[ویکی فقه] حرکت (در لغت فرانسه معادل Mouvement است و معادل انگلیسی ان واژه های Movement ،Motion، Move می باشد.) در زبان فارسی به معنای جنبش و در مقابل سکون است و در نظر قدما، تعاریف گوناگون دارد. مشهورترین تعریف حرکت عبارتست از نحوه وجودی که شی به واسطه آن به تدریج از قوه به سوی فعل می رود. نفس (در لغت فرانسه معادل Ame است و معادل انگلیسی ان نیز عبارتست از Soul.) نیز در فارسی عبارتست از جان. بیان اینکه نفس واقعا چیست، جدا مشکل است. علت امر این است که فیلسوفان از نفس تعاریف مختلف ارائه کرده اند.
تعریف مشهور فلسفی آن عبارتست از جوهری که ذاتا مستقل و در فعل نیاز به ماده دارد و متعلق به اجساد و اجسام است. جرجانی در کتاب تعریفات در مورد نفس چنین می گوید: «نفس، جوهر لطیفی است که حامل قوة حیات و حس و حرکت ارادی می باشد. در فلسفه به نام روح حیوانی معروف است. این جوهر، جوهری است که در بدن وارد می شود و وقت خواب از ظاهر بدن جدا می شود ولی درباطن آن وجود دارد ولی هنگام مرگ ، از ظاهر و باطن جسم جدا می شود و به صورت کلی از آن منقطع می گردد».
دیدگاه ملاصدرا
نفس انسانی مجرد است. ولی آیا از اول مجرد است تا حرکت و تغییر در آن راه نداشته باشد و یا در ابتدا جسمانی و مادی است و سپس به تجرد می رسد میان فلاسفه اختلاف نظر وجود دارد. مشهور فلاسفه تا زمان ملاصدرا معتقد بوده اند که نفس مجرد است و این تجردش از ابتدا بوده است. بنابراین در خود نفس، حرکت راهی ندارد. ملاصدرا معتقد است که نفس در آغاز امر و ابتدای حدوث و تکون، از همین مواد و عناصر موجود در این عالم پدید می گردد و در این هنگام صورتی است قائم به بدن . ولی پس از استکمال و خروج از قوه به فعل و طی مراتب کمال موجودی می شود روحانی، که در بقای ذات خویش نیازی به بدن ندارد، بلکه قائم به ذات خویش است و کاردهای خود را بدون آلات و ادوات جسمانی است انجام می دهد. دلیل بر صحت این مدعا این است که هر موجودی که مجرد از ماده است، هیچ امر غریبی عارض بر ذات او نخواهد شد. زیرا قبلا گفته شد که جهت قوه، قبول و استعداد پذیرش هر عارض غریبی است و این امر به امری که در حد ذات خویش قوه صرف و عاری از فعلیت و متحصل به وجود صوری است که موجب قوام و فعلیت اویند، بازگشت دارد و این امر نیست مگر هیولای اولی. در نتیجه فرض تجرد نفس از ماده قبل از رسیدن به بالاترین درجات کمال، با علم به این که نفس قبل از نیل به اعلی درجات کمال، محل عروض عوارض و لواحق غریب است سازگار نیست؛ زیرا مستلزم افتراق و تعلق نفس به ماده است. به این بیان که ملحق شدن عوارض بدون وجود ماده ممکن نیست. پس فرض تجرد نفس از ماده مستلزم فرض اقتران و تعلق او است به ماده و فرض اقتران نفس به ماده خلاف فرض تجرد او است. بنابراین نباید گفت که نفس در همه حال مجرد از ماده است.
