داغ

/dAq/

مترادف داغ: حار، سوزان، سوزنده، گرم، علامت، لکه، مهر، نشان، نشانه، اندوه، عزا، غم

متضاد داغ: سرد

برابر پارسی: سوزان، اندوه، نشان

معنی انگلیسی:
live, hot, fervid, feverish, fiery, flaming, torrid, [adj.] hot, [n.] brand, scar, [fig.] (effect of) bereevement, remorse, controversial, fervent, heated, lively, red-hot, spot, stain, sweltering

لغت نامه دهخدا

داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ). علامت و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ). وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ). ( از انجمن آرا ). ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید داغ فارسی است ) :
خرمن ایام من با داغ اوست
او بآتش قصد خرمن میکند.
خاقانی.
بر روم و حبش که روز و شب راست
جز داغ ادب نشان ندیده ست.
خاقانی.
تا پی ازین زنگی و رومی تراست
داغ جهولی و ظلومی تراست.
نظامی.
|| نشان که از آهن تفته بر حیوان یا آدمی زنند نشان کردن او را یا تمییز او را. نشان که از آهن تفته کنند. جای سوخته با آهن یا آتش. صماح. صماحی. ( منتهی الارب ). عمل نشان کردن پوست با آهن تفته بشکلی خاص. اثر آهن گداخته بر تن. کی . کیة. ملیل. ( منتهی الارب ). آنکه بر ران چهارپایان نهند [ نشان را ]. ( اوبهی ). داغ جای. ( منتهی الارب در معنی کیه ). هدایت در انجمن آرا گوید: داغی که میسوزانند بجهت آنکه نشان است داغ میگویند. ( انجمن آرا ) :
هرکه را اندر کمند شصت بازی درفکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار.
فرخی.
هزار دگر کرگان ستاغ
بهر یک بر از نام ضحاک داغ.
اسدی.
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ طوق در گردن خروشان آمدم.
خاقانی.
سگ تست خاقانی اینک بداغت
چنان دان که داغ دگر برنتابد.
خاقانی.
دوم نظام و سوم جعفرست لا واﷲ
که داغ ناصیه هر دو نام او زیبد.
خاقانی.
ز داغ جهان هیچکس جان نبرد
کس این رقعه با او بپایان نبرد.
نظامی.
بهر ناحیت نام داغش رسید
بمصر و حبش بوی باغش رسید.
نظامی.
گشته گل افشان وی از هشت باغ
بر همه گلبرگ و بر ابلیس داغ.
نظامی.
ای به تپش ناصیت از داغ من
بیخبر از سبزه و از باغ من.
نظامی.
اگر برفروزی چو مه صد چراغ
ز خورشید باشد برو نام داغ.
نظامی.
صید چنان خورد که داغش نماندبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوه جبل .
نشان

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) سوزاندن جایی از بدن حیوان یا برده با آهن تفته و مانند آن .
[ تر. ] (اِ. ) کوه ، جبل .
[ په . ] (ص . ) ۱ - بسیار گرم ، سوزان . ۲ - (مجازاً ) پررونق . ۳ - هیجان انگیز. ،~ دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غمی شدن که او در گذشته تحمل کرده است . ، ~ چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن . ،~ پیشانی نشانی که

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] بسیارگرم، سوزان.
۲. [مجاز] جالب، هیجان انگیز.
۳. (اسم ) [مجاز] نشانه.
۴. (اسم ) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب: ۴۰۹ ).
۵. [مجاز] اندوه سخت از ناامیدی و حرمان: چو درویش بیند توانگر به ناز / دلش بیش سوزد به داغ نیاز (سعدی۱: ۱۴۰ ).
۶. (اسم ) [قدیمی] آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند.
۷. (اسم ) [قدیمی] جای سوخته با آهن تفته یا آتش.
۸. (اسم ) [قدیمی] لکه.
* داغ باطله: [قدیمی] نشان بیهودگی و از کارافتادگی.
* داغ باطله به کسی زدن: [قدیمی، مجاز] او را از جرگۀ درستکاران و کارآمدان بیرون راندن.
* داغ دل: [مجاز] داغی که بر دل نشسته باشد، اندوهی سخت که از مرگ عزیزی دست داده باشد، مصیبت بزرگ، مصیبت مرگ یکی از عزیزان.
* داغ دیدن: (مصدر لازم ) [مجاز] از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل آزرده شدن.
* داغ شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن.
* داغ کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن.
۲. با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن.
۳. با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند.
* داغ ودرفش: [قدیمی] داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده.
* داغ ودِرَوش: [قدیمی] = * داغ ودرفش: به موسمی که ستوران دِرَوش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودِرَوش (سوزنی: ۲۲۳ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{stigma} [پزشکی] خصیصه یا نشان یا علامتی که بیماری خاصی را مشخص کند

