک� ( پنجکنت�در�تاجیکستان�امروزی ) در ناحیهٔ�رودک�در نزدیکی�نَخشَب�و�سمرقند�به دنیا آمد. رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی گوی و پدر شعر�پارسی�می دانند به این دلیل که تا پیش از وی کسی�دیوان شعر�نداشته است و این از نوشته های ایرانی�عربی نویسِ�هم عصرِ رودکی —�ابوحاتم رازی�— مسجل می شود. ریچارد فرای�باور دارد که رودکی در تغییر خط از�خط پهلوی�به�خط فارسی�نقش داشته است. �از تمام آثار رودکی که گفته می شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار�بیت�و نیز شش مثنوی بوده، تنها ابیاتی پراکنده به همراه چند�قصیده، �غزل�و�رباعی�باقی مانده است. تعداد ابیات باقی مانده از رودکی را ۱۰۴۷ بیت گزارش می کنند. ویژگی های سروده ها سبک شعری رودکی، سبک غالب آن روزگار یعنی�سبک خراسانی�است. ویژگی های سبک خراسانی در شعر رودکی نمود کامل و جامعی دارد و به همین دلیل می توان او را نمایندهٔ تام و تمام این سبک از شعر فارسی دانست. اگرچه سروده های وی در دایرهٔ ادبیات غنایی و بعضاً تعلیمی جای می گیرد، اما اندکی تأمل در شعر او نشان می دهد که وی از داستان ها و موضوعات حماسی، به خوبی آگاهی داشته و با استادی و مهارت تمام توانسته این مسئله را در شعر خود بازتاب دهد. جدا از این، شعر رودکی نشان دهندهٔ فضا و حال و هوای حماسی است که بر جامعهٔ آن روزگار سایه افکنده بود. رودکی اغلب در توصیفات غنایی از عنصر�حماسه�بهره برده و بدین وسیله به شعر خود صلابت و فخامت ویژه ای بخشیده است. یکی از مهارت های او کاربرد�صور خیال، از جمله تشبیه و استعاره در اشعار است، تصاویری که رودکی در اشعارش به کار برده، بر عکس شعرای دیگر سبک خراسانی، متحرک و جاندار است. در میان تصویرهای گوناگون، �تشبیه�مهم ترین آرایه در شعرهای رودکی به شمار می آید. با بررسی هایی که از سرودهایش به عمل آمده، اکثر تشبیهات او از نوع حسی به حسی و عقلی به حسی اند که در انواع مختلف آن، از جمله:�تشبیه مضمر، تفضیل و… به کار رفته است. مفاخره�یا خودستایی از مضامین رایج در شعر فارسی است. رودکی سمرقندی نیز از این موضوع بهره برده است. او گاه به شعر خود می بالد و گاه به امور دیگری که در این مقاله تحت عنوان مفاخرات غیر شعری بررسی شده است. در ستایش شعر خود، او بر خصایصی چون اعتدال کلام، محتوای اشعار، تأثیر و قبول آن و شهرت و فراگیر شدنش تأکید می کند. در این دسته مفاخرات او بیشتر درصدد جلب توجه ممدوح و رقابت و منافست با دیگر شاعران است. در مفاخرات غیرشعری او به صفات و ویژگی ها و شرایطی که به ویژه در ایام جوانی از آن بهره مند بوده اشاره می کند و به آن ها می بالد. زندگی و مرگ او زادهٔ نیمهٔ دوم�سدهٔ سوم هجری�بود. رودکی در دربار�امیر نصر سامانی�بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد. می گویند رودکی حدود یک صدهزار بیت�شعر�سروده است�و در�موسیقی، �ترجمه�و�آواز�نیز دستی داشته است. رودکی در سه سال پایانی عمر مورد بی مهری امرا قرار گرفته بود. �او در اواخر عمر به زادگاهش بُنَج رودک بازگشت و در همان جا به سال ۳۲۹ هجری ( ۹۴۱ میلادی ) در گذشت. او مدح کنندهٔ�امیر سعید نصر بن احمد اسماعیل� ( ۳۰۱–۳۳۱ هجری ) امیر�سامانی، �ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث�یا بانویه امیر�صفاری� ( ۳۱۱–۳۵۲ هجری ) ، �ماکان پسر کاکی�سردار�دیلمی�و�خواجه ابوالفضل بلعمی�وزیر سامانیان — که رودکی را به نظم�کلیله و دمنه�انگیزاند — بوده است. دربارهٔ�صله های�گرانی که او از ماکان گرفت خود چنین سرود: بداد میرِ خراسانش چل هزار درموز او فزونی یک پنجِ میرِ ماکان بود رودکی فرزندی به نام عبدالله داشته است که در بیشتر تذکره ها پیش از نام خودش می آمده و از این رو به ابوعبدالله معروف شده بود. فعالیت رودکی در شعر رودکی در بسیاری از موارد از اولین ها در�ادبیات پارسی�است. او آثار بسیاری را خلق نمود که متأسفانه جز پاره ای از آن ها به دستمان نرسیده است. �شمس قیس رازی�در کتاب�المعجم فی معاییر اشعار عجم�خود رودکی را آفرینندهٔ�رباعی�دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا می داند که وی صدای شادی کودکی که در حال گردوبازی کردن بود را می شنود که از فرط شادی بابت هنر بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین می گوید: �غلتان غلتان همی رود تا بن گو�. �دولتشاه سمرقندی� ( قرن نهم ) در تذکرهٔ معروف خود آن کودک را پسر�یعقوب لیث�سر سلسلهٔ�صفاریان�می داند؛ و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت تأثیر قرار گرفته و به خانه می رود و بر همان وزن به شاعری می پردازد؛ و از آنجا که اشعارش در دوبیت بودند به�رباعی�معروف می شوند. به هر حال او را مبتکر قالب�رباعی�دانسته اند. موسیقی و رودکی ویرایش در تذکره ها آمده رودکی�چنگنواز بوده است. می گویند توان و چیرگی رودکی در�شعر�و�موسیقی�به اندازه ای بوده است که نیروی افسونگری شعر و�نوازندگی�وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر �بوی جوی مولیان� بدون کفش، �هرات�را به مقصد�بخارا�ترک کرد. این داستان که در کتاب�چهار مقاله�از�نظامی عروضی�آمده است بر این قرار است که امیرنصر سامانی ( یا امیری دیگر ) از بخارا به هرات می رود و دلبستهٔ هوای هرات می شود. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می اندازد که مدت چهار سال او و ملازمانش در هرات می مانند. لشکریانش که دل تنگِ�بخارا�شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش می دهند. رودکی نیز می دانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف تر باشد. از این رو�قصیده�ای می سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، �چنگ�نواخته و آن�تصنیف�را با آواز می خواند؛ و امیر چنان تحت تأثیر قرار می گیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب می شود و مستقیم به سوی بخارا می تازد؛ و نقل است که کفش هایش را تا دو�فرسنگ�دنبال او می بردند؛ و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان می گیرد. �البته در صحیح بودن روایات تاریخی چهارمقاله ی نظامی عروضی تشکیک است. �آن قصیده اینگونه است: بوی جوی مولیان آید همییاد یار مهربان آید همیریگ آموی و درُشتی های اوزیرپایم پرنیان آید همیآب جیحون از نشاط روی دوستخنگ ما را تا میان آید همیای بخارا، شاد باش و دیر زیمیر زی تو شادمان آید همیمیر سرو است و بخارا بوستانسرو سوی بوستان آید همیمیر ماه ست و بخارا آسمانماه سوی آسمان آید همی او برای سروده های آهنگین خود یک راوی داشته که نامش احتمالاً مج یا ماج که اشعار رودکی را با صدای خوش می خوانده است. خود رودکی در شعر خود از او به نام مج یاد می کند. اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام او را ماج ثبت کرده است. آثار رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترین ها نیز به شمار می رود. ابیات او در گزارش های رشیدی سمرقندی، جامی در بهارستان، نجاتی و شیخ منینی و مؤلفان �حبیب السیر� و �زینت المجالس� و �مفتاح التواریخ� در همه و همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه کرده اند که آمار ارائه شده اندکی در شمار با هم متفاوت است. کلیله و دمنه مهم ترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است. جز آن سه مثنوی از او به ما رسیده و از بقیه اشعارش جز اندکی باقی نمانده است. کلیله و دمنه در اصل کتابی است هندی که در دورهٔ ساسانیان به دستور بزرگمهر و به دست برزویه به پارسی میانه ترجمه شد؛ و داستانی است رازآلود از زبان حیوانات. روزبه دادویه مشهور به ابن مقفع پس از اسلام آن را به عربی برگرداند و همان اثر ابن مقفع یا متن پهلوی به دست رودکی به شعر فارسی درآمد. نصرالله منشی از معاصران بهرامشاه غزنوی نیز در سدهٔ ششم ترجمه ابن مقفع را به نثر پارسی کشید. داستان منظوم شدن کلیله و دمنه توسط رودکی در شاهنامه نیز منقول است. شیخ بهایی در کتاب کشکول خود آورده که منظومهٔ کلیله و دمنه رودکی دربردارندهٔ ۱۲ هزار بیت بوده است. اینک نمونه ای از ابیات به جامانده از منظومهٔ کلیله و دمنه: دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست با نهیب و سهم این آوای کیست؟ دمنه گفت اورا: جز این آوا دگر کار تو نه هست و سهمی بیشتر آب هرچه بیشتر نیرو کند بند ورغ سست بوده بفگند دل گسسته داری از بانگ بلند رنجکی باشدت و آواز بلند سندبادنامه از دیگر آثار رودکی می توان به سندبادنامه اشاره کرد. اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر�ساسانیان�به�ایران�شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته است. سندبادنامه در دورهٔ�سامانیان�به فرمان�نوح بن نصر سامانی�به�فارسی�ترجمه شد. هم اکنون تنها یک سندبادنامه در دست داریم که تهذیب�کاتب سمرقندی، و اصل آن نوشتهٔ ابوالفوارس قنازری است. مطابق پژوهش های پاول هرن، شرق شناس مشهور�آلمانی، مربوط به سندبادنامهٔ رودکی است: آن گرنج و آن شکر برداشت پاکوندر آن دستار آن زن بست خاکآن زن از دکان فرود آمد چو بادپس فلرزنگش به دست اندر نهاد یا این بیت: تا به خانه برد زن را با دلامشادمانه زن نشست و شادکام اشعار غنایی ویرایش عمدهٔ اشعار غنایی رودکی را�غزلها�و�رباعیهای�وی تشکیل می دهند. این اشعار که برپایهٔ�دم غنیمت شمری�و خوشی و گذران زندگی و�معاشقه�استوار است شباهت زیادی با اشعار�هوراس�و آناکرئون و�ابونواس�دارد و در حقیقت تجدیدگر راهی ست که از�اپیکور�آغاز شده در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست�خیام�و�حافظ�سپرده شده است. �خمریات او بسیار شبیه به خمریات�ابونواس�است. در این گونه خمریات و نیز در اوصاف طبیعت و زیبایی های جهان او بسیار موفق عمل نموده که این موفقیت را در تأثیر بر متأخرین می توان جست. علت اصلی موفقیتش را می توان در ذوق بالا در تصویرسازی و تشبیهات دقیق و لطیف دانست. همین تشبیهات و جلوه های رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی راه را برای شاعرانی مانند�منوچهری دامغانی�در وصف طبیعت گشود. یک مورد از خمریات معروف رودکی بدین قرار است: بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستیو یا چون برکشیده ابر پیش آفتابستیسحابستی قدح گویی و می قطرهٔ سحابستیطرب گویی که اندر دل دعای مستجابستیاگر می نیستی یکسر همه دل ها خرابستیاگر در کالبد جان را ندیدستی� مدایح اولین مدیحه در پارسی ظاهراً در�سیستان�به وسیلهٔ�محمد سگزیو�بسام کرد�سروده شد؛ که در مدح�یعقوب لیث�بود. �رودکی نیز مانند غالب شعرا شاعری درباری بود و درمدح و تکریم شاهان و فضلا بیت می سرود. مدایح او غالباً به صورت�قصیدهاند. گاهی تنها در پایان قصیده چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه می شود و گاهی نیز قصاید بلندبالایی در مدح بزرگان در اشعار او دیده می شود. مهم ترین و معروف ترین مدیحهٔ او در مدح�ابوجعفر احمد بن محمد�امیر�سیستان�است و با این مطلع آغاز می شود ( مادر می را بکرد باید قربان/بچهٔ اورا گرفت و کرد به دندان ) . او بجز مدایح، مراثی و هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست. او در مدح بسیار میانه رو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمی توان یافت. �از مراثی معروف او نیز دو مورد که برای�شهید بلخی�و خواجه مرادی سروده شده است شهرت دارد. در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت می شود که همین گونه در شعر�کسایی مروزی�و�فردوسی�و�ناصرخسرو�نیز آمده است. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و در باب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وامی دارد: در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت می شود که همین گونه در شعر�کسایی مروزی�و�فردوسی�و�ناصرخسرو�نیز آمده است. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و در باب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وامی دارد: زمانه پندی آزادوار داد مرازمانه را چو نکو بنگری همه پند استبه روز نیک کسان گفت تا که غم نخوریبسا کسا که به روز تو آرزومند استزمانه گفت مرا: خشم خویش دار نگاهکرا زبان نه به بند است پای دربند است نابینایی رودکی برخی از نویسندگان همانند�محمد عوفی�در�لباب الالباب�رودکی را کور بدو تولد دانسته اند، همچنین قدیمی ترین منبع، رودکی را اکمه ( کور مادرزاد ) خوانده است. �ولی برخی تنها از نابینایی او سخن گفته اند، چنان که�ابوزراعه گرگانی�می گوید: اگر به کوری چشم او بیافت گیتی راز بهر گیتی من کور بود نتوانم و نیز�دقیقی�می گوید: استاد شهید زنده بایستیوان شاعر تیره چشم روشن بین و�فردوسی�نیز آنجا که از�نظم�کلیله و دمنه�سخن می گوید نابینایی رودکی را می نمایاند: گزارنده را پیش بنشاندندهمه نامه بر رودکی خواندند و�ناصر خسرو�می گوید: اشعار زهد و پند بسی گفته ستآن تیره چشم شاعر روشن بین با این همه برخی هیچ سخنی از کوری او نمی گویند مانند�سمعانی�در�الانساب�یا�نظامی عروضی�در�چهار مقاله�و نیز در کتاب�تاریخ سیستان. از دیگر سو شعرهایی نیز از رودکی به جامانده که او را بینا می نمایاند: همیشه چشمم زی زلفکان چابک بودهمیشه گوشم زی مردم سخندان بود یا چادرکی رنگین دیدم بر اورنگ بسی گونه بر آن چادرا یا در جایی طبیعت بهار را این گونه توصیف می نماید و سخت است که این ابیات را از شاعری نابینا بدانیم لاله میان کشت بخندد همی ز دورچون پنجهٔ عروس به حنّا شده خضیبنفاط برق روشن و تندرش طبل زندیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب یا در جایی نقش و نگار و رنگارنگی طبیعت را به کتاب ارژنگ اثر�مانی�پیامبر�ایران باستان�مانند می کند. مانی پسر پاتگ همدانی کتابی نوشته بود که متأسفانه در دست نیست و آن سراسر مانند دیگر آثار مانویان پر دارای حاشیهٔ منقش بوده است. ربط دادن تصاویر ملون و رنگارنگ روی صفحهٔ کتاب به طبیعت بهاری برای کسی که تاکنون آن را ندیده است حتی بر اثر آموزش نیز دور از تصور است: اکنون ز بهار مانوی طبعپر نقش و نگار همچو ژنگست با توجه به این اشعار و اشعار دیگری که رودکی به تصریح از فعل �دیدن� استفاده کرده است، اندیشمندان فارسی بر این نظر هستند که نوشته�محمود بن عمر نجاتی�نویسنده کتاب�بساتین الفضلاء�را که در�۷۰۹ ( قمری ) �نوشته شده درست می انگارد که چنین می گوید: �رودکی در پایان عمر کور شده است. �، �ولی با این حال�بدیع الزمان فروزانفر�با مقایسه بین رودکی و�بشار بن برد، شاعر نابینای�شعوبی�و�عربی گوی، اعتقاد دارد که اشعار ذکر شده از او هیچ تضادی با نابینا بودنش ندارد. �با این حال بنابر کشفیات اخیر انجام شده، �سعید نفیسی�با صراحت نابینا بودن رودکی را رد می کند. �از آنجایی که خود وی در هیچ کجای اشعار باقی مانده اش اشاره ای به کوری خود نمی کند و تذکره نویسانی که مدعی کور بودن مادرزادی وی هستند بیتی از خود رودکی دربارهٔ کور بودنش ذکر نکردند این احتمال وجود دارد که در سال های پایانی عمرش مثلاً در زمان سرودن کلیله و دمنه ( که امروزه اثری از آن نیست ) کور بوده باشد که این جدای از تطابق با گزارش�فردوسی�از نظم کلیله دمنه، با یافته های محققان و تصویرسازی های موجود در تشبیهات شاعر نیز همخوانی دارد. ماجرای نبش قبر در سال ۱۹۴۰ یعنی هزار سال پس از مرگ رودکی، صدرالدین عینی، بنیان گذار ادبیات فارسی تاجیکی برآن شد که از شواهد موجود در �تاریخ سمرقند� گور وی را بیابد. سرانجام پس از تلاش های بسیار وی موفق شد گور وی را چنان که در تمامی تذکره ها آمده در یک گورستان قدیمی در بنجرود شناسایی نماید. در سال ۱۹۶۵، گروهی باستان شناس روسی به رهبری گراسیموف - پیکرتراش نامی روس - گور وی را شکافتند. پس از تحقیقاتی که بر پیکر وی انجام شد و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهرهٔ وی را ترسیم نمودند. نتیجهٔ پژوهش ها این شد که کسی چشمان شاعر را درنیاورده است بلکه سر وی را روی آتش یا زغال گداخته گرفته اند که موجب سوختن و کوری چشم وی گشته است. همچنین شکستگی های متعدد در ستون مهره