ختن

فرهنگ اسم ها

اسم: ختن (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: khotan) (فارسی: ختن) (انگلیسی: khotan)
معنی: زیباروی، نام گونه ای از آهوان، ( اعلام ) شهر و واحهای در جنوب باختری منطقه خودگردان سین کیانگ اویغور، در غرب چین، که هم مشک و آهوی مشکین آن و هم زیبارویانش در ادب فارسی مشهور است، ( به مجاز ) دختری که مثل زیبارویان ختن میباشد، نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم دختر، اسم فارسی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

ختن. [ خ َ ] ( ع مص ) بریدن غلاف سر نره ولد. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( اقرب الموارد ). ختنه کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). سنت کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || بریدن. قطع کردن. ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مجلس ختنه سوران یعنی مجلسی برای ختنه بر پاکردن.

ختن. [ خ َ ت َ ] ( ع اِ ) پدرزن. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ). ج ، اختان. || برادرزن. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ج : اختان. || داماد. صهر. ( از منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ج ، اختان :
جود سپاهست و تو او را ملک
فضل عروسست و تو او را ختن.
فرخی.
همتش آب و معالی ام و بیداری ولد
حکمتش عم و جلالت خال و هشیاری ختن.
منوچهری.
در کشاف اصطلاحات فنون آمده : هر جفت ذات رحم محرم از او را مانند شوهر دختر و خواهر و عمه و امثال آنها را ختن نامند و همچنین محارم ازواج را هم ختن گویند زیرا اصطلاحاً آنها نیز ختن باشند. گفته اند این در عرف ایشان است. اما در عرف ما شامل نباشد مگر ازدواج محارم را.چنانچه در هدایه و کافی بیان شده و در قاموس گوید ختن داماد است و در مغرب گوید: ختن در زبان عرب هر کسی است که از قبل زن مانند پدر و برادر باشد و در نزدعامه شوهر دختر را ختن نامند چنانچه جامعالرموز گفته است.