گویش مازنی

/daagh/ نام مرتعی در آمل & نشان – داغ – نشانه

واژه نامه بختیاریکا

جز؛ پز؛ چز؛ چو چز

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] داغ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می باشد.
۱ - بسیار گرم و سوزان۲ - اثر بر جای مانده از گذاردن آهن گداخته بر بدن حیوان یا انسان۳ - آهن گداخته ای که برای معالجه یا علامت گذاری بر پوست انسان یا حیوان می گذارند
احکام داغ در فقه
← احکام داغ به معنای اول
۱. ↑ وسائل الشیعة، ج۲۴، ص۳۹۸.
...

[ویکی فقه] داغ (فقه). داغ ، اثر برجای مانده از تماس بدن با جسم بسیار گرم می باشد.
۱ - بسیار گرم و سوزان۲ - اثر بر جاى مانده از گذاردن آهن گداخته بر بدن حیوان یا انسان۳ - آهن گداخته اى که براى معالجه یا علامت گذارى بر پوست انسان یا حیوان مى گذارند
احکام داغ در فقه
← احکام داغ به معنای اول
۱. ↑ وسائل الشیعة، ج۲۴، ص۳۹۸.
...

دانشنامه عمومی

داغ (آلبوم اینا). «داغ» آلبومی از اینا است که در لهستان در ۴ اوت ۲۰۰۹ منتشر شد.
عکس داغ (آلبوم اینا)

داغ (ترانه آوریل لوین). «داغ» تک آهنگی از هنرمند اهل کانادا آوریل لوین است که در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم بهترین چیز لعنتی قرار داشت.
عکس داغ (ترانه آوریل لوین)

داغ (ترانه اینا). «داغ» ( به انگلیسی: Hot ) تک آهنگی از اینا است که در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شد.
این تک آهنگ در چارت های ، اسپانیا، در رتبه اول و در چارت های والونیا، فرانسه، فلاندرز، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
عکس داغ (ترانه اینا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

stamp (اسم)
مهر، نشان، نوع، داغ، جنس، نقش، چاپ، استامپ، تمبر، باسمه

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

brand (اسم)
جور، نشان، مارک، نوع، انگ، داغ، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره

therm (اسم)
حمام، داغ، گرما، کالری کوچک، معادل هزار کالری بزرگ، واحد گرما، حمام عمومی

stain (اسم)
الودگی، ننگ، لکه، لک، داغ، الایش، زنگ زدگی

stigma (اسم)
خال، لک، داغ، بر امدگی، کلاله، لکه ننگ، داغ ننگ

scorcher (اسم)
داغ، تحریک کننده، برافروزنده

sultry (صفت)
داغ، شرجی، خیلی گرم ومرطوب

warmish (صفت)
گرم، داغ

scorching (صفت)
سوزان، داغ

hot (صفت)
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته

فارسی به عربی

حار , خانق , صنف , علامة , لطخة

پیشنهاد کاربران

داغ در زبان پهلوی به معنی سوزان و بسیار گرم است و آنچه در زبان تورکمن ها و زبان آذربایجان و تورکیه امروزی به کوه گفته می شود، به گمان واژه تاگ پهلوی است که به چیم بلندی و بالا هم هست و به طاق و تاق و داغ
...
[مشاهده متن کامل]
و داق دگرگونی یافته است. به گمان من تورکمن ها از دیرباز در ایران و در کنار ایرانیان در آشتی و آرامش می زیستند و شاید از این رو، خود را تورکمن نامیده اند در کنار ارمن ( ایرمن ) و آریامن. در زبان مغولی به کوه اوول می گویند که البته در زبان پهلوی به بالا هم اول گفته می شود مانند اول آمدن که به معنای بالا آمدن است. از این رو، شاید داغ یا داق همان تاگ پهلوی دگردیس شده باشد که د تاق بستان و تاق خسرو در عراق نیز به معنای بلندی و بالا به کار برده شده است. با توجه به انبوهی واژگان پهلوی در نامیدن اندامهای بدن در آذربایجان و رودها و نام کوهستان ها تاگ بودن ریشه داغ نادرست به گمان نمی رسد.

