[ویکی اهل البیت] کلمه حکم در هر معنی استعمال شود دلالت بر استواری دارد.
حکیم از نام های
خداوند متعال است که همه چیز می داند و کار او بر حکمت و مصلحت استوار است . حاکم و احکم الحاکمین نیزاز اسامی او است.
و حکم کردن تمییز دادن حق است از باطل یحکم بینهم یوم القیمة فیما کانوا فیه یختلفون ؛
خداوند حکم می کند میان مردم روز قیامت در آنچه که اختلاف می کردند.
خداوند را حکیم و عالم گویند اما فقیه و عارف نگویند چون این دو دلالت بر نقص و حدوث می کند رجوع به عرف و فقه شود.
و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ؛ اگر حکم کنی میان ایشان، به عدل حکم کن یعنی میان اهل ذمه.
باید دانست که
رفتار حکومت
اسلام با ملل دیگر که در ذمه حکومت اسلامند بر خلاف روش دول دیگر است با ملل زیر دست خود، در دولت نصاری همه پیرو قوانین حکومتند و باید از آن متابعت کنند خواه مطابق دین خودشان باشد یا نباشد و محکمه ای غیر محاکم رسمی نمی شناسند اما در حکومت اسلام این اجبار نیست یهود و نصاری که در ذمه اسلامند می توانند از خود قاضی و محکمه داشته باشند و مرافعات راجع به تجارت و معاملات و ازدواج و ارث و امثال آن را در محاکم خود فیصل دهند و اگر خواستند در محاکم رسمی اسلام مرافعه کنند قاضی اسلامی موافق شرع اسلام میان آنها حکم خواهد کرد و خداوند فرمود فان جاؤک فاحکم بینهم او أعرض عنهم ؛
اگر نزد تو آیند حکم کن میان آنها یا اعراض کن و اگر حکم کردی به عدل حکم کن این اختیار و آزادی در جوامع دیگر معهود نیست.
[ویکی الکتاب] معنی
حُکْمَ: حُکم -فرمان محکم ونافذ واستوار- بریدن نزاع به وسیله قضا -علم به معارف حقه الهیه و کشف حقایقی که در پرده غیب است ، و از نظر عادی پنهان است میباشد (درعباراتی نظیر "وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً "و"ءَاتَیْنَاهُ ﭐلْحُکْمَ صَبِی...
معنی
أَحْکُمُ: حکم می کنم
معنی
أَفَحُکْمَ: آیا پس حکم
معنی
لَّمْ یَحْکُم: حکم نکرده و نمی کند
معنی
تَحْکُمُواْ: که حکم کنید
معنی
تَحْکُمُونَ: حکم می کنید
معنی
یَتَحَاکَمُواْ: قبول حکم و داوری می کنید(یَتَحَاکَمُواْ إِلَی ﭐلطَّاغُوتِ :حکم وداوری نزد طاغوت می برید)
معنی
تَحْکُمُ: حکم می کنی
معنی
تَحْکُمَ: که حکم کنی
معنی
ﭐقْضِ: حکم کن - انجام بده
معنی
ﭐحْکُم: حکم نما-داوری کن
معنی
حَاکِمِینَ: داوران - حکم کنندگان
تکرار در قرآن: ۲۱۰(بار)
[ویکی اهل البیت] حَکَم. حَکَم به معنای حاکم است و به کسی گویند که از او حُکم به نحو قطع و
یقین صادر شود.
در قرآن آمده است: «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا» ؛ هر گاه بترسید میان زن و
شوهر خلاف افتد از کسان شوهر حکمی معین کنید و از کسان زن حکمی.
در کتاب المزار ابن مشهدی در باب "ذکر العمل بالمسجد الجامع بالکوفه" در ضمن سلام به آن حضرت به هنگام ورود به مسجد کوفه آمده است: أَشْهَدُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ... أَنَّکَ حَکَمُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ قَاضِی أَمْرِه
[ویکی اهل البیت] حُکم. این کلمه به معنای فرمان و دستور است و از لحاظ اصطلاحی نزد فقیه، اصولی، منطقی و
فلسفی معانی متفاوت دارد.
واژه عربی حکم مصدر و اسم مصدر از ریشه «حَ کَ مَ»، به معنای قضاوت کردن، بازداشتن، فرمان دادن، دانش و حکمت است (خلیل بن احمد؛ جوهری؛ ابن فارس، ذیل واژه).
