داراب نامه
/dArAbnAme/
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی نور] داراب نامه داستانی قهرمانی و بسیار شیرین درباره داراب، پادشاه کیانی و پسر داستانی او، فیروز شاه است. این کتاب، از متن های شیوا و پر ارزش نثر فارسی بر پایه روایات کهن ایرانی به شمار می رود که دو تحریر از آن وجود دارد. این تحریر از آن داستان گزاری شهیر به نام بیغمی است. داراب، پسر بهمن پسر اسفندیار، پسر گشتاسپ از پادشاهان پایانی سلسله داستانی کیانی است که درباره او در ادبیات پهلوی و پس از آن، داستان های پرآوازه ای مانند «دارا و بت زرین» در ادب پهلوی به عربی وجود دارد. این داراب که در داستان های ملی، فرزند بهمن و همای چهرآزاد است، پدر دارای دارایان، آخرین پادشاه کیانی بود، اما در این داستان، فرزند او «دارا» نیست، بلکه فیروز نامیده می شود. این کتاب، داستان فارسی همین فیروز شاه است و از همین روی، «فیروزنامه» باید خوانده شود؛ زیرا بیشتر به سخن درباره فیروز (پسر داراب) می پردازد.
گزارنده (مؤلف) این اثر که در میان قرن هشتم و نهم می زیست، این داستان کهن را در حفظ داشت و آن را برای گروهی می خواند (املا می کرد) و کاتبی به نام محمود دفتر خوان آن را می نوشت. نسخه خطی این کتاب در ذی الحجه 887 هجری نوشته شده است. راوی یا گزارنده داستان، چند جا آشکارا نام خود را باز می گوید، اما در بیشتر جاها از خود به نام «راوی این داستان غریب»، «مؤلف داستان و گزارنده سخن»، «مؤلف اخبار»، «مؤلف اخبار و گزارنده داستان»، «راوی داستان»، «راوی این قصه» و «مؤلف اخبار و مقرّر این کتاب و مورخ این تاریخ» یا «گوینده داستان کهن» یاد می کند و همه جا عبارت هایی را مانند «روایت کند»، «گوید» و «چنین گوید»، باز می نویسد.
این نثر پرارزش فارسی، به رغم گستردگی اش کامل نیست، بلکه پاره ای از داستان دلاویز اصلی به شمار می رود. باری، آن را سندی می توان شمرد که برای روشن کردن تاریخ داستان سرایی در ایران و دگرگونی های این فن به کار می آید. داستان داراب نامه، از دید لغوی، دستوری، تاریخی و مردم شناختی، بسیار سودمند است و به رغم، داستان های سده های بعدی، صحنه ها را به دقت فراوان توصیف می کند و از رویدادهای خُرد نیز سخن می گوید؛ چنان که با خواندنش از چگونگی لشکر آرایی و میدان داری و شیوه نواختن کوس جنگ و چند و چون جنگ افزارها و وسایل عیاران و شگفتی آفرینی های جادویان، آگاهی کاملی می توان به دست آورد.
سازنده داستان های این کتاب، پیوسته عاطفه خواننده اش را برمی انگیزد و آن گاه که در سراشیبی ناامیدی و اندوه است، او را به اوج امید و شادمانی فرامی برد. متن داراب نامه، به شش دفتر بخش شده است و پاره های داستان در این بخش ها گنجانده شده اند.
درون مایه داراب نامه، دل چسب و دل انگیز و از رویدادهای قهرمانی و جنگی و عشقی پر است. قهرمانان اصلی این رویدادها، داراب و فیروز شاه و فرخ زاد از نسل رستم و ده ها پهلوان ایرانی دیگر و دسته ای از عیاران و جوان مردان ایرانند. آنان مردمانی راست گو، دادگر، پاک نهاد و آزاده و دلاور و بی باک و دین دار و شکست ناپذیر و فروتن و دشمنانشان، انسانهایی پست و فریب کار و ترسو و ستم گرند.
گزارنده (مؤلف) این اثر که در میان قرن هشتم و نهم می زیست، این داستان کهن را در حفظ داشت و آن را برای گروهی می خواند (املا می کرد) و کاتبی به نام محمود دفتر خوان آن را می نوشت. نسخه خطی این کتاب در ذی الحجه 887 هجری نوشته شده است. راوی یا گزارنده داستان، چند جا آشکارا نام خود را باز می گوید، اما در بیشتر جاها از خود به نام «راوی این داستان غریب»، «مؤلف داستان و گزارنده سخن»، «مؤلف اخبار»، «مؤلف اخبار و گزارنده داستان»، «راوی داستان»، «راوی این قصه» و «مؤلف اخبار و مقرّر این کتاب و مورخ این تاریخ» یا «گوینده داستان کهن» یاد می کند و همه جا عبارت هایی را مانند «روایت کند»، «گوید» و «چنین گوید»، باز می نویسد.
