حمل

/haml/

مترادف حمل: آبستنی، بارداری، حاملگی، بار، نقل، توجیه، تعبیر، تاویل، بردن، ترابری، جابه جایی، برداشتن | بره، فروردین ماه

برابر پارسی: بردن، باربری، ترابری، ترابردن

معنی انگلیسی:
aries, carriage, freight, shipment, shipping, transit, transport, transportation, lamb, old word for farvardin, old name of, draft, haul

لغت نامه دهخدا

حمل. [ ح َ ] ( ع مص ) باردار شدن زن. ( منتهی الارب ). حامله شدن. ( اقرب الموارد ). حامل و حامله ، نعت است از آن. ( منتهی الارب ). || بار آوردن درخت. || بر ستور خود نشاندن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی بر ستور خویش نشاندن. ( المصادر ). || ( اِمص ) آبستنی. || احتمال. || ( اِ ) بار شکم از بچه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). ج ، حِمال و احمال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گناه. ( آنندراج ). ج ، حُمول. ( منتهی الارب ). رجوع به حمول شود. || بار درخت و بکسر هم آمده یا بفتح برای میوه ها که ظاهر نیست و کسر برای آنها که ظاهر باشد یا فتح برای آنچه در شکم باشد یا سر درخت و کسر ببار پشت یا سر یا بکسر میوه درخت تا هنگامی که بسیار و بزرگ نشده باشد و هنگامی که فراوان و بزرگ شد بفتح خوانده میشود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بار. ج ، اَحمال ، حُمول. ( منتهی الارب ). || اسناد چیزی بچیزی. در کلیات ابوالبقاء آمده : در تفسیر حمل اختلاف است ، گویند حمل اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب هویت و این منتقض است به امور عدمی که بر موجودات خارجی حمل میشوند. چون زید اعمی است زیرا عدمیات هویتی ندارند. و گویند اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب ذات. ( کلیات ابوالبقاء ).
- حمل اشتقاق ؛ رجوع به حمل مواطاةشود.
- حمل اولی ؛ ( اصطلاح منطق ) هرچه لاحق شود چیزی را و بتوسط آن چیزی دیگر را، لحوق او متوسط را اول بود، چه بالذات متقدم بود و در جای دیگر گفته ایم هرچه محمول بود بر عامی و خاصی ، اول محمول بر عام بوده باشد و بتوسط عام بر خاص. پس در این موضوع هر محمولی که بر عامتر از موضوعی محمول نبود، آن حمل را اولی خوانند، و اگرچه حمل اولی بحقیقت خاص تر از آن باشد. ( اساس اقتباس ص 384 ).
- حمل مواطات ؛ ( اصطلاح منطق ) عبارت است از اینکه چیزی محمول برموضوع خود باشد بحقیقت و بدون واسطه. چون انسان حیوان ناطق است. بخلاف حمل اشتقاق زیرا در آن محمول کلی برای موضوع تحقق ندارد، چون انسان ذوبیاض است و خانه دارای سقف است. ( تعریفات جرجانی ).

حمل. [ ح َ م َ ] ( ع اِ ) بره. ( منتهی الارب ). خروف. ( اقرب الموارد ). || بره چند ماهه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، حُملان. ( اقرب الموارد ). || بره سال دوم درآمده. ( منتهی الارب ).
- لسان الحمل ؛ نباتی است. ( اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - صورتی فلکی در نیمکره شمالی . ۲ - نخستین برج از بروج دوازده گانه مطابق فروردین ماه شمسی و ۲۱ مارس تا ۲٠ آوریل فرنگی .
( اسم ) ۱ - آنچه که بدست یا دوش کشند و از جایی بجایی دیگر برند بار . جمع : احمال . توضیح در فارسی باین معنی حمل تلفظ شود . ۲ - کجاوه هودج جمع : حمول .
ابن مالک بن نابغه الهذلی مکنی به ابوفضله یکی از اصحاب کرام است و پاره احادیث شریفه را روایت نموده است

فرهنگ معین

(حَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بره . ۲ - صورت فلکی بره ، اولین برج از بروج دوازده گانه می باشد. خورشید در حرکت ظاهری خود در فروردین م اه در این برج دیده می شود.
(حَ یا حِ ) (اِ. ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بردن چیزی از جایی به جایی . ۲ - (اِ. ) بار. ج . احمال .

