داغ

/dAq/

مترادف داغ: حار، سوزان، سوزنده، گرم، علامت، لکه، مهر، نشان، نشانه، اندوه، عزا، غم

متضاد داغ: سرد

برابر پارسی: سوزان، اندوه، نشان

معنی انگلیسی:
live, hot, fervid, feverish, fiery, flaming, torrid, [adj.] hot, [n.] brand, scar, [fig.] (effect of) bereevement, remorse, controversial, fervent, heated, lively, red-hot, spot, stain, sweltering

لغت نامه دهخدا

داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ). علامت و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ). وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ). ( از انجمن آرا ). ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید داغ فارسی است ) :
خرمن ایام من با داغ اوست
او بآتش قصد خرمن میکند.
خاقانی.
بر روم و حبش که روز و شب راست
جز داغ ادب نشان ندیده ست.
خاقانی.
تا پی ازین زنگی و رومی تراست
داغ جهولی و ظلومی تراست.
نظامی.
|| نشان که از آهن تفته بر حیوان یا آدمی زنند نشان کردن او را یا تمییز او را. نشان که از آهن تفته کنند. جای سوخته با آهن یا آتش. صماح. صماحی. ( منتهی الارب ). عمل نشان کردن پوست با آهن تفته بشکلی خاص. اثر آهن گداخته بر تن. کی . کیة. ملیل. ( منتهی الارب ). آنکه بر ران چهارپایان نهند [ نشان را ]. ( اوبهی ). داغ جای. ( منتهی الارب در معنی کیه ). هدایت در انجمن آرا گوید: داغی که میسوزانند بجهت آنکه نشان است داغ میگویند. ( انجمن آرا ) :
هرکه را اندر کمند شصت بازی درفکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار.
فرخی.
هزار دگر کرگان ستاغ
بهر یک بر از نام ضحاک داغ.
اسدی.
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ طوق در گردن خروشان آمدم.
خاقانی.
سگ تست خاقانی اینک بداغت
چنان دان که داغ دگر برنتابد.
خاقانی.
دوم نظام و سوم جعفرست لا واﷲ
که داغ ناصیه هر دو نام او زیبد.
خاقانی.
ز داغ جهان هیچکس جان نبرد
کس این رقعه با او بپایان نبرد.
نظامی.
بهر ناحیت نام داغش رسید
بمصر و حبش بوی باغش رسید.
نظامی.
گشته گل افشان وی از هشت باغ
بر همه گلبرگ و بر ابلیس داغ.
نظامی.
ای به تپش ناصیت از داغ من
بیخبر از سبزه و از باغ من.
نظامی.
اگر برفروزی چو مه صد چراغ
ز خورشید باشد برو نام داغ.
نظامی.
صید چنان خورد که داغش نماندبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوه جبل .
نشان

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) سوزاندن جایی از بدن حیوان یا برده با آهن تفته و مانند آن .
[ تر. ] (اِ. ) کوه ، جبل .
[ په . ] (ص . ) ۱ - بسیار گرم ، سوزان . ۲ - (مجازاً ) پررونق . ۳ - هیجان انگیز. ،~ دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غمی شدن که او در گذشته تحمل کرده است . ، ~ چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن . ،~ پیشانی نشانی که

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] بسیارگرم، سوزان.
۲. [مجاز] جالب، هیجان انگیز.
۳. (اسم ) [مجاز] نشانه.
۴. (اسم ) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب: ۴۰۹ ).
۵. [مجاز] اندوه سخت از ناامیدی و حرمان: چو درویش بیند توانگر به ناز / دلش بیش سوزد به داغ نیاز (سعدی۱: ۱۴۰ ).
۶. (اسم ) [قدیمی] آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند.
۷. (اسم ) [قدیمی] جای سوخته با آهن تفته یا آتش.
۸. (اسم ) [قدیمی] لکه.
* داغ باطله: [قدیمی] نشان بیهودگی و از کارافتادگی.
* داغ باطله به کسی زدن: [قدیمی، مجاز] او را از جرگۀ درستکاران و کارآمدان بیرون راندن.
* داغ دل: [مجاز] داغی که بر دل نشسته باشد، اندوهی سخت که از مرگ عزیزی دست داده باشد، مصیبت بزرگ، مصیبت مرگ یکی از عزیزان.
* داغ دیدن: (مصدر لازم ) [مجاز] از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل آزرده شدن.
* داغ شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن.
* داغ کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن.
۲. با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن.
۳. با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند.
* داغ ودرفش: [قدیمی] داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده.
* داغ ودِرَوش: [قدیمی] = * داغ ودرفش: به موسمی که ستوران دِرَوش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودِرَوش (سوزنی: ۲۲۳ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{stigma} [پزشکی] خصیصه یا نشان یا علامتی که بیماری خاصی را مشخص کند