مراحل استکمال نفس
نفس انسانی دارای مراحلی برای بروز و رسیدن به کمال است. ملاصدرا در این زمینه می گوید: نفس انسان دارای سه نشات و عالم است. نشات صور حسیه طبیعیه و مظهر آن حواس پنجگانه ظاهری است که بدان دنیا هم می گویند. نشات دوم اشباح و صورتهایی است که از حواس او غائب است و مظهر آن حواس باطنی است. به این مرحله عالم غیب و آخرت هم گفته می شود. سوم نشات عقلیه است که دار مقربین و دار عقل و معقول است و مظهر آن قوت عاقله است. نفس در نشات اول خالی از علوم تصوریه و تصدیقیه است و اولین علم او علم بذات خودش است. در ابتداء جنینی و در مرحله طفولیت به درجه حیوانی می رسد و بعد از کمال و بلوغ به درجه انسانیت و کمال خود می رسد و این هنوز اولین نشات ناطقه است. بعد از مرتبه عقل هیولانی - که فاقد تمام صور و تصورات است به مرحله کمال بالملکه می رسد که بعضی از صور را دریافته و این مرحله اولین علم بذات خود است و بعد از طی مراحل کمال به مرتبه فعلیت و عقل بالفعل می رسد و بعد از آن به مرتبت عقل بالمستفاد که مرتبت کمال ممکن او است می رسد. این همه تکامل در مراحل مختلف و قبل از رسیدن به کمال شایسته خود، نشان از حرکت از قوه به سوی فعلیت استعدادهای آن می باشد که موجب شده تعریف حرکت بر آن صادق باشد. به عبارت دیگر؛ انسان مرکب از نفس و جسد است و بدن انسان بدون نفس امکان حرکت ندارد والا باید پس از مرگ و جدا شدن نفس نیز توان حرکت می داشت. بنابراین باید گفت که حرکت برای نفس امری ذاتی است و نفس ذاتا متحرک است. نفس دائما در حال تفکر و حرکت است و این امر در حال خواب و بیداری ادامه دارد زیرا کیان و جوهره نفس حیات آن است و موجود حی عبارتست از موجودی که در حال ادراک است. حتی وقتی که حرکت خارجی آن نیز تمام شد، حرکت داخلی نطقی و تفکری آن شروع می شود. ارسطاطالیس نیز به این امر اشاره کرده است و او نیز در میان حکمای یونان باستان معتقد بوده است که نفس انسانی دائما در حال حرکت است. البته در میان اقسام حرکت، فقط حرکت در کیف در مورد نفس ممکن است و این حرکت عبارتست از حرکت از سوی جهل به سوی علم و حرکت از رذائل به فضائل. اما باقی حرکت ها که فقط بر اجسام قابل صدق است بر نفس صادق نیست.
تعریف مشهور فلسفی آن عبارتست از جوهری که ذاتا مستقل و در فعل نیاز به ماده دارد و متعلق به اجساد و اجسام است. جرجانی در کتاب تعریفات در مورد نفس چنین می گوید: «نفس، جوهر لطیفی است که حامل قوة حیات و حس و حرکت ارادی می باشد. در فلسفه به نام روح حیوانی معروف است. این جوهر، جوهری است که در بدن وارد می شود و وقت خواب از ظاهر بدن جدا می شود ولی درباطن آن وجود دارد ولی هنگام مرگ ، از ظاهر و باطن جسم جدا می شود و به صورت کلی از آن منقطع می گردد».