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
واژه داغ در تمام واژه نامه لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین وفرهنگ فارسی یافرهنگ عمید در تمام واژه نامه واژه فارسی گفته می دانم چه بگویم دیگه دوستان ببینند قضاوت با دوستان هست می توانند کتاب رو بررسی بکنند.
...
[مشاهده متن کامل]

لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
درصفحه ۶۸۶ , ۶۸۷
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داغداغداغداغداغ
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
ادعا — �داغ� اوستایی/فارسی و �داغ� ترکی — را بررسی کنم تا روشن شود این واژه در واقع چه سرگذشتی دارد.
- - -
1. نکته کلیدی در بحث های ریشه شناسی
باید توجه داشت که هم ریشه بودن ( cognate ) با وام گیری ( loanword ) فرق دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

گاهی دو زبان یک واژه ی شبیه دارند چون هر دو از یک ریشه ی کهن هندواروپایی یا اورالی - آلتایی گرفته اند، نه این که یکی از دیگری وام گرفته باشد.
گاهی هم صرفاً هم صدایی تصادفی است و معنی مشابه از مسیرهای مستقل شکل گرفته.
بنابراین �داغ� در فارسی و ترکی باید جداگانه بررسی شود.
- - -
2. �داغ� در فارسی و اوستایی — شواهد کهن
2. 1. مدارک اوستایی و فارسی میانه
در متون اوستایی، ریشه های زیر وجود دارد:
daža / daza - = �سوزاندن، سوختن� ( هم ریشه با سنسکریت dāha به معنی �سوزش، آتش زدگی� )
daxšāra = �نشان، علامت� ( در برخی واژه نامه های اوستایی مثل Bartholomae ثبت شده )
در فارسی میانه: daz / daz - = �سوزاندن، آتش زدن� ( MacKenzie, Nyberg )
این خط تحول معنایی روشن است: �سوزاندن� → �اثر سوختگی� → �نشان سوختگی� → �نشان به طور کلی� → �اندوه� ( به صورت استعاری: �داغ دل� ) .
2. 2. شواهد فرهنگ نامه ای
فرهنگ ریشه شناختی فارسی ( محمدحسن دوست، ص ۱۲۴۶–۱۲۴۸ ) این واژه را مستقیم به اوستایی daža و dag - برمی گرداند.
Mayrhofer, EWAia ( ص ۷۴۰ ) ریشه را در حوزه هندواروپایی ( dhegʷh - = سوختن ) می داند.
Bartholomae, Altiranisches W�rterbuch ( ستون ۶۷۵ ) برای dag - و daža - همان معنای �سوختن� را ذکر می کند.
این شواهد نشان می دهد که �داغ� با همین معنی �اثر سوختگی� پیش از ورود ترکی به ایران، در زبان ایرانی وجود داشته.
- - -
3. �داغ� در ترکی — شواهد زبان های ترکی
در زبان های ترکی قدیم ( اورخون، قرن ۸ میلادی ) :
tağ / dağ = کوه
dağlamak = �داغ زدن ( با آهن گداخته علامت گذاشتن بر دام ) �
ریشه ی �dağlamak� در ترکی کهن از ترکیب dağ ( نشان، اثر ) پسوند فعلی - la - - mak ساخته شده است.
در زبان های ترکی امروزی ( ترکی استانبولی، آذربایجانی، قزاقی، قرقیزی و. . . ) �dağ� به معنی �کوه� هم هست که ریشه جداگانه ای دارد و در پروتو - ترکی taɣ بازسازی می شود.
نکته:
در ترکی دو �داغ� داریم که ریشه های جداگانه دارند:
1. dağ = کوه ( پروتو - ترکی taɣ )
2. dağ = اثر سوختگی/نشان ( به احتمال قوی وام گرفته از ایرانی باستان )
- - -
4. مسیر تماس فارسی و ترکی
ارتباط فرهنگی ـ زبانی ایرانیان و ترکان از هزاره اول میلادی شدت گرفت. واژه هایی که به دام داری، فلزکاری و اسب داری مربوط اند بین این دو حوزه زیاد وام گرفته شده اند. علامت گذاری با آهن داغ ( branding ) در هر دو فرهنگ بوده، ولی شواهد زمانی نشان می دهد که ریشه �داغ� با معنی �سوختگی� در زبان های ایرانی بسیار قدیمی تر از حضور ترک ها در فلات ایران است.
بنا بر داده های متون اوستایی و فارسی میانه، این معنی پیش از ثبت ترکی کهن وجود داشته و بنابراین مسیر وام گیری احتمالی از ایرانی به ترکی منطقی تر است تا برعکس.
- - -
5. نقد ادعای �ت به دال → کوه�
ادعای �تاغ → داغ� به معنی کوه که بعداً معنی �اثر سوختگی� گرفته باشد، مشکل دارد:
1. �کوه� و �اثر سوختگی� از نظر معنایی پیوند طبیعی ندارند.
2. مدارک مکتوب نشان می دهد که �اثر سوختگی� در ترکی احتمالاً از زبان ایرانی آمده، نه از �کوه�.
3. تطور واجی t → d در ترکی فقط در شرایط خاص و لهجه های خاص اتفاق می افتد، نه به طور سیستماتیک در واژه های بنیادی.
- - -
6. نتیجه گیری
�داغ� به معنی �اثر سوختگی، نشان� در فارسی ریشه کهن اوستایی و فارسی میانه دارد و پیش از تماس گسترده با ترکی موجود بوده.
این واژه از ریشه هندواروپایی dhegʷh - ( سوختن ) است که هم ریشه با سنسکریت dāha و واژه های اروپایی مثل انگلیسی day ( از نظر ریشه حرارت/گرما ) نیست ولی در آلمانی Brand ( سوختگی ) مفاهیم نزدیک دارد.
در ترکی �داغ� به معنی �اثر سوختگی� یا فعل �داغlamak� به احتمال زیاد وام واژه از فارسی/ایرانی است، نه برعکس.
�داغ� به معنی �کوه� در ترکی ریشه جداگانه پروتو - ترکی taɣ دارد و به فارسی راه نیافته.
- - -

