این دو واژه را نباید با هم اشتباه گرفت:
خلیج ( Gulf )
خور ( Bay )
درگویش /زبان بختیاری:
خَل ( khal=کج
خلی=کجی
وَرخلی=کنج/جای دنج/چفت
شاید خلی - خلی گاه - خلیگ - خلیج شده است.
ریشه ی واژه ی پارسی ایرانی خلیج:
دریاگاه
خَل در زبان لری یعنی خمیده و کج است مثل خلیج فارس که صدرصد یک نام لری و ایرانی است در زبان عربی هم خل هست ولی به معنای سرکه است
پیشروی بیش از حد آب دریا در خشکی را خلیج میگویند.
خلیج یک واژه پارسی از مصدر "خلیدن" است.
خلیدن یعنی فرو رفتن و پیش رفتن.
خلیج لفظی لری هست
واژه خلیج
معادل ابجد 643
تعداد حروف 4
تلفظ xalij
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی] ( جغرافیا )
مختصات ( خَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی xalij
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
کلمۀ خلیج احتمالاً با کلمۀ حالیچ ترکی مرتبط است
خلیج= hali�= حالیچ=خال ( حال ) hal ایچi�= مکان شکم ( معده ) مانند، محل دارای تو رفتگی، محل کنده شده با آب، محل کنده شده با آب، محل آبخور ( خورده شده با آب ) ، و. . .
... [مشاهده متن کامل]
خال ( حال ) =نقطه، موقعیت، خال، لکه، لک، رنگ، مکان، لحظه، محل، موضع، زمان مختصر، بر امدگی، و. . . . - در زبان ترکی معمولاً بجای حرف خ از حرف ه یا ح استفاده می شود . مثل : خبر=حابارhabar – خط= حاتhat - خام= حام ham ( نپخته ) - خطر=حاتار hatar، و. . .
ایچ = شکم، تنگه ، ابکند، دره تنگ، گلوگاه، معبر تنگ، حفره معده، داخل، اندر، اندرون، تو، تو رفتگی، اندرونی، درونی، درون، داخل، باطن، نهاد، وجدان، و. . . . نوشیدنی، خور، آبخور، بخور، بنوش فعل امر ایچمک i�mek، i�mək = خوردن، نوشیدن، و. . .
su i� = آبخور، آب بخور، آب بنوش -
ja�yň i�inde جایینگ ایچینده، evin i�ində اِوین ایچینده=داخل خانه
i� agyrym bar ایچ آگریم بار= شکم درد ( معده درد، درد داخلی ) دارم
I� syrlar ایچ سیرلار= اسرار درونی
به نظرم یه شباهتی با کلمه"خلیک" دارد که در گیلکی ابزاریست شبیه بیل و نوک تیز و باریک برای کندن و سوراخ کردن و تراشیدن خاک بکار میره زبان گیلکی بسیار شبیه زبان پهلوی و پارسی باستان هست .
یکسان بودن تبار ایلامیان و پارسیان
پرو ﺸﮕﺮ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺭﻧﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ 3500 ﺗﺎ 6000 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻮﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺖ .
... [مشاهده متن کامل]
ﺩﺭ ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ 1386 ﺗﺎ 1388 ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﺮﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺵ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ او ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ 8 ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﯾﻼﻣﯽ ( ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺷﻮﺵ ﻭ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ 1500 ﺗﺎ 2000 ﭖ . ﻡ ) ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﺭﮐﺮﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﻮﻡ ﻧﮕﺎﺭﺍﻧﻪ ( ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ) ﻭ ﻧﯿﺰ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ( 17 ﻧﻤﻮﻧﻪ ) ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪُ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﺒﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺧﻮﺯﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺩﺯﻓﻮﻝ، ﺩﺭ ﺳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﯾﻼﻣﯿﺎﻥ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﯿﻠﮑﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺮﯾﻨﮕﯽ 6000 ﺳﺎﻝ، ﻣﺎﺭﮐﺮ M17 ﻭ R1a ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪ .
ﻫﺎﭘﻠﻮ ﮔﺮﻭﻩ M17 ﺷﺎﺧﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺳﺘﻪ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ : ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ P ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺧﺎﻭﺭﯼ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﺳﻼﻭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺱ G ، ﺍﺳﻼ ﻭﻫﺎﯼ ﺍﻭﮐﺮﺍﯾﻦ T ، ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻫﺎ ) ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﮑﺎﻧﺪﯾﻨﺎﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻧﺮﻭﮊ ( ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺮﯾﺶ & ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ . . .
ﻫﻢ ﺭﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﻌﻨﯽ R1b ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ – ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ E ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺭﺍﯾﺞ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﺺ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻣﯽ ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﯾﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﺯﺭﺩﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺯﯾﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﻋﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﻼﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻬﻦ ﻫﻢ ﺗﺒﺎﺭ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺗﯿﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎ، ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ، ﮐﺮﺩﻫﺎ، ﺁﺫﺭﯼ ﻫﺎ، ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻧﺎﺁﺭﯾﺎﯾﯽ، R1a ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﺸﺖ .
ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﻟﯿﺮﺍﻥ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺲ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ( ﺍﺳﻼﻣﯽ ) ﺑﻢ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ، ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺎﭘﻠﻮﮔﺮﻭﻩ R1a ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪ.
�با سپاس از استاد سورنا فیروزی�
شماعلاوه بر نظر می توانید مطالب خود را به ایمیل ( info@tezhgah. ir ) یا قسمت تماس با ما بفرستید نشر مطالب جنبه خبری و لزوما دیدگاه سایت نیست. .
منبع. https://tezhgah. ir/597 - یکسان - بودن - تبار - ایلامیان - و - پارسیان. html
خلیج= خل ایج، کلیگ، کژآب، آب کژه، کنیج، کنیک، هاله، خال، شخاب، شاخابه،
خلیچ، خلیک، خلیگ، کندآب، آبکند، آبگیر، شاخاب، شاخابه، شاخاوه، رخنه کرده، پیش رفتن
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده:
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
کشور های عربی ۱۴۰۰ سال قدمت دارد ایران ۴۰ هزار سال ایران ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح ع امپراتوری صاحب تمدن بوده حالا خلیج یه کلمه لری است که مردمان ساکن بوشهر گناوه روی این خلیج فارس گذاشتن نمی دانم این عربی از کجا امده
خلیج یک واژه پارسی از مصدر "خلیدن" است.
خلیدن یعنی فرو رفتن و پیش رفتن.
در تعریف خلیج داریم: خلیج آبی است که در خشکی پیش رفته باشد.
پسوند "ایج/ایگ" هم به معنای نسبت و نتیجه و جای است.
خلیج کلمه ای عربی است و عیلامیها عربهای اهواز هستند نه لر یا فارس اگه تاریخ رو درست بخوانید میفهمید ، ، ، خواهشن نژاد پرستی و عرب ستیزی رو بزارید کنار چون ملت ایران پر از قومیتها و زبان های گوناگون است ، ، ، و ما عرب های خوزستان همچنان مثل باقی ایرانیان ایرانی هستیم، با تشکر
در گذشته در شیراز به ریخته شدن آب و مایعات خل رفتن میگفتند khal
پسوند ایچ هم که توو فارسی به معنی مکان بکار میره
خلیج به منطقه ای گفته میشه که شکل ساحل به شکل عدد هشت۸ باشه خلیج جای هست که جولان گا لنج ها و قایق ها هست
خلیج از دو عبارت خَل ( در زبان لری ) یعنی کج شدگی خم از مصدر خلیدن
و "ایچ یا ایج" پسوند مکان به معنای اینجا ( در زبان لری بخصوص بویراحمدی )
خلیج یعنی مکانی که دریا دچار خم و کج شدگی است
مثل : یاسوج که در زبان لری بومیان یاسیچ یا یاسیج گفته میشه به معنی محل و جایگاه گلِ یاس
با درود پیشنهاد می شود از خلش و خلنده از کارواژه* خلیدن* را به جای نفوذ و نافذ بهره بریم.
�ایگ یک پسوند در زبان پهلوی بوده است که اسم و صفت می ساخته است. برای نمونه �نبیگ� که می شود کتاب ( نبیگ: نِب ( ریشه بریده نبشتن ( ریشه بریده یعنی قسمت مشترک بن ماضی و بن مضارع ) ) بعلاوه پسوند ایگ ) یا �زمیگ� که به معنای زمین است ( زمیگ: زم ( به معنای سرما ) بعلاوه پسوند ایگ، که در اصل به معنای جای سرد است ) .
... [مشاهده متن کامل]
یک نمونه دیگر واژه �تاریگ� است که در پارسی تاریک شده است. نمونه ای دیگر �سروشیگ� است که به معنای تابع و پیرو است. نمونه ها بسیارند. خودتان می توانید در واژه نامه های پهلوی نگاه کنید.
خلیگ که امروزه شده خلیج، هم همین طور ساخته شده است. خلیگ: خَل ( بن مضارع خلیدن که به معنای نفوذ کردن است ) بعلاوه پسوند ایگ. که در کل به معنی � نفوذ کرده� می باشد.
بایستی بدانید که از لحاظ زمین شناسی خلیج پارس پدیده ای بسیار جوان است. ژرفترین جای خلیج پارس تنها حدود نود متر عمق دارد. اینجا حدود بیست هزار سال پیش خشکی بوده است و چندی است که آب از درون تنگه هرمز به آنجا �نفوذ� کرده است.
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
واژه خلیدن به مانای فرورفتن و خلیدگی به مانای فرورفتگی و هر آنچه که با کندن و خراشیدن و گود کردن ایجاد فرو رفتگی کندو خلیج نیز از بن "خل" و پسوند" ایج" ساخته شده است. هم مانند واژه خلبان که از بن "خل" و پسوند" بان" ساخته میشود.
