فرستاده را خلعت آراستند
پس اسب گرانمایگان خواستند.
فردوسی.
دلیرانت را خلعت و باره سازکسانی که باشند گردنفراز.
فردوسی.
یکی خلعتش داد کاندر جهان کس از مهتران آن ندید ازمهان.
فردوسی.
بر ایشان یکی خلعت افکند شاه کزآن ماند اندر شگفتی سپاه.
فردوسی.
اما رسول چون بنشابور آمد با دو خادم و دو خلعت و کرامات و لوا و عهد... هزار درم در کار ایشان بشد. ( تاریخ بیهقی ). روزشنبه بیستم ماه محرم ، رسول را بیاوردند و خلعتی دادند سخت فاخر. ( تاریخ بیهقی ). گفت ناچار بونصر نامه نویسد و تذکره و پیغامها... و خلعت و وصلت رسول را بدهد. ( تاریخ بیهقی ). امیر مسعود گفت : خواجه را... مبارکباد خلعت وزارت. ( تاریخ بیهقی ).بیارد سوی بوستان خلعتی
که لؤلؤش پود است و پیروزه تار.
ناصرخسرو.
شادمانی بدان کت از سلطان خلعتی فاخر آمد و منشور.
ناصرخسرو.
کرا عقل از فضائل خلعت دینی بپوشاندنتاند کرد از آن خلعت هگرز این دیو عریانش.
ناصرخسرو.
بسیار داد خلعتم اول وز آن سپس بگرفت خیره باز به انجام خلعتش.
ناصرخسرو.
از چنین کارهای بی ترتیب دل من خون شد و جگر بشکافت
سخن خوب و نغز طوطی گفت
خلعت طوق مشک فاخته یافت.
مسعودسعد.
زاهدی را پادشاه روزگار... خلعتی گرانمایه داد. ( کلیله و دمنه ).بر اسب بخت کرد سوارم بتازگی
تا خلعتم ممزج و اسب سوار کرد.
خاقانی.
آن زمان کز بهر دونان عشق او خلعت برید.خاقانی.
سوی من خلعتی بساز فرست.خاقانی.
لیک خواهد که بپوسیدن آن در تنم خلعت بیشی پوشد.
خاقانی.
طایفه ای از لشکر عضدالدوله بخدمت او رفتند و او ایشان را نوازش کرد و خلعت داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). سلطان او را با تشریف لایق و خلعت گرانمایه گسیل کرد.( ترجمه تاریخ یمینی ).بیشتر بخوانید ...