منبع. عکس ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورائی
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داغداغداغداغ
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
این واژه پارسی است و ریشه اوستایی دارد؛ چنانکه در ۶۸۶ , ۶۸۷ از منبع ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
...
[مشاهده متن کامل]

نیاز به یادآوری است که در ( دَخش، دَخشار، دَخشتَ/داغ ) بمانند ( دوغتر/دختر ) و ( یوختَ/یوغ ) با دگرگونی آوایی ( خ/غ ) روبرو هستیم. ( واژه دَغَ یا داغ در منبع ۶۸۷ از همان منبع آمده است )
واژه داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ) . علامت و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ) . وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ) . نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ) . ( از انجمن آرا ) . ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید داغ فارسی است )
منبع. لغت نامه دهخدا
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داغداغداغداغداغ
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
لری بختیاری
دای، چَژ:داغ
جالبه برای اینکه بگن داغی که معنی بسیار گرم میده ترکیه اونو به کوه آتشفشان پیوند میزنن!
بس کنید تورو خدا! کمر دانش ریشه شناسی و زبان شناسی رو شکستید!
داغ با گداختن و گداز و گدازه و گداخته و. . . هم ریشه است و یک واژه پارسی است.
داغ در ترکی به معنی کوه است که پیوند چندانی با داغ پارسی به معنای بسیار گرم ندارد.
حالا تو بیا هرروز این پیام رو دیسلایک بزن پانترک گرامی
بنا بر کتاب فرهنگ واژه های اوستا نوشته احسان بهرامی ، جلد سوم ، برگه ۱۶۳۹ داغ یک واژه کهن ایرانی و اوستایی بوده که در زبان اوستایی به صورت دَگ خوانش میشده
داغ
پی نوشت
داغ به معنی کوه مانند آق داغ و قره داغ و. . . ترکی هست
داغ به معنی بسیار گرم با گداختن و داختن و گدازه و گدازه و گداخته هم خانواده است و صددرصد فارسی هست
داغ ترکی نیست، فارسی به طور پیش انگاشت ق ندارد اما غ بسیار دارد مانند
بغ / مغ / دروغ / فروغ / میغ / راغ / سغد / آمیغ ( آمیز و آمیختن ) / و. . .
داغ از کارواژه داغتن و داختن با بن کنونی داز هست
...
[مشاهده متن کامل]