این نثر پرارزش فارسی، به رغم گستردگی اش کامل نیست، بلکه پاره ای از داستان دلاویز اصلی به شمار می رود. باری، آن را سندی می توان شمرد که برای روشن کردن تاریخ داستان سرایی در ایران و دگرگونی های این فن به کار می آید. داستان داراب نامه، از دید لغوی، دستوری، تاریخی و مردم شناختی، بسیار سودمند است و به رغم، داستان های سده های بعدی، صحنه ها را به دقت فراوان توصیف می کند و از رویدادهای خُرد نیز سخن می گوید؛ چنان که با خواندنش از چگونگی لشکر آرایی و میدان داری و شیوه نواختن کوس جنگ و چند و چون جنگ افزارها و وسایل عیاران و شگفتی آفرینی های جادویان، آگاهی کاملی می توان به دست آورد.
سازنده داستان های این کتاب، پیوسته عاطفه خواننده اش را برمی انگیزد و آن گاه که در سراشیبی ناامیدی و اندوه است، او را به اوج امید و شادمانی فرامی برد. متن داراب نامه، به شش دفتر بخش شده است و پاره های داستان در این بخش ها گنجانده شده اند.
درون مایه داراب نامه، دل چسب و دل انگیز و از رویدادهای قهرمانی و جنگی و عشقی پر است. قهرمانان اصلی این رویدادها، داراب و فیروز شاه و فرخ زاد از نسل رستم و ده ها پهلوان ایرانی دیگر و دسته ای از عیاران و جوان مردان ایرانند. آنان مردمانی راست گو، دادگر، پاک نهاد و آزاده و دلاور و بی باک و دین دار و شکست ناپذیر و فروتن و دشمنانشان، انسانهایی پست و فریب کار و ترسو و ستم گرند.
wikinoor: داراب_نامه
[ویکی فقه] داراب نامه (کتاب). داراب نامه داستانی قهرمانی و بسیار شیرین در باره داراب ، پادشاه کیانی و پسر داستانی او، فیروز شاه است.
این کتاب، از متن های شیوا و پر ارزش نثر فارسی بر پایه روایات کهن ایرانی به شمار می رود که دو تحریر از آن وجود دارد. این تحریر از آن داستان گزاری شهیر به نام بیغمی است. داراب، پسر بهمن پسر اسفندیار، پسر گشتاسپ از پادشاهان پایانی سلسله داستانی کیانی است که در باره او در ادبیات پهلوی و پس از آن، داستان های پرآوازه ای مانند « دارا و بت زرین » در ادب پهلوی به عربی وجود دارد. این داراب که در داستان های ملی، فرزند بهمن و همای چهرآزاد است، پدر دارای دارایان، آخرین پادشاه کیانی بود، اما در این داستان، فرزند او «دارا» نیست، بلکه فیروز نامیده می شود. این کتاب، داستان فارسی همین فیروز شاه است و از همین روی، «فیروزنامه» باید خوانده شود؛ زیرا بیشتر به سخن در باره فیروز (پسر داراب) می پردازد.گزارنده (مؤلف) این اثر که در میان قرن هشتم و نهم می زیست، این داستان کهن را در حفظ داشت و آن را برای گروهی می خواند (املا می کرد) و کاتبی به نام محمود دفتر خوان آن را می نوشت. نسخه خطی این کتاب در ذی الحجه ۸۸۷ هجری نوشته شده است. راوی یا گزارنده داستان، چند جا آشکارا نام خود را باز می گوید، اما در بیشتر جاها از خود به نام «راوی این داستان غریب»، «مؤلف داستان و گزارنده سخن»، «مؤلف اخبار»، «مؤلف اخبار و گزارنده داستان»، «راوی داستان»، «راوی این قصه» و «مؤلف اخبار و مقرر این کتاب و مورخ این تاریخ» یا «گوینده داستان کهن» یاد می کند و همه جا عبارت هایی را مانند «روایت کند»، «گوید» و «چنین گوید»، باز می نویسد.