ها و دنده های وی از شکنجه شدنش پیش از مرگ حکایت می کند. رودکی در ادبیات فارسی رودکی را پدر�ادبیات فارسی�دانسته اند. �پیش از وی�شعر فارسی�سروده می شد اما کیفیت اشعار رودکی آغازگر راه پیشرفت ادبیات فارسی بود. �ریچارد فرای�عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از�خط پهلوی�به�خط فارسی�نقش داشته است. �در تذکره ها و کتب پارسی اشعار وی بارها ذکر شده است که همین ها اساس جمع آوری دیوان وی بودند. اشعار او بارها توسط شاعران ایرانی مورد استقبال قرار گرفت و بارها در تضمین ها از آن ها استفاده شد. وی در میان شاعران�فارسی�بسیار مورد ارج و احترام بوده و کمتر کسی زبان به نکوهش وی گشوده است. او شعر فارسی را از پیروی از�شعر عربی�جدا کرد و اوزان و قالب های جدید فارسی به وجود آورد و با ترجمهٔ منظومه های مختلف و سرایش اشعار حکیمانه و تعلیمی و نیز تغزلات و مدیحه راه را برای پیشرفت شعر فارسی به خوبی گشود. یادکرد رودکی در�شاهنامه فردوسی ویرایش فردوسی�از رودکی در�شاهنامه�به خوبی یاد می کند. به شعر درآوردن�کلیله و دمنه�را به وسیله رودکی یادآور می شود. �فردوسی�اثر رودکی را دُرِ آگنده می خواند. سرگذشت�کلیله و دمنه�را فردوسی چنین شرح می دهد. نبیسنده از کِلک چون خامه کردز�برزوی�یک در سرنامه کردنبشتند بر نامهٔ خسروینبود آن زمان خط جز از پهلوی. . . . . . کلیله�به تازی شد از پهلویبرین سان که اکنون همی بشنویبه تازی همی بود تا گاه�نصربدآنگه که شد در جهان شاه�نصرگرانمایه�بوالفضل�دستور اویکه اندر سخن بود گنجور اویبفرمود تا�پارسی�و�درینبشتند و کوتاه شد داوریوزآن پس چو پیوسته رای آمدشبه دانش خرد رهنمای آمدشهمی خواست تا آشکار و نهانازو یادگاری بود درجهانگزارنده را پیش بنشاندندهمه نامه بر�رودکی�خواندندبپیوست گویا پراگنده رابِسُفت اینچنین در آگنده را[۳۱ رودکی در سایر آثار از کسانی که از سروده های رودکی در اشعار خود تضمین آورده اند می توان به�غضایری رازی، �عثمان مختاری، �سوزنی سمرقندی، �فرخی سیستانی، �معزی نیشابوری، �خاقانی شروانی، �ابوسعید ابوالخیر، �مولانا جلال الدین بلخی�و�حافظ�اشاره نمود. �در مورد غزلیات وی که نخستین نمونه دردست غزل فارسی است�عنصری بلخی�می گوید: غزل�رودکی�وار نیکو بودغزل های من�رودکی�وار نیست مولوی�نیز در بسیاری موارد از اشعار رودکی استقبال کرده است؛ که مهم ترین آن ها شعری ست که�مولوی�در مرثیهٔ سنایی سروده است که تقلیدی مستقیم از سروده ای از رودکی به این مطلع است: { مرد همانا که مرادی بمرد/مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد} مولوی در مرثیه ای درباب مرگ�سنایی غزنوی�این گونه آورده است: گفت کسی خواجه سنایی بمردمرگ چنین خواجه نه کاری ست خرد در جایی دیگر�مولوی�یکی دیگر از تنها چند واژهٔ متن اصلی رودکی را تغییر داده است که نشان از علاقهٔ وی به اشعار رودکی دارد. رودکی در غزلی این گونه می سراید: گفت کسی خواجه سنایی بمردمرگ چنین خواجه نه کاری ست خرد در جایی دیگر�مولوی�یکی دیگر از تنها چند واژهٔ متن اصلی رودکی را تغییر داده است که نشان از علاقهٔ وی به اشعار رودکی دارد. رودکی در غزلی این گونه می سراید: هرباد که از سوی بخارا به من آیدبا بوی گل و مشگ و نسیم و سمن آیدبر هر زن و هر مرد کجا بر وزد آن بادگویی مگر آن باد همی از ختن آیدنی نی ز ختن باد چنان خوش نوزد هیچکان باد همی از بر معشوق من آیدهر شب نگرانم به یمن تا تو برآییزیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید مولوی�در استقبال از غزل بالایی رودکی این گونه سروده است: هرباد که از سوی بخارا به من آیدبا بوی گل و مشگ و نسیم و سمن آیدبر هر زن و هر مرد که آن بوی اثر کردگویند که آن بوی همه از ختن آیدنی نی ز ختن چشمهٔ خوش می ندهد بویاین بوی همی از بر معشوق من آیدهر شب نگرانم ز یمن تا تو برآییزیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید بی شک معروف ترین شعر و سرودهٔ رودکی که در ادب فارسی سخت نیکو افتاده باشد همان غزلی ست که در بازگرداندن�امیر نصر سامانی�به�بخارا�سروده شده است. با مطلع بوی جوی مولیان آید همییاد یار مهربان آید همی مولوی�در تقلید از آن این گونه سروده است: بوی باغ و گلستان آید همیبوی یار مهربان آید همیاز نثار گوهر یارم مراآب دریا تا میان آید همیبا خیال گلستانش خارزارنرم تر از پرنیان آید همی رودکی در شعر و اندیشهٔ�حافظ�کاملاً تأثیرگذار نشان می دهد و جدای از تضمین�حافظ�از شعر رودکی سبک شاعری و اندیشه های شاعرانهٔ رودکی نیز در شعر حافظ به وفور دیده می شود. از همین غزل فوق خواجه حافظ شیرازی غزل سرای بزرگ سدهٔ هشتم در استقبال از مهاجمی که احتمالاً امیرتیمور است این گونه شعر رودکی را یادآوری کرده و دیگران را به غازی مهاجم فرا می خواند: خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیمکز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی ابوالفضل بلعمی و رودکی مقالهٔ اصلی:�رابطه میان رودکی و ابوالفضل بلعمی رودکی و�ابوالفضل بلعمی�به یکدیگر علاقهٔ بسیار داشته اند، چنان که ابوالفضل بلعمی گفته است �در عرب و عجم، رودکی را نظیری نیست�. در مقابل رودکی نیز بلعمی بزرگ را مدح بسیار گفته است و�صله�دریافت می کرده است. گویا این بیت را رودکی در مدح خواجه بلعمی گفته است: چه فضل�میرابوالفضل�بر همه ملکانچه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز منابع ها. • محمدصادق همایون فرد. کتاب شناسی رودکی، مرکز اسناد علمی، تهران ۱۳۶۵. • حمید زرین کوب. عناصر بدیعی در شعر رودکی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، بهار ۱۳۵۵ - شماره ۴۵ • مجتبی مینوی. برزویه حکیم و رودکی شاعر و نشو و نمای زبان فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، زمستان ۱۳۵۰ - شماره ۲۸ • مجتبی مینوی. داستان کلیله و دمنه رودکی، فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۶ - شماره ۵ • عارف نوشاهی. اشعار نویافته رودکی سمرقندی بر اساس دو متن کهن فارسی، کتاب ماه ادبیات، اسفند ۱۳۸۹ - شماره ۱۶۱ • مجید منصوری. دربارهٔ برخی ابیات منتسب به رودکی سمرقندی، بوستان ادب، پاییز ۱۳۹۰ - شماره ۹ • علی اصغر قهرمانی مقبل. تصحیح شش بیت از رودکی سمرقندی بر اساس نسخه های خطی معیارالاشعار، معارف، فروردین و تیر ۱۳۸۸ - شماره ۶۷ • مریم صادقی و سعید بزرگ بیگدلی. پیوند زبان و اندیشه در شعر رودکی، پژوهش های زبان و ادبیات فارسی ( دانشگاه اصفهان ) ، تابستان ۱۳۸۸ - شماره ۲ • محمدصادق بصیری. جادوی اندیشه و زبان ادبی رودکی، پژوهش های زبان و ادبیات فارسی ( دانشگاه اصفهان ) ، تابستان ۱۳۸۸ - شماره ۲ • حسین آقاحسینی و اسراءالسادات احمدی. بررسی موسیقی شعر رودکی، پژوهش های زبان و ادبیات فارسی ( دانشگاه اصفهان ) ، تابستان ۱۳۸۸ - شماره ۲ • محمد دبیر سیاقی. رودکی… آن تیره چشم شاعر روشن بین، نگین، مرداد ۱۳۵۲ - شماره ۹۹ • داوود اسپرهم. موسیقی و خوانش اشعار رودکی، زبان و ادب، بهار ۱۳۸۸ - شماره ۳۹ • امیر دانش زاده. رودکی و فراروان شناسی، حافظ، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۸ - شماره ۵۹ • ترحم امیری امرایی. جایگاه غزل در آثار رودکی، کیهان فرهنگی، بهمن و اسفند ۱۳۸۸ - شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ • احمد ابو محبوب. رودکی احیاگر فرهنگ و زبان فارسی، کتاب ماه ادبیات، شهریور ۱۳۸۷ - شماره ۱۳۱ • کامل احمدنژاد. نابینایی رودکی و عنصر رنگ در شعر او، کتاب ماه ادبیات، شهریور ۱۳۸۷ - شماره ۱۳۱ • محمدتقی سبک دل. آرایه های ادبی و صور خیال در شعر رودکی، کتاب ماه ادبیات، شهریور ۱۳۸۷ - شماره ۱۳۱ • مسعود فرزاد. عروض رودکی، خرد و کوشش، آبان ۱۳۴۹ - شماره ۷ • هاشم محمدی. رودکی �آخرین گوسان تاریخ�، فردوسی، آبان و آذر ۱۳۸۶ - شماره ۵۸ و ۵۹ • سعید نفیسی. چند نکته تازه دربارهٔ رودکی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال ششم، فروردین ۱۳۳۸ - شماره ۳ و ۴ • جلال الدین همایی. رودکی و اختراع رباعی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال ششم، فروردین ۱۳۳۸ - شماره ۳ و ۴ • هوشنگ محمدی افشار. رودکی، حماسه، اسطوره و آیین های ایرانی، مطالعات ایرانی، پاییز ۱۳۸۷ - شماره ۱۴ • خطیب رهبر، خلیل، �گزیده اشعار رودکی، انتشارات صفیعلیشاه، ۱۳۹۴. • سیاقی، محمد دبیر، �پیشاهنگان شعر پارسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی۲ ۱۳۹۶.
✅ دیدگاه ابن سینا درباره � ترکان � ! ازبکستان و ترکیه ادعا می کنند، ابن سینا یک اندیشمند � ترک � بوده است ! ما می گوییم طبق منابع تاریخی اصلا در زمان ابن سینا، آن منطقه جغرافیایی هنوز � ترک زبان � نشده بود و در سده های بعدی � ازبک ها و ترکمن ها � آن نواحی را اشغال کرده و در آنجا ساکن شده اند. هویت هر شخصیت تاریخی را باید در زمانه زندگی او بررسی کرد . . . ... [مشاهده متن کامل]
چون این جماعت قانع نمی شوند، بهتر است به نوشته های خود ابن سینا مراجعه کنیم. ابن سینا نه تنها ترک نبود بلکه ترکان را شایسته غلامی و بندگی می دانست : � . . . و انسان هایی باید خدمتکار انسان های دیگر باشند. در مدینه فاضله آن ها باید در خدمت مردم مدینه فاضله باشند. چنین مردمی که از فضیلت دور هستند طبعا باید بنده باشند. مثل ترک ها و زنگی ها. آن ها در سرزمین هایی شریف رشد نکرده اند، چون در آن سرزمینهای شریف بیشتر شرایط چنین است که آمیزه های خوب، حواس و عقل های صحیح در آن پدید می آید. . . . � 🔹 کتاب:�الشفاء - الإلهیات، ابن سینا، ص ۴۵۳ 🆔 @iranzamin777 دیدگاه مولانا در مورد تُرکان دیدگاه مولانا در مورد تُرکان 🟣شمس الدین احمد افلاکی در کتاب �مناقب العارفین�، دیدگاه مولانا در مورد تُرکان را اینچنین روایت می کند: �حکایت مشهور است که روزی حضرت شیخ صلاح الدین ( صلاح الدین فریدون زرکوب، شاگرد مولانا بود ) جهت عمارت باغ خود مَشّاقان ( زحمت کشان ) تُرک به مزدوری گرفته بود. حضرت مولانا فرمود که افندی در وقت عمارتی که باشد مشّاقان رومی باید گرفتن و در وقت خراب کردن چیزی مزدوران تُرک؛ چه عمارت عالم مخصوص است به رومیان و خرابی جهان مقصور است به ترکان؛ و حق سبحانه و تعالی چون ایجاد عالم ملک فرمود اول کافران غافل را آفرید و ایشان را عمر بسیار داد تا همچون مشاقان مزدور بی خبر در عمارت کردن عالم خاک کوشیدند. . . گروهِ تُرکان را آفرید تا بی محابا و شفقت هر عمارتی که دیدند خراب کردند و منهدم گردانیدند، و هنوز می کنند و همچنان یوماً بیوم ( روز به روز ) تا قیامت خراب خواهند کردن و عاقبه الامر خرابی شهر قونیه هم در دست ظلمه ی تُرکان بی رحم خواهد بود� 🔶درباره اهمیت و اعتبار کتاب همین بس که یکی از متون معتبر نثر فارسی است و از منابع اصلی پژوهشگران درباره شخصیت مولانا و خاندان و یاران او است. @Gundy_shapur بیدل دهلوی� ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس، ( ۱۰۵۴–۱۱۳۳ ) متخلص به�بیدل، و نیز مشهور با نام�بیدل دهلوی�شاعر پارسی سرای�سبک هندی�در اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم هجری است. ابوالمعانی میرزا عبدالقادر زاده۱۰۵۴ ( قمری ) ۱۶۴۴ ( میلادی ) پتنه�هندوستاندرگذشته۴ صفر�۱۱۳۳ ( قمری ) ۵ دسامبر�۱۷۲۰ ( میلادی ) دهلیآرامگاهقریهٔ�خواجه رواش�کابلنام ( های ) دیگربیدل دهلویلقبابوالمعانی ( پدر معانی ) تخلصبیدلپیشهشاعرزمینه کاریشعردورهاورنگ زیبدیوان اشعارکلیات بیدل دهلویپدر و مادرعبدالخالق ارلاس زندگی نامه ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال�۱۰۵۴ هـ. ق�در�پتنه�در ایالت بهار هندوستان به دنیا آمد و در آن جا رشد کرد و تربیت یافت. سال تولد او از �انتخاب� و �فیض قدس� در می آید. او شاعر�پارسی گوی�است که از�ترکان جغتایی�بَرلاس�یا ارلاس�بدخشان�بود؛ وی بیشتر عمر خود را در�شاه جهان آباد�دهلی زندگی کرد و آثار منظوم و منثور خود را خلق کرد. او در سال ۱۰۷۹ ه. ق به خدمت محمداعظم بن�اورنگ زیب�پیوست. سپس، به سیاحت پرداخت، و سرانجام، در �سال ۱۰۹۶ ه. ق� در دهلی سکنی گزید، و نزد�آصف جاه اول، ( نظام حیدرآباد ) �دکن�منزلت بلند داشت. بیدل در روز پنج شنبه چهارم صفر سال�۱۱۳۳ ه. ق�در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه اش، در جایی که خودش وصیت کرده بود، دفن گردید. مرگ و محل دفن بیدل �رفته اند و ما از وجود آن ها بی خبریم. محمد حیدر ژوبل که استاد�تاریخ ادبیات�در دانشکدهٔ ادبیات کابل بود، در کتاب خود با عنوان �بیدل و تأثیر سبک وی در ادبیات ما� در صفحهٔ ۱۲۹ نوشته است که: �بیدل به عمر هفتاد و هفت سالگی در�دهلی�وفات نمود و در خانهٔ خود در�شاه جهان آباد� ( دهلی قدیم ) مدفون شد و… بعد به�کابل�انتقال داده شد. � پس به صراحت باید گفت که پژوهش های عاری از اهداف شخصی و نفسی سیدداود حسینی، طوری که در بالا نظر سلجوقی را خواندیم، کاملاً درست بوده و واضح است که بیدل در محلهٔ یکه ظریفِ، قریهٔ خواجه رواش کابل آرمیده است. بیدل در ایران، افغانستان، بخشی از�سین کیانگ�چین، �تاجیکستان�و�ازبکستان�محبوبیت بسیار دارد. در مجموع بیدل شاعری پارسی گوی بود و تابع سبک هندی، بود و در این باره شکی نیست؛ زیرا آثار و مضامین او از فرهنگ و هویتی فارسی و دری خبر می دهند. سبک و هنر شعری در آثار بیدل، افکار�عرفانی�با مضامین پیچیده، �استعارات، و�کنایات�به هم آمیخته، و خیال پردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیده است. در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونه های�سبک هندی�به شمار می آید. شفیعی کدکنی�در کتاب شاعر آیینه ها در مورد بیدل می گوید: �بیدل را باید نماینده تمام عیار�اسلوب هندی�به شمار آوریم. � آثار مجموع آثار این سخن پرداز و متفکر، به اهتمام و دقتی که شایستهٔ آن بود، تا سال ۱۳۴۱ شمسی انجام نشده بود. تقریباً مجموعه ای از آثار او در سال ۱۲۹۹ هجری قمری در مطبعهٔ صفدری در�بمبئی�به اهتمام ملا نور دین بن جیواو به دستور مختارشاه کشمیری و ملا عبدالحکیم مرغینانی نوشته شده است. چند بار هم در�هند�و�ماوراءالنهر� - گاهی�غزلیات�و گاهی هم غزلیات با یکی دو اثر دیگر او چاپ گردیده بود؛ ولی، هیچ یک از این نسخ مشتمل بر تمام آثارش نبوده است. تنها نسخهٔ چاپخانه صفدری نسبت به تمام نسخه های چاپ شده کامل تر بود، اما این نسخه نیز تمام آثار منظوم و منثور بیدل را دربرنداشت و سرشار از خطاهای املایی بود. گذشته از آن چون نوشتن کتاب در متن و حاشیه صورت گرفته بود، برای خواننده خسته کننده بود. با وجود کمبودهای موجود در کتاب، نسخه های آن نایاب شده بود. نسخهٔ جامع دیگری بعدها به ارادهٔ سردار�نصرالل خان�نایب السلطنه در چاپخانه�کابل�به شکل حروفی با قطع بزرگ، زیر چاپ رفت. اما چاپ نسخهٔ مذکور، که در ترتیب و تدوین آن جمعی از دانشمندان افغانستان اهتمام ورزیده بودند، نزدیک به پایان ردیف دال رسیده بود که نایب السلطنه جهان را وداع نمود و دیوان غزل بیدل ناتمام ماند. در ضمن سایر جنبش های علمی و ادبی که توأم با نهضت های اجتماعی در سال های چهل هجری شمسی پدید آمد، تصمیم گرفته شد تا�کلیات بیدل�در چاپخانه معارف افغانستان چاپ شود. در اوایل مرداد سال ۱۳۴۱ هجری شمسی، غزلیات بیدل که جلد اول از آثار او قرار داده شده بود، در مدت کمتر از یک سال در همان چاپخانه، چاپ شد و به این طریق پیامی که این شاعر و متفکر بزرگ به جهان بشریت دارد، در دسترس علاقه مندان گذاشته شد؛ و به همین ترتیب جلدهای بعدی یکی پس از دیگری به چاپ رسیدند: • جلد دوم کلیات شامل�ترکیب بند، �ترجیع بند، �قصاید، �قطعه، �رباعیات، و�مخمسات�است در ماه تیر ۱۳۴۲؛ رباعیات به صورت جداگانه در دی ۱۳۴۲ شمسی • جلد سوم کلیات شامل�عرفان، �طلسم حیرت، �طُور معرفت، و�محیط اعظم�در بهمن ۱۳۴۲ شمسی • جلد چهارم کلیات�چهار عنصر، �رقعات، و�نکات�در خرداد ۱۳۴۴ شمسی در این دیوان، هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیه ها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا چاپ شده و این ترتیب در حرف اول�مصراع�اول�مطلع�نیز رعایت گردیده