این کارواژه خود در فارسی چندان مورد بهره نیست آمد هم خانواده شناخته ای دارد که همه شنیده اید
گداختن و گداز! که با پیشوند فعلی گ که در گریختن و گماردن و گزاردن و. . . هم دیده می شود
مثال دیگر
میغ به معنی ابر بارنده
از میختن و میز می آید و در ریخت گمیختن و گمیز در سروده های فارسی و برخی گویش های فارسی و زبان وزین لری به معنی جاری کردن و ادرار کردن هست
پس این واژه صددرصد فارسیه
فارسی تقریبا میشه گفت ق نداره
اما غ هم در پارسی باستان هم میانه و هم نو هست
و بسیار هم به خ شباهت داره در تلفظ

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
داغداغداغداغ
واژه داغ. ( ص ، اِ ) نشان. ( برهان ) . �علامت�و نشان چیزی. سمة. ( منتهی الارب ) ( دهار ) . وسم. کدمة. دماع. ( منتهی الارب ) . نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند:�داغ�آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. ( یعنی عکس این تعبیر ) . ( از انجمن آرا ) . ج ، داغات. ( دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید�داغ�فارسی است ) :|| در فرهنگ ناظم الاطباء معانی آبله و میخچه و عیب نیز به کلمه داده شده است. اما او درین قول متفردست. || کوه. ( ناظم الاطباء ) . در آذری به معنی کوه ، از دغ بی گیاه و امثال آن است. ترکان این کلمه را بکار برند بمعنی کوه. این کلمه باغلب کوههای ایران و نواحی آن داده شده است. || مزید مؤخر نام بعضی کوهها از دغ به معنی بی آب وعلف. || دغ. بی گیاه. بی موی. داس. || نام شاعر که در غزل و قصیده مذکور شود. ( برهان ) . تخلص. || معنیی که شاعر چند جا ببندد. ( برهان ) . مَخلص. || کنایه از نام کسی است که اسبان او داغ داشته باشند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) . || نام مرغی که کاکل بر سر دارد و آنرا چکاوک نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا
در کتاب دهخدا هم فارسی بعضی واژگان فارسی به اشتباه زبان دیگر نسبت داده است با احترام به نظر شما آقای رضا مدیاتک ولی این واژه ترکی مغولی نیست.
واژه داغ با ریشه ی اوستایی 𐬛𐬀𐬖𐬀 ( daγa، "مارک؛ زخم، نقطه" ) ، سانسکریت दाह ( داها، "سوزش، گرما" ) . مربوط به فارسی میانه ( dcytn' /⁠dazīdan⁠/، �سوزاندن� ) ، از پروتوایرانی *d�ǰatī، از پروتو - هندوایرانی *dʰ�ǰʰati، از پروتو - هندواروپایی *dʰ�gʷʰeti.
منبع. Steingass, Francis Joseph ( 1892 ) “داغ”, in A Comprehensive Persian–English dictionary, London: Routledge & K. Paul
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید

داغداغداغداغداغداغ
منابع• https://dsal.uchicago.edu/cgi-bin/app/steingass_query.py?qs=داغ&searchhws=yes&matchtype=exact
پاسخ به جناب سعید سرور:
1 - واژه داغ ترکی در اصل تاغ بوده است با زبان مغولی هم ریشه می باشدو ارتباطی با داغ در زبان فارسی ندارد .
2 - آنچنان که از نوشته های شما بر می آید شما هیچ وقت حقیقت را باور ندارید و بر اوهام و بافته های نادرست ذهنی خود پافشاری می نمایید .
...
[مشاهده متن کامل]