ختن. [ خ ُ ت َ] ( اِخ ) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء نیز می آید نام ولایتی است بزیر کاشغر و در پشت یوزَکَند. که از بلاد ترکستان بشمار می آید این ولایت وادئی است در بین جبال و وسط بلاد ترک و سلیمان بن داودبن سلیمان ابوداود معروف به حجاج ختنی منتسب بدین ناحیت است او از ابوعلی حسین بن علی بن سلیمان مرغینانی حدیث شنید و ابوحفص عمربن احمد نسفی میگوید وی بسال 522 هَ. ق. قصد دیدار من کرد. از این قول یاقوت که بگذریم قدیم ترین مرجع فارسی که ختن را برای ما معرفی میکندحدود العالم است که در قرن چهارم هَ. ق. تحریر یافته او میگوید: «ختن میان دو رود است اندر حدود وی مردمان اند وحشی و مردم خوار و بیشترین خواسته ایشان قزاست و ملک ختن را هیئتی بزرگ است خویشتن را عظیم الترک و التبت خواند و بر حدی است که میان چین و تبت است. و این ملک ختن را حصبانی اند بر همه اعمال او موکل و از این شهر هفتاد هزار مرد جنگی بیرون آید و سنگ یشم از رودهای ختن خیزد. ( حدود العالم چ دکتر ستوده ص 630 ). متأسفانه در مراجع جغرافیانویسان اسلامی غیر از آنچه گذشت مطالبی نیامده که وضع جغرافیایی آنرا بخوبی نشان دهد البته در تواریخ اسلامی بر حسب موردذکری ازین ولایت شده که کافی برای معرفی وضع جغرافیایی آن نیست مستوفی در نزهت القلوب نیز بتعریضی از این کشور گذشته و حتی لسترنج در سرزمینهای خلافت شرقی به واسطه کمبود مدارک خود نتوانسته است وضع آنرا در دوره حکومت اسلامی بیان کند . سامی در قاموس الاعلام ترکی وضع این ناحیه را در حدود صد سال پیش چنین وصف میکند: ختن امروز تابع دولت چین و از شهرهای مشهور ترکستان شرقی است. این ناحیه که در 300 کیلومتری جنوب شرقی یارکند و بر کنار چپ ختن دریا منشعب از نهر تاریم قرار دارد به ارتفاع 1370 متر از سطح دریا میباشد. عرض شمالی آن سی و هفت درجه و هفت دقیقه و پنجاه ثانیه و طول شرقی آن هفتاد وهفت درجه و چهل و هفت دقیقه است. اهالی آن مسلمان وترک و بحدود چهل هزار نفر میباشند. مردم این ناحیه در بافندگی دست داشته و تجارت ابریشم و پنبه آنجا رونق بسزا دارد. از مشخصات ختن وجود آهوان صاحب مشک در بیابانهای اطراف آنجاست و صدرو این ماده از قدیم از این ناحیه موجب شهرت ختن در اکناف دنیای قدیم شده است. در کوههای اطراف ختن طلا و آهن و معدن زغال و سنگهای گرانبها وجود دارد و چون شهر ختن بر مسیر راه تجاری قدیم چین و ایران واقع است بسابق شهرت بسزایی در امور تجارتی داشته است. اهالی آن در زمان قدیم بحدود صدهزار نفر بوده اند و چندین بار بضد دول غاصب و ظالم چین قیام کرده و بر اثر این قیامها خرابیهای بسیار دیده اند و بزمانی نیز حکومت خانی تشکیل داده ولی در 1290 م. جزو حکومت ترکستان مشرقی که بزعامت اتالق غازی یعقوب بک تشکیل شده بود درآمده ولی متعاقب آن با کاشغر باز بزیر سلطه حکومت چین قرار گرفته اند. اطراف آن بوسیله ختن دریا و قره قاش که منشعب از ختن دریاست مشروب میشود و بر اثر آن این ناحیه بسیار سرسبز است. محصولات کشاورزی ختن گندم و برنج و امثال آن میباشد. درختان توت فراوان در اطراف ختن موجب زیادی کرم ابریشم و فراوانی و رونق ابریشم در این ناحیه شده است. در ادبیات فارسی ختن از جهت مشک خیزی و داشتن شاهدان و خوبرویان خود اهمیت بسزا داشته و مورد توجه بوده است رجوع بشرفنامه منیری در این ماده شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شهری بود در ترکستان شرقی ( ترکستان چین ) و گاهی هم بتمام ترکستان چین اطلاق شده است چنانکه چین شمالی را ختا نیز میگفتند و در نوشته های اسلامی مراد از ختا و ختن ( چین شمالی و ترکستان شرقی ) است .
نام قدیم قسمتی ا ترکستان شرقی یاترکستان چین، که مشک و آهوی مشک آن معروف بوده
( اسم ) ۱ - هر یک از خویشاوندان زوج. شخص مانند پدر یا برادر وی . ۲ - شوهر دختر داماد .
ابومعاویه سلمه بن مسلم ختن و صهر عطائ مغربی .

فرهنگ معین

(خَ تَ ) (اِ. ) داماد.

فرهنگ عمید

۱. هریک از همسر شخص، مانند پدر یا برادر ویژگی.
۲. شوهر دختر، داماد.