ساختار کتاب
این نثر پرارزش فارسی، به رغم گستردگی اش کامل نیست، بلکه پاره ای از داستان دلاویز اصلی به شمار می رود. باری، آن را سندی می توان شمرد که برای روشن کردن تاریخ داستان سرایی در ایران و دگرگونی های این فن به کار می آید. داستان داراب نامه، از دید لغوی، دستوری، تاریخی و مردم شناختی، بسیار سودمند است و به رغم، داستان های سده های بعدی، صحنه ها را به دقت فراوان توصیف می کند و از رویدادهای خرد نیز سخن می گوید؛ چنان که با خواندنش از چگونگی لشکر آرایی و میدان داری و شیوه نواختن کوس جنگ و چند و چون جنگ افزارها و وسایل عیاران و شگفتی آفرینی های جادویان، آگاهی کاملی می توان به دست آورد.سازنده داستان های این کتاب، پیوسته عاطفه خواننده اش را برمی انگیزد و آن گاه که در سراشیبی ناامیدی و اندوه است، او را به اوج امید و شادمانی فرامی برد. متن داراب نامه، به شش دفتر بخش شده است و پاره های داستان در این بخش ها گنجانده شده اند.
گزارش محتوا
درون مایه داراب نامه، دل چسب و دل انگیز و از رویدادهای قهرمانی و جنگی و عشقی پر است. قهرمانان اصلی این رویدادها، داراب و فیروز شاه و فرخ زاد از نسل رستم و ده ها پهلوان ایرانی دیگر و دسته ای از عیاران و جوان مردان ایرانند. آنان مردمانی راست گو، دادگر، پاک نهاد و آزاده و دلاور و بی باک و دین دار و شکست ناپذیر و فروتن و دشمنانشان، انسانهایی پست و فریب کار و ترسو و ستم گرند.
← داراب
...
این کتاب، از متن های شیوا و پر ارزش نثر فارسی بر پایه روایات کهن ایرانی به شمار می رود که دو تحریر از آن وجود دارد. این تحریر از آن داستان گزاری شهیر به نام بیغمی است. داراب، پسر بهمن پسر اسفندیار، پسر گشتاسپ از پادشاهان پایانی سلسله داستانی کیانی است که در باره او در ادبیات پهلوی و پس از آن، داستان های پرآوازه ای مانند « دارا و بت زرین » در ادب پهلوی به عربی وجود دارد. این داراب که در داستان های ملی، فرزند بهمن و همای چهرآزاد است، پدر دارای دارایان، آخرین پادشاه کیانی بود، اما در این داستان، فرزند او «دارا» نیست، بلکه فیروز نامیده می شود. این کتاب، داستان فارسی همین فیروز شاه است و از همین روی، «فیروزنامه» باید خوانده شود؛ زیرا بیشتر به سخن در باره فیروز (پسر داراب) می پردازد.گزارنده (مؤلف) این اثر که در میان قرن هشتم و نهم می زیست، این داستان کهن را در حفظ داشت و آن را برای گروهی می خواند (املا می کرد) و کاتبی به نام محمود دفتر خوان آن را می نوشت. نسخه خطی این کتاب در ذی الحجه ۸۸۷ هجری نوشته شده است. راوی یا گزارنده داستان، چند جا آشکارا نام خود را باز می گوید، اما در بیشتر جاها از خود به نام «راوی این داستان غریب»، «مؤلف داستان و گزارنده سخن»، «مؤلف اخبار»، «مؤلف اخبار و گزارنده داستان»، «راوی داستان»، «راوی این قصه» و «مؤلف اخبار و مقرر این کتاب و مورخ این تاریخ» یا «گوینده داستان کهن» یاد می کند و همه جا عبارت هایی را مانند «روایت کند»، «گوید» و «چنین گوید»، باز می نویسد.
ساختار کتاب
این نثر پرارزش فارسی، به رغم گستردگی اش کامل نیست، بلکه پاره ای از داستان دلاویز اصلی به شمار می رود. باری، آن را سندی می توان شمرد که برای روشن کردن تاریخ داستان سرایی در ایران و دگرگونی های این فن به کار می آید. داستان داراب نامه، از دید لغوی، دستوری، تاریخی و مردم شناختی، بسیار سودمند است و به رغم، داستان های سده های بعدی، صحنه ها را به دقت فراوان توصیف می کند و از رویدادهای خرد نیز سخن می گوید؛ چنان که با خواندنش از چگونگی لشکر آرایی و میدان داری و شیوه نواختن کوس جنگ و چند و چون جنگ افزارها و وسایل عیاران و شگفتی آفرینی های جادویان، آگاهی کاملی می توان به دست آورد.سازنده داستان های این کتاب، پیوسته عاطفه خواننده اش را برمی انگیزد و آن گاه که در سراشیبی ناامیدی و اندوه است، او را به اوج امید و شادمانی فرامی برد. متن داراب نامه، به شش دفتر بخش شده است و پاره های داستان در این بخش ها گنجانده شده اند.