حکم و مشتقات آن بارها به معانی گوناگون در
قرآن کریم آمده است (رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل واژه). در
آیات بسیاری (برای نمونه رجوع کنید به انبیاء: 78؛ رعد: 41؛ کهف: 26؛ طور: 48؛ غافر: 48؛ حج: 56؛ ص: 26) معنای حکم را قضاوت کردنِ خداوند و پیامبران او و گاه فرمان دادن دانسته اند (رجوع کنید به مقاتل بن سلیمان؛ طبری؛ طبرسی، ذیل آیات). در برخی آیات (رجوع کنید به یوسف: 22؛ مریم: 12؛ انبیاء: 74، 79؛ شعراء: 21) از اعطای حکم به شماری از پیامبران الهی، غالبآ همراه با صفت والای علم، سخن رفته است که مفسران معانی گوناگونی برای واژه حکم در این آیات ذکر کرده اند، از جمله: رسیدن به نبوت، حکمت، فهم، عقل، فهم دین، رفع منازعات و اختلافات میان مردم، قضاوت کردن، حکمت عملی، حاکمیت بر نفس، شریعت و داشتن فهم و
عقل پیش از نبوت (برای نمونه رجوع کنید به طبری؛ طبرسی؛ فخررازی؛ طباطبائی، 1390ـ1394، ذیل آیات).
در شماری از آیات (رجوع کنید به مائده: 50؛ انعام: 57، 62؛ یوسف: 40، 67؛ قصص: 88)، حکم تنها از آن خداوند به شمار رفته است که آن را به معنای قضاوت کردن، جدا ساختن حق و باطل یا دارای مفهومی وسیع، که شامل خلق تکوینی و تشریع می شود، دانسته اند (رجوع کنید به طبری؛ طبرسی؛ طباطبائی، 1390ـ 1394، ذیل آیات). قرآن از مؤمنان خواسته که تعارضات میان خود یا اختلافات خود با پیروان سایر ادیان را بر پایه حکم الهی، که در دیگر کتابهای آسمانی هم آمده است، حل و فصل کنند (مقاتل بن سلیمان؛ طوسی؛ طبرسی، ذیل مائده: 43، ممتحنه: 10، شوری: 10). در برخی آیات (رجوع کنید به مائده: 44، 45، 47) گردن ننهادن به حکم و دستورهای الهی که در مقام داوری یا بیان احکام اعلام می شود، معادل کفر و ظلم و فسق به شمار رفته است.
مراد از
حکم شرعی در زبان فقها و اصولیان، قانونی است که خداوند برای تنظیم زندگی انسانها وضع کرده است . حکم شرعی منتسب به شارع، یعنی خداوند، است که تنها مقام شایسته قانون گذاری است، هرچند ادراک حکم شرعی با عقل صورت گیرد.
در زبان حقوق دانان رأی صادر شده از قاضی جهت فیصله دادن به همه یا بخشی از موضوع دعواحکم خوانده می شود
[ویکی فقه] حکم (ابهام زدایی). حکم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: معانی• حکم (فقه)، به ضم حاء و سکون کاف به معنای رأی قاضی• الحکم، به فتح حاء و کاف به معنای حکم کننده و داور از نام های خدا اعلام و اشخاص• حکم بن ابی العاص، حَکَم بن ابی العاص بن امیه، عموی عثمان بن عَفّان،
پدر مروان خلیفه اموی و از دشمنان سرسخت پیامبر (صلی اللّه علیه وآله وسلم)• حکم بن عبدالرحمن، حکم بن عبدالرحمان (حکم دوم)، ملقب به المستنصرباللّه، دومین خلیفه اموی اندلس• حکم بن عبدالله بلخی، بلخی، ابومطیع حَکم بن عبدالله بن مَسْلَمة بن عبدالرحمان، فقیه و قاضی و محدث، و شاگرد ابوحنیفه• حکم بن هشام، از حاکمان
امویان اندلس
...
[ویکی فقه] حکم (فقه). خطاب شرع و یا رأی صادر شده از قاضی را حکم می گویند.
حکم به دو معنا آمده است.۱. حکم به معنی خطاب شرع، متعلّق به فعل
مکلف به طور مستقیم یا غیر مستقیم، که مقابل حق است.۲. حکم به معنی رأی صادر شده از قاضی جهت فیصله دادن به همه یا بخشی از موضوع دعوا، مقابل فتوا می باشد.
تعاریف فقها برای حکم به معنای خطاب شرع
در کلمات فقها برای حکم به معنای نخست تعریفهای گوناگونی ذکر شده است، از جمله:۱. خطاب شرعی که به اقتضا یا تخییر به فعل مکلف تعلّق گرفته است. مراد از اقتضا، وجوب، استحباب،
حرمت و
کراهت و مراد از تخییر،
اباحه است.۲. خطاب خداوند که به اقتضا یا تخییر و یا وضع به فعل مکلّف تعلّق گرفته است.مراد از وضع، احکام وضعی از قبیل شرطیت، زوجیت و ملکیت است. ۳. تشریع صادر شده از طرف خداوند برای ساماندهی زندگی بشر. بنابر این تعریف، خطاب وسیله ابراز حکم است نه خود حکم. ۴. تشریع شارع به جعل استقلالی یا تبعی.
← بررسی تعاریف بیان شده
لفظ حکم دارای دو اطلاق است:یکی مقابل وظیفه شرعی که از اصول عملی به دست می آید و دیگری معنای عام که شامل وظیفه شرعی نیز می شود. مراد از حکم در این مقاله، اطلاق دوم است و از آن در اصول فقه سخن گفته اند.
تقسیمات حکم
...
[ویکی فقه] حکم (قرآن). حکم که در لغت به معنای منع می باشد، به افعال مکلفان تعلق میگیرد که بعضی براین باورند که حکم شرعی به افعال مکلفان تعلق نمی گیرد.
«حکم» در لغت به معنای منع و در اصطلاح علم اصول، بنا بر نظر مشهور، خطابی است شرعی که به افعال مکلفان تعلق می گیرد. .برخی بر این باورند که حکم شرعی همواره به افعال مکلفان تعلق نمی گیرد، بلکه گاهی به ذوات مکلفان یا به امور دیگر مرتبط با مکلفان نیز تعلق می گیرد؛ زیرا هدف از حکم شرعی تنظیم زندگی
انسان است و این هدف چنانکه با خطابهای متعلق به افعال مکلفان مانند «صل، صم و لاتشرب الخمر» محقق می شود، با خطابهای متعلق به ذوات مکلفان مانند «زوجیت» و خطابهای متعلق به امور مرتبط با آنان مانند «ملکیت» نیز محقق می شود؛ از این رو، بهتر است حکم شرعی چنین تعریف شود: حکم شرعی، تشریعی است از جانب خداوند برای تنظیم زندگی انسان، اعم از آنکه به افعال، ذات یا به اشیای دیگر مربوط به زندگی انسان تعلق گیرد.
قلمرو حکم
گفتنی است قلمرو حکم، شامل اعمال ظاهری و باطنی هر دو می باشد؛ زیرا اگر حکم شرعی را ویژه اعمال ظاهری و جوارحی بدانیم، بسیاری از مباحث فقهی چون حرمت حسد و بغض مؤمن،
استحباب تفکر و
وجوب حب فی الله از دایره حکم شرعی خارج می شوند؛ بر این اساس، قرآن کریم به صراحت، حرمت اعتقاد به شرک را بیان می دارد: «قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیــا...» .بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما
حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و
مادر نیکی کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزی می دهیم؛ و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به
قتل نرسانید! مگر بحق (و از روی استحقاق)؛ این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید!
اقسام حکم شرعی
حکم شرعی تقسیماتی دارد:۱. تکلیفی خطابی است از جانب شارع که از مکلف، انجام یا ترک آن را طلب کند و یا مکلف را بین فعل و ترک به صورت مساوی مخیر کرده باشد. (مانند وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه) و وضعی (حکم وضعی حکمی است شرعی که به طور مستقیم متوجه و مرتبط با افعال مکلفان نمی گردد، ولی به صورت غیر مستقیم بر افعال انسان تاثیرگذار می باشد، و آن بر دو نوع است: یکی موضوع حکم تکلیفی است؛ نظیر زوجیت که حکمی است وضعی ولی موضوع می گردد برای احکامی تکلیفی، مانند وجوب
انفاق شوهر به همسر، وجوب اطاعت و تمکین از سوی زن، و دیگری منتزع از حکم تکلیفی است؛ مانند جزئیت
سوره برای نماز که از امر به مرکب از آن و غیر آن، انتزاع شده است. (مانند زوجیت و صحت)۲. واقعی و ظاهری؛(در
حکم واقعی دو اصطلاح است: الفـ حکمی که از جانب شارع برای شیء با عنوان اولی یا ثانوی وضع شده باشد و مستند آن دلایل قطعی و یا دلایل اجتهادی است.)(همانند
امارات و ظنونی که بر اعتبار آن دلیل قطعی وجود داشته باشد، در مقابل حکم ظاهری که عبارت از حکمی است که از دلایل فقاهتی استفاده گردیده و در موضوع آن
شک لحاظ شده باشد.)(همانند حکم مستند به
استصحاب و برائت. بـ حکم واقعی عبارت از حکمی است که از جانب شارع وضع شده باشد و مستند آن دلایل قطعی است، در مقابل حکم ظاهری که مستند آن دلایل غیر قطعی است. اعم از اینکه اماره باشد یا اصل.) ۳.مولوی (حکمی که نشان دهنده طلب و اراده حقیقی شارع باشد.) و ارشادی. (اوامر ارشادی، فرمانهایی است که در آن طلب حقیقی وجود ندارد و فقط به مصالح واقعه راهنمایی می نماید و بر آن ثواب و عقابی غیر از آنچه بر مرشدالیه مترتب است.وجود ندارد.)
مقصود از حکم
...