فرهنگ عمید

۱. بار برداشتن، چیزی بر دوش گرفتن.
۲. بار از جایی به جایی بردن.
۳. (اسم ) بار.
۴. (اسم ) بار درخت.
۵. (اسم ) جنین.
۱. (نجوم ) اولین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.
۳. [قدیمی] اولین برج از برج های دوازده گانه، برابر با فروردین، بره.
آنچه برداشته شود و از جایی به جایی ببرند.

فرهنگستان زبان و ادب

{Aries, Ari, Ram} [نجوم] صورت فلکی منطقه البروج بین دو صورت ثور و حوت که به شکل بره یا قوچ تصور می شود

واژه نامه بختیاریکا

آر و ور

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حِمْلُ: بار (کلمه حِمْل وحَمْل چیزی که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن باری خواهد بود که در ظاهر حمل میشود مانند بارهایی که به دوش کشیده میشود ، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهای باطنی است مانند طفل در شکم . )
معنی حَمَلَ: حمل کرد
معنی حُمِّلَ: بر او حمل شد(در جمله " عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ ": برعهده اوست آنچه بر او تکلیف شده است)
معنی حَمْلٍ: بار (کلمه حِمْل وحَمْل چیزی که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن باری خواهد بود که در ظاهر حمل میشود مانند بارهایی که به دوش کشیده میشود ، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهای باطنی است مانند طفل در شکم . )
معنی أَحْمِلُ: حمل می کنم
معنی حَمَلَتْ: حمل کرد
معنی حَمَلَتْهُ: حمل کرد او را
معنی حَمْلُهُ: حمل کردن او
معنی حَمَلَهَا: آن را حمل کرد
تکرار در قرآن: ۶۴(بار)
(به فتح اوّل) برداشتن باروبار. بر آنها خرجی دهید تا بار خویش را بگذارند. حمل (به کسر اوّل) بار ظاهری مثل باریکه بر دوش گیرند مثل پیمانه پادشاه را می‏جوئیم هر که آن را بیاورد برای اوست یک بار شتر و من به آن عهده دارم . راغب گوید: حمل یک معنی دارد و در چیزهای بسیار بکار می‏رود فعل آن در همه یکی است ولی در ظاهر حمل می‏شود مثل باریکه بر دوش گیرند حمل (به کسر اوّل) گفته‏اند و به اشیائیکه در باطن حمل می‏شوند مثل فرزند در شکم، آب در ابر، میوه بر درخت، حمل (به فتح اوّل) گفته‏اند . طبرسی ذیل آیه 72 یوسف فرموده: حمل به کسر اوّل بار منفصل و به فتح اوّل بار متصل است. در صحاح از ابن سکیّت نقل می‏کند: حمل (به فتح) آن است که در شکم و بر درخت باشد و حمل (به کسر) آن است که بر سر یا دوش باشد . ولی فعل آن دربار متّصل و منفصل و معنوی یکسان است مثل و مثل و مثل . * ، . در این دو آیه مراد از حمل (به کسر اوّل)بار گناه است ولی چرا حمل گفته شده بنابر آنچه از اهل لغت نقل شد لازم بود حمل (به فتح) گفته شود زیرا گناه بار متصل و بار معنوی است ؟ باید دانست گناه بار منفصل و مانند بار بر دوش است گرچه در دنیا مجسّم و محسوس نیست، آیات ، ، مجسّم و محسوس بودن آن را روشن می‏کند علی هذا باید به آن حمل (به کسر) گفته شود چنانکه در قرآن مجید آمده است. آیه گذشته خود از دلائل روشن این مسئله است و ما قبل آن چنین است «مَنْ اَعْرَضَ عَنْهذ فَاِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیمَةِ وِزْراً. خالِدینَ فیهِ وَ ساءَلَهُمْ یَوْمَ االْقِیمَةِ حِمْلاً» ضمیر «فیه» به «وزر» راجع است یعنی آنها در آن وزر ابدی‏اند علی هذا وزر یک موجود خارجی است أ پس آن بار منفصل می‏باشد . * . در (ج ر ی) گذشت که مراد از حاملات ابرهای حامل باران و بخار آب اند و نیز از کتاب آغاز و انجام جهان نقل شد که حاملات را باتمها حمل کرده است رجوع شود به «جری». * «تحمیل. بار کردن. یعنی تورات بر آنها بار شده و به آنها بار شده و به آنهاداده شده است پروردگار ما آنچه را که طاقت نداریم بر ما بار مکن *حمولة: شتریکه بر آن بار نهند، اسم جمع است و از لفظ خود مفرد ندارد (مجمع) و از چهار پایان بار بردار و کوچک از آنها به شما داد بخورید از آنچه خدا روزی داده است . * در المیزان فرموده: حمل رزق ذخیره آن است که انسان و از حیوانات مورچه، زنبور عسل و موش ذخیره می‏کند. احتمال: به معنی حمل است (اقرب) ، ممکن است احتمال برای طلب یا مبالغه باشد که این دو از معنای افتعال اند. معنی دو آیه چنین می‏شود: سیل به شدّت کف بلندی برداشت حقّا که بهتان و گناه آشکار را برخود بار کرده است .