3 - شما تنها نوشته ها و گفته های پانترکهای بی دانش را در ذهن خود بزرگ کرده اید و بدون خواندن یک کتاب مرجع تنها گفته های آنها را تکرار می کنید .
4 - در زبان فارسی بیش از 1700 واژه فرانسوی وجود دارد ( هر چند ریشه برخی یونانی و برخی سانسکریت است ) در حالیکه در زبان استانبولی بیش از 5000 واژه فرانسوی کاربرد دارد .
5 - واژه های مغولی یا ترکی در زبان فارسی در حدود 200 واژه می باشد در حالیکه واژه های فارسی در ترکی بیش از 1350 واژه می باشد .
6 - بر این اساس باید فرانسوی ها ادعا نمایند که از واژه هایشان استفاده می شود نه شما .
7 - بیش از 3000 واژه فارسی در زبان عربی کاربرد دارد و همین زبان عربی در زبان ترکی بیش از 6000 واژه دارد که از این میان 3000 تایش فارسی است پس در کل بیش از 4350 واژه فارسی در ترکی کاربرد دارد در برابر 200 واژه ترکی در زبان فارسی .
8 - پیش از 100 سال پیش زبان عثمانی را عربی فارسی می نامیدند پس از به قدرت رسیدن شخصی زاده کشور آلبانی توسط غرب برای تضعیف حکومت عثمانی با نامیدن خود با نام آتاتورک ذهنیت پانترکیسم را پایه گذاری نمود و استفاده از واژه های فارسی را تا حد امکان ممنوع نمود .
9 - اکنون نیز واژه های فارسی زیادی که حتی ما بکار نمی بریم در ترکی استانبولی کاربرد دارد :
رچل ( مربا ) - دولاب ( کمد ) - روزگار ( نسیم ) - چارک ( ربع ) - آبدست ( وضو یا غسل ) - یخنی ( نوعی خورشت ) - تنگیره ( قابلمه ) - پشین ( نقد ) - پراکنده ( خرده فروشی ) - آویزه ( لوستر ) - یابانجی ( همان بیابانگرد به معنی خارجی ) - دستک ( کمک ) - سهته ( ساخته به معنای قلابی ) و . . . .
10 - مثلا در ترکی به کمربند قیش می گویند که واژه تاتی است و تصور می نمایند ترکی است چرا که در ترکی استانبولی از واژه کمر استفاده می نمایند .

یک جواب کوتاه برای SAEED SARVAR، این واژەها همشان کوردی هستند، شما چە جواب دارید
داغدار
بەرداغ
شێراغ
داغان
سۆرداغ
داغۆر
. . .
داغ واژه ای باستانی اوستایی است که در پهلوی، اشکانی و ساسانی نیز وجود داشته و هنوز هم در کردی همین معنی را دارد، بنابراین ربطی به ترکی ندارد.
داغ در فارسی به معنای سوزاننده و در ترکی به معنای کوه آتشفشان است. در واقع هر دو این واژه ها از یک ریشه اوستایی و سانسکریتی هستن. واژه دخمه در فارسی هم از همین ریشه داغ می باشد . داغ ترکی نمیباشد!!!!! بلکه یک واژه اوستایی هستش. در پایین ریشه واژه داغ طبق اتیمولوژی ترکیه ریشه یابی شده است : 👇 آدرس سایت هم در پایین گذاشتم.
...
[مشاهده متن کامل]