گویش مازنی

/daagh/ نام مرتعی در آمل & نشان – داغ – نشانه

واژه نامه بختیاریکا

جز؛ پز؛ چز؛ چو چز

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] داغ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می باشد.
۱ - بسیار گرم و سوزان۲ - اثر بر جای مانده از گذاردن آهن گداخته بر بدن حیوان یا انسان۳ - آهن گداخته ای که برای معالجه یا علامت گذاری بر پوست انسان یا حیوان می گذارند
احکام داغ در فقه
← احکام داغ به معنای اول
۱. ↑ وسائل الشیعة، ج۲۴، ص۳۹۸.
...

[ویکی فقه] داغ (فقه). داغ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می باشد.
۱ - بسیار گرم و سوزان۲ - اثر بر جاى مانده از گذاردن آهن گداخته بر بدن حیوان یا انسان۳ - آهن گداخته اى که براى معالجه یا علامت گذارى بر پوست انسان یا حیوان مى گذارند
احکام داغ در فقه
← احکام داغ به معنای اول
۱. ↑ وسائل الشیعة، ج۲۴، ص۳۹۸.
...

دانشنامه عمومی

داغ (آلبوم اینا). «داغ» آلبومی از اینا است که در لهستان در ۴ اوت ۲۰۰۹ منتشر شد.
عکس داغ (آلبوم اینا)

داغ (ترانه آوریل لوین). «داغ» تک آهنگی از هنرمند اهل کانادا آوریل لوین است که در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم بهترین چیز لعنتی قرار داشت.
عکس داغ (ترانه آوریل لوین)

داغ (ترانه اینا). «داغ» ( به انگلیسی: Hot ) تک آهنگی از اینا است که در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شد.
این تک آهنگ در چارت های ، اسپانیا، در رتبه اول و در چارت های والونیا، فرانسه، فلاندرز، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
عکس داغ (ترانه اینا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

stamp (اسم)
مهر، نشان، نوع، داغ، جنس، نقش، چاپ، استامپ، تمبر، باسمه

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

brand (اسم)
جور، نشان، مارک، نوع، انگ، داغ، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره

therm (اسم)
حمام، داغ، گرما، کالری کوچک، معادل هزار کالری بزرگ، واحد گرما، حمام عمومی

stain (اسم)
الودگی، ننگ، لکه، لک، داغ، الایش، زنگ زدگی

stigma (اسم)
خال، لک، داغ، بر امدگی، کلاله، لکه ننگ، داغ ننگ

scorcher (اسم)
داغ، تحریک کننده، برافروزنده

sultry (صفت)
داغ، شرجی، خیلی گرم ومرطوب

warmish (صفت)
گرم، داغ

scorching (صفت)
سوزان، داغ

hot (صفت)
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته

فارسی به عربی

حار , خانق , صنف , علامة , لطخة

پیشنهاد کاربران

پاسخ به جناب سعید سرور:
1 - واژه داغ ترکی در اصل تاغ بوده است با زبان مغولی هم ریشه می باشدو ارتباطی با داغ در زبان فارسی ندارد .
2 - آنچنان که از نوشته های شما بر می آید شما هیچ وقت حقیقت را باور ندارید و بر اوهام و بافته های نادرست ذهنی خود پافشاری می نمایید .
...
[مشاهده متن کامل]