است. در پایان هر جلد فهرستی نیز ترتیب و چاپ شده که جستجو کردن و یافتن غزل ها آسان شود. در چاپ این دیوان، توجه دکتر�میرنجمالدین انصاری، سعی استاد�عبدالحق بیتاب، همکاری سید محمد داود حسینی به خصوص اهتمام و کوشش شبانه روزی شاعر و محقق�خال محمد خسته�قابل یادآوری است. قابل ذکر است که مطابق ادعای�رابندرابنداس خوشگو، مؤلف کتاب �سفینهٔ خوشگو، طبع پتنه، بهار� کلیات بیدل در هنگام حیات خودش نیز تدوین شده بود و تعداد اشعار او را قید نموده که نظم و نثر آثار بیدل را نود و نه هزار بیت می داند و از آن جمله تعداد غزلیات را پنجاه و چند هزار درج کرده است. مثنوی عرفان هم از آثار اوست که به�زبان فارسی�نوشته شده است. طور معرفت طُوَرِ معرفت�مثنوی دوم از مثنویات عرفانیات بیدل دهلوی است که بر وزن �یوسف و زلیخا�ی جامی و �شیرین و خسرو� ی�امیرخسرو دهلوی�است که در هزار و سیصد بیت است و سفرنامه ای رمزی است که آن را طور معرفت می نامیده اند. بیدل در این مثنوی مانند شبستری�کوه طور�یا سینا را مقام تجلی و جلوه دانسته است. این مثنوی دارای سه هزار بیت است. نسخه های کلیات بیدل • نسخهٔ چاپی وزارت علوم افغانستان • کلیات ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی به تصحیح�خلیل الله خلیلی�و�خال محمد خسته�شامل تمام آثار بیدل در چهار جلد • غزلیات بیدل به تصحیح�عباس داکانی�و�اکبر بهداروند • نسخهٔ صوتی غزلیات بیدل با خوانش�سیدحسن حسینی • غزلیات بیدل به تصحیح دکتر سیدمهدی طباطبایی در دو جلد ( شهریور ۱۴۰۰ ) • آثار مربوط به بیدل کتاب • نقد بیدل�نوشتهٔ�صلاح الدین سلجوقی • شاعر آیینه ها�نوشتهٔ�محمدرضا شفیعی کدکنی • بیدل، سپهری و سبک هندی�نوشتهٔ�سیدحسن حسینی • مشق معنی بیدل�نوشتهٔ�سیدحسن حسینی • کلید در باز، رهیافت هایی در شعر بیدل نوشتهٔ�محمدکاظم کاظمی • جهان بیدل، نوشته�سید محمد حسینی فطرت، �شابک�۹۷۸ - ۶۰۰ - ۶۵۸۰ - ۳۳ - ۳. • واژه نامهٔ شعر�بیدل نوشتهٔ�اسدالله حبیب، �شابک�۹۷۸ - ۶۰۰ - ۱۷۵ - ۷۰۷ - ۵. • �مکتوب انتظار "پژوهشی در احوال، آثار و شیوه ی شاعری و نویسندگی بیدل" همراه با شرح و تحلیل برگزیده ی غزلیات او�، نوشته یحیی کاردگر، انتشارات صدای معاصر، نمونه اشعار غزل دیده را باز به دیدار که حیران کردیمکه خلل در صف جمعیت مژگان کردیمغیر وحشت نشد از نشئهٔ تحقیق بلندمی به ساغر مگر از چشم غزالان کردیمرهزنی داشت اگر وادی بی مطلب عشقعافیت بود که زندانی نسیان کردیمموج ما یک شکن از خاک نجوشید بلندبحر عجزیم که در آبله طوفان کردیمحاصل از هستی موهوم نفس دزدیدناینقدر بود که بر آینه احسان کردیم رباعیات بی اسم و صفت، دلت به خود محرم نیستبی رنگ و بو، بهار جز مبهم نیستعالم به وجود من و تو موجود استگر موج و حباب نیست، دریا هم نیستتا در کف نیستی عنانم دادنداز کشمکش جهان امانم دادندچون شمع، سراغ عافیت می جستمزیر قدم خویش نشانم دادند منابع ها. • لغتنامه دهخدا • دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر آینه ها ( بررسی سبک هندی و شعر بیدل ) • سلجوقی، صلاح الدین، نقد بیدل، د پوهنی وزارت، د دارالتألیف ریاست، ۱۳۴۳ • سی مقاله دربارهٔ بیدل، ( به مناسبت سی صد و چهلمین سال تولد ابوالمعانی بیدل ) ، وزارت اقوام و قبایل، ریاست نشرات و تبلیغات، کابل، ۱۳۶۵ • دانشنامهٔ ادب فارسی، ادب فارسی در افغانستان، تهران ۱۳۷۸، ( حسینی ) ، ص. ۳۴۵ • بزم بیدل، غزلیات، مخمسات، رباعیات، استقبالیه ها، تحلیل های ابیات و مطالب مفید در باره زندگی و اشعار شاهنشاه اقلیم سخن ابوالمعانی بیدل به کوشش فهیم هنرور • شعرستان�صفحه ویژه اشعار ابوالمعانی بیدل رح در ویبسایت شعرستان • طهوری، محمد ناصر، برخی از خانواده های خوشنویس کابل در یک سدهٔ اخیر، ( استاد سید محمد داوود حسینی ) مجلهٔ هری، شماره ( ۱–۲ ) ، ص. ۶۵–۷۰ • دکتور�عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمهٔ میرمحمد آصف انصاری، دانشکده ادبیات و علوم بشری، ۱۳۵۱ • زهرا خانلری کیا، فرهنگ ادبیات فارسی دری، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۸، ص. ۹۸ • پوهاند غلام حسن مجددی، بیدل شناسی، جلد اول، چاپ مطبعهٔ دانشگاه، ۱۳۵۰، ص. ۸۷–۸۶ • محمد حیدر ژوبل، تاریخ ادبیات افغانستان، ۱۳۳۶، ص. ۱۲۹ علی عمادالدین نسیمی�متخلص�به�نسیمی، شاعر و متفکر ایرانی�حروفیه�در�قرن هشتم هجری�بود. او بنا به منابعی از ترک زبان های شیراز�یا از مردمان تبریز بود. �وی از شاعران صوفیِ بزرگِ زبان ترکی در اواخر�سدهٔ ۱۴�و اوایل�سدهٔ ۱۵ میلادی�به شمار می آید. او دو دیوان، یکی به ترکی و دیگری به فارسی، به نظم درآورد و�قصائدی�عربی نیز سرود. زادهٔ۷۴۷ هجری قمریدرگذشت۸۰۷ هجری قمری حلب، �شام پیشه شاعر معرفی عمادالدین نسیمی عماد الدین نسیمی یکی از�شاعران�و�عارفان�برخاسته از مکتب حروفیه است. مکتب�حروفیه�که بر اساس تعالیم شیخ�فضل الله نعیمی استرآبادی�شکل گرفت. آن ها در شرح وقایع عالم و اسرار هستی از ۲۸ حرف�الفبای عربی�۳۲ حرف�الفبای فارسی�با مهارت اعجاب انگیز بهره می برده اند. آن ها تلاش می کردند علت دستورهای الهی در�دین اسلام�را به شکلی جذاب و جالب به وسیلهٔ�اعداد�و�حروف�توضیح دهند. مواردی مانند این که�نماز�یومیه چرا می بایست ۱۷�رکعت�باشد، حکمت مسح کشیدن بر پا هنگام�وضو�چیست، تعداد حروف�بسم الله الرحمن الرحیم�بیانگر چیست، نماز شکسته چرا ۱۱ رکعت است و مانند این ها. سید عماد الدین نسیمی با اشعار خود نقش بسزایی در گسترش اندیشه های فضل الله نعیمی داشت. باورها و بیانات او مخالفت های فراوانی را میان قشریون مذهبی زمان خود به وجود آورد که نهایتاً منجر به صدور فتوایی در به دار آویختن و کندن پوست او شد. اشعار نسیمی آمیخته مضامین عشق، شهامت، ایثار و صراحت سروده شده است. شاید بتوان گفت او یکی از شاعرانی است که به نقد آشکار اندیشه های زمانهٔ خود برخاست و همه را از صوفی، عارف، عابد، زاهد، مفتی، فیلسوف بی بهره نگذاشت. نام او�علی�بود. فضل الله نعیمی در وصیت نامهٔ خود او را�سید علی�می نامد. �ابوذر احمد بن�برهان الدین�حلبی ( م. ۸۸۴ هـ ) از معاصران نسیمی نیز همین نام را ذکر می کند. �ابن حجر عسقلانی، �شمس الدین سخاوی�و حنبلی هم، لقبش را عمادالدین نوشته اند. در یکی از کهن ترین نسخه های دیوان فارسی وی، عبارت زیر آمده است: �دیوان فارسی�حضرت سلطان�العارفین و برهان المحققین و مالک طه و یس، ابوالفضل امیر سید نسیمی - قَدَّسَ الله سَرُّهُ العَزیز - �. �حروفیان، فضل الله نعیمی استرآبادی را�شاه فضل�نامیده اند و برای خلفای او امارت معنوی قائل شده اند. نسیمی گویا نخستین خلیفهٔ�شاه فضل�بوده است. از این رو، او را امیر نامیده اند. این عنوان در تذکرهٔ�مجالس العشاق�و منابعی چون�استوارنامه�و�عرش نامه�نیز آمده است که به این مسلک روی آورده است. تحصیلات از دوران جوانی و تحصیلات نسیمی آگاهی نداریم. آنچه از اشعارش بر می آید، این است که وی در فلسفه، کلام، منطق، هیئت، نجوم، طب و ریاضی ید طولایی داشته است. اصطلاحات این علوم را در اشعار خود به کار برده است، سخن از خواص صور فلکی، ستارگان، تشریح اعضای بدن انسان، شاخصه های حساب و هندسه و بیان کیفیت خلقت کائنات و آرای گوناگون متصوّفه به ما اجازه می دهد که او را خردمندی آگاه به علوم عصر خود بنامیم. در تذکره ها او را �عاشق غریب و عجیب، عالم کامل، فاضل محدّث، نکته دان و عارف� نامیده اند. سیر و سفر نسیمی پس از کشته شدن فضل الله نعیمی و کشتار قلعهٔ آلینجا به آسیای صغیر مهاجرت کرد. در شهر بورسه، عثمانی ها او را زندیق نامیدند و از شهر بیرون کردند. ناچار نزد حاج بایرام ولی در شهر آنکارا رفت و سپس به حلب کوچید و در آن جا صاحب مریدانی چند شد. شهر حلب در آن روزگار در دست مملوکان چرکس بود و از سوی اهل سنت و جماعت اداره می شد. درگذشت نسیمی را در شهر حلب پوست از تن باز کردند. کتاب بشارت نامه که در سال ۸۱۱ هـ. تألیف شده، تاریخ کشته شدن وی را ۸۰۷ هـ. نوشته است. از میان محققان زندگی نسیمی مرحومان محمد فؤاد کوپریلی، عبدالباقی گؤلپینارلی و دکتر حسین اعیان همین تاریخ را معتبر می دانند. مدرس تبریزی در ریحانة الادب نیز همین تاریخ را قبول کرده است. در آن سال نسیمی ۶۰ سال سن داشت. به هر حال نمی توان سال قتل نسیمی را دورتر از ۸۱۱ هـ. سال تألیف بشارت نامه دانست. قدیمی ترین سندی که ماجرای کشته شدن نسیمی را شرح داده، کنوز الذّهب فی تاریخ حلب است. محمد راغب الطباخ الحلبی در کتاب اعلام النّبلاء بتاریخ حلب الشّهباء این تفصیل را ذکر کرده است. ترجمهٔ آن چنین است: �در روزگار یَشْبک، علی نسیمی مقتول گردید. شیخنا ابن خطیب الناصریه و شمس الدین ابن امین الدوله نائب شیخ عزالدین، �قاضی القضات�فتح الدین المالکی و قاضی القضّات�شهاب الدین�الحنبلی ابن الخازوق در دادگاه حاضر بودند. ادعا گردید که سخنان نسیمی اشخاص جاهل را فریب داده، زندیق کرده است. سپس ابن الشنقشی الحنفی در حضور علما و قضات شهر طرح دعوی کرد. سپس نائب او را گفت: - اگر نتوانی ادعای خود را به اثبات رسانی، کشته می شوی؛ و او از ادعای خود درگذشت. نسیمی هم چیزی نگفت. تنها کلمهٔ شهادت بر زبان آورد و [این] ادعا را رد کرد. سپس شیخ شهاب الدین ابن هلال در دادگاه حاضر شد و در کنار قاضی مالکی نشست. او گفت که نسیمی زندیق است و توبه اش را نمی توان پذیرفت و باید به قتل رسد. سپس به قاضی مالکی رو کرد و پرسید: - چرا او را نمی کشی؟ مالکی گفت: - آیا تو به دست خود می نویسی که او محکوم به قتل است؟ گفت: - - می نویسم! و نوشت؛ و نوشته اش را به شیخنا ابن خطیب الناصریه و دیگر قضات تقدیم کرد. قضات و علما زیر بار نرفتند و بلند شدند و آن جا را ترک گفتند. مالکی پرسید: - وقتی قضات و علما سر باز می زنند، چگونه می توان او را کشت؟ او گفت: من نمی کشم. سلطان من را مأمور کرده است که این کار را سریع تمام کنم تا امریه اش صادر شود. آن گاه مجلس به پایان رسید و نسیمی را دیگر بار در قلعه حبس کردند؛ و آن گاه فرمان سلطان مؤید صادر شد که: - پوستش کنده شود، جنازه اش هفت روز در شهر حلب گردانده شود، سپس شقه گردد و شقه هایش به علی بن ذی الآذر، برادرش ناصر الدین و عثمان قارایولوق فرستاده شود. این شاعر لطیف سخن را چنین کشتند. � مرگ فاجعه آمیز نسیمی سبب محبوبیت فزون از اندازهٔ او در میان اهل شریعت و توده های وسیع شیعیان گردید. دربارهٔ او افسانه ها و روایات چندی ساخته شد، شعرها سروده شد و مسلمین به این حادثهٔ فجیع اعتراض کردند. � زادگاه با توجه به اینکه از جزئیات زندگی نسیمی اطلاعات کمی در دست می باشد لذا در مورد زادگاه او موارد مختلفی بیان می گردد. برخی او را متولد�شیراز�یا برخی دیگر زادگاه وی را علاوه بر شیراز، �تبریز�یا�دیاربکر�حدس می زنند. عسقلانی� ( م. ۸۵۲ هـ ) ، �سخاوی� ( م. ۹۰۲ هـ ) �و�ابن عماد الحنبلی� ( م. ۱۰۸۹ هـ ) �که از نسیمی نخستین زندگی گزاری ها را نوشته اند، او را تبریزی می دانند، برخی اهل آمد می نامند. �رضا قلی خان هدایت�او را اهل شیراز می شناسد. سخن او در�فارسنامهٔ ناصری�نیز تکرار شده است. �عاشیق چلبی�مسقط الرأس وی را روستایی �نسیم� نام در اطراف بغداد معرفی می کند. آرامگاه نسیمی قدیمی ترین سندی که در باب مزار نسیمی به دست ما رسیده است، سیاحتنامهٔ اولیا چلبی است. او در فصل توصیف شهر حلب از �تکیهٔ شیخ نسیمی� سخن می راند و می گوید: �مردم روایت کنند که نسیمی پس از کنده شدن پوست از تنش به این مکان آمد و قرآن تلاوت کرد و غیبش زد!��مزار نسیمی اکنون در شهر حلب سوریه در محلهٔ فرفراه در مقابل حمام سلطان�است. در سال های اخیر آن را بازسازی کرده اند. نگارندهٔ این سطور در سفر زیارتی خود به سوریه در سال ۱۳۸۸ به زیارت آن نائل آمدم. در چهار گوشهٔ دیوارهای مزار، آیات قرآن حک شده است و دو بیت زیر که گویا سال ها پیش به سنگ نقر شده است: یوزولدون، دؤنمه دین مردانه لیکدن، الهی بؤیله دیر، حب صمیمی. کثافتدن چیخیب اولدون بحقه، گلستان الهی نین نسیمی. خانواده ای که خود را از احفاد نسیمی می دانند در جوار مزار منزل دارند و مراقب و مجاور آن به شمار می روند. سبک شعر دیوان نسیمی حاوی قالب های متنوع شعری از قبیل غزل، قصیده، رباعی اکثراً به�زبان ترکی آذربایجانی�است. به علت تأثیری که طریقت حروفی به دیگر عقاید عرفانی داشته، بسیاری از شعرهای�بکتاشی�و�علوی�به نسیمی نسبت داده شده است. نسیمی یک دیوان به�زبان ترکی آذربایجانی، �دیوانی به�زبان فارسی و اشعاری به�زبان عربی�نیز داشته است. عمادالدین نسیمی یکی از بزرگترین شاعران عرفانی�زبان های ترکی تبار�از اواخر قرن ۱۴ میلادی تا اوایل قرن ۱۵ میلادی به شمار می رود. �و یکی از برجسته ترین استادان دیوان در تاریخ ادبی ترکی محسوب می شود. سازمان بین الملی�یونسکو�به خاطر کوشش های وی در اشعار انسانی و�صلح جهانی�در سال�۱۹۷۳�این سال را سال نسیمی اعلام کرد. نمونه ای شعر: منده سیغار ایکی جهان من بو جهانه سیغمازام گوهر لامکان منم کون و مکانه سیغمازام [هر چند]دو جهان در من میگنجد، من در این جهان نمی گنجم گوهر لامکان منم، در کون و مکان نمی گنجم ترجمه بخشی از این شعر به انگلیسی را�مشاهده فرمائید. بیت بالا نمونه بارزی از سبک عرفانی نسیمی و عقاید حروفیه است. در این بیت شاعر به دنیای مادی و متقابل آن یعنی جهان معنوی اشاره می کند و اینکه انسان حاصل از اتحاد این دو جهان است. بنابراین انسان از لحاظ روحانی از همان عنصر روحانی پروردگار خویش مایه دارد. لغت�لامکان�در اصطلاح عرفاً معنی خدای را دارد. بنا به اعتقادات نسیمی هرچند انسان قادر به درک پروردگار نیست ولی بایستی در شناخت او کوشش نماید. او شناخت نسبی را از طریق خودشناسی ممکن می داند. در سال ۱۴۱۷ میلادی و در شهر شام بر سر پایبندی به عقایدش زنده زنده پوست بدنش کنده شده و سپس بدن این شاعر و عارف تکه تکه شده تا درس عبرتی برای شاگردان و همفکرانش شود. زاهدین بیر بارماغین کسسن دونر حق دن کئچر گور بو میسکین عاشیقی سرپا سویورلار آغلاماز گر انگشت زاهدی ببرد، توبه کرده و از حق می گذرد ببین این عاشق مسکین را از سر تا پا پوست می کنند [ولی] نمی گرید این بیت اشاره به این موضوع دارد که وقتی نسیمی را می خواستند در ملأ عام بکشند یک روحانی به مردم گفت که نسیمی چنان نجس است که اگر یک قطره از خون او به بدن کسی بچکد باید آن قسمت از بدن را ببرند. از قضا مقداری از خون نسیمی به انگشت او خورد. اما زاهد به لکنت افتاد و حرف خود را پس گرفت. عمادالدین نسیمی کتابی به نام�رباعیلر�دارد که یک نمونه از آن بدین شرح است: من کنج لامکانم اندر مکان نګنجم برتر زجسم وجانم درجسم وجان نگنجم وهم خیال انسان رو سوی من ندارد در وهم از آن نیایم در وهم ازان نگنجم • منابع ها. تاریخ ادبی ایران. �ادوارد براون • ریاض العارفین�–�رضاقلی خان هدایت • میرفطروس، علی. عمادالدین نسیمی، شاعر و متفکر حروفی • بزرگداشت عمادالدین نسیمی بدون حضور ایران Andrews, Walter G. �; Black, Najaat; Kalpakli, Mehmet ( 1997 ) . �Ottoman Lyric Poetry: An Anthology. University of Texas Press. pp. �ISBN�0 - 292 - 70472 - 0 بنده با قوم بزرگ عزیز ترُک هیچ مشکلی ندارم ققط واقعیت رو انتشار می دهم جواب بعضی ها که جعلیات خودشان انتشار می دهد باید داد البته بازهم حرف خودش می زنند ولی باید داد نه مدرکی معتبری دارد فقط کارشان این هست عقاید شخصی خودشان را بگوید امیدوارم سر حرف شان بماند این قد مرد باشند که مطالب خودشان حذف کنند ما که آخرش نفهمیدم این فارس بنده چه ربطی به هندی که از نظر چهره شیبه هندی ها نیست فقط زبان هندی اروپایی مثل انگلستان و فرانسه آلمان و فارسی و خود هند هست و غیر چکار کردند با پان ترک های تجزیه طلب خدا می داند. هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش بی رگ ریشهش هست و خانوادم چرا متن کامل انتشار نمی دهد چرا یک طرف رفتار می کنید به جای این که چنین حرف بدون سند مدرک معتبر ی انتشار ندهید چرا از سند معتبر من هستند چرا جلو گیری می کنید من یک سوال شما مگه شما بی طرف نیستید؟! برای پنجمین بار متن را انتشار بدهید.