گویش مازنی

/Khotan/ خوابیدن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ختن، ناحیه و شهری کهن در ترکستان چین است.
نام ختن به شکل کوتن و در منابع چینی، با ضبط های هوتین، یو ـ تیین آمده است این ختن، به مرکزیت شهر ختن، ناحیه خودمختار اویغورهاست و در یکی از مناطق آبادشده حوزه تاریم در سینکیانگ «ترکستان شرقی یا ترکستان چین»، در راه اصلی جنوب صحرای تاکلاماکان واقع است. رود یورونگدریا که از کوههای کونلون در جنوب ختن سرچشمه میگیرد، با جهت جنوب به شمال، پس از گذشتن از مغرب شهر ختن و پیوستن به رود دیگری، ختندریا نامیده میشود. رود یشم سفید در مشرق شهر ختن و رودهای یشم سبز و یشم سیاه، در مغرب آن، هر سه با جهت جنوب به شمال جریان دارند. ختن منطقهای حاصلخیز و زراعی است. به نوشته مظاهری، نام واقعی ناحیه تاریم، یارکندکنار است و حوضه رود تاریم، یا رودبار یارکند همان ناحیهای است که در فارسی ختن نامیده میشود. کاشفان و باستانشناسانی چون اورل استاین، سون هدین و نیکلای پرچافسکی در جاده ابریشم همین منطقه سینکیانگ و ناحیه و شهر کهن ختن کشفیاتی کرده اند.
شهر ختن
این شهر در ایالت سینکیانگ و در مغرب رود یورونگدریا واقع شده است. صحرای تاکلاماکان در شمال آن و کوههای کونلون، با امتداد شرقی ـ غربی، در جنوب آن واقع اند. شهر ختن از مشرق با راهی زمینی که از جنوب صحرای تاکلاماکان میگذرد، به شهرهای چین و از طرف مغرب به شهرهای یارکند و کاشغر و از جنوب به شهر مزار و از آن جا به جامو و کشمیر وصل میشود. ختن فرودگاهی دارد و از راه هوایی به شهرهای دیگر مرتبط میگردد.
← مسجدجامع
...

[ویکی شیعه] خُتن، ناحیه و شهری کهن در ترکستان چین است. از قرن چهارم قمری اسلام در این شهر رواج پیدا کرد. در ۱۳۴۲ق بیشتر مردم این ناحیه پیرو مذهب حنفی، برخی شیعه امامیه، علی اللهی و شماری نیز بت پرست بوده اند. گفته شده است که مزار منسوب به امام جعفر صادق (ع) در آن دیار بین یارکند و قرقز/ قرقیز بوده و هرساله جمع کثیری به زیارت آنجا می رفته اند.
نام ختن به شکل کوتن و در منابع چینی، با ضبط های هوتین، یو ـ تی ین آمده است. ختن، به مرکزیت شهر ختن، ناحیه خودمختار اویغورها است و در یکی از مناطق آبادشده حوزه تاریم در سینک یانگ (ترکستان شرقی یا ترکستان چین)، در راه اصلی جنوب صحرای تاکلاماکان واقع است. رود یورونگ دریا که از کوه های کونلون در جنوب ختن سرچشمه می گیرد، با جهت جنوب به شمال، پس از گذشتن از مغرب شهر ختن و پیوستن به رود دیگری، ختن دریا نامیده می شود. رود یشم سفید در مشرق شهر ختن و رودهای یشم سبز و یشم سیاه، در مغرب آن، هر سه با جهت جنوب به شمال جریان دارند. به نوشته مظاهری، نام واقعی ناحیه تاریم، یارکندکنار است و حوضه رود تاریم، یا رودبار یارکند همان ناحیه ای است که در فارسی ختن نامیده می شود. باستان شناسانی چون اورل استاین، سون هدین و نیکلای پرچافسکی در جاده ابریشم همین منطقه سینک یانگ و ناحیه و شهر کهن ختن کشفیاتی کرده اند.
این شهر در ایالت سینکیانگ و در مغرب رود یورونگدریا واقع شده است. صحرای تاکلاماکان در شمال آن و کوههای کونلون، با امتداد شرقی ـ غربی، در جنوب آن واقع اند.