3 - شما تنها نوشته ها و گفته های پانترکهای بی دانش را در ذهن خود بزرگ کرده اید و بدون خواندن یک کتاب مرجع تنها گفته های آنها را تکرار می کنید .
4 - در زبان فارسی بیش از 1700 واژه فرانسوی وجود دارد ( هر چند ریشه برخی یونانی و برخی سانسکریت است ) در حالیکه در زبان استانبولی بیش از 5000 واژه فرانسوی کاربرد دارد .
5 - واژه های مغولی یا ترکی در زبان فارسی در حدود 200 واژه می باشد در حالیکه واژه های فارسی در ترکی بیش از 1350 واژه می باشد .
6 - بر این اساس باید فرانسوی ها ادعا نمایند که از واژه هایشان استفاده می شود نه شما .
7 - بیش از 3000 واژه فارسی در زبان عربی کاربرد دارد و همین زبان عربی در زبان ترکی بیش از 6000 واژه دارد که از این میان 3000 تایش فارسی است پس در کل بیش از 4350 واژه فارسی در ترکی کاربرد دارد در برابر 200 واژه ترکی در زبان فارسی .
8 - پیش از 100 سال پیش زبان عثمانی را عربی فارسی می نامیدند پس از به قدرت رسیدن شخصی زاده کشور آلبانی توسط غرب برای تضعیف حکومت عثمانی با نامیدن خود با نام آتاتورک ذهنیت پانترکیسم را پایه گذاری نمود و استفاده از واژه های فارسی را تا حد امکان ممنوع نمود .
9 - اکنون نیز واژه های فارسی زیادی که حتی ما بکار نمی بریم در ترکی استانبولی کاربرد دارد :
رچل ( مربا ) - دولاب ( کمد ) - روزگار ( نسیم ) - چارک ( ربع ) - آبدست ( وضو یا غسل ) - یخنی ( نوعی خورشت ) - تنگیره ( قابلمه ) - پشین ( نقد ) - پراکنده ( خرده فروشی ) - آویزه ( لوستر ) - یابانجی ( همان بیابانگرد به معنی خارجی ) - دستک ( کمک ) - سهته ( ساخته به معنای قلابی ) و . . . .
10 - مثلا در ترکی به کمربند قیش می گویند که واژه تاتی است و تصور می نمایند ترکی است چرا که در ترکی استانبولی از واژه کمر استفاده می نمایند .

هر کلمه ای که داغ رو توش میبینیم از ترکی جذب کرده بدون استثناء
مثال داغان
داغلمش داغلب داغون
این کلمات زیر رو یک بار دیگر مرور کنیم
داغ
باغ
یاغ
ساغ
آغ
وقتی زبان دری ساخت ترک هاست به مرور زمان بقیه اقوام هم ازش استفاده میکنند حتی تو گویش گیلکی یا به قول بعضیا زبان گیلکی مثلا چانه رو داریم که دری هست به شکل دیگه خونده گیشه باز هم ترکیست
...
[مشاهده متن کامل]

زبان دری سازنده اصلیش ترکه
و کلمات عربی و بعضا هندی تکمیلش کرده

یک جواب کوتاه برای SAEED SARVAR، این واژەها همشان کوردی هستند، شما چە جواب دارید
داغدار
بەرداغ
شێراغ
داغان
سۆرداغ
داغۆر
. . .
میدونین کجاش جالبه
از زبان باستانی و قدیمی سخن میگویین
اما من نمیدونم چرا زبان فعلی و رسمی کشور رو با پسوند و پیشوند زبان ترکی ساختن
به قول یکی که میگفت کنتور نمیندازه
تا دلمون بخواد میتونیم معنی کنیم
...
[مشاهده متن کامل]

کپی پیست کنیم
اما چرا واقعیت های زنده این زبان مونتاژی رو نمیبینیم
زبانی که میانجیه
ساخته شده برای میانجی بودن
اگر کمی زبان ترکی بلد باشیم به صورت کامل متوجه جعلیاتی که یه عمره بهمون گفتن میشیم
البته هر وقت دست از کپی پیست کردن مطالبی که نمیتونیم ثابتش کنیم برداریم

داغ واژه ای باستانی اوستایی است که در پهلوی، اشکانی و ساسانی نیز وجود داشته و هنوز هم در کردی همین معنی را دارد، بنابراین ربطی به ترکی ندارد.
داغ رو ربط میدن به دری
ربط نداشت بعدا داده شده
داغ ترکی هست
دُداغ
داغ کوه کوه گرم منظورش احتمالا آتشفشان باشه
داغلب ویران شده
اگر فک میکنید ترکی نیست با داغ چند تا کلمه نام ببرید😉
باز هم خیالات و جعلیات دری زبان ها که فک میکنن فارسی زبان است
نه قوم فارس یا پارسی وجود دارد
نه زبان فارسی
زبان رسمی گویشی از ترکی است
اما کشور های مرموزی و روباهی مثل انگلیس و آلمان و . . .
...
[مشاهده متن کامل]