محمد فضولی محمد بن سلیمان ( ۱۴۸۳–۱۵۵۶ ) متخلص به فضولی، شاعر سدهٔ شانزدهم بود که آثاری را به زبان مادری اش آذربایجانی و نیز فارسی و عربی سرود. او یکی از بزرگ ترین شاعران ادبیات ترکی و چهره ای قابل توجه هم در ادبیات آذربایجانی و هم در ادبیات عثمانی دانسته می شود. آثار فضولی از سدهٔ شانزدهم تا نوزدهم در سرتاسر چشم انداز فرهنگی ترک بسیار شناخته شد و مورد تحسین قرار گرفت، تا جایی که شهرت او به آسیای مرکزی و هند نیز رسید. ... [مشاهده متن کامل]
زاده محمد بن سلیمان ۱۴۸۳ درگذشته ۱۵۵۶ ( ۷۲−۷۳ سال ) آرامگاه کربلا پیشه شاعر زبان ( ها ) ترکی آذربایجانی فارسی عربی کار ( های ) برجسته لیلی و مجنون فرزند ( ان ) فضلی فضولی در عراق امروزی به دنیا آمد و در کودکی ادبیات، ریاضیات، نجوم و زبان را فرا گرفت. در طول زندگی، وطن او میان دولت های�آق قویونلو، �ایران صفوی�و�امپراتوری عثمانی�دست به دست می شد. او برای مقامات هر سه امپراتوری شعر سرود و نخستین شعر شناخته شدهٔ خود را برای�سلطان الوند�از آق قویونلو سروده است. فضولی بیشتر شعرهای خود را در زمان حکومت عثمانی ها بر عراق سرود؛ به همین دلیل است که گاهی او را شاعر اهل عثمانی نیز می نامند. او در طول زندگی اش چند پشتیبان داشت، اما هرگز کسی را پیدا نکرد که او را کاملاً خشنود کند — همان طور که خودش نوشت — و تمایل او برای پیوستن به دربارِ سلطنتی هرگز محقق نشد. با وجود دلبستگی به دیدن مکان هایی مانند�تبریز، �آناتولی�و هند امروزی، او هرگز به خارج از عراق رهسپار نشد. فضولی در سال ۱۵۵۶ بر اثر�طاعون�درگذشت و در�کربلا�دفن شد. فضولی بابت آثار آذربایجانی اش — به ویژه�غزل ها�و شعر غنایی�لیلی و مجنون�که تفسیری از داستان خاورمیانه ای�به همین نام�است — بیشتر شناخته شده است. او همچنین�دیوان هایی�را به زبان های آذربایجانی، فارسی و شاید عربی نوشت. سبک او با �بیان شدید احساس ها��به شیوه متمایز و به کار بردن استعاره های�عرفانی�و نمادها، توصیف شده است. در شعرسرایی او تأثیراتی از شاعران پارسی گو مانند�نظامی گنجوی، �جامی�و�حافظ�و نیز شاعران آذربایجانی مانند�حبیبی�و�عمادالدین نسیمی�دیده می شود. فضولی در توسعهٔ زبان آذربایجانی نقش ایفا کرد و از نوشته هایش به عنوان تعالی بخش شعر و زبان آذربایجانی یاد شده است. �آثار او را آشتی ساز شیوه های ادبی آذربایجانی، فارسی و عربی و نیز عقاید�شیعه�و�سنی�می دانند. �او همچنان شاعر محبوبی در آذربایجان، ترکیه، ایران و عراق به شمار می رود. زندگی محمد پسر سلیمان در حدود سال�۱۴۸۳�در�عراق�به دنیا آمد. �در منابع معتبر از جمله�مجمع الخواص�صفحهٔ ۱۰۳�حله�به عنوان محل تولد فضولی برشمرده شده است، اما در برخی منابع دیگر�کربلا�یا�نجف�هم آمده است. �پدرش سلیمان بود که به�حله�مهاجرت کرد و قاضی آن شهر بود. �پدر فضولی بنا به گفتهٔ �صادق بیگ افشار� صاحب تذکرهٔ �مجمع الخواص� –که به زبان�ازبکی�نوشته شده– از ایل بیات بوده که یکی از�۲۲ طایفه�مهاجر ترکان�اوغوز�می باشد. �او در حله و سپس�بغداد�تحصیل کرد و یکی از استادانش �ملک الشعرای حبیبی� از شاعران حروفی بود. حدود هفتاد ساله بود که در بغداد درگذشت. سبک شناسی پیش از فضولی در ادبیات ترکی آذربایجانی شکل هایی چون�مثنوی�و�غزل�رواج داشت و فضولی خود یکی از غزلسرایان برجسته بود، اما �او نخستین آثار ارزندهٔ تمثیلی را در ترکی آذربایجانی آفرید ( بنگ و باده - صحبت الاثمار ) . فضولی مانند�نسیمی�کوشید تا شعر ترکی را با�اوزان عروضی�سازگار نماید اگر چه او موفقیت چشمگیری به دست آورد ولی واقعیت این بود که ترکی با وزن هجایی سازگارتر است. � بعضی از منتقدین ادبی سبک اشعار فارسی فضولی را نزدیک به�سبک هندی�و�صائب تبریزی�که صد سال پس از وی این سبک شعر را رواج داد می دانند. برخی محققین او را یکی از بزرگ ترین غزلسرایان جهان اسلام نامیده اند �بسیاری از مضامین فضولی را بعد از او در شعر شعرای نامدار مکتب�اصفهان�یا سبک هندی می بینیم. �و حتی او را �از جمله پایه گذاران سبک هندی��شمرده اند. تخلص فضولی یاران گذشته بس که کردندتاراج عبارت و معانیشد تنگ فضای نظم بر مافریاد ز سبقت زمانی فضولی�در فارسی به دو معنا به کار می رفته است: ۱ - کسی که کار بیهوده کند. ۲ - آنکه بی جهت در امور دیگران مداخله کند. این دو معنا دقیقاً با معنای این واژه در�زبان عربی�انطباق داشت. اما از حدود قرن هشتم هجری به بعد این مفهوم به �فضول� داده شد. در عوض واژه �فضول� که در عربی یعنی �زبان درازی و مداخلهٔ بیجا در کار دیگران� در فارسی �فضولی� خوانده شد؛ مثلاً�حافظ�می گوید: �در کارخانه ای که رهِ عِلْم و عقل نیستوَهْمِ ضعیفْرای فضولی چرا کند؟� که در این جا فضولی به همان معنایی است که ما امروزه به کار می بریم، و این عکس معنای عربی این واژه است. �به هر حال محمدبن سلیمان این تخلص را به معنای عربی آن به کار می برد یعنی: �زبان دراز و مداخله کننده در کاری که به او مربوط نیست�، یا به تعبیر امروزی �فضول�. فضولی در مقدمه دیوان اشعارش به زبان فارسی دلیل انتخاب این تخلص عجیب را با زبانی شوخ طبع توضیح می دهد: آخرالامر معلوم شد که یارانی که پیش از من بوده اند تخلصها را بیش از معانی ربوده اند. خیال کردم که اگر تخلص مشترک اختیار نمایم در انتساب نظم بر من حیف رود اگر مغلوب باشم و بر شریک ظلم شود اگر غالب آیم. بنابر رفع ملابست التباس �فضولی� تخلص کردم و از تشویش ستم شریکان پناه بجانب تخلص بردم و دانستم که این لقب مقبول طبع کسی نخواد افتاد که بیم شریک او بمن تشویشی نتواند داد. آثار • دیوان اشعار ترکی. دیوان ترکی فضولی تاکنون چند بار در ایران، ترکیه و جمهوری آذربایجان منتشر شده است. دیوان ترکی به تصحیح�حمید آراسلی� ( باکو ) ، دیوان ترکی به تصحیح امین صدیقی ( تهران، ۱۳۷۴ ) و دیوان ترکی تصحیح مژگان جونبور و دیگران ( استانبول ) بهترین چاپ های علمی دیوان ترکی هستند. • شاه و گدا • لیلی و مجنون • مثنوی بنگ و باده. به�شاه اسماعیل�تقدیم شده است. • روضه. • حدیقة السعداء. این کتاب ترجمهٔ�روضةالشهدای�حسین واعظ کاشفی�است. که بر آن مطالبی نیز افزوده است. • صحبت الاثمار� ( گفتگو بین چند میوه است و یکی از نخستین کتاب های ادبیات کودک محسوب می شود ) • شکایت نامه. • رسالهٔ معما. نمونه شعر ترکی ای خوش اول مست، کی بیلمز غمی - عالَم نه ایمیش، نه چکر عالم اوچون غم، نه بیلر غم نه ایمیشبیر پری سیلسیله ای - عشقینه دوشدوم ناگه، شیمدی بیلدیم سببی - خیلقت - آدم نه ایمیش. واعظ اوصافی - جهنم قلیر، ای اهل ورع!وار اونون مجلسینه، بیل کی جهنم نه ایمیش!اوخو کؤکسومده ئوتوپ، قالمیش ایمیش پئیکانی، آه بیلیدیم سببی - آهی - دمادم نه ایمیش! ترجمه فارسی خّرم آن کس که نداند غم عالم چه بوَدنه بداند غم عالم، نه که خود غم چه بوَدناگهان بندی زنجیر نگاری شده امحال دانم سبب خلقت آدم چه بودگفت واعظ همه اوصاف جهنم، زاهد!باش در مجلس او، بین که جهنم چه بودتیر بر دل بزد و مانده بجا پیکانشآه، دانم سبب آه دمادم چه بودای فضولی مزه باده ساقی دانیچو کنی توبه بدانی که ریا هم چه بود فارسی قدیمی ترین�نسخه خطی�دیوان فارسی فضولی در�۲۰ جمادی الاولی�۹۵۹ قمری�به خط�حبیب الله اصفهانی�نوشته شده است. این نسخه هم اکنون در�کتابخانه مرادیه�در�ترکیه�نگه داری می شود. �در مقدمهٔ این دیوان، فضولی با زبانی که گاه به طنز نزدیک می شود، شرح می دهد چگونه بعد از این که در سرودن شعر به�عربی�و�ترکی�مهارت پیدا کرده، اشعار پراکندهٔ فارسی سروده است به سرودن غزل به فارسی پرداخته است: تا آنکه روزی گذارم بمکتبی افتاد، پری چهرهٔ دیدم فارسی نژاد، سهی سروری که حیرت نظارهٔ رفتارش الف را از حرکت انداخته بود و شوق مطالعهٔ مصحف رخسارش دیدهٔ نابینایی صاد را عین بصر ساخته بود. چون توجه من دید از گفتهای من چند بیتی طلبید. من نیز چند بیتی از عربی و ترکی باو ادا نمودم و لطایف چند نیز از قصیده و معما برو فزودم. گفت که اینها زبان من نیست و بکار من نمی آید، مرا غزلهای جگر سوز عاشقانهٔ فارسی می باید. هر چند اصولاً فضولی در این مقدمه با شوخ طبعی مسائل را بیان می کند و بعید نیست از سر شوخ طبعی این ماجرا را نقل کرده باشد اما به هر حال غزل های عاشقانهٔ فارسی فضولی بخش مهمی از دیوان او را تشکیل می دهند. فضولی به فارسی در قالب های مختلف مانند�قصیده، �غزل، �ترکیب بند، �مقطعات، �رباعی�و�مثنوی�ساقی نامه شعر سروده است؛ اما بخش عمدهٔ دیوان او را غزل و قصیده تشکیل می دهد. • دیوان شعرها • رند و زاهد • صحت و مرض • انیس القلب • ساقی نامه� ( هفت جام ) • روح نامه ( سفرنامه روح یا حُسن و عشق ) مردم این دیار را با مناثر شفقت و عنایت نیستیا در ین قوم نیست معرفتییا مرا هیچ قابلیت نیست نمونه شعر فارسی نو خطان را دوست می دارد دل دیوانه اممن چو مجنون نیستم در عاشقی مردانه امخضر می گویند بر سر چشمهٔ برد ست راهقطرهٔ�گویا چکیده جایی از پیمانه امعقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهانبی تکلف با عجب دیوانهٔ�همخانه امدرد دل با سایه می گویم نمی یابم جوابغالباً او را بخواب انداخته افسانه اممتصل از درد عشق و طعنهٔ عقلم ملولمی رسد هر دم جفا از خویش و از بیگانه امتا کشیده بر گلت از سنبل مشگین نقابمی خلد صد خار هر دم بر جگر از شانه امبه که بردارم فضولی رغبت از ملک جهاننیستم گنجی که باشد جای در ویرانه ام عربی فضولی در مقدمه دیوان فارسی اش در مورد اشعار عربی اش گفته است: �باشعار عربی پرداختم و فصحای عرب را بفنون تازی فی الجمله محظوظ ساختم و آن بر من آسان نمود زیرا زبان مباحثهٔ علمی من بود. � شعر • مطلع الاعتقاد • دیوان اشعار عربی • نمونه اشعار فضولی از کم سوادی کاتبان و از این که هنگام نوشتن اشعار دقت کمی می کنند و مفهوم اشعار را از بین می برند در رنج بوده است و در انتقاد به این موضوع سه شعر به ترکی، فارسی و عربی سروده است. ترکی قلم السون اَلی اُلْ کاتب بَدْ تحریرککه فساد رقمی سوزمزی شوُرِ ایْلرگاه بیر حرف سقوطیهِ قِلْورنادری نارْگاه بیر نقطه قصوریله گوزی کورایلر فارسی باد سرگشته بسان قلم آن بی سروپاکه بود تیشهٔ بنیان معارف قلمشزینت صورت لفظ است خطش لیک چسودپردهٔ شاهد معنی است سواد قلمش عربی تبت یدا کاتب لولاه ما خربتمعمورةأسّست بالعلم و الادبِاَردی من الخمرفی اِفساد نسختهتستظهر العیب تغییراً مِنَ العَثَب یادمان فضولی • ۱۹۰۸ - �عزیر حاجی بیگف�اپرایی�بر اساس داستان و اشعار�لیلی و مجنون�فضولی نوشت. • ۱۹۵۲ - به افتخار�محمد فضولی�شهر�کاریاگینو�در�اتحاد شوروی، �فضولی� نامیده شد. • ۱۹۵۸ - در�جمهوری آذربایجان�در دورهٔ�اتحاد جماهیر شوروی، برای بزرگ داشت مقام ادبی فضولی کنفرانسی بین المللی برگزار شد و آثار�ترکی�و�فارسی�او در چاپ جدید منتشر گردید. • ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶ - به مناسبت پانصدمین سال تولد فضولی در�جمهوری آذربایجان�طی سه سال مراسم و جشن های متعددی برپا شد. در این سال ها در کشورهای مختلف نیز کنگره ها و مراسم بزرگداشت متعددی برگزار شد. از جمله میزبانان مراسم می توان به�ایران� ( تهران ) ، �ترکیه� ( آنکارا ) ، �روسیه� ( مسکو ) ، �عراق� ( بغداد، �کربلا�و�کرکوک ) ، �گرجستان، �قزاقستان، �ازبکستان، �داغستان، �دربند، �مخاچ قلعه، و دفتر مرکزی سازمان�یونسکو�در�پاریس�اشاره کرد. • ۱۹۹۶ - روز�۸ نوامبر�روز عیدملی لقب گرفت و�حیدر علی اف�رئیس جمهوری وقت�جمهوری آذربایجان�در جشن باشکوهی در�کاخ رسپوبلیکا�سخنرانی کرد و از فضولی به عنوان شاعر ملی آذربایجان تجلیل کرد. • ۲۰۰۷ - در ۲۲ و ۲۳ خرداد ۱۳۸۶�همایش دو روزه فضولی شناسی�در�ارومیه�برگزار شد. �مرکز مطالعات و تحقیقات آذربایجان شناسی�و�دانشگاه ارومیه�در استان�آذربایجان غربی�این همایش را برگزار کردند. �به گفته کارشناس اجرایی همایش ۵ مقاله از کشور�ترکیه، ۲۹ مقاله از�باکو، یک مقاله از�روسیه، ۸ مقاله از جمهوری�نخجوان�و ۷۰ مقاله از کشور�ایران�به دبیرخانه واصل شده بود. � سرو را همچو قدت شیوهٔ رعنایی نیستاین قدر هست که او مثل تو هرجایی نیستسرو و گل تا ز قد و روی تو دیدند شکستباغبانرا سرو برک�چمن آرایی نیستهمدمی چون غم او نیست دم تنهاییهر کرا هست غم او غم تنهایی نیستای دل ار عاشقی از طعنه میندیش که ذوقنتوان یافت ز عشقی که برسوایی نیستای که داری سر سودای تجارت بی نفعهیچ سرمایه به از جوهر دانایی نیستصبر در عشق تو کاریست پسندیده ولیکرده ام تجربه کار من شیدایی نیستمشو از دیدهٔ خونبار فضولی غایبکه درو بی گل روی تو شکیبایی نیست • منابع ها. آذربایجان غربی، در سخن فضولی عشق و محبت انسانی تجلی دارد�. �شرق. بایگانی شده از�اصلی�در ۲۳ ژانویه ۲۰۰۸. دریافت شده در�۱۵ ژانویه ۲۰۰۸. • پورنامداران، تقی� ( ۱۳۷۶ ) ، �غزل های فارسی فضولی�، �ایران شناخت، ش. �۵ • تجلیل، جلیل ( ۱۳۷۴ ) ، �مقایسهٔ لیلی و مجنون فضولی و نظامی، �تهران: دبیرخانه کنگره بزرگداشت حکیم محمد فضولی • دائرةالمعارف فارسی�جلد اول، به کوشش به سرپرستی�غلامحسین مصاحب. ، �تهران:�انتشارات فرانکلین، �۱۳۴۵ • دائرةالمعارف فارسی�جلد دوم، به کوشش به سرپرستی�غلامحسین مصاحب. ، �تهران: انتشارات فرانکلین و شرکت سهامی کتاب های فرانکلین، �۱۳۵۶ • دهخدا، علی اکبر، �لغت نامه دهخدا جلد ۳۷ شماره مسلسل ۷۹، به کوشش زیر نظر�محمد معین. ، �تهران:�دانشگاه تهران، سازمان لغت نامه، ص. �۲۷۶ • حافظ شیراز، به کوشش تصحیح�احمد شاملو. ، �تهران:�انتشارات مروارید�و انتشارات زمانه، �۱۳۷۵، �شابک�۹۶۴ - ۶۰۲۶ - ۰۱ - X • شاهمرسی، پرویز زارع. ��زبان ترکی در دروه صفویه�. �aa. 1asphost. com. بایگانی شده از�اصلی�در ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶. دریافت شده در�۱۵ ژانویه ۲۰۰۸. • شعردوست، علی اصغر؛ فضولی ( ۱۳۷۴ ) ، �دیوان فارسی فضولی، به کوشش حسیبه مازی اوغلو. ، �تهران: کنگره بزرگداشت ملامحمد فضولی • شهبازی، همت. ��علامه محمد فضولی، رند دلسوخته�. �دوشرگه. • صفا، ذبیح الله� ( ۱۳۷۳ ) ، �تاریخ ادبیات در ایران ( جلد چهارم ) ، �تهران: انتشارات فردوس • فضولی، محمد ( ۱۳۷۴ ) ، �دیوان فارسی فضولی، به کوشش به اهتمام: حسیبه مازی اوغلو. ، �تهران: دبیرخانه کنگره بزرگداشت حکیم محمد فضولی • مشرف، مریم ( ۱۳۸۰ ) ، �زندگی و شعر محمد فضولی، شاعر عصر صفوی، �تهران: انتشارات روزنه • معین، محمد� ( ۱۳۷۵ ) ، �فرهنگ نامه فارسی ( جلد دوم ) ، �تهران: موسسه�انتشارات امیرکبیر، ص. �۲۵۵۴، �شابک�۹۶۴ - ۰۰ - ۰۱۶۴ - ۳ • معین، محمد� ( ۱۳۷۵ ) ، �فرهنگ نامه فارسی ( جلد شش، اعلام ) ، �تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، ص. �۱۳۷۰، �شابک�۹۶۴ - ۰۰ - ۰۱۶۴ - ۳ • نجفی، ابوالحسن� ( ۱۳۸۴ ) ، �غلط ننویسیم ( فرهنگ دشواری های زبان فارسی ) ، �تهران: مرکز نشر دانشگاهی • یکانی زارع، پرویز ( ائلیار ) . ��عشق و عیرفان فضولی باخیمیندان�. �هفته نامه اورین خوی� ( به�ترکی ) . بایگانی شده از�اصلی�در ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۱. دریافت شده در�۲۰ ژانویه ۲۰۰۸. • Yarshater, Ehsan, ed. ( 2000 ) . �"Fożūlī, Moḥammad". �Encyclop�dia Iranica. Vol. �10. �Routledge. pp. �121–122. �doi:10. 1163/2330 - 4804_eiro_com_1700. Retrieved�28 July�2023. • Wikipedia contributors, "Fuz�l�", Wikipedia, The Free Encyclopedia, �http://en. wikipedia. org/w/index. php?title=Fuz�l�&oldid=172171689� ( accessed January 14, 2008 ) . • Wikipedia contributors, "Məhəmməd F�zuli", Wikipedia, A�ıq Ensiklopediya, �http://az. wikipedia. org/w/index. php?title=Məhəmməd_F�zuli&oldid=215619� ( accessed January 14, 2008 ) . بنده با قوم بزرگ عزیز ترُک هیچ مشکلی ندارم ققط واقعیت رو انتشار می دهم جواب بعضی ها که جعلیات خودشان انتشار می دهد باید داد البته بازهم حرف خودش می زنند ولی باید داد نه مدرکی معتبری دارد فقط کارشان این هست عقاید شخصی خودشان را بگوید امیدوارم سر حرف شان بماند این قد مرد باشند که مطالب خودشان حذف کنند ما که آخرش نفهمیدم این فارس بنده چه ربطی به هندی که از نظر چهره شیبه هندی ها نیست فقط زبان هندی اروپایی مثل انگلستان و فرانسه آلمان و فارسی و خود هند هست و غیر چکار کردند با پان ترک های تجزیه طلب خدا می داند. هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش بی رگ ریشهش هست و خانوادم تمام.
