[ویکی فقه] روز عاشورا، سپاه عمر بن سعد تا نیمروز با یاران امام حسین (علیه السّلام) به سختی جنگیدند، اما به سبب نزدیک بودن خیمه های اردوی حسینی به همدیگر، تنها از یک سو می توانستند حمله کنند، لذا چون کاری از پیش نمی بردند، به خیمه ها حمله کردند و آنها آتش زدند.
سپاه عمر بن سعد تا نیمروز با یاران امام حسین (علیه السّلام) به سختی جنگیدند؛ سخت ترین جنگی که تا آن زمان دیده شده بود. سپاه کوفه به سبب نزدیک بودن خیمه های اردوی حسینی به همدیگر، تنها از یک سو می توانستند حمله کنند؛ لذا کاری از پیش نمی بردند. چون عمر بن سعد چنین دید، گروهی را گسیل داشت که چادرها را از چپ و راست جمع کنند تا بتوانند امام و یارانش را محاصره کنند. یاران امام حسین (علیه السّلام) در دسته های سه نفری و چهار نفری در لابه لای چادرها کمین می کردند و به کسانی که می خواستند چادرها را جمع و غارت کنند حمله می کردند، از نزدیک به آنها تیر می زدند و آنها را از پای در می آوردند. عمر بن سعد چون دید کاری از پیش نمی برند، دستور داد کسی وارد چادرها نشود و چادرها را جمع نکنند، بلکه آتش بیاورند و آنها را آتش بزنند. آن گاه آتش آوردند و در چادرها آتش افکندند. امام حسین (علیه السّلام) فرمود: بگذارید آتش بزنند، چون در آن صورت نمی توانند از روی آن ها عبور کنند و به سوی شما بیایند. همین طور هم شد، و همچنان تنها از یک سو می توانستند با یاران حسین (علیه السّلام) بجنگند.
حمله شمر به خیمهٔ امام حسین
شمر بن ذی الجوشن به خیمهٔ امام حسین (علیه السّلام) حمله کرد و با نیزه اش به خیمه زد و با صدای بلند گفت: آتش بیاورید تا این خیمه را با ساکنانش به آتش بکشم. زنان با شنیدن این سخن، فریاد برآوردند و از خیمه بیرون آمدند. حسین (علیه السّلام) بر سر شمر فریاد زد: ای فرزند ذی الجوشن، تو آتش طلب می کنی تا خیمه مرا بر سر خانواده ام به آتش بکشی؟ خداوند تو را با آتش (عذاب) بسوزاند.حمید بن مسلم می گوید: من به شمر بن ذی الجوشن گفتم: سبحان الله، این از تو روا نیست. آیا می خواهی دو گناه بزرگ انجام دهی؟ هم با عذاب خداوند (عذاب با آتش)، عذاب کنی و هم کودکان و زنان را بکشی؟! به خدا سوگند، همان کشتن مردان برای راضی شدن امیر از تو بس است. شمر گفت: تو کیستی؟ گفتم: به تو نمی گویم که من کیستم. حمید می گوید: به خدا سوگند، ترسیدم که اگر مرا بشناسد، نزد عاملان حکومت سعایتی کند و مرا آسیبی رساند. در این میان مرد دیگری که شمر نسبت به او از من فرمانبردارتر بود، یعنی شبث بن ربعی آمد و به شمر گفت: گفتاری زشت تر از گفتار تو و کرداری ناپسندتر از کردار تو ندیده ام. آیا کار به اینجا کشیده که زنان و کودکان را بترسانی؟راوی می گوید: مشاهده کردم که شمر شرمنده شد و خواست برگردد که زهیر بن قین به همراه ده نفر از یارانش به او و افرادش حمله کردند و آنها را از خیمه ها دور ساختند، و یکی از یاران شمر بن ذی الجوشن به نام ابوعزه ضبابی را کشتند. شمر برگشت و به آنها حمله کرد و تعدادی از آنها را کشت و بقیه به جای خود بازگشتند.
سپاه عمر بن سعد تا نیمروز با یاران امام حسین (علیه السّلام) به سختی جنگیدند؛ سخت ترین جنگی که تا آن زمان دیده شده بود. سپاه کوفه به سبب نزدیک بودن خیمه های اردوی حسینی به همدیگر، تنها از یک سو می توانستند حمله کنند؛ لذا کاری از پیش نمی بردند. چون عمر بن سعد چنین دید، گروهی را گسیل داشت که چادرها را از چپ و راست جمع کنند تا بتوانند امام و یارانش را محاصره کنند. یاران امام حسین (علیه السّلام) در دسته های سه نفری و چهار نفری در لابه لای چادرها کمین می کردند و به کسانی که می خواستند چادرها را جمع و غارت کنند حمله می کردند، از نزدیک به آنها تیر می زدند و آنها را از پای در می آوردند. عمر بن سعد چون دید کاری از پیش نمی برند، دستور داد کسی وارد چادرها نشود و چادرها را جمع نکنند، بلکه آتش بیاورند و آنها را آتش بزنند. آن گاه آتش آوردند و در چادرها آتش افکندند. امام حسین (علیه السّلام) فرمود: بگذارید آتش بزنند، چون در آن صورت نمی توانند از روی آن ها عبور کنند و به سوی شما بیایند. همین طور هم شد، و همچنان تنها از یک سو می توانستند با یاران حسین (علیه السّلام) بجنگند.
حمله شمر به خیمهٔ امام حسین
شمر بن ذی الجوشن به خیمهٔ امام حسین (علیه السّلام) حمله کرد و با نیزه اش به خیمه زد و با صدای بلند گفت: آتش بیاورید تا این خیمه را با ساکنانش به آتش بکشم. زنان با شنیدن این سخن، فریاد برآوردند و از خیمه بیرون آمدند. حسین (علیه السّلام) بر سر شمر فریاد زد: ای فرزند ذی الجوشن، تو آتش طلب می کنی تا خیمه مرا بر سر خانواده ام به آتش بکشی؟ خداوند تو را با آتش (عذاب) بسوزاند.حمید بن مسلم می گوید: من به شمر بن ذی الجوشن گفتم: سبحان الله، این از تو روا نیست. آیا می خواهی دو گناه بزرگ انجام دهی؟ هم با عذاب خداوند (عذاب با آتش)، عذاب کنی و هم کودکان و زنان را بکشی؟! به خدا سوگند، همان کشتن مردان برای راضی شدن امیر از تو بس است. شمر گفت: تو کیستی؟ گفتم: به تو نمی گویم که من کیستم. حمید می گوید: به خدا سوگند، ترسیدم که اگر مرا بشناسد، نزد عاملان حکومت سعایتی کند و مرا آسیبی رساند. در این میان مرد دیگری که شمر نسبت به او از من فرمانبردارتر بود، یعنی شبث بن ربعی آمد و به شمر گفت: گفتاری زشت تر از گفتار تو و کرداری ناپسندتر از کردار تو ندیده ام. آیا کار به اینجا کشیده که زنان و کودکان را بترسانی؟راوی می گوید: مشاهده کردم که شمر شرمنده شد و خواست برگردد که زهیر بن قین به همراه ده نفر از یارانش به او و افرادش حمله کردند و آنها را از خیمه ها دور ساختند، و یکی از یاران شمر بن ذی الجوشن به نام ابوعزه ضبابی را کشتند. شمر برگشت و به آنها حمله کرد و تعدادی از آنها را کشت و بقیه به جای خود بازگشتند.
wikifeqh: حمله_نافرجام_به_خیمه_گاه_حسینی