گزارش محتوا
درون مایه داراب نامه، دل چسب و دل انگیز و از رویدادهای قهرمانی و جنگی و عشقی پر است. قهرمانان اصلی این رویدادها، داراب و فیروز شاه و فرخ زاد از نسل رستم و ده ها پهلوان ایرانی دیگر و دسته ای از عیاران و جوان مردان ایرانند. آنان مردمانی راست گو، دادگر، پاک نهاد و آزاده و دلاور و بی باک و دین دار و شکست ناپذیر و فروتن و دشمنانشان، انسانهایی پست و فریب کار و ترسو و ستم گرند.
← داراب
...
wikifeqh: داراب_نامه_(کتاب)
دانشنامه آزاد فارسی
از داستان های کهن روایی عامیانۀ فارسی در تاریخ زندگی و پادشاهی داراب کیانی، پسر بهمن و دخترش همای چهر آزاد (دختر ملک مصر یا دختر بهمن پسر اسفندیار). از این کتاب دو روایت موجود است؛ یکی از ابوطاهر طرسوسی در قرن ۶ق و دیگری از مولانا محمد بن احمد بیغمی که در قرن ۹ق سروده شده است. اصل داستان برگرفته از قصص و اساطیر حماسی کهن است. داراب نامه سه بخش عمده دارد: ۱. داستان داراب؛ ۲. داستان اسکندر؛ ۳. داستان دختر داراب و سرگذشت او با اسکندر. داراب نامۀ بیغمی (تهران، ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ش) و داراب نامۀ ابوطاهر طرسوسی (تهران، ۱۳۴۴ش)، هرکدام در ۲ جلد به تصحیح ذبیح الله صفا به چاپ رسیده است.
wikijoo: داراب_نامه
پیشنهاد کاربران
داراب نامهٔ طرسوسی یا داراب نامهٔ طرطوسی داستانی است منثور در احوال داراب پادشاه کیانی، نوادهٔ او روشنک با لقب بوران دخت ( دختر داراب پسر داراب ) و اسکندر رومی ( مقدونی ) . شکل کنونی داستان نوشته ابوطاهر طرسوسی ( یا طرطوسی ) است و به همین جهت کتاب را با عنوان دارابنامهٔ طرسوسی می شناسند.
... [مشاهده متن کامل]
در این بخش از داستان بوزینگان که سلاح هایی از جنس استخوان ماهی در دست دارند سوار بر لاکِ لاک پشت به کشتی طمروسیه حمله ور می شوند. از میان افرادِ در کشتی تنها یکی تفنگ به دست دارد و سایرین با تیر و کمان از خود دفاع می کنند.
اصل داستان حماسی داراب به زمان ساسانی بازمی گردد. سرانجام با تحریر ابوطاهر به شکل کنونی درآمده است. کتاب سرگذشت داراب پادشاه کیانی پسر بهمن ( کی اردشیر ) ، و دختر او، همای چهر آزاد را روایت می کند. نفوذ عناصر سامی/اسلامی در بخش نخستِ کتاب، که شرح احوال داراب است، کم است. بخش مربوط به اسکندر از نفوذ عناصر اسلامی، یونانی، و سریانی خالی نیست. با این حال تصویری که از اسکندر در این کتاب داده شده است با آن چیزی که در باقی اسکندرنامه ها به چشم می خورد، متفاوت است. به این معنا که دست کم سایه ای از تیرگی شخصیت این جنگجوی مقدونی و بیزاری ایرانیان پیش از اسلام از وی در کتاب به چشم می خورد.
نثر کتاب از عالی ترین نمونه های نثر فارسی در دورهٔ اول ( قبل از مغول ) است و به لهجهٔ تخاطب آن زمان نزدیک است. به علت نزدیکی نویسندگان این داستان های عامیانه ( سمک عیار نمونهٔ دیگر است ) به مردم عادی، نثر کتاب و زبان روایت بسیار طبیعی و بی تکلف است و کمتر از امثال و آیات عربی و تکلف های ادبی برآمده از علوم اسلامی و ادبیات عرب استفاده شده است.
از این کتاب نسخه های فراوانی در دست نیست. در پی پریشانی برآمده پس از حمله مغول و با سنگین تر شدن سایهٔ اسلام بر ایران و رواج تعصبات ضد ایرانی، از رونق داستان های ملی کاسته شد و قهرمانان ملی با نمونه های اسلامی جایگزین شدند. داستان داراب نیز از رونق افتاد و چندان رونویسی نشد. از دیگرسوی، کم رواجی داستان باعث شده است که فساد خاسته از تصرف کاتبان در کتاب کمتر راه یابد. به طوری که اختلاف در نسخه های موجود داراب نامه ناچیز و بیشتر از نوع ضبط نادرستِ کلمه هاست که بیشتر برآمده از قرائت نادرست است.
ابو طاهر محمد بن موسی طرسوسی از گزارندگان داستان در سده ششم هجری بود و چند داستان دیگر را هم تحریر کرده است. در لقب وی اختلاف است: عده ای اصلش را از طرطوس در سوریهٔ کنونی دانسته است و عده ای از طرسوس در آسیای کوچک. آنچه مسلم است این است که ابوطاهر به دسته ای از سنیان تعلق داشت که ایشان را فضائلیان می خواندند. این فضائلیان در برابر مناقبیان شیعی بودند. مناقبیان شیعی داستان های حماسی در احوال شخصیت های مذهبی شیعی می گفتند. برعکس، فضائلیان داستان های حماسی ایرانی می گزاردند و البته داستان هایی در تمجید دو خلیفهٔ نخست نیز می گفتند.
... [مشاهده متن کامل]
در این بخش از داستان بوزینگان که سلاح هایی از جنس استخوان ماهی در دست دارند سوار بر لاکِ لاک پشت به کشتی طمروسیه حمله ور می شوند. از میان افرادِ در کشتی تنها یکی تفنگ به دست دارد و سایرین با تیر و کمان از خود دفاع می کنند.
اصل داستان حماسی داراب به زمان ساسانی بازمی گردد. سرانجام با تحریر ابوطاهر به شکل کنونی درآمده است. کتاب سرگذشت داراب پادشاه کیانی پسر بهمن ( کی اردشیر ) ، و دختر او، همای چهر آزاد را روایت می کند. نفوذ عناصر سامی/اسلامی در بخش نخستِ کتاب، که شرح احوال داراب است، کم است. بخش مربوط به اسکندر از نفوذ عناصر اسلامی، یونانی، و سریانی خالی نیست. با این حال تصویری که از اسکندر در این کتاب داده شده است با آن چیزی که در باقی اسکندرنامه ها به چشم می خورد، متفاوت است. به این معنا که دست کم سایه ای از تیرگی شخصیت این جنگجوی مقدونی و بیزاری ایرانیان پیش از اسلام از وی در کتاب به چشم می خورد.
نثر کتاب از عالی ترین نمونه های نثر فارسی در دورهٔ اول ( قبل از مغول ) است و به لهجهٔ تخاطب آن زمان نزدیک است. به علت نزدیکی نویسندگان این داستان های عامیانه ( سمک عیار نمونهٔ دیگر است ) به مردم عادی، نثر کتاب و زبان روایت بسیار طبیعی و بی تکلف است و کمتر از امثال و آیات عربی و تکلف های ادبی برآمده از علوم اسلامی و ادبیات عرب استفاده شده است.
از این کتاب نسخه های فراوانی در دست نیست. در پی پریشانی برآمده پس از حمله مغول و با سنگین تر شدن سایهٔ اسلام بر ایران و رواج تعصبات ضد ایرانی، از رونق داستان های ملی کاسته شد و قهرمانان ملی با نمونه های اسلامی جایگزین شدند. داستان داراب نیز از رونق افتاد و چندان رونویسی نشد. از دیگرسوی، کم رواجی داستان باعث شده است که فساد خاسته از تصرف کاتبان در کتاب کمتر راه یابد. به طوری که اختلاف در نسخه های موجود داراب نامه ناچیز و بیشتر از نوع ضبط نادرستِ کلمه هاست که بیشتر برآمده از قرائت نادرست است.
ابو طاهر محمد بن موسی طرسوسی از گزارندگان داستان در سده ششم هجری بود و چند داستان دیگر را هم تحریر کرده است. در لقب وی اختلاف است: عده ای اصلش را از طرطوس در سوریهٔ کنونی دانسته است و عده ای از طرسوس در آسیای کوچک. آنچه مسلم است این است که ابوطاهر به دسته ای از سنیان تعلق داشت که ایشان را فضائلیان می خواندند. این فضائلیان در برابر مناقبیان شیعی بودند. مناقبیان شیعی داستان های حماسی در احوال شخصیت های مذهبی شیعی می گفتند. برعکس، فضائلیان داستان های حماسی ایرانی می گزاردند و البته داستان هایی در تمجید دو خلیفهٔ نخست نیز می گفتند.