تمام اشعاری که به شهریار ربط میدهند درونش از آریایی و کوروش و فلان فلان گفته شده جعلی هست اصلا با شیوه ی رفتاری جناب شهریار و خاندان ایشان چنین حرفایی سازگار نیست و این توهین آشکاراست. ضمن اینکه دیوان حیدربابایه سلام به پنجاه زبان زنده دنیا ترجمه شده ولی اشعار فارسی شهریار به هیچ زبانی ترجمه نشده و این نشون میده که قدرت کدام بیشتره ... [مشاهده متن کامل]
حیدربابایه سلام شهریار یه شاهکار ادبی در کل جهان حساب میشه بعد رضامدیاتک و چندکاربر جعلی سوسک خور از بیابان های سوزان لوت ، برای شهریار تعیین تکلیف میکنند که چی بگه چی نگه ! شهریار اولو آخر ترک زبان بود و خواهد ماند در آثارشم گفته شاعران فارسی دزد هستن و از شاعران ترکی دزدی میکنند ما تا محمدفضولی و نسیمی و . . . را داریم چه نیاز به بقیه با اینکه بیدل دهلوی و مولانا و بوعلی سینا و خیلیای دیگه هم ترک بوده نه سوسک خور هندی
فارسی چند واژه از هر زبان گرفته است؟ فرهاد قربان زاده از شمار وام واژه های رایج در فارسی به تفکیکِ هر زبان نوشته است. به گزارش ایسنا، این فرهنگ نویس و ویراستار در تازه ترین نوشتار خود که آن را در صفحه شخصی اش منتشر کرده، با عنوان �شمار واژه های عربیِ رایج در فارسی� چنین آورده است: ... [مشاهده متن کامل]
▫️ برخی معتقدند نیمی از واژه های رایج در فارسی عربی است. معیار این افراد برای دست یافتن به این آمار بر نگارنده روشن نیست، ولی می دانم که برای شمارش واژه های عربیِ رایج در فارسی با چند پرسش روبه رو هستیم: ۱. فارسی معاصر را باید در نظر داشته باشیم یا آمیخته ای از فارسی کهن و معاصر یا فقط فارسی کهن را؟ برای نمونه، آیا باید برخی واژه های عربیِ به کاررفته در دُرۀ نادره و تاریخ وصاف و تاریخ جهانگشای را، حتی اگر فقط یک بار در تاریخ زبان فارسی به کار رفته باشد، جزو واژه های عربیِ رایج در فارسی به شمار بیاوریم؟ ۲. با هزاران واژۀ مشتق ( مانند طفلک ) و مرکّب ( مانند کتابخانه ) و مشتق مرکّب ( مانند وطن پرستی ) چه کنیم و این واژه ها را فارسی بدانیم یا عربی ـ فارسی؟ ۳. واژه های عربیِ کم بسامدی مانند مال التجاره و موطن و مافات را با واژه های عربیِ پربسامدی مانند غم و کتاب و ساعت یکسان در شمار بیاوریم؟ ۴. فارسی گفتاری را باید در نظر داشته باشیم یا فارسی نوشتاری را؟ روشن است که بسامد واژه های عربی در فارسی گفتاری کمتر از فارسی نوشتاری است. ▫️ برای دست یافتن به شمارِ تقریبیِ واژه های عربی در فارسی چند معیار را پیش روی خود قرار داده ام. نکتۀ بسیار مهم اینکه این معیارها با توجه به امکانات من بوده و لزوماً درست ترین و بی نقص ترین معیارها نیستند. نخست این معیارها را با توجه به پرسش های بالا یادآور می شوم: ۱. فقط واژه های رایج در فارسی معاصر را شمارش کرده ام و با واژه های به کاررفته در متن های کهن کاری نداشته ام. البته اگر بخواهیم به سبک شناسی و زبان شناسی تاریخی بپردازیم، شمارش واژه های کهن نیز اهمیت دارد، ولی مخاطب خود را عموم مردم و غیرمتخصصان دانسته ام و آن ها با فارسی کهن سروکاری ندارند. ۲. به دلیل کمبود وقت و امکانات، واژه های مشتق و مرکّب و مشتق مرکّبِ عربی ـ فارسی را فارسی دانسته ام و آگاهم که این روش از دقت آمار می کاهد. ۳. به دلیل کمبود وقت و امکانات، واژه های عربیِ کم بسامد را با واژه های عربیِ پربسامد یکسان در شمار آورده ام و آگاهم که این روش نیز از دقت آمار می کاهد. یعنی اگر یک فارسی زبان روزی ده بار واژۀ ساعت را به کار ببرد، ولی در عمرش فقط یک بار موطن را به کار ببرد، بسامد هر دو واژه را عدد ۱ درنظر گرفته ام ( در زبان شناسی پیکره ای به دو مفهوم token و type پرداخته شده که در اینجا به آن ها نمی پردازم ) . درست تر این است که تکرار نیز در آمار واژه های عربیِ رایج در فارسی نقش داشته باشد و با وقت و امکانات اندکی که دارم نتوانستم تکرار را نیز در آمار خود بیاورم. ۴. فقط به فارسی نوشتاری پرداخته ام. ▫️ منبع نگارنده برای شمارش وام واژه های رایج در فارسی فرهنگی فارسی است که خودم آن را تألیف کرده ام و هنوز منتشر نشده است. ▫️ شمار وام واژه های برگرفته از برخی زبان ها، مانند انگلیسی، بسیار بیش از چیزی است که در پایین آمده، ولی هنوز آن ها را به فرهنگ نیفزوده ام. با تکمیل فرهنگ این آمار دست خوش اندکی دگرگونی خواهد شد. ▫️ این احتمال را در نظر داشته باشید که ممکن است معدودی از ریشه ها درست نباشد. این مشکل در کلیت آمار تأثیر چندانی ندارد. ▫️ شمارش دقیق ترِ وام واژه های رایج در فارسی می تواند موضوع مقاله ای زبان شناختی باشد. امید است که دوستان زبان شناس با مراجعه به پیکره های زبانیِ برچسب زنی شده پژوهش های کامل تر و دقیق تری انجام دهند. ▫️ اینک شمار وام واژه های رایج در فارسی به تفکیکِ هر زبان: - واژه های فرهنگ: ٢١۸١۶ ( ١۰۰ درصد ) - واژه های فارسی ( و �زبان دیگر فارسی� ) : ۱۱۸۰٢ ( ۵۴. ۱۰ درصد ) - واژه های عربی: ۷۳۵۳ ( ۳۳. ۷۰ درصد ) - واژه های فرانسوی: ۱۸۳۵ ( ۸. ۴۱ درصد ) - واژه های ترکی / مغولی: ۲۷۸ ( ۱. ۲۷ درصد ) - واژه های انگلیسی: ۲۳۴ ( ۱. ۰۷ درصد ) - واژه های روسی: ۷۰ ( ۰. ۳۲ درصد ) - واژه های هندی / سنسکریت: ۶۶ ( ۰. ۳ درصد ) - واژه های یونانی: ٢۵ ( ۰. ۱۱ درصد ) - واژه های برگرفته از زبان های دیگر: ۱۵۳ ( ۰. ۷ درصد ) پ. ن: رسم الخط نگارنده در بازتاب این نوشتار حفظ شده است.
پاسخ به وودی و باقلوای خانگی : 1 - اصلیت خود را با نوشتن مطلبی دروغ و یاوه نشان دادید . 2 - شهریار تنها به دلیل اینکه مادرش گفته بود من نمی فهمم تو چی می نویسی دیوان ترکی حیدربابا را نوشت که از نظر وزن بسیار ضعیف است و من می توانم یکروزه با آن وزن 3 تا دیوان شعر بنویسم . ... [مشاهده متن کامل]
3 - در زبان فارسی تنها 200 واژه ترکی وجود دارد در حالیکه در ترکی بیش از 4300 واژه فارسی وجود دارد . 4 - عقده برای کسانی است مزه شیرینی نداشته اند و برای خود شیرینی ها کشورهای دیگر را می دزدند یا ما که تاریخ چند هزار ساله داریم . 5 - شعر حافظ احمد چلبی شاعر عثمانی: برای یک دم نیز ترک را انسان نشمار. برای یک دم نیز اگر باشد، با ترک یکی نباش. در دست ترک اگر شکر هم باشد، تبدیل به زهر می شود. از بریدن سر ترک غم مخور. اگر ترک پدرت هم بود، ترک را بکش. 6 - من از سال 76 از اینترنت استفاده می کنم و همواره یک نام کاربری داشته ام و زمانی مدیر ارشد یکی از بزرگترین انجمنهای ایران بوده ام و در بخش نقد سینما - تاریخ و فرهنگ - ادبیات و کامپیوتر مطلب می نوشتم .
استاد شهریار: آذربایجان کانونِ زبانِ پهلوی و نژادِ آریا بود آوا پارسی انجمن: استاد شهریار نه تنها یکی از چامه سرایانِ نامدارِ زبانِ پارسی در روزگار ما است که میهن دوستی آگاه نیز بود. این ایران دوستی او در چامه هایش، همچون سروده ی تختِ جمشید یا در ستایشِ فردوسی، بازتابی گسترده دارد. ... [مشاهده متن کامل]
شهریار که خود از آذرآبادگان بود و بدان بوم مهری بسیار داشت، آذربایجان دوستی اش برپایه ی ایران پرستی اش بود. از همین رو بود که گفت: ترکی ما بس عزیز است و زبانِ مادری لیک اگر �ایران� نگوید، لال باد از وی زبان مرد آن باشد که حق گوید، چو باطل رخنه کرد هم بایستد بر سرِ پیمانِ حق تا پایِ جان شهریار بدینجا نیز پیش از خواندنِ غزلِ �پر می زند مرغِ دلم با یادِ آذربایجان� می گوید: �کانونِ زبانِ پهلوی آذربایجان بوده، مرکزِ ایران آذربایجان بوده، کانونِ نژادِ آریا، دروازه ی شرق، دروازه ی غرب، همه، آذربایجان بوده است. �این گفته ها نشان دهنده ی آگاهیِ تاریخیِ شهریار است. او به نیکی از این راستیِ تاریخی آگاه بود که زبانِ آذربایجان پیش از ترک تازیِ ترکان گویشی از زبانِ پارسی با نامِ پهلویِ آذری بوده و بر همین پایه است که به روشنی گوید که �آذربایجان کانونِ زبانِ پهلوی بوده است�. او همین سخنان را در سروده ای دیگر، در پاسخ به بیگانه گرایانی که آذربایجانیان را به دروغ ترک می دانند و می خوانند، نیز بازگفته است: تو همایون مهدِ زردشتی و فرزندانِ تو پورِ ایران اند و پاک آیین نژادِ آریان اختلافِ لهجه ملیت نزاید بهرِ کس ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه ای صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان مادرِ ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر روزِ سختی چشمِ امید از تو دارد همچنان بی کس است ایران، به حرفِ ناکسان از ره مرو جان به قربانِ تو ای جانانه آذربایجان یا در سروده ی دیگرش در ستایشِ فردوسی: فلک یک چند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترک تازی کرد �وطن خواهی� در ایران خانمان بر دوش شد چندی به جز در سینه ها آتشکده خاموش شد چندی چو از شهنامه ، فردوسی چو رعدی در خروش آمد به تن ایرانیان را خونِ ملیت به جوش آمد زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش آمد زِ کنج ِ خلوتِ دل، اهرمن رفت و سروش آمد ( دیوان استاد شهریار، پوشینه ی دوم، تهران، کتابفروشی خیام، ۱۳۴۲، رویه های ۱۴۵ تا ۱۴۸ ) *** توچی پان ترک تجزیه طلب برای حرف جعلی خودت سند و مدرک داری البته سند مدرک معتبر من آن دوست گرامی تجزیه طلب اسم آوردی فرق دارم درضمن من خودم نسبت ترک دارم تمام تهمت که به زدی فقط و فقط به خدای اگر برای من بند کوچک دوست دارد بخاطر تهمت های زدی امیدوارم هیچ وقت خیر زندگی نبینی و به گردنت هست تو زندگی خودم هیچ وقت نمی بخشمت لینک پایین قرار می دهم صحبت های استاد گرامی عزیز زنده یاد شهریار گرامی است صوت این نوشته از صوت گفتاری ایشان است. ترک قوم عزیز گرامی هستند ولی مردم آذربایجان ترک نیستند. مردک در لینک پایین قرار دادم ترکمن هستند بیشتر قومی که کامل هستند قزاق قرقیزها هستند. خاستگاه واژه تاجیک تاجیک نام قبایل �داها� بوده، �سامانیان و�پارت ها�و�اشکانیان��دئی�، �تاجیک� و �دجیک� خوانده شده اند. برخی دیگر شواهدی دارند که تاجیک نامی است که�ترک ها�بر�ایرانیان�نهاده اند. از آنجا که ایرانیان پارسی گوی کلاهی تاج مانند بر سر می نهادند، ایشان را تاجی یا تجیگ نامیده اند. گروهی واژه تاجیک را از �تای� استخراج کرده، هم ریشه با کلمه یونانی �تگاس� به معنای پیشوا و �ددیک� یاد کرده اند. از ریشه �تژی��زبان سکایی�یادآوری گردیده است. به معنی صفت منسوب به واژه �تاج� نیز آمده است. پژوهش های اساسی دربارهٔ واژه �تاجیک� در نیمه اول قرن ۱۹ از طرف برخی دانشمندان غرب صورت گرفته است. در سال ۱۸۲۳ م. کلاپروت پژوهش پر محتوایی �در مورد مردم�بخارا�انجام داده بود. هرچند این پژوهش به چاپ نرسید ولی با ادامه آن ژ. سن مارتن یکی دیگر از پژوهشگران غربی طی مقاله واژه �تاجیک� را بر فارسی زبانانی اطلاق کرد که در�فارس� ( ایران امروزی ) ، �خراسان� ( افغانستان�امروزی ) و بخشی از ماوراءالنهر ( تاجیکستان�امروزی ) سکونت دارند. او می نویسد که واژه تاجیک همان نام قبایل �دئی� است که�پارت ها�و اشکانیان بنام �دئی�، �تاجیک� و �دجیک� خوانده می شدند. سن مارتن اضافه می کند که هرسه شکل آوایی این نام �دئی�، �تاجیک� و �دجیک� از نگاه آواشناسی قابل قبول است. پس از اینجا چنین بر می آید که�پارت ها�خود را تاجیک می نامیدند. دانشمند دیگری بنام آ. برنشتام پیدایش نام تاجیک را قبل از دوران�عرب�دانسته وآن را منسوب به�زبان تاجیکی�کهن مردمان�تخارستان�دانست و قدمت تاریخی آن را به هزارسال قبل از میلاد می رساند. او نام تاجیک را از ریشه �تژی��زبان سکایی�می داند. و نیز پژوهش های تازه رابطه تنگاتنگ واژه تاجیک را با بنیاد آریائی آن ثابت کرده، آن را نام مردمانی آریایی می دانند که در سرزمین آریانای بزرگ زندگی می کردند. فرهنگنامه های پارسی دری یا کلاسیک نیز در شرح نام تاجیک اطلاعات ارزنده ای دارند که ذکر برخی از آنها ارزشمند می باشد. از جمله در �فرهنگ شرفنامه منیری� آمده است که �تازیک – غیر عرب و غیر ترک� در فرهنگ�برهان قاطع��تازیک و تاژیک بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد� �طایفه غیر عرب باشد�، �آن که ترک و مغول نباشد، �، در فرهنگ لغات ترکی به معنی اهل فارس نوشته اند" غیاث اللغات، �آنندراج�و برخی فرهنگ نامه های دیگر شرح بیشتری برای این نام آورده اند. در واژه نامه انگلیسی آکسفورد واژه تاجیک بمعنی �پارسی� و کسی که نه عرب و نه ترک و مغول باشد، تعریف شده است. بهار�در سبک شناسی آورده است: آریاییان از قدیم به مردم اجنبی �تاچیک� یا �تاژیک� می گفته اند، چنان که�یونانیان�را �بربر� و اعراب را �اعجمی� یا �عجم� می نامیدند. این لفظ در زبان فارسی دری، �تازی� تلفظ شد و رفته رفته خاص اعراب گردید، ولی در توران و ماوراءالنهر لهجه قدیم باقی و به اجانب �تاچیک� می گفتند و بعد از اختلاط�ترکان آلتایی�با فارسی زبانان آن سامان، لفظ �تاچیک� بهمان معنی داخل�زبان ترکی�شد و فارسی زبانان را �تاجیک� خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد. — محمد تقی بهار در ادبیات ترکی - فارسی فاتحان دودمان تیمور و بابر، واژه تاجیک را به منشی های فارسی زبان اطلاق می کردند. استاد محیط طباطبائی پژوهشگر و محقق ایرانی می نویسد که: �آریاییان را در جنوب سرزمین پهناور آریانای بزرگ به جهت تمایز از اقوام عرب، عجم می نامیدند به همین منوال در شمال آریانای بزرگ، قوم آریایی را به منظور تشخیص از اقوام ترک و مغول، تاجیک می نامیدند. پس تاجیک همان عجم و پارسی زبان است. � ژنتیک هاپلوگروپ غالب پدری در میان تاجیک های امروزی هاپلوگروپ R1a Y - DNA است. ۴۵٪ از مردان تاجیک دارای R1a ( M17 ) ، ~18% J ( M172 ) ، ~8% R2 ( M124 ) و ~8% C ( M130 و M48 ) هستند. تاجیک های�پنجکنت�۶۸ درصد R1a، تاجیک های�خجند�۶۴ درصد R1a به دست می آورند. فراوانی بالای هاپلوگروپ R1a در تاجیک ها احتمالاً نشان دهنده یک اثر بنیان گذار قوی است. بر اساس آزمایش ژنتیکی دیگر، ۶۳ درصد از نمونه های مرد�تاجیکستان�از تاجیکستان دارای R1a هستند می شود در حدود ۱۰٪ از تاجیک ها موی بلوند دارند، که بیشتر در ناحیهٔ زرافشان و پامیر فراوانند. منبع. ژنتیک Around the Roof of the World. Nicholas Shoumatoff, Nina Shoumatoff ( 2000 ) . �University of Michigan Press. p. 9 https://books. google. com/books?id=zZaQB6tZhz8C&pg=PA9&dq&hl=en#v=onepage&q&f=false منابع ها. Country Factfiles. �— Afghanistan, page 153. // Atlas. Fourth Edition. Editors: Ben Hoare, Margaret Parrish. Publisher: Jonathan Metcalf. First published in Great Britain in 2001 by Dorling Kindersley Limited. London:�دورلینگ کیندرزلی، 2010, �TAJIKISTAN�. CIA. ۱۲ https://archive. org/details/sim_central - asian - survey_1996 - 06_15_2/page/213 https://www. tandfonline. com/doi/abs/10. 1080/02634939608400946 Karl Cordell, "Ethnicity and Democratisation in the New Europe", Routledge, 1998. p. 201: "Consequently, the number of citizens who regard themselves as Tajiks is difficult to determine. Tajikis within and outside of the republic, Samarkand State University ( SamGU ) academic and international commentators suggest that there may be between six and seven million Tajiks in Uzbekistan, constituting 30% of the republic's 22 million population, rather than the official figure of 4. 7% ( Foltz 1996; 213; Carlisle 1995:88 ) . Lena Jonson ( 1976 ) "Tajikistan in the New Central Asia", I. B. Tauris, p. 108: "According to official Uzbek statistics there are slightly over 1 million Tajiks in Uzbekistan or about 3% of the population. The unofficial figure is over 6 million Tajiks. They are concentrated in the Sukhandarya, Samarqand and Bukhara regions. Russian 2010 Census results; see also Ethnic groups in Russia This figure only includes Tajiks from Afghanistan. The population of people from Afghanistan the United States is estimated as 80, 414 ( 2005 ) . United States Census Bureau. "US demographic census". Archived from the original on 12 February 2020. Retrieved 2008 - 01 - 23. Of this number, approximately 65% are Tajiks according to a group of American researchers ( Barbara Robson, Juliene Lipson, دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در ایست بی، Mariam Mehdi ) . Robson, Barbara and Lipson, Juliene ( 2002 ) "Chapter 5 ( B ) - The People: The Tajiks and Other Dari - Speaking Groups" Wayback Machine The Afghans – their history and culture Cultural Orientation Resource Center, Center for Applied Linguistics, Washington, D. C. , OCLC 56081073 Ethnic composition of the population in Kyrgyzstan 1999–2007" . Archived from the original ) on 13 November 2013. Retrieved 2012 - 06 - 11. "塔吉克族". �www. gov. cn. Retrieved�6 December�2016 This figure only includes Tajiks from Afghanistan. The population of people with descent from Afghanistan in Canada is 48, 090 according to Canada's 2006 Census. Tajiks make up an estimated 27% of the population of Afghanistan. The Tajik population in Canada is estimated from these two figures. �Ethnic origins, 2006 counts, for Canada�بایگانی شده�در ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۳ �Wayback Machine. "State statistics committee of Ukraine – National composition of population, 2001 census ( Ukrainian ) https://2001. ukrcensus. gov. ua/results/nationality_population/nationality_popul1/select_5/?botton=cens_db&box=5. 1W&k_t=00&p=75&rz=1_1&rz_b=2_1 &n_page=4 John Perry ( ۲۰۰۹ - ۰۷ - ۲۰ ) . �TAJIK i. THE ETHNONYM: ORIGINS AND APPLICATION� https://iranicaonline. org/articles/tajik - i - the - ethnonym - origins - and - application B. A. Litvinsky, Ahmad Hasan Dani ( 1998 ) . History of Civilizations of Central Asia: Age of Achievement, A. D. 750 to the end of the 15th - century. Excerpt: ". . . they were the basis for the emergence and gradual consolidation of what became an Eastern Persian - Tajik ethnic identity. " pp. 101. UNESCO Tajikistan�. www. newworldencyclopedia. org https://didpress. com/بلخ؛ - کتیبه - شاه - اسماعیل - سامانی، - هدیه - عط/ Felmy, Sabine ( 1996 ) . The voice of the nightingale: a personal account of the Wakhi culture in Hunza. کراچی: انتشارات دانشگاه آکسفورد. https://books. google. com/books?id=gTtuAAAAMAAJ&q آخند زاده، عارف حسن خان ( ۲۰۲۳ - ۰۱ - ۲۳ ) . �نگاهی بر جامعه تاجیک در پاکستان�. عارف حسن آخندزاده. آریا پرس https://www. panjshirnews. com/news/2749/درنگی - مفهوم - هویت - تاجیکی - خراسانی - فرهنگ - زبان - فارسی - افغانستان https://www. rudabe. com/archives/5019?amp=1 آخر یک حرف پان ترک تجزیه طلب نفهمیدم هندی ها فرهنگ تمدن داشتم شما چی داشتید شمالی داشتید اگر دارید منبع معتبر که ندارید بگویید من فارس نیستم ولی خیلی عجیبه که فارس هیچ چی شونم شیبه هندی نیست به جز زبان هندی فارس ها قوم دیگر ایران خارج ایران تاجیک پشتو انگلیسی فرانسوی هندی آلمانی می دانم چرا شما پانترکان با زمین زمان مشکل دارید به چی توهین می دانید ویدئو اعتراض به پانترکیست ها در یکی از فیلم های قدیمی باکو !!! در این فیلم ( Otel otağı ) که در سال ۱۹۹۸ ساخته شده است، فردی که پژوهشگر و محقق جمع است می گوید؛ �علم را قبول کنیم و برای این ملت دنبال پدر دروغین نگردیم. . . ترک ها از قرن۱۱ آمدند. . . این ملت را به دم ترک ها نبندید. . . � پاینده ایران از فرات تا جیحون با کانال �مهرگان پویا� #چپ #پان لینک قرار می دهم. تلگرام هست. لینک اول سایت دوم در تلگرام هست. خواهش می کنم آبادیس انتشار بدهد. هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش بی رگ ریشهش هست و خانوادم تمام.