[ویکی فقه] حمل (ابهام زدایی). حمل ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • حمل (منطق)، از اصطلاحات علم منطق، به معنای بیان اتحاد و دارای دو قسم حمل اولی و حمل شایع• حمل (جابجایی کالا)، به فتح حاء و سکون میم، برداشتن و جا به جا کردن کالا و دارای کاربرد فقهی• حمل (آبستنی)، به فتح حاء و سکون میم، به معنای بارداری و باروری و دارای کاربرد فقهی• حمل (بره)، به فتح حاء و میم، برّه نر چهار ماهه یا شش ماهه یا بره نر در سال نخست عمرش و دارای کاربرد فقهی
...

[ویکی فقه] حمل (بره). برّه نر چهار ماهه یا شش ماهه یا بره نر در سال نخست عمرش را حَمَل گویند. از آن در باب حج سخن گفته اند.
کلمات اهل لغت در تعریف «حَمَل» مختلف است، از جمله: برّۀ نر چهار ماهه، شش ماهه و برّۀ نر در سال نخست عمرش.
جمعی از فقها آن را به برّۀ نر چهار ماهه یا بیشتر که از شیر گرفته شده و چرنده است، تعریف کرده اند.
موارد کفاره قرارگرفتن حَمَل در حج
کفّارۀ کشتن قَطا، کبک و دُرّاج در حال احرام یک حمل است.
همچنین بنابر قول مشهور، کفّارۀ کشتن جوجۀ کبوتر در حال احرام در بیرون حرم یک حمل و در درون حرم یک حمل و نصف درهم است.


[ویکی فقه] حمل (جابجایی کالا). حمل(به فتح حاءوسکون میم)، به برداشتن و جا به جا کردن کالا گفته می شود
حمل به معنای برداشتن و همراه داشتن چیزی یا کسی گفته شده و در معنای دیگر به جنین یا بار داری گفته می شود.

کاربرد حمل در فقه
از حمل به معنای نخست به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حج و جهاد سخن گفته‏اند.

کاربرد حمل درباب طهارت
وضو گرفتن جهت همراه داشتن قرآن مستحب و حمل آن برای جنب و حائض مکروه است.

کاربرد حمل درباب صلات
...

[ویکی فقه] حمل (منطق). حمل در منطق به معنای بیان اتحاد است که به دو قسم حمل اولی و حمل شایع تقسیم می شود.
حکیمان و منطیقین در تبیین حمل اولی و حمل شایع می گویند: معنای حمل بیان اتحاد دو چیز است؛ زیرا حمل کردن چیزی بر چیز دیگر به این معنا است که، این یکی آن دیگری است. به تعبیر دیگر؛ حمل، «این همانی» است. این معنا در حقیقت دو چیز را طلب می کند؛ به بیان دیگر در هر حملی دو ادعا وجود دارد: یکی این که بین دو چیز (موضوع و محمول) تفاوت و تغایری وجود دارد؛ زیرا اگر هیچ تفاوت و تغایری نداشتند، دو چیز نخواهند بود. ادعای دوم این است که بین این دو اتحاد برقرار است. پس هر حملی خبر از وجود یک نوع اتحاد و یک نوع تغایر و تفاوت می دهد؛ حال اگر اتحاد آن دو (موضوع و محمول) فقط در مصداق باشد؛ ولی در مفهوم تفاوت و تغایر داشته باشند، در این صورت حمل را «حمل شایع صناعی» می گویند. این نام نیز به این مناسبت است که آنچه در استعمالات عرفی، رشته های علمی و صنایع علوم شیوع دارد همین نوع از حمل است. اما اگر این دو (موضوع و محمول) علاوه بر اتحاد در مصداق، در مفهوم نیز اتحاد داشته باشند، این نوع حمل را «حمل ذاتی اولی» می نامند.
اختلاف اعتباری در حمل اولی
در حمل ذاتی اولی که موضوع و محمول علاوه بر اتحاد در مصداق، در مفهوم نیز اتحاد دارند، ناچار اختلاف و تفاوت آن دو اعتباری خواهد بود؛ یعنی تفاوت بستگی به نظر و قصد حمل کننده دارد؛ گاهی تفاوت در نظر او به اجمال و تفصیل است؛ مانند آن جا که می خواهد تعریف ماهوی یک چیز را بیان کند؛ مثلا می گوید: «الانسان حیوان ناطق»؛ گاهی تفاوت به همین است که یکی را موضوع قرار داده و دیگری را محمول؛ مثلا می گوید: «الانسان انسان». البته این در جایی است که چنین توهم شود که یک چیز را می توان از خودش سلب کرد، در این صورت برای دفع این توهم آن چیز را بر خودش حمل می کند. مناسبت نامیدن این نوع حمل به «ذاتی اولی» این است که چون در این نوع حمل شیء بر ذات خود حمل می شود، از این جهت آن را «ذاتی» می گویند و از این جهت که قضایای مشتمل بر این حمل از قضایای اولی است که فقط نیاز به تصور موضوع و محمول دارد، «اولی» می نامند.
حل یک تناقض
اینکه گفته شده گاهی در سخنان منطیقین در این بحث تناقض مشاهده می شود در پاسخ باید گفت: حمل اولی و حمل شایع؛ گاهی وصف برای موضوع واقع می شوند و گاهی نیز وصف حمل قرار می گیرند. از سوی دیگر ممکن است این دو در یک قضیه متحد باشند (که اغلب قضایا این گونه هستند)؛ یعنی هم موضوع به حمل اولی موضوع است و هم حمل محمول بر آن به حمل اولی است؛ مثل این که می گوییم: «الانسان انسان» یا می گوییم: «الجزئی جزئی» در این جا موضوع که همان الانسان یا الجزئی است، به حمل اولی اخذ شده است، چنان که حمل محمول؛ یعنی انسان یا جزئی بر موضوع نیز به حمل اولی است؛ اما گاهی این دو در یک قضیه متحد نیستند و مختلف اند؛ مانند این که موضوع به حمل اولی در قضیه اخذ شده است، اما حمل محمول بر او به حمل شایع است؛ مثلا وقتی می گویند: «الجزئی کلی» (البته مرحوم مظفر در آنجا با دقت بیان کرد؛ زیرا چنین می گوید: «مفهوم الجزئی – ای الجزئی بالحمل الاولی- کلی»، ) منظور این است که الجزئی که موضوع قرار گرفته به حمل اولی اخذ شده است؛ یعنی مفهوم جزئی، موضوع است نه مصداق جزئی، اما حمل کلی بر او به حمل شایع است، نه اولی؛ یعنی مفهوم جزئی، یکی از مصادیق کلی است، نه از مصادیق جزئی. بنابراین، بین این دو سخن مظفر (رحمة الله علیه) ناسازگاری وجود ندارد.

دانشنامه عمومی

حمل (ستاره). حمل یا آلفا بره یک ستاره است که در صورت فلکی بره ( حمل ) قرار دارد.
عکس حمل (ستاره)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

حَمَل (Aries)
صورت فکلی حَمَل
(یا: بَره؛ کَبش؛ گُشن) صورت فلکی منطقه البروجی در نیمکرۀ شمالی آسمان، میان دو صورت حوت و ثور، و در نزدیکی صورت ارابه ران. نمایانگر قوچی افسانه ای است که آرگوناتها و یاسون به جست وجوی پشم های زرینش رفتند. مشخص ترین ویژگی این صورت فلکی قوسی با سه ستاره است که درخشش آن ها به ترتیب، از اولی تا سومی، کاهش می یابد. درخشان ترین آن ها ناطح (رأس الحَمَل) یا «آلفا حمل» است که ۶۵ سال نوری از زمین فاصله دارد.در گذشته اول فروردین (نقطه اعتدال ربیعی) در این صورت واقع بود.در طالع بینی، روزهای حَمَل یا نخستین برج از منطقه البروج از ۱ تا ۳۱ فروردین ماه است. نیز ← حوت