دانشنامه آزاد فارسی

خُتَن (Khotan)
(یا: هوتن) شهر و واحهای در ناحیۀ خودمختار سین کیانگ اویغور، در شمال غربی چین، با ۱۴۲,۹۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۴). در رأس شمالی کوه های کونلون و در حاشیۀ بیابان تاکلاماکان، حدود ۲۰۰کیلومتری جنوب شرقی شاچه، واقع شده است. مرکز کشاورزی است و غلات، پنبه، میوه، ابریشم، و قالی تولید می کند. استخراج طلا نیز تا حدودی رواج دارد. ختن همچنین مرکز منطقه ای است که یشم و سایر سنگ های قیمتی تولید می کند. این شهر بر سر راه جادۀ ابریشم قرار داشت و بزرگ ترین و مهم ترین پایگاه تهیۀ آذوقه بر حاشیۀ جنوبی بیابان تاکلاماکان بود. ظاهراً در اوایل دورۀ مسیحیت مردم آن به مذهب بودایی گرویدند. فرهنگ بودایی، از طریق ختن، از هند به چین وارد شد. اسلام در اواخر قرن ۴م یا اوایل قرن ۵م در این سرزمین رواج یافت. بعدها ختن به همراه کاشغر تحت استیلای ایلک خانیان و قراختائیان قرار گرفت. در قرن ۱۳م، چنگیزخان مغول آن را فتح کرد. ختن بعدها همواره در سرنوشت کاشغر سهیم و دستخوش تغییرات سیاسی متعدد بود. از ۱۸۷۸ به چین تعلق دارد. در مأخذ چینی مربوط به قرن ۲م از ختن به نام هوتیِن نام برده شده است؛ این نام هنوز هم به ویرانه های شهر پیش از اسلام، در ۸کیلومتری شهر کنونی، اطلاق می شود.

پیشنهاد کاربران

به طور خلاصه، ختن ولایتی بوده که در بیابان های اطراف آن، آهوی مشگ دار فراوان پیدا می شده؛
بنابراین معنای بیت �همانا که در فارس انشا من، چو مشگست بی قیمت اندر ختن� از �بوستان سعدی� این است:
همان طور که درختن شاید به سبب فراوانی آهوهای مشگ دار مشگ بی قیمت باشد، به سبب غنی بودن ادبیات فارسی نیز انشا من آن قدرها هم شاهکار نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