کاربر woodi بعضیا عقده ای هستن و میخواهند با واقعیت مبارزه کنن احتمالا نونشون سودشون در عقده ای بودن و دفاع از جعلیاته💫
به نظر میرسه کاربر آرش NK و رضا مدیاتک یک نفر هستن مشابه هم صحبت میکنند و البته که حرفها و سخن رانی هاشون همگی بدون مستندات و از روی غرض و کینه هست اگر دقیق بررسی کنید به نتیجه هم میرسید یه سری عکس مردم زشت پیدا کردن که بیشتر شبیه بیابون نشین های تاجیکستان و دست فروشای هندوستانیه میگن اینا ترکن !!! ... [مشاهده متن کامل]
چهره ی ترک میشه المیرا تورسین بازیگر قزاقستانی ! ایا این بازیگر تفاوتی با چهره ی یک بازیگر از آذربایجان داره ؟ چهره ی یه ترکمن صحرای واقعی میشه سردار آزمون آیا سردار چشم بادومیه ؟ چهره ی یه آذربایجانی واقعی میشه جناب شهریار آیا شهریار چشم بادومیه ؟ والا شما باید ببینی چهرت برای کجاست که تیره پوستی ! این چهره ها که در ایران هست بخاطر غالب بودن قومیت ترک به ایران هست و چهره ترکی هست میگه شهریار شاعر تبریزی گفته زبان قبلی مردم ترکی نبوده !! کی چنین حرفی زده ؟ ما از شهریار شعری داریم در ستایش ترکی که تو سایت گنجور هست و اونجا واضح گفته فارسی و حتی عربی از ادبیات ترکی سرقت میکنند و یک گوینده ی ترک زبان نباید فارسی را به زبانش مخلوط کنه چون اصالت زبان و زیباییش از بین میره حالا یه عده شدن کاسه داغتر از آش که نداشته هاشون رو بپوشونن شعر شهریار : تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته کلی دیل اولماز اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز اؤز شعرینی فارسا – عربه قاتماسا شاعیر شعری اوخویانلار ، ائشیدنلر کسیل اولماز فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش � صابیر � کیمی بیر سفره لی شاعیر پخیل اولماز تورکون مثلی ، فولکلوری دونیادا تک دیر خان یورقانی ، کند ایچره مثل دیر ، میتیل اولماز
منبع. عکس کتاب لغت نامه دهخدا از آبادیس خواهش می کنم انتشار بدهد و حرف کسانی منبع درست یا معتبر ندارد را انتشار ندهد هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش بی رگ ریشهش هست و خانوادم دوستانی می توانند از طریقه کتاب لغت نامه دهخدا بخش در واژه پارس آبادیس ببینید منبع یکی هست تمام. ... [مشاهده متن کامل]
در لغت نامه دهخدا که در خود آبادیس جمله یا واژه به اسم بارس نیست این جمله در فارسی وجود خارجی نداره ولی در زبان اسپانیایی هست. واژه پارس. ( اِخ ) صورتی دیگر از کلمه فارس�است. منسوب به قوم پارس َ از قبایل آریائی ایران. و سپس این کلمه بر تمام مملکت ایران اطلاق شده است برای تاریخ پارس رجوع به کلمه�فارس�شود : ... [مشاهده متن کامل]
چنان بد که در پارس یکروز تخت نهادند زیر گل افشان درخت. فردوسی. و بوعل سیمجور میخواست که از�گرگان�سوی پارس و�کرمان�رود و آن ولایت بگیرد که هوای گرگان بد بود. ( تاریخ بیهقی ) . عامل به فرمان او [ بزرجمهر ] را بفرستاد و خبر در پارس افتاد که بازداشته رافردا بخواهند برد. ( تاریخ بیهقی ) . و چون بلاد عراق و پارس بدست لشکر اسلام فتح شد. . . ( کلیله و دمنه ) . چنین گوید برزویه طبیب مقدم اطبای پارس. ( کلیله و دمنه ) . تا آنرا بحیله ها از دیار هند به مملکت پارس آوردند. ( کلیله و دمنه ) . اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست تا بر سرش بود چو توئی سایه خدا. سعدی. شمس رضی ز سوی سجستان رسید باز دیده حدود پارس و�مکران�رسید باز. ابوبکر احمد الجامجی. پارس. ( اِخ ) نام پسر پهلوبن سام که گویند اصطخر بناکرده اوست. ( برهان ) . پارس. ( اِخ ) نام یکی از پهلوانان ایران بعهد یزدگرد ( ؟ ) . پارس. ( ترکی ، اِ ) جانوری است شکاری کوچکتر از پلنگ. ( برهان ) . یوز. فهد. وَشق. و پارس بدین معنی ترکی است. پارس. ( اِ ) آواز سگ. بانگ سگ. علالای سگ. عَوعَو. هفهف. عفعف. وَغواغ. وَعوع. وَکوَک. نوف. - پارس کردن ؛ عوعو کردن سگ. نوفیدن. بانگ کردن سگ به شب چون غریبی نزدیک شود. - امثال : سگ در خانه صاحبش پارس میکند ؛ یعنی هر کس در خانه خویش یا نزد کسان و اقربای خود شجاع است. پارس. [ س َ ] ( اِخ ) نام سرزمین پارس. رجوع به فارس و پارس و رجوع به بلادالخاضعین شود. پارس. [ س َ ] ( اِخ ) نام قوم پارسی. رجوع به فارس شود. پارس. [رُ ] ( اِخ ) جزیره ای از گنگبار سیکلاد بجنوب دِلس و بدانجا مرمرهای سفید و زیبای مشهور بوده است. مولد آرشیلوک. صاحب 7700 تن سکنه و عاصمه آن به همین نام دارای 2700 تن سکنه است. منبع . لغت نامه دهخدا البته مگه پان ترک مدرک دارم پان تجزیه طلب هیچی دارند فقط حرف های بدون سند و مدرک می زنند هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش بی رگ ریشهش هست و خانوادم تمام این ویدئو از اینستاگرام هستند. ویدئو اول درباره پارس یا فارس ویدئو دوم آیا پارس می کند یا پاس می کند ویدئو درباره واژه ق قاف و غ هست�
♦️ از اشعار نظامی گنجوی نزدیک به ۴۰۰۰ نسخه خطی وجود دارد، در بیشتر نسخه های قدیمی، شعر � همه عالم تن است و ایران دل . . . � آمده، یک نسخه را علم کرده اند که در بیت نخست به جای � ایران � گفته � آنان � ولی در بیت بعدی � ایران � آمده، که این قسمت را هم بریده اند : ) تا مخاطب متوجه موضوع نشود ! باتوجه به همین بیت بعدی که بریده اند و مقایسه با سایر نسخ، کاملا مشخص است که این اشتباه کاتب بوده است که ایران را آنان نوشته است ... [مشاهده متن کامل]
🔹 در نسخه شناسی و تصحیح متون، نسخه های قدیمی تر و رواج واژگان در اکثریت نسخ را درنظر می گیرند. تقریبا در همه نسخ خطی پنج گنج نظامی، واژه � ایران � در شعر معروف او آمده است 🆔 @iranzamin777 🆔 Admin @f777kim
❌ داداچ یک کم برو اون ور تر ببینیم بقیه شعر رو که بریدی چی میگه ؟ 😄 💥 این آخرین پستی است که در آن به این مزدور #جاعل می پردازیم، فقط هم برای اینکه اوج تحریف و جعل این بی شرف ها را ببینید، وگرنه یک ذره ارزش بحث ندارند ! 🆔 @iranzamin777 🆔 Admin @f777kim .
خاستگاه اصلی مردمان ترک تبار، آلتای و سیبری است و این مردمان از�نژاد زرد�هستند. �در در نوشته های کهن چینی، قرقیزها را مردمانی سفیدپوست با موهایی عمدتاً زردرنگ، بور با چشمانی آبی و شبیه به اروپایی های امروزی توصیف کرده اند. �اما نوشته های تاریخی بعدی، اطلاعاتی دربارهٔ چگونگی ناپدید شدن تدریجی این ویژگی های ظاهری قرقیزها و درنهایت زردپوست شدن آن ها به دست نمی دهند. �اقوام ترک به تدریج در�غرب آسیا، �خاورمیانه، �آسیای کوچک�و�اروپای شرقی�پراکنده شدند. در جریان این مهاجرت ها بخش های بزرگی از مردمان هندواروپایی نواحی جدید نیز به مرور ترک زبان شدند. ... [مشاهده متن کامل]
براساس پژوهش ژنتیکی، هاپلوگروپ مربوط به اقوام ترک تبار باستانی، �هاپلوگروپ Q�می باشد که بیانگر تبار مشترک میان�هون ها، بومیان آمریکا و�گوک ترک ها�می باشد. بیشترین شیوع این هاپلوگروپ در آسیا مربوط به کشور ترکمنستان حدود ۵۰٪ و نواحی ترک نشین روسیه است هاپلوگروپ پدری شایع میان ترکمن های اغوز تبار، �هاپلوگروپ Q�حدود ۴۵٪ است که منشأ در سیبری دارد، این هاپلوگروپ تنها در حدود ۴٫۵٪ در مردم آذری وجود دارد که سهم حدود ۱۰٪ از تبار ترکی - سیبریایی را بیان می کند. �همچنین هاپلوگروپ اصلی مردم آذربایجان، �هاپلوگروپ J2�می باشد حدود ۴۰٪ که منشأ در غرب آسیا و خاورمیانه دارد که بیانگر آنست که جمعیت آذربایجان منشأ از مردمانی دارد که پیش از آریایی ها و ترکها در ایران زندگی می کردند. گمانه زنی ها بر حسب قلمرو تاریخی؛ مردم�کادوسی�است. بررسی�دی ان ای�در�ترکیه�نشان می دهد که مردم ترکیه نوادگان مردم مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی ( آسیایی ) و�کرد�هستند که در سده های معاصر ترک زبان شده اند و ازلحاظ ژن از نژاد ترک ( زردپوست�مغول سان ) بهرهٔ بسیار کمی برده اند. �درمورد ترک زبانان آذربایجانی نیز این قضیه صادق است که ازلحاظ ژن به سان مردمان ایرانی و قفقازی هستند. �۷۰–۷۶ درصد مردم�ترکیه�بر اساس آمارهای دولتی، ترک هستند. �در برآورد ۲۰۱۲ مؤسسه آمار ترک استات ( The Turkish Statistical Institute ( TurkStat ) ) ، جمعیت�کردهای�ترکیه بیش از ۲۲ میلیون نفر ( ۲۲٬۶۹۱٬۸۲۴ ) و بیش از سی درصد از جمعیت ۷۴٬۷۰۰٬۰۰۰ نفری ترکیه را تشکیل می دهد که حدود ۱۴ میلیون نفر در�کردستان ترکیه�و بقیه در سراسر ترکیه به خصوص شهرهای�استانبول، �آنکارا�و�ازمیر�پراکنده هستند که به این ترتیب درصد ترک های ترکیه کم تر از ۷۰ درصد خواهد بود. منبع. محسنی، محمدرضا، ۱۳۸۹:�پان ترکیسم، ایران و آذربایجان، انتشارات سمرقند، ص۸۹ China Inside Out. به کوشش P�l Nyiri و Joana Breidenbach. ص. �۱۹۳ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد ( ترجمه دکتر غفار حسینی ) ( ۱۳۷۶ ) . �تاریخ ترک های آسیای میانه. تهران: توس. صص. �۴۴. � https://www. eupedia. com/europe/Haplogroup_Q_Y - DNA. shtml ورود به ایران دودمان غَزنَوی یا غزنویان ( ۱۱۸۶–۹۷۷ میلادی ) اولین دودمان ترک تبار بود که بر ایران حکومت کردند، غزنویان یک سلسلهٔ ترک نژاد با فرهنگ ترکی - ایرانی، پارسی گوی و مسلمان بود. شهرت این سلسله، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده است. پادشاهان غزنوی حامی زبان و ادبیات پارسی بودند به گونه ای که رنسانس زبان، فرهنگ و ادبیات فارسی را در دوره غزنوی در قرن یازدهم میلادی می دانند. � دانشمندان و شعرایی مانند فردوسی، ابوریحان بیرونی، فرخی سیستانی ، عنصری� به دربار سلطان محمود دعوت شدند. با فتح ری و اصفهان به دست سلطان محمود، ادبیات فارسی در آذربایجان و عراق عجم گسترش یافت. با فتح شمال هند توسط سلطان محمود غزنوی، فرهنگ و ادبیات فارسی به لاهور راه یافت، لاهور، تحت حکومت غزنویان در قرن یازدهم به یک مرکز مهم فرهنگی زبان و ادبیات پارسی تبدیل شد. منبع. https://www. britannica. com/topic/Ghaznavid - dynasty https://books. google. com/books?id=18eABeokpjEC&pg=PA430#v=onepage&q&f=false B�wering, Gerhard; Crone, Patricia; Mirza, Mahan ( January 1, 2012 ) . The Princeton Encyclopedia of Islamic Political Thought. Princeton University Press. pp. 410–411. • Bosworth, C. E. ( 1968 ) . "The Development of Persian Culture under the Early Ghaznavids". �Iran. Taylor & Francis, Ltd. Vol. 6. • Sharlet, Jocelyn ( 2011 ) . �Patronage and Poetry in the Islamic World: Social Mobility and Status in the Medieval Middle East and Central Asia. Tauris Academic Studies. • Spooner, Brian; Hanaway, William L. ( 2012 ) . �Literacy in the Persianate World: Writing and the Social Order. University of Pennsylvania Press. • Ahmadi, Wali ( 2004 ) . "The Institution of Persian Literature and the Genealogy of Bahar's "Stylistics"". �British Journal of Middle Eastern Studies. Taylor & Francis, Ltd. Vol. 31, No. 2 ( Nov. ) . سلسله های ترک تبار و زبان فارسی �ظهور کردند که آثارشان به فارسی است. دوران فرمانروایی گورکانیان هند با دورهٔ فرمانروایی دودمان صفوی در ایران هم زمان است که این خود به گونه ای ناخواسته یکی از عوامل مؤثر در نیرو گرفتن زبان پارسی در هند به شمار می رود. نوع نگاه پادشاهان صفوی به ادبیات و فرهنگ به گونه ای بود که شاعران و نویسندگان ایران را از بخشش و نواخت پادشاهان صفوی ناامید می کرد و آنان گاه ناگزیر و گاه مشتاقانه رهسپار دربار ادب پرور گورکانی می شدند. �در این دوره، هنر هند با هنر و ادبیات پارسی ادغام شد. چرا این ترکان فاتح، وزیران خود را از ایرانیان برمی گزیدند؟ چرا تشکیلات اداری و دولتی خود را به دست ایرانیان می سپردند؟ چرا به جای زبان ترکی - که زبان مادری و قوم و قبیلهٔ ایشان بود - زبان فارسی را به عنوان زبان اداری و ادبی سرزمینهای تحت تصرف خود به کار می بردند و در رواج آن حتی در سرزمینهای غیر ایرانی - به طور غیرمستقیم - می کوشیدند؟ چرا در دربارهایشان در بین تمام شاعران و نویسندگان و عالمان پارسی زبان یک شاعر یا نویسنده یا عالم ترک یا ترک زبان حضور نداشت که آثاری از خود به ترکی بر جای بگذارد؟ چرا این ترکان نو مسلمان متعصب - که حتی برای ادای �نذر� و کسب ثواب اخروی به سرزمینهای غیر مسلمانان حمله می بردند تا گروهی را به بردگی بگیرند و جمعی زیاد را بکشند و با غنیمتهای بسیار به سرزمین خود بر گردند، و البته سهم خلیفه را هم به بغداد بفرستند تا تردیدی در این امر باقی نماند که تمام لشکرکشیهای ایشان برای گسترش دین مبین اسلام بوده است - اجازه می دادند در دربارهای ایشان مراسم و آیینهای ایرانی و پارسی به مانند جشنهای نوروز و مهرگان و سده با تشریفات خاص برپا گردد در حالی که از برگزاری یک جشن و آیین ترکی در دربار ایشان حتی نامه به میان نیامده است؟ و… پاسخ همهٔ این پرسشها و سؤالهای مقدّر دیگر در این باب چیزی جز این نیست که این ترکان بیابانگرد مهاجم که قرنها بر ایران حکمرانی کردند، حامل تمدن و فرهنگ و زبان و ادبی غنی نبودند. آنان حتی قواعدی مکتوب به مانند یاسای چنگیزی نیز در دست نداشتند تا ایرانیان مغلوب را به اجرای آن مجبور سازند. علت اساسی ایرانی ماندن ایرانیان و ترک نشدن ایشان را در این شرایط دشوار، از یک طرف، و ایرانی شدن اکثر این ترکان را به مرور زمان در این قرون، تنها در فرهنگ ایران و زبان و ادب فارسی و عشق ایرانیان به حفظ میراث پدران خود باید جست، همچنان که پیش از این نیز به همین طریق از چنگ تازیان جان به سلامت برده بودند. منبع. "Encyclopedias and Dictionaries", �Encyclop�dia Britannica, Vol. 18� ( به انگلیسی ) ( 15th edition�ed. ) , Encyclop�dia Britannica, Inc. , 2007, p. �257–286 Kenneth Kister ( ۱۹۹۴ ) ، �Kister's Best Encyclopedias: A Comparative Guide to General and Specialized Encyclopedias، Oryx Press، � https://www. britannica. com/topic/Seljuq Andre Wink, �Al - Hind: The Making of the Indo - Islamic World, Vol. 2, 16. �–�via�Questia� ( دبیری نژاد، بدیع الله. صص۵۷–۶۰. • Bosworth, C. E. ( 1968 ) . "The Development of Persian Culture under the Early Ghaznavids". �Iran. Taylor & Francis, Ltd. Vol. 6. • Notghi, Hamid; Sabri - Tabrizi, Gholam - Reza ( 1994 ) . "Hail to Heydarbaba: A Comparative View of Popular Turkish & Classical Persian Poetical Languages". �British Journal of Middle Eastern Studies. Taylor & Francis, Ltd. Vol. 21, No. 2. • Meisami, J. S. ( 1993 ) . "The Past in Service of the Present: Two Views of History in Medieval Persia". �Poetics Today:Cultural Processes in Muslim and Arab Societies: Medieval and Early Modern Periods. Duke University Press. Vol. 14, No. 2, ( Summer ) . ملا احمد تتوی، آصف خان قزوینی ( ۱۳۸۲ ) . �تاریخ الفی. ج. �اول. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی. ص. � جلال متینی. ��زبان فارسی و حکومتهای ترکان�. �پارسی انجمن. https://parsianjoman. org/?p=6698
. 🔴 چشم بادامی بودن بسیار هم زیباست ؛ یکی از مشخصه های اصلی ترکان . . . 🔹 مولانا بارها به ویژگی های ظاهری ترکان در اشعار خود اشاره می کند، ازجمله � تنگ چشمی � ؛ چون ترکان در زمان مولانا همان ترکان با ظاهر اصیل مردمان آسیای میانه بودند و هنوز بخش بزرگی از مردمان قفقاز و خاورمیانه �ترک زبان� نشده بودند ... [مشاهده متن کامل]
ترک خندیدن گرفت از داستان چشم تنگش گشت بسته آن زمان دو �چشم� ترک خطا را چه ننگ از �تنگی� رزق مرا فراخی از آن �چشم تنگ� توست بلند همتی و �چشم تنگ� ترک مرا 🔹 در مبحث فنوتیپ چشم های کشیده و تنگ ( Almond / Monolid Eyes / Mongoloid ) ویژگی اپیکانتوس � Epicanthic fold � مطرح است که بیشتر در میان مردم آسیای شرقی، مرکزی و شمالی دیده می شود. چشمان مردم این مناطق برای محافظت در برابر آب و هوای سرد اقلیم های سیبری، اشعه شدید مناطق خشک و بیابانی مغولستان، گرد و غبار استپ های آسیای میانه به این صورت تکامل پیدا کرده است نکته : مردمان هزاره در افغانستان که امروزه به زبان پارسی دری سخن می گویند، از نوادگان اصلی ترک مغولان هستند که در گذر زمان و درنتیجه مهاجرت ها، پارسی زبان شده اند 🆔 @iranzamin777 🆔 Admin @f777kim .