در گفتار لری:
خَل = کج، خم، خُهل
کَل= کج شده به بیرون یا کج شده به درون، گَردنه، کَم شده
هیچ برداشت معنایی به اندازه خَل و کَل و پسوند ایج
به واژه خلیج نزدیک نبوده و چون در نوشته باستان هم بوده بدون شک یک واژه ی باستانی ایرانی است.
واژه ی " خلیج" واژه ای پارسی است که از دو بخش" خل" ( "کج، کژ، گژ ) و فرورفته ) و پسوند "یج" ( یچ، یک، یگ ) ساخته شده است و در کل به معنی فرورفتگی آب ( آپ ) دریا در خشکی می باشد.
( خلیچ، خلیک، خلیگ )
... [مشاهده متن کامل]
پسوند یج همچنان در نام خانوادگی نیما یوشیج سرایشگر شعر ( سروده ) پارسی نو به کار رفته است و پسندیده تر است واژه ی خلیچ را به کار ببریم.
گر چه یادآوری شود واژه ی "خل" به معنی گژ و فرورفتگی همچنان در زبان لُری به کار می رود.
واژهٔ خلیج یا خلیگ پارسی است.
خلیگ از خَل ( بن اکنون یا مضارع خَلیدن ( =نفوذ کردن، سوراخ کردن ) ) پسوند پهلوی �ایگ� ساخته شده است؛ که در کل به معنای �آنچه نفوذ کرده است� می شود.
خوب است بدانید از دیدگاه زمین شناختی پیشترها خلیج پارس خشک بوده است و دیرزمانی نیست که آب از تنگه هرمز به اینجا �نفوذ� کرده است.
... [مشاهده متن کامل] خود خلیج واژه فارسی هست ؛ براش معادل درست نمیکنن که . . خل ایج به معنای محل فرو رفته . . . خل بن فعل خلیدن هست. به معنای فرو رفتن
خون که گرفت گردنت را / خار که خلید دامنت را ( نظامی گنجوی )
واژه های زیادی هست که پسوند مکان یا محل ایج گرفته مثل بسیج مثل ایرانویج
در یک متن قدیمی پهلوی خواندم که به خلیج می گفتند کَلیگ و به جزیره می گفتند گَزیرَگ. پس نمی دانم آیا حتماً خلیج و جزیره عربی هستند یا واژگان معرب اند. مانند زعفران که برگرفته از زرپران فارسی ست.
خَلیج
از خَل ( هَل ) ایج ( ایگ ) هست
خَل یا هَل به پارسی میانه و لری که نواده و فرزند خلف این زبان است، یعنی کج
ایج یا ایگ هم پسوند جای هست.
و خلیج به پارسی میانه یعنی کژ آب. آب کژه.
یکی از گمانه زنی ها درباره این واژه این است که خلیج از کارواژه "خَلیدَن" برگرفته شده باشد که به چم فرو رفتن می باشد.
خلیج معرب کنیک یا کنیج فارسی به معنای گودال یا زمین کنده شده به شکل خمیده پسوند ( ایج ) درکلماتی مانند بسیج ( بستن ، منسجم کردن ) ، آخشیج اوستائی ( آمیختن ) ، بوسنیج ( اهل بوسنی ) یوشیج ( اهل شهر یوش ) می توان پیدا کرد این پسوند در ترکی باستان بصورت ( جه ) آمده است مانند تورکجه ( تورکی ) ، فارسجه .
کلمه خلیج یه کلمه لری میباشد یعنی خم شده به سمت خشکی خل در زبان لری یعنی خم شده زن هم پیوند خشکی
خلیج همریشه باکلمه خال گیلکی وکردی یعنی شاخه مانندچمخاله درگیلکی وهمریشه باهاله درورامینی یعنی شاخه وهمریشه با هیولا دریونانی یعنی جنگل بنظرمی رسدایج ی یج صفت نسبی طبری میباشدمانندیوشیج.
شخاب پارس. هم کوتاه هم آریایی هست. امیدوارم دوستان دوست داشته باشن.
خلیج یا خل ایچ ک کلمه ای کاملا لری هست و لرها ب کج میگن خل و ایچ معنای دیگری هم در زبان لری دارد ، ، بقیه حرفا و مدرکا چرت وپرت الکیه
درزبان لری حیل به معنای کج شدن است . شایدخلیج دراصل حیل بوده ودرطول زمانها به مروربه خلیج تغییریافته باشد.
شاخابه
بنظر بنده خلیج نه کلمه ای عربی است و نه فارسی ، بلکه کلمه ای لری است و چه بسا این کلمه از زمان عیلامیان مانده باشد که لرتباران گویا از بازماندگان انان هستند . و در زبان لری یعنی کج شدن به اینجا ، البته ممکن است معرب هم شده باشد .
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
کنداب kandãb ( کردی: کنداو )
آبکند ، شاخ آب، شاخاب، شاخآبه ( کنداب پارس ، آبکند پارس )
شاخاب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)