خوشاب

/xoSAb/

مترادف خوشاب: آبدار، پرآب، تازه، تر، خوش آب ورنگ، کمپوت

معنی انگلیسی:
juice, preserve, compote, sauce

فرهنگ اسم ها

اسم: خوشاب (دختر) (فارسی) (تلفظ: xo (u) šāb) (فارسی: خوشاب) (انگلیسی: khoshab)
معنی: روشن و شفاف، درخشان، کمپوت، آبدار و تازه، ( به مجاز )، میوه ای که با محلول آب و شکر می پزند، آبدار و تر و تازه، ( در قدیم ) تابان و درخشان ( معمولاً در مورد بعضی از جواهرات )، جواهر تابان و درخشان
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

خوشاب. [ خوَ / خ ُ ] ( اِ مرکب ) آبی که در آن انگور و انجیر و آلوبالو و گوجه و زردآلوی پخته باشند و با کمی قند شیرین کرده بنوشند. ( ناظم الاطباء ). کمپوت. ( یادداشت مؤلف ). افشره.مربای رقیق از میوه های تازه ، چون : خوشاب گوجه. || مروارید. گوهر. ( ناظم الاطباء ). قسمی مروارید که آنرا عیون مدحرج ، نجم گویند. ( یادداشت مؤلف ): فمن انواع اللؤلؤ المدحرج و یعرف بالعیون فان حسن لونه و کثر مائه و بریقه سموه نجماً و خوشاب. ( الجماهر فی معرفة الجواهر للبیرونی ). نوعی از مروارید است که سفید و صافی و براق و آبدار باشد که به شاهوار موسوم است. ( جواهرنامه ) : نزد نیاطوس هزار دانه مروارید سوراخ ناکرده روشن و تابان چون آفتاب و خوشاب و هزار جامه زربفت هر تاری ده هزار درم و هزاراسب تجارت و هزار اسب تازی. ( ترجمه طبری بلعمی ).
یکی دسته راسیم و زر اندر است
دو دسته بخوشاب پرگوهر است.
فردوسی.
نه هر آهوئی را بود مشک ناب
نه از هر صدف دُرّ خیزد خوشاب.
اسدی.
نیکوان را هست میراث از خوشاب.
مولوی.
- خوشاب سی ؛ سی خوشاب. کنایه از سی دندان. ( یادداشت مؤلف ) :
دریغ آن گل و مشک و خوشاب سی
همان تیغ برّنده پارسی.
فردوسی.
|| تره های نازک و تر و تازه. || ( ص مرکب ) تر. تازه. سیراب. آبدار. پر از آب. || متموج. موجدار. شفاف. روشن. صاف. ( ناظم الاطباء ). مطرا. روشن ، و در وصف در و مروارید آید. ( یادداشت مؤلف ) .
- دُرّ خوشاب ؛ دُرّ صاف و آبدار. درّ شفاف :
تو گفتی بکان اندرون زر نماند
همان درّ خوشاب و گوهر نماند.
فردوسی.
دهانش پر از در خوشاب کرد.
فردوسی.
بارد درّ خوشاب از آستین سحاب.
منوچهری.
گر سخن گوید تو گوش همی دار بدو
تا سخنها شنوی پاکتر از درّ خوشاب.
فرخی.
در خوشاب قطره ای از جرعه می است
در کام جام قطره در خوشاب خواه.
نصیرالدین شرف ( از صحاح الفرس ).
ز دست و دیده ش بگسسته و بپیوسته
بسینه و دو رخش بر دو رشته در خوشاب.
مسعودسعد سلمان.
صدف ندارد قیمت مگر به در خوشاب.
معزی.
بجای باران از ابر طبع درافشان
در خوشاب چکاند ز ناودان سخن.
سوزنی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - سیر آب آبدار ( مخصوصا جواهر ) . ۲ - تر و تازه .
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه شهرستان سنندج این ده در جنوب خاوری گل تپه و خاور شوسه همدان به بیجار است .
( خوش آب ) دهی است از دهستان فراشبند بخش مرکزی شهرستان فیروز آباد واقع در شمال باختری فیروز آباد و کنار راه عمومی فراشبند به فیروز آباد با آب و هوای گرم و ۱۵۹ تن سکنه .

فرهنگ معین

( خُ ) (ص مر. ) ۱ - آبدار. ۲ - تر و تازه .

فرهنگ عمید

۱. کمپوت.
۲. آب دار، تروتازه: میوۀ خوشاب.
۳. [قدیمی] خوش آب ورنگ (بیشتر در صفت جواهر مخصوصاً مروارید ).

فرهنگستان زبان و ادب

{compote} [عمومی] میوه ای که در شربت قند یا شکر پخته شود

گویش مازنی

/Khooshaab/ از توابع دهستان مذکوره ی ساری

دانشنامه عمومی

خوشاب (بردسکن). خوشاب به گویش کاشمری: خِشاب نام روستایی در دهستان کوهپایه، بخش مرکزی، شهرستان بردسکن در استان خراسان رضوی است.
بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۲۰۴ نفر با ۶۵ خانوار بوده است. [ ۲]
عکس خوشاب (بردسکن)عکس خوشاب (بردسکن)

خوشاب (سربیشه). خوشاب یک روستا در ایران است که در دهستان درح شهرستان سربیشه واقع شده است. [ ۱] خوشاب ۲۰۶ نفر جمعیت دارد.
عکس خوشاب (سربیشه)

خوشاب (قصرقند). خوشاب، روستایی در دهستان شارک بخش تلنگ شهرستان قصرقند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۹۰ نفر ( ۳۰ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس خوشاب (قصرقند)

خوشاب (گلشن). خوشاب، روستایی در دهستان جالق بخش مرکزی شهرستان گلشن در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۷ نفر ( ۲۶ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس خوشاب (گلشن)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نوعی کمپوت ایرانی، خیسانده یا جوشاندۀ خشکباری چون هلو، انجیر، و زردآلو در مقدارِ زیادی آب. اگر مقدار آب را بیشتر بگیرند و به آن شکر بیفزایند، شربت خوشاب به دست می آید. خوشاب و شربت آن را با میوۀ تازه نیز فراهم می آورند.

مترادف ها

juice (اسم)
جوهر، اب، خوشنامی، شربت، خوشاب، عصاره، شیره، اب میوه

compote (اسم)
کمپوت، خوشاب

پیشنهاد کاربران

از عشق لب لعل تو ای درّ خوشاب/چون نیلوفر سپر فکندیم بر آب ( مقامات حمیدی )

بپرس