. 🔴 زمانی که مولانا از � ایران � و مولفه های � هویت ایرانی � یاد میکرد، هنوز کلمات � ترکیه، افغانستان و ازبکستان � ساخته نشده بودند و خبری از این مرزهای جعلی نبود که حالا مدعی این شخصیت بزرگ ایرانی هستند ! ... [مشاهده متن کامل]
🔹 مولانا با اینکه شاعری درباری و حماسه سرا نبود ولی به خوبی با هویت ایرانی خود آشنا بود، او چند بار از � ایران � یاد می کند ؛ از پادشاهان اساطیری و تاریخی ایران یاد می کند ( از فریدون و جمشید تا داریوش #هخامنشی و نوشروان و کیقباد ) به درفش کاویانی و فر ایزدی و #همای سعادت و سیمرغ و دین زرتشتی و آتشکده ها اشاره می کند، بیش از ۷۰ بار از � #رستم دستان � یاد می کند، بارها به زبان مادری خود � #پارسی � در برابر زبان های دیگر افتخار می کند، به خوبی با جشن های ایران باستان همچون مهرگان و نوروز و سده آشنا بود . . . ♦️ مولانا با مهم ترین داستان اساطیری آریایی ها، یعنی تقسیم جهان توسط فریدون میان سه فرزند خود و تشکیل ایران و توران آشنا بوده است : ز جوش بحر آید کف به هستی دو پاره کف بود ایران و توران . گاه بدزدی، ره ایران زنی گاه روی شحنهٔ توران شوی . 💥 حتما تصاویر را ببینید . . . . 🆔 @iranzamin777 🆔 Admin @f777kim .
هیچ سند مدرکی داری داری رو البته معتبر هیچی نداری اصالت صفویه کرد هستند کهن ترین اثر نوشته شده دربارهٔ تبارنامهٔ خاندان صفوی و نیز تنها نوشته ای در اینباره که به پیش از سال ۱۵۰۱ میلادی بازمی گردد کتابی با نام�صفوةالصفا�است�و�ابن بزاز اردبیلی�آن را نوشته است که خود وی از مریدان شیخ صدرالدین اردبیلی پسر�شیخ صفی الدین اردبیلی�بوده است. بر اساس نوشتهٔ ابن بزاز �شیخ صفی الدین از نوادگان یک نجیب زاده�کرد�به نام�فیروزشاه زرین کلاه�بوده است. ��نیای پدری خاندان صفوی بر اساس کهن ترین ویرایش خطی کتاب صفوه الصفا به شرح زیر است: ... [مشاهده متن کامل]
شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحق بن شیخ امین الدین جبراییل بن قطب الدین بن صالح بن محمدحافظ بن عوض بن فیروزشاه زرین کلاه. صفویان برای هر چه بیشتر مشروعیت بخشیدن به حاکمیتشان در جهان شیعه، خودشان را از تبار�محمد�برمی شمردند�و به همین دلیل احتمالاً نوشته های ابن بزاز را دست کاری کرده�و نشانه های اصالتشان در خاندان صفوی را تاریک و گنگ ساختند. �به نظر می رسد امروزه میان پژوهش گران و تاریخ دانانِ دودمان صفویه، این هم نظری وجود دارد که اصالت خاندان صفوی به کردستان بازمی گردد�که در�سدهٔ یازدهم میلادی�به�آذربایجان�کوچ کرده و در اردبیل جای گزیده اند. از این رو امروزه بیشتر پژوهش گران بر اساس اصالت شیخ صفی الدین اردبیلی، خاندان صفوی را از تبار�کردها�می دانند و به همین روی، صفویان اصالتاً یک خاندان�ایرانی زبان�به شمار می رود. �از سویی دیگر بر اساس کتاب�نزهت القلوب�حمدالله مستوفی�که معاصر با�شیخ صفی الدین�زندگی می کرده است او را یک سنی�شافعی�معرفی می کند، آیینی که امروزه هم بیشتر مردم کرد از آن پیروی می کنند. شعور زیاد دربیاوری تمام مدرک رو می کنم حرف شهریار نشان می دهم ویدئو ببینیم بررسی ژنتیکی اقوام ایران ببینیم آیا مردم آذربایجان ترک هستند؟! البته مگه پان ترک مدرک دارم پان تجزیه طلب هیچی دارند فقط حرف های بدون سند و مدرک می زنند هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش هست و خانوادم
حرفم رو درست کنم هر وقت منطق نیست جان در عذاب هست. 🔴 ژنتیک کلید حل موضوعات � مهاجرت زبانی � / مهاجرت از ایران به #هند . . . هاپلوگروه L1 - M22 از کروموزوم Y حدود ۲۰۶۰۰ سال پیش در غرب آسیا ( محدوده فرهنگی - زبانی ایران بزرگ ) شکل گرفت و بعدها با مهاجرت های انسانی از ایران به هند، بر جمعیت های باستانی آن سرزمین تاثیر گذاشت و امروزه در قوم التصاقی زبان � #دراویدی � در جنوب هندوستان دیده می شود. این ثابت می کند که برخی ریشه های زبان دراویدی تحت تاثیر زبان های ایرانی در دوران کهن، به وجود آمده اند، نه برعکس ! ... [مشاهده متن کامل]
( ( . . ما دو گروه جمعیت L1 - M22 را در طول هولوسن اولیه مشخص کردیم. یکی با گذار نوسنگی غرب آسیا گسترش یافت. دیگری حدود ۶ - ۸ هزار سال پیش، به آسیای جنوبی نقل مکان کرد اما گسترشی نشان نداد. این گروه احتمالاً در گسترش زبان های دراویدی مشارکت داشتند. این دودمان L1 - M22 آسیای جنوبی ۳ - ۴ هزار سال پیش، همزمان با معرفی اصل و نسب استپی، گسترش یافتند. . ) ) . 🔹 این مقاله که امسال در مجلات معتبر iscience و ScienceDirect منتشر شده است به خوبی روند مهاجرتی از ایران به هند و�تاثیر ایلامی بر دراویدی و تمدن هارپان را شرح داده 👈 مقاله اصلی 🆔 @iranzamin777 🆔 Admin @f777kim . یکسان بودن تبار ایلامیان و پارسیان پژوهشگر ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺭﻧﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ 3500 ﺗﺎ 6000 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻮﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺖ. ﺩﺭ ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ 1386 ﺗﺎ 1388 ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﺮﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺵ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ او ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ 8 ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﯾﻼﻣﯽ ( ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺷﻮﺵ ﻭ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ 1500 ﺗﺎ 2000 ﭖ . ﻡ ) ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﺭﮐﺮﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﻮﻡ ﻧﮕﺎﺭﺍﻧﻪ ( ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ) ﻭ ﻧﯿﺰ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ( 17 ﻧﻤﻮﻧﻪ ) ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪُ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﺒﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺧﻮﺯﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺩﺯﻓﻮﻝ، ﺩﺭ ﺳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﯾﻼﻣﯿﺎﻥ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﯿﻠﮑﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺮﯾﻨﮕﯽ 6000 ﺳﺎﻝ، ﻣﺎﺭﮐﺮ M17 ﻭ R1a ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪ . ﻫﺎﭘﻠﻮ ﮔﺮﻭﻩ M17 ﺷﺎﺧﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺳﺘﻪ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ : ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ P ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺧﺎﻭﺭﯼ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﺳﻼﻭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺱ G ، ﺍﺳﻼ ﻭﻫﺎﯼ ﺍﻭﮐﺮﺍﯾﻦ T ، ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻫﺎ ) ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﮑﺎﻧﺪﯾﻨﺎﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻧﺮﻭﮊ ( ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺮﯾﺶ & ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ . . . ﻫﻢ ﺭﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﻌﻨﯽ R1b ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ – ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ E ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺭﺍﯾﺞ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﺺ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻣﯽ ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﯾﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﺯﺭﺩﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺯﯾﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﻋﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﻼﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻬﻦ ﻫﻢ ﺗﺒﺎﺭ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺗﯿﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎ، ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ، ﮐﺮﺩﻫﺎ، ﺁﺫﺭﯼ ﻫﺎ، ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻧﺎﺁﺭﯾﺎﯾﯽ، R1a ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﺸﺖ . ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﻟﯿﺮﺍﻥ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺲ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ( ﺍﺳﻼﻣﯽ ) ﺑﻢ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ، ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺎﭘﻠﻮﮔﺮﻭﻩ R1a ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪ. با سپاس از استاد سورنا فیروزی پس ایرانی چه چطور از هند آمدند خدای شاید اغوز خان می داند جعل جعل جعل دروغ و دورغ دروغ هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش هست و خانوادم
آقا رضا مدیاتک کا درست درود همیشه سلامتی انشالله حرف جعلی بدون منبع. معتبر خود شهریار گفت زبان قبلی مردم آذربایجان غیر ترکی بود. با دو حساب با یک آدم غیر منطقی تجزیه طلب پان ترک ضد ایرانی دروغگو چه باید گفت ... [مشاهده متن کامل]
سلطان سلیم شاه خود را ایرانی نژاد می شناسانْد. در اسکن فوق بخشی از دو نامۀ فارسی سلیم شاه خداوندگار عثمانی را گذاشته ام که در آن ها خود را قهرمان عالی نژاد ایرانی معرفی می کند. می دانیم که توران در شاهنامه دشمن ایران و ساکنان آن ترک شناخته شده اند. بر همین اساس سلیم شاه عثمانی اسماعیل صفوی را علاوه بر ذکر عباراتی در توصیف ستم و دون مایگی او بر مردم ( �سرورِ شرور و سردارِ اشرار و ضحاکِ روزگار و دارابِ گیرودار و عدیلِ قابیل� ) او را �افراسیاب عهد� دانسته است. اهمیت بارز این نکته آنجا آشکار می شود که بدانیم سلیم شاه خود را قهرمان عالی نژاد ایرانی ( و نه تورانی ) دانسته و چنین معرفی کرده است: �فریدون فرّ سکندردر، کیخسروِ عدل و داد، دارای عالی نژاد، سلطان سلیم شاه. � نتیجه یک پژوهش علمی در �باکو� پیرامون زبان رایج در این قملرو نشان میدهد که تنها پانزده درصد واژه ریشه آلتایی دارد، چهل درصد واژه ها ریشه ایرانی و ۳۸ درصد ریشه در زبانهای سامی دارد. ۷ درصد واژه ها نیز مربوط به سایر زبان ها است. 🆔 @IR_Azariha ❌ دیدگاه مولوی درباره ترکان / ۲ در اینکه مولانا � پارسی زبان و ایرانی تبار � بود، شکی نیست ؛ اما جریان های پانترکی اصرار ویژه ای بر ترک بودن مولانا دارند. اینجا از زبان خود مولانا دیدگاه او درباره ترکان را بررسی خواهیم کرد : ✅ مولانا دفتر دوم مثنوی معنوی را در سال ۶۶۲ ق و به درخواست دوست خود حسام الدین حسن چلبی آغاز کرده و بیت جالبی در آغاز این بخش آورده است که کمتر بدان پرداخته اند : روح با علمست و با عقلست یار روح را با تازی و ترکی چه کار ؟ . مولانا � ترک و تازی � را نماد � بی عقلی و بی علمی � می داند و در این بیت می گوید : روح انسان با عقل و علم سر و کار دارد، روح را با تازی و ترک چه کار ؟ یعنی ترک و تازی را به عنوان نمادی از � ناآگاهی و نادانی معنوی � می داند ! توجه : نسخه قونیه، فقط ۵ سال پس از مرگ مولانا نوشته شده و از اعتبار بالایی برخوردار است 🆔 @iranzamin777 🆔 Admin @f777kim . انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . ! تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است. غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . ! ✍کریستوفر هیچنز هرکسی به توهین کنه خودش و جد آباد حرم زاده ش و بی ناموس سیم کش و جاکش هست و خانوادم کسی هر وقت چی به اسم منطق و جود نداره شما هزار بار بهش بگوید می گوید حرف من درست است رودکی مولانا تاجیک صفویه عطار خراسانی شعر نظامی فارسی هستند شهریار گفت بود زبان آذربایجان غیر ترک کتاب غیر ترکی ولی ترک هستند یادی کنیم از خرزوخان و شب برره آدم یاد پان ترک می ندازد سه چیز پایین فرستادم نشان می دهد حرف چه کسی جعلی است. هر وقت منطق نیست جان عذاب نیست.
پاسخ به باقلوای خانگی ( شیرینی عربی که ترکها ادعا می نمایند ترکی است ) 1 - شاعر نمی تواند ترک باشد چرا که برای شاعر بودن باید ادبیات فارسی دانست . 2 - واژه پارس فارسی است و در زبان ترکی به پلنگ می گویند پارس ... [مشاهده متن کامل]
در ترکیه برای نامیدن پسرها کاربرد دارد برای نمونه نام پسر ابرو شاللی �پارس� بود . 3 - با چند نام کاربری عضو شدن در سایتها یکی از روشهای پانترکهاست. 4 - دانی که من آن سخن شناسم که ابیات نو از کهن شناسم تا دَه دَهی ِ غرایبت هست دَه پنج زنی رها کن از دست بنگر که ز حقهٔ تفکر در مرسلهٔ که می کشی دُر ترکی صفت ِ وفای ما نیست ترکانه سخن سزای ما نیست آن کز نسب بلند زاید او را سخن بلند باید چون حلقهٔ شاه یافت گوشم از دل به دماغ رفت هوشم ( نظامی گنجوی )
پاسخ به سعید سرور : 1 - اتیمولوژی واژه خداوند: Fars�a χʷand - gār خوندگار “efendilik - eden, h�k�mdar, egemen” s�zc�ğ�nden alıntıdır. Bu s�zc�k Fars�a aynı anlama gelen χudāvand - gār خداوندگار s�zc�ğ�nden evrilmiştir. Bu s�zc�k Fars�a ve Orta Fars�a χʷand خوند “efendi, rabb, y�ce kişi” s�zc�ğ�nden t�retilmiştir. Bu s�zc�k Orta Fars�a aynı anlama gelen χʷadāvand s�zc�ğ�nden evrilmiştir. Bu s�zc�k Orta Fars�a aynı anlama gelen χʷadāy s�zc�ğ�nden t�retilmiştir. ... [مشاهده متن کامل]
2 - اگر به دلخواه شما باشد همه چیز ترک است و همه واژه ها ترکی هستند ولی نمی دانم چرا زرتشت در آذربایجان زاده شده ولی کتابش فارسی است نمی دانم چرا یک پیامبر ترک زبان در جهان وجود نداشته نمی دانم چرا یک دانشمند یا شاعر ترک در جهان وجود نداشته نمی دانم چرا حاکمان ترک نیز زبان فارسی را ترجیح می دادند نمی دانم چرا نام خانوادگی شما نیز فارسی است
واژه داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ) . �علامت�و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ) . وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ) . نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند:�داغ�آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ) . ( از انجمن آرا ) . ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید�داغ�فارسی است ) :|| در فرهنگ ناظم الاطباء معانی آبله و میخچه و عیب نیز به کلمه داده شده است. اما او درین قول متفردست. || کوه. ( ناظم الاطباء ) . در آذری به معنی کوه ، از دغ بی گیاه و امثال آن است. ترکان این کلمه را بکار برند بمعنی کوه. این کلمه باغلب کوههای ایران و نواحی آن داده شده است. || مزید مؤخر نام بعضی کوهها از دغ به معنی بی آب وعلف. || دغ. بی گیاه. بی موی. داس. || نام شاعر که در غزل و قصیده مذکور شود. ( برهان ) . تخلص. || معنیی که شاعر چند جا ببندد. ( برهان ) . مَخلص. || کنایه از نام کسی است که اسبان او داغ داشته باشند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) . || نام مرغی که کاکل بر سر دارد و آنرا چکاوک نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) . ... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا در کتاب دهخدا هم فارسی بعضی واژگان فارسی به اشتباه زبان دیگر نسبت داده است با احترام به نظر شما آقای رضا مدیاتک ولی این واژه ترکی مغولی نیست. واژه داغ با ریشه ی اوستایی 𐬛𐬀𐬖𐬀 ( daγa، "مارک؛ زخم، نقطه" ) ، سانسکریت दाह ( داها، "سوزش، گرما" ) . مربوط به فارسی میانه ( dcytn' /dazīdan/، �سوزاندن� ) ، از پروتوایرانی *d�ǰatī، از پروتو - هندوایرانی *dʰ�ǰʰati، از پروتو - هندواروپایی *dʰ�gʷʰeti. منبع. Steingass, Francis Joseph ( 1892 ) “داغ”, in A Comprehensive Persian–English dictionary, London: Routledge & K. Paul منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
پاسخ به جناب سعید سرور: 1 - واژه داغ ترکی در اصل تاغ بوده است با زبان مغولی هم ریشه می باشدو ارتباطی با داغ در زبان فارسی ندارد . 2 - آنچنان که از نوشته های شما بر می آید شما هیچ وقت حقیقت را باور ندارید و بر اوهام و بافته های نادرست ذهنی خود پافشاری می نمایید . ... [مشاهده متن کامل]
3 - شما تنها نوشته ها و گفته های پانترکهای بی دانش را در ذهن خود بزرگ کرده اید و بدون خواندن یک کتاب مرجع تنها گفته های آنها را تکرار می کنید . 4 - در زبان فارسی بیش از 1700 واژه فرانسوی وجود دارد ( هر چند ریشه برخی یونانی و برخی سانسکریت است ) در حالیکه در زبان استانبولی بیش از 5000 واژه فرانسوی کاربرد دارد . 5 - واژه های مغولی یا ترکی در زبان فارسی در حدود 200 واژه می باشد در حالیکه واژه های فارسی در ترکی بیش از 1350 واژه می باشد . 6 - بر این اساس باید فرانسوی ها ادعا نمایند که از واژه هایشان استفاده می شود نه شما . 7 - بیش از 3000 واژه فارسی در زبان عربی کاربرد دارد و همین زبان عربی در زبان ترکی بیش از 6000 واژه دارد که از این میان 3000 تایش فارسی است پس در کل بیش از 4350 واژه فارسی در ترکی کاربرد دارد در برابر 200 واژه ترکی در زبان فارسی . 8 - پیش از 100 سال پیش زبان عثمانی را عربی فارسی می نامیدند پس از به قدرت رسیدن شخصی زاده کشور آلبانی توسط غرب برای تضعیف حکومت عثمانی با نامیدن خود با نام آتاتورک ذهنیت پانترکیسم را پایه گذاری نمود و استفاده از واژه های فارسی را تا حد امکان ممنوع نمود . 9 - اکنون نیز واژه های فارسی زیادی که حتی ما بکار نمی بریم در ترکی استانبولی کاربرد دارد : رچل ( مربا ) - دولاب ( کمد ) - روزگار ( نسیم ) - چارک ( ربع ) - آبدست ( وضو یا غسل ) - یخنی ( نوعی خورشت ) - تنگیره ( قابلمه ) - پشین ( نقد ) - پراکنده ( خرده فروشی ) - آویزه ( لوستر ) - یابانجی ( همان بیابانگرد به معنی خارجی ) - دستک ( کمک ) - سهته ( ساخته به معنای قلابی ) و . . . . 10 - مثلا در ترکی به کمربند قیش می گویند که واژه تاتی است و تصور می نمایند ترکی است چرا که در ترکی استانبولی از واژه کمر استفاده می نمایند .
هر کلمه ای که داغ رو توش میبینیم از ترکی جذب کرده بدون استثناء مثال داغان داغلمش داغلب داغون این کلمات زیر رو یک بار دیگر مرور کنیم داغ باغ یاغ ساغ آغ وقتی زبان دری ساخت ترک هاست به مرور زمان بقیه اقوام هم ازش استفاده میکنند حتی تو گویش گیلکی یا به قول بعضیا زبان گیلکی مثلا چانه رو داریم که دری هست به شکل دیگه خونده گیشه باز هم ترکیست ... [مشاهده متن کامل]
زبان دری سازنده اصلیش ترکه و کلمات عربی و بعضا هندی تکمیلش کرده
یک جواب کوتاه برای SAEED SARVAR، این واژەها همشان کوردی هستند، شما چە جواب دارید داغدار بەرداغ شێراغ داغان سۆرداغ داغۆر . . .
میدونین کجاش جالبه از زبان باستانی و قدیمی سخن میگویین اما من نمیدونم چرا زبان فعلی و رسمی کشور رو با پسوند و پیشوند زبان ترکی ساختن به قول یکی که میگفت کنتور نمیندازه تا دلمون بخواد میتونیم معنی کنیم ... [مشاهده متن کامل]
کپی پیست کنیم اما چرا واقعیت های زنده این زبان مونتاژی رو نمیبینیم زبانی که میانجیه ساخته شده برای میانجی بودن اگر کمی زبان ترکی بلد باشیم به صورت کامل متوجه جعلیاتی که یه عمره بهمون گفتن میشیم البته هر وقت دست از کپی پیست کردن مطالبی که نمیتونیم ثابتش کنیم برداریم
داغ واژه ای باستانی اوستایی است که در پهلوی، اشکانی و ساسانی نیز وجود داشته و هنوز هم در کردی همین معنی را دارد، بنابراین ربطی به ترکی ندارد.
داغ رو ربط میدن به دری ربط نداشت بعدا داده شده داغ ترکی هست دُداغ داغ کوه کوه گرم منظورش احتمالا آتشفشان باشه داغلب ویران شده اگر فک میکنید ترکی نیست با داغ چند تا کلمه نام ببرید😉
باز هم خیالات و جعلیات دری زبان ها که فک میکنن فارسی زبان است نه قوم فارس یا پارسی وجود دارد نه زبان فارسی زبان رسمی گویشی از ترکی است اما کشور های مرموزی و روباهی مثل انگلیس و آلمان و . . . ... [مشاهده متن کامل]
نقشه ای که داشتن رو بر سر مردم ایران ریختن و مردم ایران فک میکنن آریایی هستن. . . . متاسفانه اکثر مردم ایران فقط دوست دارن بخونن و کپی پیست کنن فقط کافیه با کلمات ترکی بازی کنی متوجه عمق فاجعه بشین
داغ در فارسی به معنای سوزاننده و در ترکی به معنای کوه آتشفشان است. در واقع هر دو این واژه ها از یک ریشه اوستایی و سانسکریتی هستن. واژه دخمه در فارسی هم از همین ریشه داغ می باشد . داغ ترکی نمیباشد!!!!! بلکه یک واژه اوستایی هستش. در پایین ریشه واژه داغ طبق اتیمولوژی ترکیه ریشه یابی شده است : 👇 آدرس سایت هم در پایین گذاشتم. ... [مشاهده متن کامل]
DAĞ ( II ) . Damga, kızgın bir demirle v�cuda uygulanan tedavi şekli. Aynı karşılıktaki Fars�a ve K�rt�e dağ s�z�nden. Tedavi i�in v�cuda kızgın demirle uygulanan yakı. Bu işleme damga da denilmektedir. Dağ kelimesi mecazen; sıkıntı, dert, bela, hastalık diye biliniyor. Fars�a dāg ( =yakı ) s�z�nden geldiği sanılıyor. Ayrıca, Fars�a dāg rehten ( =damgalamak, yakı yapmak ) s�z� de telaffuz ediliyor. Buna rağmen Kaşgarlı Mahmud, dağ kelimesinin İranlılarca T�rklerden alındığını �ne s�rm�şt�r. Kaşgarlı’ya g�re bunun nedeni Farslarda, T�rklerde olduğu kadar s�r�lerin bulunmayışıdır. �yle anlaşılıyor ki, Kaşgarlı bu g�r�ş�n� sehven yazmıştır. ��nk�, başta K�rtler ve m�cavir bir kısım diğer k���k kabilelerde s�r� bakıcılığı yaygındı. O nedenle, K�rtlerde herhangi bir kızgınlık anında “te dağ dıkım” ( =seni dağlarım ) s�z�, kimi zaman bir tehdit olarak dile getiriliyordu. K�rt�e dağ ( =yakı ) s�z� T�rk�ede de aynı şekilde dile getiriliyor. Bu bağlamda, dil bilimci Clauson, dağ kelimesinin Fars�adan intikal ettiğini savunmuştur. Orta İran Dillerinden Part�a ve Pehlevicede dāg ( =yakı ) s�z� kullanılıyordu. Fars�ada dāgdar ( =yanık; kederli, dertli ) s�z� de telaffuz ediliyor. Kaynak : http://aksozluk. org/dag
نشان
منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
داغ فارسی هست البته در ترکی هم d�g به معنی کوه یا دهانه آتش فشان هست در سانسکریت dagdha سوختن با آتش و dag به معنی سوختن ، گرم شدن هست در بیشتر زبانهای آریایی تا هند این واژه وجود داره
لب سوز
واژه داغ معادل ابجد 1005 تعداد حروف 3 تلفظ dāq نقش دستوری صفت ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dāk] مختصات ( ص . ) آواشناسی dAq الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع فرهنگ فارسی معین واژگان مترادف و متضاد
داغ در ترکی یعنی کوه
احتمالاً کلمۀ داغ فارسی با dağ داغ ترکی مرتبط است داغ dağ =1 - کوهی که از دهانة آن مواد سیال سوزان و خاکستر و آتش بیرون آید، آتشفشان، کوه، برآمدکی، بالا آمدکی، التهاب ( برآمدگی و آماس که بر اثر سوختن در بدن ایجاد می شود ) ، و. . . 2 - بریان، برشته، تفته، پخته، کباب، سوزش، سوزان، مسمن، بلال، تفتیده ، ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز، و. . . ... [مشاهده متن کامل]
et dağlamak اِت داغلاماک= گوشت کباب کردن، گوشت بریان کردن، گوشت داغ کردن ( آهن گداخته علامت دار که بر بدن حیوانات زدن ) ��rek dağlamak یورِک داغلاماک= دل سوزاندن، دلسوزی کردن، دل کسی را به درد آوردن ��rekdağ یورک داغ= دلسوز، دلسوخته yağ dağlamak یاغ داغلاماک= روغن تفت دادن Kartop dağlamak کَرتُپ داغلاماک= سیب زمینی خلال شده ( مثل چیپس داخل روغن ) پختن ��rek dağlim doganim یورِک داغلیم دوغانیم= برادر دلسوزم، برادر عزیزم ��rek dağli doganim یورِک داغلی دو غانیم= برادر دلسوخته ام، Doganmiň �l�minden ��in ��rekim dağli دوغانمینگ اُولمیندن اوچین یورگیم داغلی= به خاطر مرگ برادرم دلم کباب است ( دلم در سوز و گذار است )
یکی از کهن ترین واژه های عهد باستان می باشد که در واژه دوخ / دوک / توک / دوش / داک و داغ و . . . . دگردیسی داشته و در همه اینها به چم برآمده یا جلو آمده می باشد دوخ در دوختر یا دختر به چم اینست که ابزاری جلو آمده دارد و واژه سینه یعنی پیش یا جلو امده یا برامده و سینی یعنی پیش کشی ... [مشاهده متن کامل]
دوک در زبان مازندرانی یعنی جلو آمده توک در توکیدن یعنی پیشتاز و تکاور یعنی پیشتازان و خود واژه تک و منحصر بفرد نیز به چم از همه جلو افتاده می باشد که منجرب به خاص بودن آن شده تاک درختن انگور یعنی رونده که همینطور رشد میکند و به پیش می رود داغ که به معنای سوخته یا اسیب دیده می باشد از همین واژه آمده یعنی برامده شدن که درینجا ناشی از سوختگی یا خرابی در قطعات می باشد دوش در دوش گرفتن نیز به چم برامده می باشد / واژه دوشیزه دوش ایزه یعنی دوش شده یعنی به سن بلوغ رسیده و برامدگی در تن پیدا کرده و توانایی شیر دادن دارد
واژه ی داغ امروزه صفت قرار می گیرد برای چیزهایی که بیش از حد گرم است مثلاً به آب خیلی گرم می گوید داغ، در افغانستان از صفت �سرخ� به جای �داغ� استفاده می کنند. به نظر می رسد به جای استفاده ی دو واژه ی �داغ ... [مشاهده متن کامل]
و سرخ� برای اشیاء خیلی گرم، از واژه ی �سوزان� استفاده شود بهتر است. چرا که داغ به نشانه و علامت می گوید. در قدیم وقتی اسب ها را نشانه می کردند با آهن خیلی سوزان داغ می نهادند و همان علامت که بر اثر سوزان بودن آهن پدید می آمد امروزه جای سوزان را گرفته است. همچنین واژه ی �سرخ� که از رنگ آهن هنگامی که در کوره آتش است و کاملا سرخ می شود، گرفته شده است. بنابراین، بهتر می نماید از واژه ی �سوزان� استفاده شود.
یک واژه کامل فارسی همریشه با واژه هات در انگلیسی که در فارسی به معنی بسیارگرم، سوختن و نابود شدن میباشد که صورتی دیگر از واژه سوگ نیز میباشد که هنگامی که غم بزرگی به کسی میرسه بهش میگن طرف داغ دیده یا سوخته و سوگوار هست
این واژه پارسی است و ریشه اوستایی دارد؛ چنانکه در رویه686 , 687 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است: نیاز به یادآوری است که در ( دَخش، دَخشار، دَخشتَ/داغ ) بمانند ( دوغتر/دختر ) و ( یوختَ/یوغ ) با دگرگونی آوایی ( خ/غ ) روبرو هستیم. ( واژه دَغَ یا داغ در رویه 687 از همان نبیگ آمده است ) .
رویه 262 از نبیگ فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی POKORNY240 - 241 DELAMARRE 253 AMINDAROV 193 نکته: 1 - چم این واژه در زبان روسی قیر است. 2 - چم این واژه در زبان گوتیک روز است. 3 - واژه آلمانی TAG در زبان آلمانی و واژه انگلیسی DAY هر دو به چم ( روز ) از همین واجریشه هستند.
در زبان لکی به داغ داخ یا دوی می گویند
داغ ( Dağ ) در زبان ترکی به معنی کوه و بسیار گرم است مثال برای معنی کوه:آلاداغ - قاراداغ مثال برای معنی بسیار گرم:چای داغدی:چای داغه
داغ برگرفته از کلمه ترکی ot به معنی آتش می باشد که در ترکیب با پسوند aghı که یک پسوند حالت ترکی می باشد به شکل otaghı یا odaghı شکل گرفته که به معنی آتشی، آتشین یا آتشناک می باشد که با حذف o در برداشت شنیداری و خلاصه شوی به صورت dagh یا داغ وارد فارسی شده و مورد استفاده قرار گرفته است ... [مشاهده متن کامل]
نمونه دیگر کلمه ترکی الکی ( یا اللکی ) می باشد که در آن بخش el یا al به معنی دست می باشد و الکی به چیزی یا کاری که با دست به صورت دستکاری و به صورت غیر ماهرانه و سطحی ساخته یا انجام شود اشاره دارد
زیاد گرمه
داغ در واقع به چیزی میگن که بیش از حد گرم شده ممکنه از این کلمه ساده ها براتون معنی هاش سوال باشه و من دقیقا همین کار رو میکنم خب برگردیم به داغ. همان طور که گفتم داغ به چیزی می گویند که بیش از حد دیگه داغ شده باشه اگه کسی بیش از حد گرمش شده باشه اصتلاحا می گوید داغ کردم بله اما این به این معنی نیست که وقتی بهش دست میزنید می سوزید بلکه دارد از تشبیه ( چیزی در فارسی ) استفاده می کند ... [مشاهده متن کامل]
بریم باهم چند نوع مثال در باره تشبیه ببینیم 1 - از خجالت صورتش مثل لبو شد ( الان اینجا لبو تشبیه ما است که صورتش به لبو تشبیه شده ) 2 - مدادم مثل نوک شمشیر تیز شده ( نوک شمشیر تشبیه ما است که مداد من به نوک شمشیر تشبیه شده است ) اگه می خواهید خودتون هم امتحان کنید به لینک زیر بیاید و این جمله های زیر را تشبیه هاشان را بگویید yoshikofujisawa2@gmail. com 3 - من آنقدر خسته شدم که مانند شیلنگ از من عرق می ریزد. 4 - آنقدر خوابم می آید که دارم می افتم. 5_آنجا مثل باغ زیبا بود. . . . . . . . . . . . . . . . . برای اطلاعات و شرکت در بازی های جالب فقط و فقط به لینکی که مشاهده می کنید مراجعه کنید از همراهی شما بسیار سپاسگذارم
توضیح شیخ محمود کاشغری در "دیوان لغات الترک": داغ: نشانی که بر روی اسبان و دیگر حیوانات می زنند چون ترکان اسب سواران چابکی هستند بر روی اسبان خود داغ می نهند ( جهت تمییز و تفکیک ) فارس ها این تکواژ را از ترکان آموخته اند و فراوان بکار میبرند. آن اندازه که ترکان گله و رمه دارند، تات ها گله و رمه ای ندارند تا اینگونه لغت ها را نیز داشته باشند. در حالیکه من این کلمه را در سر حدّات اسلام ( مرزهای شرقی ترکستان بزرگ ) شنیده ام. ... [مشاهده متن کامل]
دوستان عزیز اگر دقت کرده باشید بالا در توضیحات برای این کلمه "برابر پارسی" نوشته شده، این واژه فارسی نیست و در هیچ منبع فارسی هم نگفته فارسی ست.
داغ: دکتر کزازی در مورد واژه ی " داغ" می نویسد : ( ( داغ ، به گمان ، از همان ستاکی بر آمده است که دخ در " دخمه " ، در پهلوی دخمگ daxmag در این زبان ، دخشگ daxšag نیز در معنی نشان و علامت به کار می رفته است . " داغ " نشانی است که با سوختن بر پیکر ستور می نهاده اند . دخمه نیز ، در معنی استودان و گورگاه، می تواند بود که از روزگاری به یادگار مانده باشد بس دور و دیرین که در آن ، مردگان را می سوخته اند . ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( ( پر از داغ دل خستهٔ روزگار همی رفت پویان بدان مرغزار ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 298. )
سلام داغ در زبان ترکی به معنی کوه هستش. مثلا:سهند داغی=کوه سهند
واژه ی داغ در پارسی پهلوی به شکل داک= d�k ( = داغ ) آمدن است.