[ویکی فقه] حد حقیقی به حسب ذات شی یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای تعریف منطقی چیزی به اعتبار ذاتش است.
در مقام تعریف اشیا، گاهی شیء را به لحاظ ذاتش تعریف می کنیم و گاهی به لحاظ حال شیء که از اتصافش به عارض یا لازمی حاصل می شود؛ مثلاً زید به لحاظ ذاتش انسان است و به اعتبار حالش ابیض، اب و مانند آن است و حال مورد نظر، یا مختص این شیء است یا اعم است.
دیدگاه ابن سینا
ابن سینا در منطق المشرقیین و لوکری در ب یان الحق بضمان الصدق تعریف شیء به اعتبار ذاتش را «حد حقیقی به حسب ذات شیء» نامیده و تعریف شیء به اعتبار حالش را «حد حقیقی به حسب حال شیء» خوانده اند. آنان قسم دوم یعنی «حد حقیقی به حسب حال شیء» را به لحاظ اینکه آن حال، مختص به آن شیء باشد یا اعم باشد بر دو قسم کرده و تعریف به لحاظ حال مختص را «رسم» و تعریف به لحاظ حال اعم را «خاصه مرکبه غیر رسم» دانسته اند؛ بنابراین حد در این اصطلاح، مقابل رسم نیست، بلکه اعم از آن است و حد حقیقی، مقابل تعریف شرح الاسمی است که آن را «حد اسمی» خوانده اند.
تطبیق مثال
مثال: موجودی داریم که وقتی نوعی اقتران با بدن حیوانی پیدا کند، بدن حیوان به سبب این اقتران، «حیّ» می شود و از اقتران این دو، مجموعی به نام «حیوان» حاصل می شود. این مجموع یعنی حیوان، ذاتی دارد که قوام مجموع بدان است. چون این ذات برای اهل لغت واضح نیست برای او به حسب ذات، اسمی نگذاشته اند، بلکه به این اعتبار که محرک یا مدبّر بدن و کمال برای آن است آن را روح یا نفس نام نهاده اند و به اعتبار معنایی که مصحّح نام گذاری آن به نفس و روح شده است (یعنی محرّکیت و مدبّریت بدن و کمال بودن برای بدن) دارای حد حقیقی است و آن را «صورةُ جسمٍ طبیعیٍّ بحالٍ کذا» یا «کمالُ جسمٍ طبیعیٍّ بحالٍ کذا» تعریف کرده اند، اما این تعریف به لحاظ ذاتش، خاصّه مرکبه یا رسم است.
مستندات مقاله
...
در مقام تعریف اشیا، گاهی شیء را به لحاظ ذاتش تعریف می کنیم و گاهی به لحاظ حال شیء که از اتصافش به عارض یا لازمی حاصل می شود؛ مثلاً زید به لحاظ ذاتش انسان است و به اعتبار حالش ابیض، اب و مانند آن است و حال مورد نظر، یا مختص این شیء است یا اعم است.
دیدگاه ابن سینا
ابن سینا در منطق المشرقیین و لوکری در ب یان الحق بضمان الصدق تعریف شیء به اعتبار ذاتش را «حد حقیقی به حسب ذات شیء» نامیده و تعریف شیء به اعتبار حالش را «حد حقیقی به حسب حال شیء» خوانده اند. آنان قسم دوم یعنی «حد حقیقی به حسب حال شیء» را به لحاظ اینکه آن حال، مختص به آن شیء باشد یا اعم باشد بر دو قسم کرده و تعریف به لحاظ حال مختص را «رسم» و تعریف به لحاظ حال اعم را «خاصه مرکبه غیر رسم» دانسته اند؛ بنابراین حد در این اصطلاح، مقابل رسم نیست، بلکه اعم از آن است و حد حقیقی، مقابل تعریف شرح الاسمی است که آن را «حد اسمی» خوانده اند.
تطبیق مثال
مثال: موجودی داریم که وقتی نوعی اقتران با بدن حیوانی پیدا کند، بدن حیوان به سبب این اقتران، «حیّ» می شود و از اقتران این دو، مجموعی به نام «حیوان» حاصل می شود. این مجموع یعنی حیوان، ذاتی دارد که قوام مجموع بدان است. چون این ذات برای اهل لغت واضح نیست برای او به حسب ذات، اسمی نگذاشته اند، بلکه به این اعتبار که محرک یا مدبّر بدن و کمال برای آن است آن را روح یا نفس نام نهاده اند و به اعتبار معنایی که مصحّح نام گذاری آن به نفس و روح شده است (یعنی محرّکیت و مدبّریت بدن و کمال بودن برای بدن) دارای حد حقیقی است و آن را «صورةُ جسمٍ طبیعیٍّ بحالٍ کذا» یا «کمالُ جسمٍ طبیعیٍّ بحالٍ کذا» تعریف کرده اند، اما این تعریف به لحاظ ذاتش، خاصّه مرکبه یا رسم است.
مستندات مقاله
...
wikifeqh: حد_حقیقی_به_حسب_ذات_شی