نقشه ای که داشتن رو بر سر مردم ایران ریختن
و مردم ایران فک میکنن آریایی هستن. . . .
متاسفانه اکثر مردم ایران فقط دوست دارن بخونن
و کپی پیست کنن
فقط کافیه با کلمات ترکی بازی کنی متوجه عمق فاجعه بشین

داغ در فارسی به معنای سوزاننده و در ترکی به معنای کوه آتشفشان است. در واقع هر دو این واژه ها از یک ریشه اوستایی و سانسکریتی هستن. واژه دخمه در فارسی هم از همین ریشه داغ می باشد . داغ ترکی نمیباشد!!!!! بلکه یک واژه اوستایی هستش. در پایین ریشه واژه داغ طبق اتیمولوژی ترکیه ریشه یابی شده است : 👇 آدرس سایت هم در پایین گذاشتم.
...
[مشاهده متن کامل]

DAĞ ( II ) . Damga, kızgın bir demirle v�cuda uygulanan tedavi şekli. Aynı karşılıktaki Fars�a ve K�rt�e dağ s�z�nden. Tedavi i�in v�cuda kızgın demirle uygulanan yakı. Bu işleme damga da denilmektedir. Dağ kelimesi mecazen; sıkıntı, dert, bela, hastalık diye biliniyor. Fars�a dāg ( =yakı ) s�z�nden geldiği sanılıyor. Ayrıca, Fars�a dāg rehten ( =damgalamak, yakı yapmak ) s�z� de telaffuz ediliyor. Buna rağmen Kaşgarlı Mahmud, dağ kelimesinin İranlılarca T�rklerden alındığını �ne s�rm�şt�r. Kaşgarlı’ya g�re bunun nedeni Farslarda, T�rklerde olduğu kadar s�r�lerin bulunmayışıdır. �yle anlaşılıyor ki, Kaşgarlı bu g�r�ş�n� sehven yazmıştır. ��nk�, başta K�rtler ve m�cavir bir kısım diğer k���k kabilelerde s�r� bakıcılığı yaygındı. O nedenle, K�rtlerde herhangi bir kızgınlık anında “te dağ dıkım” ( =seni dağlarım ) s�z�, kimi zaman bir tehdit olarak dile getiriliyordu. K�rt�e dağ ( =yakı ) s�z� T�rk�ede de aynı şekilde dile getiriliyor. Bu bağlamda, dil bilimci Clauson, dağ kelimesinin Fars�adan intikal ettiğini savunmuştur. Orta İran Dillerinden Part�a ve Pehlevicede dāg ( =yakı ) s�z� kullanılıyordu. Fars�ada dāgdar ( =yanık; kederli, dertli ) s�z� de telaffuz ediliyor.
Kaynak : http://aksozluk. org/dag

نشان
منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
داغ
داغ فارسی هست البته در ترکی هم d�g به معنی کوه یا دهانه آتش فشان هست در سانسکریت dagdha سوختن با آتش و dag به معنی سوختن ، گرم شدن هست در بیشتر زبانهای آریایی تا هند این واژه وجود داره
لب سوز
واژه داغ
معادل ابجد 1005
تعداد حروف 3
تلفظ dāq
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dāk]
مختصات ( ص . )
آواشناسی dAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
داغ در ترکی یعنی کوه
احتمالاً کلمۀ داغ فارسی با dağ داغ ترکی مرتبط است
داغ dağ =1 - کوهی که از دهانة آن مواد سیال سوزان و خاکستر و آتش بیرون آید، آتشفشان، کوه، برآمدکی، بالا آمدکی، التهاب ( برآمدگی و آماس که بر اثر سوختن در بدن ایجاد می شود ) ، و. . . 2 - بریان، برشته، تفته، پخته، کباب، سوزش، سوزان، مسمن، بلال، تفتیده ، ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز، و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

et dağlamak اِت داغلاماک= گوشت کباب کردن، گوشت بریان کردن، گوشت داغ کردن ( آهن گداخته علامت دار که بر بدن حیوانات زدن )
��rek dağlamak یورِک داغلاماک= دل سوزاندن، دلسوزی کردن، دل کسی را به درد آوردن
��rekdağ یورک داغ= دلسوز، دلسوخته
yağ dağlamak یاغ داغلاماک= روغن تفت دادن
Kartop dağlamak کَرتُپ داغلاماک= سیب زمینی خلال شده ( مثل چیپس داخل روغن ) پختن
��rek dağlim doganim یورِک داغلیم دوغانیم= برادر دلسوزم، برادر عزیزم
��rek dağli doganim یورِک داغلی دو غانیم= برادر دلسوخته ام،
Doganmiň �l�minden ��in ��rekim dağli دوغانمینگ اُولمیندن اوچین یورگیم داغلی= به خاطر مرگ برادرم دلم کباب است ( دلم در سوز و گذار است )