DAĞ ( II ) . Damga, kızgın bir demirle v�cuda uygulanan tedavi şekli. Aynı karşılıktaki Fars�a ve K�rt�e dağ s�z�nden. Tedavi i�in v�cuda kızgın demirle uygulanan yakı. Bu işleme damga da denilmektedir. Dağ kelimesi mecazen; sıkıntı, dert, bela, hastalık diye biliniyor. Fars�a dāg ( =yakı ) s�z�nden geldiği sanılıyor. Ayrıca, Fars�a dāg rehten ( =damgalamak, yakı yapmak ) s�z� de telaffuz ediliyor. Buna rağmen Kaşgarlı Mahmud, dağ kelimesinin İranlılarca T�rklerden alındığını �ne s�rm�şt�r. Kaşgarlı’ya g�re bunun nedeni Farslarda, T�rklerde olduğu kadar s�r�lerin bulunmayışıdır. �yle anlaşılıyor ki, Kaşgarlı bu g�r�ş�n� sehven yazmıştır. ��nk�, başta K�rtler ve m�cavir bir kısım diğer k���k kabilelerde s�r� bakıcılığı yaygındı. O nedenle, K�rtlerde herhangi bir kızgınlık anında “te dağ dıkım” ( =seni dağlarım ) s�z�, kimi zaman bir tehdit olarak dile getiriliyordu. K�rt�e dağ ( =yakı ) s�z� T�rk�ede de aynı şekilde dile getiriliyor. Bu bağlamda, dil bilimci Clauson, dağ kelimesinin Fars�adan intikal ettiğini savunmuştur. Orta İran Dillerinden Part�a ve Pehlevicede dāg ( =yakı ) s�z� kullanılıyordu. Fars�ada dāgdar ( =yanık; kederli, dertli ) s�z� de telaffuz ediliyor.
Kaynak : http://aksozluk. org/dag

نشان
منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
داغ
داغ فارسی هست البته در ترکی هم d�g به معنی کوه یا دهانه آتش فشان هست در سانسکریت dagdha سوختن با آتش و dag به معنی سوختن ، گرم شدن هست در بیشتر زبانهای آریایی تا هند این واژه وجود داره
لب سوز
واژه داغ
معادل ابجد 1005
تعداد حروف 3
تلفظ dāq
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dāk]
مختصات ( ص . )
آواشناسی dAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
داغ در ترکی یعنی کوه
یکی از کهن ترین واژه های عهد باستان می باشد که در واژه دوخ / دوک / توک / دوش / داک و داغ و . . . . دگردیسی داشته و در همه اینها به چم برآمده یا جلو آمده می باشد
دوخ در دوختر یا دختر به چم اینست که ابزاری جلو آمده دارد و واژه سینه یعنی پیش یا جلو امده یا برامده و سینی یعنی پیش کشی
...
[مشاهده متن کامل]

دوک در زبان مازندرانی یعنی جلو آمده
توک در توکیدن یعنی پیشتاز و تکاور یعنی پیشتازان و خود واژه تک و منحصر بفرد نیز به چم از همه جلو افتاده می باشد که منجرب به خاص بودن آن شده
تاک درختن انگور یعنی رونده که همینطور رشد میکند و به پیش می رود
داغ که به معنای سوخته یا اسیب دیده می باشد از همین واژه آمده یعنی برامده شدن که درینجا ناشی از سوختگی یا خرابی در قطعات می باشد
دوش در دوش گرفتن نیز به چم برامده می باشد / واژه دوشیزه دوش ایزه یعنی دوش شده یعنی به سن بلوغ رسیده و برامدگی در تن پیدا کرده و توانایی شیر دادن دارد

واژه ی داغ امروزه صفت قرار می گیرد برای چیزهایی که بیش از حد گرم است مثلاً به آب خیلی گرم می گوید داغ، در افغانستان از صفت �سرخ� به جای �داغ� استفاده می کنند. به نظر می رسد به جای استفاده ی دو واژه ی �داغ
...
[مشاهده متن کامل]
و سرخ� برای اشیاء خیلی گرم، از واژه ی �سوزان� استفاده شود بهتر است. چرا که داغ به نشانه و علامت می گوید. در قدیم وقتی اسب ها را نشانه می کردند با آهن خیلی سوزان داغ می نهادند و همان علامت که بر اثر سوزان بودن آهن پدید می آمد امروزه جای سوزان را گرفته است. همچنین واژه ی �سرخ� که از رنگ آهن هنگامی که در کوره آتش است و کاملا سرخ می شود، گرفته شده است. بنابراین، بهتر می نماید از واژه ی �سوزان� استفاده شود.