دیدگاه ملاصدرا
نفس انسانی مجرد است. ولی آیا از اول مجرد است تا حرکت و تغییر در آن راه نداشته باشد و یا در ابتدا جسمانی و مادی است و سپس به تجرد می رسد میان فلاسفه اختلاف نظر وجود دارد. مشهور فلاسفه تا زمان ملاصدرا معتقد بوده اند که نفس مجرد است و این تجردش از ابتدا بوده است. بنابراین در خود نفس، حرکت راهی ندارد. ملاصدرا معتقد است که نفس در آغاز امر و ابتدای حدوث و تکون، از همین مواد و عناصر موجود در این عالم پدید می گردد و در این هنگام صورتی است قائم به بدن . ولی پس از استکمال و خروج از قوه به فعل و طی مراتب کمال موجودی می شود روحانی، که در بقای ذات خویش نیازی به بدن ندارد، بلکه قائم به ذات خویش است و کاردهای خود را بدون آلات و ادوات جسمانی است انجام می دهد. دلیل بر صحت این مدعا این است که هر موجودی که مجرد از ماده است، هیچ امر غریبی عارض بر ذات او نخواهد شد. زیرا قبلا گفته شد که جهت قوه، قبول و استعداد پذیرش هر عارض غریبی است و این امر به امری که در حد ذات خویش قوه صرف و عاری از فعلیت و متحصل به وجود صوری است که موجب قوام و فعلیت اویند، بازگشت دارد و این امر نیست مگر هیولای اولی. در نتیجه فرض تجرد نفس از ماده قبل از رسیدن به بالاترین درجات کمال، با علم به این که نفس قبل از نیل به اعلی درجات کمال، محل عروض عوارض و لواحق غریب است سازگار نیست؛ زیرا مستلزم افتراق و تعلق نفس به ماده است. به این بیان که ملحق شدن عوارض بدون وجود ماده ممکن نیست. پس فرض تجرد نفس از ماده مستلزم فرض اقتران و تعلق او است به ماده و فرض اقتران نفس به ماده خلاف فرض تجرد او است. بنابراین نباید گفت که نفس در همه حال مجرد از ماده است.
مراحل استکمال نفس
نفس انسانی دارای مراحلی برای بروز و رسیدن به کمال است. ملاصدرا در این زمینه می گوید: نفس انسان دارای سه نشات و عالم است. نشات صور حسیه طبیعیه و مظهر آن حواس پنجگانه ظاهری است که بدان دنیا هم می گویند. نشات دوم اشباح و صورتهایی است که از حواس او غائب است و مظهر آن حواس باطنی است. به این مرحله عالم غیب و آخرت هم گفته می شود. سوم نشات عقلیه است که دار مقربین و دار عقل و معقول است و مظهر آن قوت عاقله است. نفس در نشات اول خالی از علوم تصوریه و تصدیقیه است و اولین علم او علم بذات خودش است. در ابتداء جنینی و در مرحله طفولیت به درجه حیوانی می رسد و بعد از کمال و بلوغ به درجه انسانیت و کمال خود می رسد و این هنوز اولین نشات ناطقه است. بعد از مرتبه عقل هیولانی - که فاقد تمام صور و تصورات است به مرحله کمال بالملکه می رسد که بعضی از صور را دریافته و این مرحله اولین علم بذات خود است و بعد از طی مراحل کمال به مرتبه فعلیت و عقل بالفعل می رسد و بعد از آن به مرتبت عقل بالمستفاد که مرتبت کمال ممکن او است می رسد. این همه تکامل در مراحل مختلف و قبل از رسیدن به کمال شایسته خود، نشان از حرکت از قوه به سوی فعلیت استعدادهای آن می باشد که موجب شده تعریف حرکت بر آن صادق باشد. به عبارت دیگر؛ انسان مرکب از نفس و جسد است و بدن انسان بدون نفس امکان حرکت ندارد والا باید پس از مرگ و جدا شدن نفس نیز توان حرکت می داشت. بنابراین باید گفت که حرکت برای نفس امری ذاتی است و نفس ذاتا متحرک است. نفس دائما در حال تفکر و حرکت است و این امر در حال خواب و بیداری ادامه دارد زیرا کیان و جوهره نفس حیات آن است و موجود حی عبارتست از موجودی که در حال ادراک است. حتی وقتی که حرکت خارجی آن نیز تمام شد، حرکت داخلی نطقی و تفکری آن شروع می شود. ارسطاطالیس نیز به این امر اشاره کرده است و او نیز در میان حکمای یونان باستان معتقد بوده است که نفس انسانی دائما در حال حرکت است. البته در میان اقسام حرکت، فقط حرکت در کیف در مورد نفس ممکن است و این حرکت عبارتست از حرکت از سوی جهل به سوی علم و حرکت از رذائل به فضائل. اما باقی حرکت ها که فقط بر اجسام قابل صدق است بر نفس صادق نیست.
wikifeqh: حرکت_در_نفس