یکی از کهن ترین واژه های عهد باستان می باشد که در واژه دوخ / دوک / توک / دوش / داک و داغ و . . . . دگردیسی داشته و در همه اینها به چم برآمده یا جلو آمده می باشد
دوخ در دوختر یا دختر به چم اینست که ابزاری جلو آمده دارد و واژه سینه یعنی پیش یا جلو امده یا برامده و سینی یعنی پیش کشی
...
[مشاهده متن کامل]

دوک در زبان مازندرانی یعنی جلو آمده
توک در توکیدن یعنی پیشتاز و تکاور یعنی پیشتازان و خود واژه تک و منحصر بفرد نیز به چم از همه جلو افتاده می باشد که منجرب به خاص بودن آن شده
تاک درختن انگور یعنی رونده که همینطور رشد میکند و به پیش می رود
داغ که به معنای سوخته یا اسیب دیده می باشد از همین واژه آمده یعنی برامده شدن که درینجا ناشی از سوختگی یا خرابی در قطعات می باشد
دوش در دوش گرفتن نیز به چم برامده می باشد / واژه دوشیزه دوش ایزه یعنی دوش شده یعنی به سن بلوغ رسیده و برامدگی در تن پیدا کرده و توانایی شیر دادن دارد

واژه ی داغ امروزه صفت قرار می گیرد برای چیزهایی که بیش از حد گرم است مثلاً به آب خیلی گرم می گوید داغ، در افغانستان از صفت �سرخ� به جای �داغ� استفاده می کنند. به نظر می رسد به جای استفاده ی دو واژه ی �داغ
...
[مشاهده متن کامل]
و سرخ� برای اشیاء خیلی گرم، از واژه ی �سوزان� استفاده شود بهتر است. چرا که داغ به نشانه و علامت می گوید. در قدیم وقتی اسب ها را نشانه می کردند با آهن خیلی سوزان داغ می نهادند و همان علامت که بر اثر سوزان بودن آهن پدید می آمد امروزه جای سوزان را گرفته است. همچنین واژه ی �سرخ� که از رنگ آهن هنگامی که در کوره آتش است و کاملا سرخ می شود، گرفته شده است. بنابراین، بهتر می نماید از واژه ی �سوزان� استفاده شود.

یک واژه کامل فارسی همریشه با واژه هات در انگلیسی که در فارسی به معنی بسیارگرم، سوختن و نابود شدن میباشد که صورتی دیگر از واژه سوگ نیز میباشد که هنگامی که غم بزرگی به کسی میرسه بهش میگن طرف داغ دیده یا سوخته و سوگوار هست
این واژه پارسی است و ریشه اوستایی دارد؛ چنانکه در رویه686 , 687 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
نیاز به یادآوری است که در ( دَخش، دَخشار، دَخشتَ/داغ ) بمانند ( دوغتر/دختر ) و ( یوختَ/یوغ ) با دگرگونی آوایی ( خ/غ ) روبرو هستیم. ( واژه دَغَ یا داغ در رویه 687 از همان نبیگ آمده است ) .
داغداغ
واژه داغ واژه پارسی است:
اوستایی: DAGHA، DAZHAITI
پهلوی:DAGH
سانسکریت:DAHA، DAHAYATI
گوتیک:DAGS
پروسی کهن:DAGIS
ایرلندی کهن:DAIG
لیتوانی:DEGU، DEGTI، DAHA
روسی:DEGOTU
پسگشت ( منبع ) :
...
[مشاهده متن کامل]

رویه 262 از نبیگ فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی
POKORNY240 - 241
DELAMARRE 253
AMINDAROV 193
نکته:
1 - چم این واژه در زبان روسی قیر است.
2 - چم این واژه در زبان گوتیک روز است.
3 - واژه آلمانی TAG در زبان آلمانی و واژه انگلیسی DAY هر دو به چم ( روز ) از همین واجریشه هستند.

