پولداران میخوان خاص وشاخص بشن، وکسی مثلشان نباشد!
امّا؛ بازهم میخون همه شبیه شان بشن.
قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ78
... [مشاهده متن کامل] ایرزاد پیشنهاد های ارزنده ای داده و من دوست داشتم که پیشنهادی دیگر بدهم. در زبان انگلیسی برابر خاص، special است که از ریشه یِ species به معنی گونه گرفته شده. شاید در پارسی هم بتوان واژه گونا را به جای واژه تازیِ خاص و در کنار واژه یِ ویژه به کار برد. واژه یِ گونه، یک جاندارِ ویژه را نشان می دهد. زمانی که می گوییم چیزی گونا است، این را نشان می دهیم که ویژگی های ویژه ای پیدا کرده.
... [مشاهده متن کامل]
خاص = گونا
خاص بودن = گونایی
خاصیت = گونگی ، خواص = گونگی ها
اَخَص = گوناتر
خَصیص = گوناترین
اِختِصاص = گوناندن
نمونه: گلی گونا و زیبا در کنار جاده روییده بود.
چشت! چشت!👇
✍[ گُذ: ابدال. خُذ: ابدال. خُش: ابدال: خوش ]
چشت! چشت!👇
✍[ گُذ: ابدال. گاذ: ابدال. خاذ: ابدال. خاص ]
چشت! چشت!👇
✍ ( گُذیذن: گزیدن: خوش کردن )
چشت: چشت👇
✍ ( بر💋گز💋ید💋ن )
چشت! چشت!👍👆😉 🤨
بهترین واژه برای خاص یا مخصوص واژه کلیش یا کلیزه میباشد
کل هم معنی و مشترک با پاک ( کلیین ) که در زبان فارسی هم واژه کل یعنی خاک آتش که پاک کننده و خاص می باشد و پسوند ایز یعنی هست یا است که در گذر زمان در زبان انگلیسی ایز شده که هر دو از یک ریشه می باشند
... [مشاهده متن کامل]
پس کلیز یعنی کل ( kell ) شده یا پاک و کلیشه هم به مانای اختصاصی یا موردی هم از همین آمده
موضوعات کلیشه ای = موضوعات خاص و غیر عادی
کلیز = کلیش = خاص و مخصوص
این پوشاک کلیش شماست = برازنده شماست = مخصوص شماست
در موارد خاص = در موارد کلیشه ای
اختصاص به شما دارد = کلیش به شما دارد ( clear ) = پاک و پاک در زبان فارسی هم به معنای همه و کلی نیز می باشد
پاک عقلت را از دست دادی = به کلی منظورشه => واژه kelishe یعنی بطور کل و اختصاصا یا خاص شما
خیلی خاصی
بخصوص
منحصر به فرد
مخصوص.
Special.
خاص < دُنباله>
از غَلَم اُفتاده :
مَخصوص = ویژیده
مَخصوصیت = ویژیدِگی
مَخصوصاً = ویژیدوَرانه
نادرست گیری ( غلط گیری ) :
تَخصیص دادن = ویژاندن ، ویژانش دادن
تَخصیص گرفتن = ویژیدن ، ویژانش گرفتن
... [مشاهده متن کامل]
ریختار ( صیغهء ) تَفعیل : گاهواژهء باکُنیده ( فعل متعدی ) و ریختار تَفَعُل : گاهواژهء بی کُنیده ( فعل لازم ) است مانند : تَعلیم = آموزاندن و تَعَلُم = آموزیدن یا آموختن ( کُنیده = مَفعول )
بُنابراین : تَخَصُص دادن = ویژش دادن
تَخَصُص گرفتن = ویژش گرفتن
خاص
برابرنهادهای پارسی واژه های شکافته یا مشتق از خاص :
خاص = ویژ
خاصه = ویژه
خاصیت = ویژگی ، خواص = ویژِگی ها
اَخَص = ویژتَر ، ویژه تَر
خَصیص = ویژتَرین ، ویژه تَرین ، ویژا ، ویژان
خَصیصه = ویژِتَرینی ، ویژایی ، ویژانی
... [مشاهده متن کامل]
تَخصیص = ویژانِش ، تَخصیص دادن = ویژیدَن
تَخَصُص = ویژِش ، تَخَصُصی = ویژِشی
مُتِخَصِص = ویژَنده ، ویژِشگَر
اِختِصاص = ویژاند، اِختِصاص دادن = ویژاندن
مُختَص = ویژیده ، مُختَصات = ویژیده ها
خَواص = ویژِگان
خصوص = ویژاک ، خُصوصی = ویژاکی
بالاَخَص = به ویژه