رشته پیامها درباره یِ نشانه مصدریِ " - ختَن" :
پیامِ شماره 2:
اکنون به گروه دیگری از ریشه ها می پردازیم که دارایِ صفت مفعولی - گذشته یِ انجامیده به " - ختَ:xta - " هستند.
آن دسته از ریشه هایِ اوستایی که به " - ک : k - " می انجامند، دارایِ کُنونه یِ انجامیده به " - چَ:ča یا - چ: č " و صفت مفعولی - گذشته یِ پایان یافته با " - ختَ: - xta" هستند. از همین رو، آنها را در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی با نشانه یِ مصدری " - ختَن: xtan - " می شناسیم.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته1:در زبانِ پارسیِ کُنونی همگیِ کارواژه هایی که از ریشه هایِ اوستاییِ انجامیده به " - ک" برآمده اند، با بُنهای کُنونی " - ز" و صفتهایِ مفعولی - گذشته یِ " - خته" پایان می یابند ( به نمونه هایِ پایین بنگرید ) .
نکته 2: فراموش نکنید که ( بنابر پسگشتِ 1 ) گاه یک ریشه در زبانِ اوستایی دارایِ چندین کُنونه ( =بُن کنونی ) است و ما آنی را برمی گزینیم که به پیامِ ما و پیوستگیِ زبانهای اوستایی - پارسی میانه - کُنونی پیوند دارد. )
من در اینجا نمونه هایی می آورم تا خواننده اندریافتِ درستی از پیوستگیِ زبانهای ایرانیِ کهن ( اوستایی - پارسی ) داشته باشد:
1 - ریشه اوستایی: وَک:vak/ کُنونه : اوچ:uč / مفعولی - گذشته = اوختَ:uxta، وَختَ:vaxta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - ُ کُنونی = واختن با بُن کنونیِ " واز "، آواختن ( = آ. واختن/آ. واز ) ، نواختن ( =نِ. واختن/نِ. واز ) ، و. . . ؛
( از آنجایی که ریشه یِ اوستاییِ " وَک:vak" با ریشه اوستایی " اَئوک:aok" که صفت مفعولی - گذشته یِ آن " اوختَ:uxta" بوده است، پیوند دارد، کُنونه یِ آن هم به ریختِ " اوچ:uč" و هم " وَچ:vač/وَچَ: vača " بازآمدنی است. در اینجا دگرگونیِ آواییِ " وَ:va" و " او:u، ao " رُخ داده است که در زبانهایِ آریایی ( اوستایی، پارسی ) فراگیر بوده است. )
2 - ریشه اوستایی : پَک:pak/ کُنونه : پَچَ:pača/ مفعولی - گذشته: پَختَ:paxta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی : پختن با بُن کُنونی " پَز "، پزآفتن - پزآم و. . . ؛
3 - ریشه اوستایی : موک:muk/ کُنونه: موچَ:muča/ مفعولی - گذشته : موختَ:muxta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی : موختن با بُن کُنونی " موز " ، فَرموختن ( فر. موختن/فر. موز ) ، پدموختن ( پد. موختن/پد. موز ) آموختن ( آ. موختن/آ. موز ) ، هم موختن ( هم. موختن/هم موز ) ، مُختار ( =موخت. ار ) و. . . ؛
4 - ریشه اوستایی: هَک:hak /کُنونه : هَچَ:hača/ مفعولی - گذشته: هَختَ:haxta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی : هاختن با بُن کُنونی " هاز " و. . . ؛
5 - ریشه اوستایی : سَئوک:saok/ کُنونه : سَئوچَ:saoča/ مفعولی - گذشته: سوختَ:suxta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی : سوختن با بُن کُنونی " سوز" و. . . ؛
6 - ریشه اوستایی: رَئوک:raok/ کُنونه: رئوچَ:raoča/ مفعولی - گذشته: روختَ:ruxta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی : روختن با بُن کُنونی " روز" ، افروختن ( =اف. روختن/اف. روز ) و. . . ؛
7 - ریشه اوستایی: رئیک:raek/ کُنونه: رئیچَ:raeča/ مفعولی - گذشته : ریختَ:rixta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی : "ریختن" با بُن کنونی " ریز " و. . . ؛
8 - ریشه اوستایی : تَک:tak / کُنونه : تَچَ:tača/ مفعولی - گذشته : تَختَ:taxta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی :
پارسیِ میانه - پهلوی:"تَختَن/تَچیتَن" و سببیِ آن " تَچینیتَن "و سپس "تختَن، تَزیدن" با بُن کنونیِ " تَز"/ تاختن با بُن کنونی " تاز" و. . . ؛
9 - ریشه اوستایی: سَک:sak/کُنونه: سَچَ:sača/ مفعولی - گذشته : سَختَ:saxta
واژگانِ خویشاوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی : "ساختن" با بُن کنونی "ساز" و. . . ؛
10 - ریشه اوستایی: وَرک:varək/کُنونه:وَرچَ:varəča/مفعولی - گذشته: . . . ؛
و . . . .
نکته3: چنانکه از نمونه ها دیده می شود، در گذرِ زمان از اوستایی به پارسیِ نوین دگرگونیِ آواییِ " چ/ز" در کُنونه ها ( بُنهای کُنونی ) رُخ داده است.
نکته 4: ما در نمونه هایِ بالا روشِ " ساخت" را بکارگیری کردیم که زبانشناسان نیز از آن بهره می گیرند.
نکته 5: گروهِ دیگری از ریشه هایِ اوستایی که به " - گ:g - " می انجامند و به ریختِ " - َ نگ : ang - " نیستند و دارایِ مفعولی - گذشته " - ختَ:xta - " هستند در پیامِ پسین ( =پیام شماره 3 ) در آینده بررسی خواهند شد.
پسگشتها:
1 - فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن ( کریستین بارتولومه )
( نمونه هایی از آنها را می توان در وانگاره ( =تصویر ) هایِ زیر دید. )

ختنختن
رشته پیامهایی درباره یِ نشانه یِ مصدریِ " - ختَن" :
( برایِ دیدنِ همگیِ پیامها به زیرواژه یِ " ختَن" یا " پیوستگی زبانهای اوستایی و پارسی" از همین تارنما مراجعه کنید. )
پیامِ شماره 1:
ریشه هایِ اوستاییِ پایان یافته با " - َ نگ : ang - " دارایِ کُنونه یِ انجامیده به " - َ نجَ:ənǰa/anǰa" و صفت مفعولی - گذشته انجامیده به " - ختَ:xta - " بوده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

1 - ریشه " هَنگ:hang" دارایِ کُنونه یِ " هَنجَ:hanǰa" و صفت مفعولی - گذشته یِ " هَختَ:haxta" بوده است.
ما در زبانِ پارسی واژه یِ " فرهنگ ( فر. هنگ ) " را داریم که از پیشوند " فر" به همراه ریشه " هنگ" ساخته شده است.
کارواژه یِ " فرهَختن/فرهنجیدن" با بُن کُنونی " فرهنج" را داشته ایم و داریم. ( کارواژه هایِ دیگری همچون : هَختن، آهَختن/آهنجیدن و. . . " هم هستند؛ "هَختن" به ریختِ " هیختن" نیز در زبانِ پارسی امده است. )
2 - ریشه اوستایی " درنگ:drang" دارایِ کُنونه " درنجَ:drənǰa" و صفت مفعولی - گذشته " درختَ:draxta" بوده است.
ما در زبانِ پارسی هم واژه یِ " درنگ" و هم واژه یِ " درنجیدن" را داریم.
3 - اکنون به واژه یِ " ایرنگ:erang" می پردازیم. ما واژگانِ " ایرَنگ، ایرنج، ایرَختن" را در زبانِ پارسیِ میانه داشته ایم. به روشنی، این واژگان ریختاری بمانند 1 و 2 در بالا دارند. پس برپایه گزینه هایِ 1و 2 به شیوه ساختنی درمی یابیم که
"ایرَنگ" ریشه بوده است؛ " ایرَنجَ:eranǰa" کُنونه یا همان بُن کُنونی بوده است که در زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " ایرَنج" درآمده و صفت مفعولی - گذشته یِ آن ( به ریختِ اوستایی ) " ایرَختَ:eraxta" بوده است؛از همین رو، کارواژه یِ " ایرَختن" را در زبانِ پارسیِ میانه داریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کارواژه هایِ دیگری در زبانِ پارسیِ میانه بمانندِ
" آشیختَن" با بُن کُنونیِ " آشینج" ( پیشوندِ " آ " و ریشه " . . . " )
"ویشیختن/ویشینجیدن" با بُن کُنونیِ " ویشینج" ( پیشوندِ " وی" و ریشه " . . . " )
( بکارگیری در زبانِ پارسیِ کُنونی: گُشیختن/گُشینجیدن با بُن کنونی گُشینج )
" پَشیختَن/پَشینجیدن" با بُن کُنونی " پَشینج" ( پیشوندِ " پ" و ریشه " . . . " )
" سَختن/سَنجیدن" با بُنِ کُنونی " سَنج" ( از ریشه " سَنگ" )
" نیهَختن/نیهیختن" با بُن کُنونی " نیهَنج" ( پیشوندِ " نی" و ریشه " هَنگ" ( گزینه 1 در بالا ) )
( بکارگیری در زبانِ پارسیِ کُنونی: نِهَختن/نِهیختن با بُن کنونی نِهَنج )
ریختهایی بمانندِ گزینه هایِ 1 - 3 را دارند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسگشتها:
رویبرگهای 30 و 31 از نبیگ "فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
ستونهایِ 772 و 1745 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )

ختنختنختن
داماد
ختن خ با کسره و ت با فتحه به بندری خوابیدن
یعنی خوب مال توست
درقدیمطایفه ای بوده اندازختاییهاشهرزیبایی مادراستان آذربایجان غربی حومه مهاباد ساخته اند بعدازاینکه این شهربر اثرحوادثی که معلوم نیست ویران شد هم اکنون روستای به اسم خطایی ازآن باقیمانده است

بپرس