در زبان لکی به داغ داخ یا دوی می گویند
داغ ( Dağ ) در زبان ترکی به معنی کوه و بسیار گرم است
مثال برای معنی کوه:آلاداغ - قاراداغ
مثال برای معنی بسیار گرم:چای داغدی:چای داغه
داغ برگرفته از کلمه ترکی ot به معنی آتش می باشد که در ترکیب با پسوند aghı که یک پسوند حالت ترکی می باشد به شکل otaghı یا odaghı شکل گرفته که به معنی آتشی، آتشین یا آتشناک می باشد که با حذف o در برداشت شنیداری و خلاصه شوی به صورت dagh یا داغ وارد فارسی شده و مورد استفاده قرار گرفته است
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه دیگر کلمه ترکی الکی ( یا اللکی ) می باشد که در آن بخش el یا al به معنی دست می باشد و الکی به چیزی یا کاری که با دست به صورت دستکاری و به صورت غیر ماهرانه و سطحی ساخته یا انجام شود اشاره دارد

زیاد گرمه
داغ در واقع به چیزی میگن که بیش از حد گرم شده ممکنه از این کلمه ساده ها براتون معنی هاش سوال باشه و من دقیقا همین کار رو میکنم خب برگردیم به داغ. همان طور که گفتم داغ به چیزی می گویند که بیش از حد دیگه داغ شده باشه اگه کسی بیش از حد گرمش شده باشه اصتلاحا می گوید داغ کردم بله اما این به این معنی نیست که وقتی بهش دست میزنید می سوزید بلکه دارد از تشبیه ( چیزی در فارسی ) استفاده می کند
...
[مشاهده متن کامل]

بریم باهم چند نوع مثال در باره تشبیه ببینیم
1 - از خجالت صورتش مثل لبو شد ( الان اینجا لبو تشبیه ما است که صورتش به لبو تشبیه شده )
2 - مدادم مثل نوک شمشیر تیز شده ( نوک شمشیر تشبیه ما است که مداد من به نوک شمشیر تشبیه شده است )
اگه می خواهید خودتون هم امتحان کنید به لینک زیر بیاید و این جمله های زیر را تشبیه هاشان را بگویید
yoshikofujisawa2@gmail. com
3 - من آنقدر خسته شدم که مانند شیلنگ از من عرق می ریزد.
4 - آنقدر خوابم می آید که دارم می افتم.
5_آنجا مثل باغ زیبا بود.
. . . . . . . . . . . . . . . .
برای اطلاعات و شرکت در بازی های جالب فقط و فقط به لینکی که مشاهده می کنید مراجعه کنید
از همراهی شما بسیار سپاسگذارم

توضیح شیخ محمود کاشغری در
"دیوان لغات الترک":
داغ:
نشانی که بر روی اسبان و دیگر حیوانات می زنند چون ترکان اسب سواران چابکی هستند بر روی اسبان خود داغ می نهند ( جهت تمییز و تفکیک )
فارس ها این تکواژ را از ترکان آموخته اند و فراوان بکار میبرند. آن اندازه که ترکان گله و رمه دارند، تات ها گله و رمه ای ندارند تا اینگونه لغت ها را نیز داشته باشند. در حالیکه من این کلمه را در سر حدّات اسلام ( مرزهای شرقی ترکستان بزرگ ) شنیده ام.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان عزیز اگر دقت کرده باشید بالا در توضیحات برای این کلمه "برابر پارسی" نوشته شده، این واژه فارسی نیست و در هیچ منبع فارسی هم نگفته فارسی ست.

داغ:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " داغ" می نویسد : ( ( داغ ، به گمان ، از همان ستاکی بر آمده است که دخ در " دخمه " ، در پهلوی دخمگ daxmag در این زبان ، دخشگ daxšag نیز در معنی نشان و علامت به کار می رفته است . " داغ " نشانی است که با سوختن بر پیکر ستور می نهاده اند . دخمه نیز ، در معنی استودان و گورگاه، می تواند بود که از روزگاری به یادگار مانده باشد بس دور و دیرین که در آن ، مردگان را می سوخته اند . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( پر از داغ دل خستهٔ روزگار
همی رفت پویان بدان مرغزار ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 298. )

سلام
داغ در زبان ترکی به معنی کوه هستش.
مثلا:سهند داغی=کوه سهند
واژه ی داغ در پارسی پهلوی به شکل داک= d�k ( = داغ ) آمدن است.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس