اباحه

/~ebAhe/

لغت نامه دهخدا

اباحه. [ اِ ح َ ] ( ع مص ) رجوع به اباحت شود.

فرهنگ فارسی

مشترک دانستن اموال واملاک
۱ - ( مصدر ) مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن . ۲ - ( اسم ) جواز روایی . ۳ - عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات .

فرهنگ عمید

۱. مباح کردن، حلال دانستن، جایز شمردن، روا دانستن.
۲. مشترک دانستن اموال و املاک.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِباحه از ریشه بَوح و بُوْوح به معنی اجازه دادن
اباحه در معانی مخیّر ساختن مکلّف بین انجام دادن کاری و ترک آن، صحّت و مشروعیّت چیزی، حکم عقل به عدم قبح کاری، معذور بودن در انجام دادن آن و مأذون بودن و استحقاق تصرّف داشتن به کار رفته است.
معانی اباحه
• اباحه به معنای اوّل از احکام پنج گانه تکلیفی و عبارت است از خطاب شرعی مبنی بر تخییر مکلّف بین فعل و ترک، بدون رجحان یکی بر دیگری. مفاد این نوع اباحه، رضایت شارع به هریک از فعل و ترک، و متعلّق آن افعال مکلّف است. به این اباحه، «اباحه به معنای اخصّ» گفته می شود که مقابل آن، «اباحه به معنای اعمّ» قرار دارد.• اباحه به معنای دوم، حکمی وضعی انتزاعی است که مفاد آن مطابقت عمل انجام گرفته با حدود و ضوابط مقرّر در شرع است، مانند اباحه نماز با تیمّم در فرض بیم از ضرر به کارگرفتن آب برای وضو یا غسل .• اباحه به معنای سوم، همچون اباحه به معنای نخست به افعال مکلّف تعلّق می گیرد، با این تفاوت که مفاد اباحه عقلی ، ادراک اباحه توسط عقل به لحاظ ادراک حسن و قبح است نه به لحاظ خطاب شرعی؛ از این رو، اباحه به این معنا از مدرَکات عقل عملی به شمار می رود نه از احکام مجعول اعتباری.• اباحه به معنای چهارم، حکمی وضعی، یعنی حق ، در مقابل غصب و حرمت تصرّف در مال دیگری است، مانند اباحه خوردنی یا نوشیدنیِ مهیّا شده از سوی میزبان برای مهمان، یا اباحه انتفاع از مباحات عمومی ، همچون دریا برای عموم از سوی شارع. متعلّق این نوع اباحه، اموال یا اشخاص و امور مرتبط به آن ها است.
مباح کننده
۱. شارع مقدّس : اباحه؛ چه اباحه شرعی تکلیفی یا وضعی و یا به معنای اذن در تصرّف، در اصل، حقّ خدای متعال است؛ بنابراین، حقّ تشریع و نیز حقّ تصرّف در اموال و اشخاص در اصل از آنِ خدا است که آفریننده هر پدیده و مالک آن است و این حق برای غیر خدا منوط به اذن و جعل او است.۲. رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السّلام): خداوند، حقّ اباحه را به معصومان (علیهم السّلام) داده است؛ از این رو، آنان دارای حقّ تشریع و نیز حقّ تصرّف به نحو عموم در نفوس و اموال دیگران اند.۳. امام به معنای عامّ؛ یعنی حاکم شرع ، جز معصومان (علیهم السّلام): امام به این معنا حقّ تشریع و تصرّف در اموال دیگران به نحو عموم ندارد؛ لیکن در حوزه ولایتش حقّ تصرّف یا اذن دارد.۴. قاضی : قاضی در شئون و امور قضایی ، دارای ولایت است و در این قلمرو، حقّ اذن و اباحه تصرّف در اموال و نفوس را دارد.۵. مالک ، ولیّ و وکیل : مالک نسبت به ملک خود، ولیّ نسبت به مُوَّلی علیه و اموال او، و وکیل در حوزه وکالتش حقّ اباحه تصرّف دارد.۶. عقل : چنان که اشاره رفت مفاد اباحه عقلی ، ادراک اباحه است از سوی عقل نه تشریع. به عبارت دیگر، عقل ادراک کننده اباحه است نه جعل کننده آن.
انواع اباحه
...

[ویکی فقه] اباحه (اخص). اباحه در دو معنای اخص و اعم استعمال می شود، اباحه به معنای اخص، حکم به رخصت مکلف در انجام یا ترک فعل است.
اباحه در لغت به معنای اذن و رهایی از قید است و به دو معنای اخص و اعم می آید.
معنای اباحه اخص
اباحه به معنای اخص، از اقسام احکام ترخیصی است و به معنای اختیار مکلف در انجام و یا ترک فعل است و به بیان دیگر، هیچ یک از انجام فعل و یا ترک آن در نظر مولا بر دیگری مزیت ندارد و یکسان می باشد.
صدر، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۱۶۵.
فرق بین اباحه به معنای اخص و اباحه به معنای اعم این است که اباحه به معنای اخص، از احکام تکلیفی است؛ یعنی انجام عمل و ترک آن، هیچ یک بر دیگری رجحان نداشته، بلکه هر دو نزد شارع مساوی است؛ ولی دایره شمول اباحه به معنای اعم، بیش از اباحه به معنای اخص است و علاوه برافعال مباح، مستحبات و مکروهات و واجبات را نیز شامل می گردد.
تهانوی، محمد علی، کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، ج۱، ص۷۸.
...

دانشنامه آزاد فارسی

اِباحه
(در لغت به معنای اجازه دادن) اصطلاحی در فقه، یکی از احکام پنج گانۀ شرعی، مخیّرساختن مکلف در انجام دادن یا ترک فعل. فعلی را که چنین حکمی داشته باشد «مُباح» گویند. بنابراین، بر فعل و ترک مباح پاداش و کیفری تعلق نمی گیرد. لفظ اباحه در قرآن به کار نرفته اما فقها برخی عبارات قرآنی و روایی را دال بر همین معنا می دانند مانند مواردی که «لاحَرَج» یا «لاجُناح» یا «لابأس» آمده باشد. از دیگر صیغه های اباحه استثنای از تحریم است. حلال و جایز مفاهیمی اعم از مباح است. در اباحه حکم معین و در تخییر مردّد است. بسیاری از فقها معتقدند که افعال مردم پیش از بعثت پیامبر (ص) همگی مباح بوده و عِقاب یا ثواب نداشته است. این را برائت اصلی یا اباحۀ اصلی می نامند. معتزله در این میان آنچه را عقل حسن یا قبحش را درک کرده استثنا می کنند و به ثواب و جزا بر این افعال معتقدند. در مورد افعالی که حکم شرعی شان مشخص نیست، برخی اصل را بر اباحه دانسته اند و گفته اند هر عملی مباح است مگر آن که خلافش ثابت شود (اباحۀ شرعی). دربرابر، کسانی معتقدند که اصل لزوم اجتناب از هر عمل است مگر آن که خلافش ثابت شود (اصالةالحَظْر). مشهور در میان فقهای امامیه، اصالت اباحه است. شایان ذکر است که اباحه در عبادات مصداق ندارد چون فعل و ترک در آن به قصد قربت و طاعت است و ثواب بر آن تعلق می گیرد ولی در احکام و عقود و ایقاعات مصداق دارد. اباحه در فقه و حقوق مدنی معنای دیگری نیز دارد و آن جواز تملک یا استفاده از اموالی است که مالک خاص ندارد. مباح در این معنا دو نوع است: ۱. مباح قابل انتفاع یعنی آنچه همۀ مسلمانان حق استفاده از آن را دارند و استفادۀ هیچ کس نباید مانع استفادۀ دیگران از آن شود مانند راه های عمومی؛ ۲. مباح قابل تملک یعنی مباحاتی که در شرایطی خاص و با اذن امام مسلمین قابل تملک است مانند صید ماهی از آب های مباح. در قانون مدنی ایران نوع اول را اموال عمومی نامیده اند (مادۀ ۲۴) و در مادۀ ۲۷ شرایط نوع دوم بیان شده است. علاوه بر این، دربارۀ مالی که مالکش استفاده از آن را اجازه داده باشد نیز اصطلاح مباح به کار می رود؛ مانند غذایی که میزبان برای مهمان بیاورد.

پیشنهاد کاربران

در علم حقوق دو واژه اذن ( قبل از انجام عمل ) واجازه ( بعد از انجام عمل ) متفاوت می باشد که از طرف مالک به منتفع ( ذی نفع ) داده میشود.
در نتیجه اباحه به معنای اذن در انتفاع است.
اباحه یعنی اجازه تصرف
اباحه یعنی اجازهٔ تملک. این اجازه را گاهی مقنِّن مستقیماً می دهد؛ مانند اجازهٔ تملک مباحات در مادهٔ ۱۴۷ قانون مدنی، و گاهی شامل قصد و انشای مالک است؛ مثل نثار مال در عروسی یا اذن در نهادن سرِ تیر بر سرِ دیوار که مصداق اباحهٔ تملک منافع است.
چیزی به معنی اجاره تملک یا ارتکاب فعل یا معرف و اخذ چیزی است.
فلسفه اباحه گری غرب
عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
اجاره دادن

بپرس