یک واژه کامل فارسی همریشه با واژه هات در انگلیسی که در فارسی به معنی بسیارگرم، سوختن و نابود شدن میباشد که صورتی دیگر از واژه سوگ نیز میباشد که هنگامی که غم بزرگی به کسی میرسه بهش میگن طرف داغ دیده یا سوخته و سوگوار هست
این واژه پارسی است و ریشه اوستایی دارد؛ چنانکه در رویه686 , 687 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
نیاز به یادآوری است که در ( دَخش، دَخشار، دَخشتَ/داغ ) بمانند ( دوغتر/دختر ) و ( یوختَ/یوغ ) با دگرگونی آوایی ( خ/غ ) روبرو هستیم. ( واژه دَغَ یا داغ در رویه 687 از همان نبیگ آمده است ) .
داغداغ
واژه داغ واژه پارسی است:
اوستایی: DAGHA، DAZHAITI
پهلوی:DAGH
سانسکریت:DAHA، DAHAYATI
گوتیک:DAGS
پروسی کهن:DAGIS
ایرلندی کهن:DAIG
لیتوانی:DEGU، DEGTI، DAHA
روسی:DEGOTU
پسگشت ( منبع ) :
...
[مشاهده متن کامل]

رویه 262 از نبیگ فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی
POKORNY240 - 241
DELAMARRE 253
AMINDAROV 193
نکته:
1 - چم این واژه در زبان روسی قیر است.
2 - چم این واژه در زبان گوتیک روز است.
3 - واژه آلمانی TAG در زبان آلمانی و واژه انگلیسی DAY هر دو به چم ( روز ) از همین واجریشه هستند.

در زبان لکی به داغ داخ یا دوی می گویند
داغ ( Dağ ) در زبان ترکی به معنی کوه و بسیار گرم است
مثال برای معنی کوه:آلاداغ - قاراداغ
مثال برای معنی بسیار گرم:چای داغدی:چای داغه
زیاد گرمه
داغ در واقع به چیزی میگن که بیش از حد گرم شده ممکنه از این کلمه ساده ها براتون معنی هاش سوال باشه و من دقیقا همین کار رو میکنم خب برگردیم به داغ. همان طور که گفتم داغ به چیزی می گویند که بیش از حد دیگه داغ شده باشه اگه کسی بیش از حد گرمش شده باشه اصتلاحا می گوید داغ کردم بله اما این به این معنی نیست که وقتی بهش دست میزنید می سوزید بلکه دارد از تشبیه ( چیزی در فارسی ) استفاده می کند
...
[مشاهده متن کامل]

بریم باهم چند نوع مثال در باره تشبیه ببینیم
1 - از خجالت صورتش مثل لبو شد ( الان اینجا لبو تشبیه ما است که صورتش به لبو تشبیه شده )
2 - مدادم مثل نوک شمشیر تیز شده ( نوک شمشیر تشبیه ما است که مداد من به نوک شمشیر تشبیه شده است )
اگه می خواهید خودتون هم امتحان کنید به لینک زیر بیاید و این جمله های زیر را تشبیه هاشان را بگویید
yoshikofujisawa2@gmail. com
3 - من آنقدر خسته شدم که مانند شیلنگ از من عرق می ریزد.
4 - آنقدر خوابم می آید که دارم می افتم.
5_آنجا مثل باغ زیبا بود.
. . . . . . . . . . . . . . . .
برای اطلاعات و شرکت در بازی های جالب فقط و فقط به لینکی که مشاهده می کنید مراجعه کنید
از همراهی شما بسیار سپاسگذارم

داغ:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " داغ" می نویسد : ( ( داغ ، به گمان ، از همان ستاکی بر آمده است که دخ در " دخمه " ، در پهلوی دخمگ daxmag در این زبان ، دخشگ daxšag نیز در معنی نشان و علامت به کار می رفته است . " داغ " نشانی است که با سوختن بر پیکر ستور می نهاده اند . دخمه نیز ، در معنی استودان و گورگاه، می تواند بود که از روزگاری به یادگار مانده باشد بس دور و دیرین که در آن ، مردگان را می سوخته اند . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( پر از داغ دل خستهٔ روزگار
همی رفت پویان بدان مرغزار ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 298. )

سلام
داغ در زبان ترکی به معنی کوه هستش.
مثلا:سهند داغی=کوه سهند
واژه ی داغ در پارسی پهلوی به شکل داک= d�k ( = داغ ) آمدن است.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)