خُصوصاً = به ویژه ، ویژگانه، به ویژال ، ویژَند
خَصاص = ویژال ، ویژانه
مَخصَص = ویژِشگاه
علی الخُصوص = بَرویژ
اختصاصی، مختص، مخصوص، ویژه، یگانه، برجسته، اعلا، برگزیده، ممتاز، ناب، خالص، پاک، پاکیزه، سره، اصیل، پاک نژاد، نژاده
خاص
اگرچه می توان برای برخی فارسی زبانان که به این واژه خو گرفته و دل بستگی دارند آن را در کالب آهنگ و دستور زبان فارسی گسترش داد:
خاسیدن ، خاساندن
خاس ، خاسه ، خاسا ، خاسو ، خاسان ، خاسَن ، خاسَند ، خاسنده ، خاسَک ، خاساک ، خاسال، خاسیل، خاساف ، خاسِنگ ، خاسگر، خاسگار، خاسمان ، خاسِش، خاسِشمند، خاسِشوَر، خاسِشگر، خاسِشگاه، خاسِشکده، خاسِنجه
... [مشاهده متن کامل]
خاسید
خاسیده، خاسیدگی، خاسیدار، خاسیدمان ، خاسیدگاه
خاساند
خاسانده، خاساندگی ، خاساندار، خاساندمان ، خاساندگاه
خاص
این واژه ی مانند بسیاری از واژه های دیگر اَرَبی به چهر خوشه ای به زبان پارسی دری درآمده و اَفزون بر دگراندن آهنگ زبان پارسی زایایی واژه سازی راباز گرفته و از سوی پَهلوی مینایی ( وجه معنایی ) آن را هم ناهمسان با دیگر واژگان ساخته و به سخنی دیگر این واژگان درآمده همبافت با بافتار زبانی نیستند.
... [مشاهده متن کامل]
برابرنهاد این واژه در پارسی دری ستاک " ویژ " است .
برای پِی بردن با مینه ی ویژ باید از واژه های زنده و هم خانواده که کمی چهرشان دگریده شده یاری جُست :
۱ - آردبیز : ابزاری مانند اَلَک یا غربال یا چیغ برای جُدا کردن که در اینجا ابزارنام " بیز "همان" ویژ " است.
۲ - بیخ : ته یا بنیاد و در مینه مجازی/ مگاشی کامل و آزگار به این مینه که آنچه جدا شده بی آک و بی کاستی ( بی عیب و نقص است ) که در اینجا هم بیخ ، ویژ است.
۳ - آویختن ، آویزیدن : آویز : آ - ویز ، چیزی یا کَسی به بیخ ِ اُستواری وسته ( وَصل ) است، پیشوند " آ " در اینجا فشارندگی یا تاکید را می رساند.
از بَرآیند همه اینها : ویژه به مینه کَسی یا چیزی جدا شده از همه یا کُلی یا کَلانی که برجسته و بی کاست و یگانه در میان آم است.
با این ستاک می توان واژه های برساخته را پدید آورد:
ویژ :
ویژیدن ، ویژاندن ، ویژه ، ویژا ، ویژو ، ویژند ، ویژنده ، ویژان ، ویژَن ، ویژک ، ویژاک ، ویژال ، ویژیل ، ویژِگار، ویژِگر، ویژِمان ، ویژَنجه ( برای آسانی گویش وات "ن" افزوده شده ) ، ویژش، ویژشمند ، ویژشوَر، ویژشگَر، ویژشگاه، ویژشکده، ویژانه، ویژَنگ، ویژاف
ویژید
ویژیده ، ویژیدگی ، ویژیدار، ویژیدمان ، ویژیدگَر ، ویژیدگاه
ویژاند
ویژانده ، ویژاندگی، ویژاندار، ویژاندمان ، ویژاندگَر ، ویژاندگاه
با هم اندیشی می توان برای واژگان شکافته شده ( مُشتق یا شَقه شده ) اَرَبی برابرنهادی شایسته برگزید:
خاص، خاصه، مخصوص، تخصص، تخصیص، متخصص، اختصاص، خصوص، خواص ، خاصیت، خصوصیت، مُختص، خَصائص. . .
خاص کن :خاص کننده ، اختصاص دهنده
خاص کن ملک جهان بر عموم
هم ملک ارمن و هم شاه روم
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۲۰.
ناب
یگانه
ویژه
خاص
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بِژار ( کردی: بژارده )
وائیس ( سنسکریت: وائیسِشیکا )
ایوازیک ( پهلوی )
ویژه ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)