جدول کلمات

بار درخت, بره, بار

مترادف ها

bourse (اسم)
صرافی، کیسه، بورس، حمل، قیمت

shipping (اسم)
ناوگان، حمل، کشتیرانی، ترابری

portage (اسم)
بردن، حمل، کرایه، بارکشی، ظرفیت کشتی

deportation (اسم)
تبعید، اخراج، حمل، نفی بلد، جلای وطن

shipment (اسم)
حمل، محموله، کالای حمل شده با کشتی

carting (اسم)
حمل

conveyance (اسم)
واگذاری، حمل، انتقال، سند انتقال، وسیله نقلیه

consignment (اسم)
ارسال، حمل، محموله

فارسی به عربی

شحنة

پیشنهاد کاربران

حَمَل
در پارسی به بَرّه گفته می شود .
همانندی یا همانِست حَمَل با Hammel آلمانی به مینه ی :
گوسفند یا قوچ اَخته شده یا گوشت گوسفند ، سنجیدنی و درنگ کردنی ست .
واژه حمل
معادل ابجد 78
تعداد حروف 3
تلفظ heml
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی] [قدیمی]
مختصات ( مص م . )
آواشناسی haml
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

جا به جایی
حمل: ( در زبان عربی ) ابری سیار یا ابری بسیارآب ؛. ( لغتنامه دهخدا )
حَمل
بَرِش از بُردَن مانندِ بُرِش از بُریدن
بَره از بُردن مانند سازه از ساختن
بُرد از بُردن مانند ساخت از ساختن
‏گاریدن = حمل کردن، to carry
گارینش = حمل، carrying
گاریننده = حمل کننده
گاریده = حمل شده
{گاریدن: برساخته از واژه �گاری�. رویهمرفته به معنای همچون گاری عمل کردن، حمل کردن و . . . }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
کلمه ( حمل ) به معنای هر باری است که حامل ، آنرا حمل کند، و راغب گفته : اثقالی که در ظاهر حمل می شود مانند بارهایی که بدوش گرفته می شود بنام ( حمل ) - به کسره حأ - خوانده می شود، و بارهایی که در باطن حمل می شود مانند جنین در باطن مادر و آب در شکم ابر، و میوه که در درون درخت است ، ( حمل ) - به فتح حأ - نامیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( ترجمه ی تفسیر المیزان )

فرمانده بلوچ که پرتغالی هارو در مکران شکست داد و از خاک ایران دفاع کرد
برداشتن. برداشت
قابل حمل هم میشه روابرداشت
ماه های سال ایتالیایی به زبان دری افغانستان
هوالعلیم
حَمَل : برج حَمَل اولین برج فلکی
حَمَل: نام دیگر صورت فلکی بره
حَمَل : نام دیگر فروردین ماه سال هجری شمسی
حَمل :بار ؛ بار برداشتن ؛ بار بر دوش گرفتن. . .
صورت فلکی که مبدا مختصات سماوی می باشد و جایی است که خورشید اول فروردین ماه قرار دارد.
ترابردن = حمل کردن
ترابرد = حمل
حَمل :بار درخت ، در بیت زیر مجازاً فراورده ی کان ها و صنعت و کشاورزی . حِمل : بار و بنه
کارداران ز حَمل کشور او
حِمل ها ریختند بر در او
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص476 )
بارور - ( وضع حمل یا فارغ شدن و همان زائیدن )
هو
منطق.
حمل اولی و شایع ( محمود زراعت پیشه ) .
بارور
در زمینه معاملات و عقود قرارداد؛حمل مترادف:برداشت از موضوع، تعبیر، قصد از گفتار یا نوشتاری
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
فَرز farz ( اوستایی: فْرَزا )
آهرَن ãhran ( سنسکریت: آهَرَنَ )
آپوریش puriŝã ( پهلوی: آپوریشْن )
اودوَن udvan ( سنسکریت: اودوَهَنَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس