حاصل
/hAsel/
مترادف حاصل: بازده، برآیند، ثمر، ثمره، راندمان، عملکرد، ماحصل، محصول، مولود، نتیجه، بار، برداشت، میوه، بهره، سود، درآمد، فایده، نفع ، خلاصه، مختصر، القصه
متضاد حاصل: ضرر، زیان
برابر پارسی: فرآورده، برداشت، بهره، دستامد، دستاور، دستاورد، ساخته، سازه
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: نتیجه، بدست آمده، نفع، سود، باقی مانده، فراهم و موجود یا به دست آمده، آنچه در طول عمر به دست آمده یا کسب شده است، محصول کشاورزی
برچسب ها: اسم، اسم با ح، اسم پسر، اسم دختر، اسم عربی، اسم طبیعت
لغت نامه دهخدا
سی و پنج سال از سرای سپنج
بسی رنج بردم به امیدگنج
چو بر باد دادند گنج مرا
نبد حاصلی سی و پنج مرا.
فردوسی.
نگارین منا برگرد و مگری که کار عاشقان را نیست حاصل.
منوچهری.
کیست مراین قبه را محرک اول چیست ازین کارکرد بهره و حاصل.
ناصرخسرو.
نگاه کن که از این کار چیست حاصل توکنون که بر تو گذشته ست نجمی و شمسی.
ناصرخسرو.
دانی که نیست حاضر و نه حاصل در خاک و آب و آتش و باد اینها.
ناصرخسرو.
یک نان بدو روز اگر شود حاصل مردوز کوزه شکسته ای دمی آبی سرد...
خیام.
شادی مطلب که حاصل عمر دمی است هر ذره زخاک کیقبادی و جمی است.
خیام.
روز و شب در تو حاصل است ، که دید؟روز شب را گرفته اندر بر.
مسعودسعد.
حاصل آن [ راحتی اندک ] اگر مُیسر گردد خسران دنیا و آخرت باشد. ( کلیله و دمنه ).گر حاصل کسی ز جهان ناز و نعمت است
دانی چه حاصل است ز مرگ تو ایدرم.
خاقانی.
هیچ حاصل بجز دریغم نیست زآنچه بر من ز گرم و سرد گذشت.
خاقانی.
از تک و تازم ندامت است که آخرنیستی است آنچه حاصل تک و تاز است.
خاقانی.
حاصل شش جهات و هفت اقلیم عشر انعام بی بهانه اوست.
خاقانی.
زین گران مایه نقد کیسه عمرحاصل الا زیان نمی یابم.
خاقانی.
آخر گفتار تو خاموشی است حاصل کار تو فراموشی است.
نظامی.
راه یقین جوی زهر حاصلی نیست مبارکتر ازین منزلی.
نظامی.
تا نرسد تفرقه راه پیش تفرقه کن حاصل معلوم خویش.
نظامی.
راحت مردم طلب آزار چیست ؟جز خجلی حاصل اینکار چیست ؟
نظامی.
دست بسر برزد و لختی گریست حاصل بیداد بجز گریه چیست ؟
نظامی.
حاصل دنیا چو یکی ساعت است طاعت کن کز همه به طاعت است.
نظامی.
گیرم پدرتو بود فاضل از فضل پدر ترا چه حاصل.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
۱- ( اسم ) آنچه بدست آید از قبیل غله میوه و غیره . ۲ - نتیجه ثمره . ۳ - نفع سود . ۴ - مالیات خراج . ۵ - باقی مانده . ۶ - واسط. میان موجود و معدوم . ۷ - وجود هستی . ۸ - خلاصه الحاصل. یا حاصل جمع. عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد بدست آید . یا حاصل مصدر . ۱ - بطور اطلاق اسم مصدر . ۲ - خاصتا کلماتی که دال بر معنی مصدر باشند ولی از فعل مشتق نباشند ماند : نیکی بدی یکانگی دیوانگی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. محصول کشاورزی.
۳. به دست آمده.
۴. (قید ) خلاصه، القصه.
* حاصل جمع: (ریاضی ) عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست می آید.
* حاصل شدن (گشتن ): (مصدر لازم ) به دست آمدن.
* حاصل ضرب: (ریاضی ) عدد یا نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست می آید.
* حاصل کردن (گرداندن ): (مصدر متعدی ) به دست آوردن، فراهم آوردن.
* حاصل مصدر: (ادبی ) در دستور زبان، کلمهای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم می شود، و معنی مصدر را می رساند، مانندِ بدی، نیکی، دیوانگی.
دانشنامه عمومی
حاصل (فیلم ۲۰۰۳). حاصل ( به هندی: Haasil ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۳ و به کارگردانی تیگمانشو دولیا است. در این فیلم بازیگرانی همچون جیمی شرگیل، هیریشتا بهات، عرفان خان، اشوتوش رانا، تینو آناند، شارات ساکسنا، راجپال یاداو، راجندرانات زوتشی ایفای نقش کرده اند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: حاصل (فیلم ۲۰۰۳)
جدول کلمات
مترادف ها
پیشرفت، افزایش، ترقی، اثر، نمود، نتیجه، روش، رشد، حاصل، تومور، گوشت زیادی، چیز زائد
اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل
نتیجه، عاقبت، پی امد، بر امد، حاصل
خلاصه، نتیجه، سرانجام، حاصل، اخرین شماره
بردار، حاصل
محصول، حاصل، حاصلضرب، فرااورده، مجموع یا حاصل ضرب
محصول، سودمندی، بازده، حاصل
واری، اری بر، حاصل، میرای بر
میوه، میوه جات، حاصل
نتیجه، محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن
بر امدگی، نتیجه، حاصل، گوشت زیادی، دارای برامدگی
حاصل، چیز اکتسابی، عایدی اکتسابی، عایدی اضافه برحقوق
خلاصه، حاصل، خلاصه تجربیات، چکیده کلام
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
حاصل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آکام ākām ( کردی )
آیام āyām ( سغدی )
شایه ŝāye، دستاورد ( دری )
ویمند vimand، هنزام hanzām ( مانوی )
پتسار patsār ، داتک dātak ( پهلوی )
آکام ākām ( کردی )
آیام āyām ( سغدی )
شایه ŝāye، دستاورد ( دری )
ویمند vimand، هنزام hanzām ( مانوی )
پتسار patsār ، داتک dātak ( پهلوی )
دستاورد، نتیجه.
نتیجه = فرجام/ثمر فر جام
محصول/حاصل = فرکام فر کام ( کام و گاها آم = آنچه انسان در ارزوی آن است )
محصولات = فرکامات
( مامور = آنچه از بالا آمده باشد ) = فرآم / دستور
محصول/حاصل = فرکام فر کام ( کام و گاها آم = آنچه انسان در ارزوی آن است )
محصولات = فرکامات
( مامور = آنچه از بالا آمده باشد ) = فرآم / دستور
🇮🇷 همتای پارسی: دستآمد 🇮🇷
چیزی که باعث به وجود آمدن چیز دیگری شود دلیل و باعث به وجود آمدن آن چیز دیگر است.
در اینجا چیزی که باعث به وجود آمدن چیز دیگری شده همان علت یا دلیل است و چیز دیگری که به وجود آمده معلول یا نتیجه ( پیامد، حاصل ) است.
در اینجا چیزی که باعث به وجود آمدن چیز دیگری شده همان علت یا دلیل است و چیز دیگری که به وجود آمده معلول یا نتیجه ( پیامد، حاصل ) است.
پارسی/انگلیسی/آلمانی
اَلفَنجیدن/ergeben / to yield، to give
اَلفَنجِش ( همچنین: اَلفَنجه ) /Ergebnis /result، outcome، conclusion، yield
از چیزی الفنجیده شدن ( پارسی ) = ergeben sich aus etwas ( آلمانی )
... [مشاهده متن کامل]
( الفنجش ) برابر پارسی ( نتیجه، حاصل ) است.
( الفنجیدن ) برابر پارسی ( بدست آوردن، نتیجه گرفتن، حاصل کردن ) است.
( از چیزی الفنجیده شدن ) برابر پارسی ( از چیزی ناشی شدن، از چیزی نتیجه شدن، از چیزی حاصل شدن )
نکته: واژگان بالا می توانند در دانش مزداهیک و گویاییک ( ریاضی و منطق ) بکارگرفته شوند.
برای نمونه حاصلِ جمع و ضرب یا نتیجه یِ یک برهان و استنتاج.
اَلفَنجیدن/ergeben / to yield، to give
اَلفَنجِش ( همچنین: اَلفَنجه ) /Ergebnis /result، outcome، conclusion، yield
از چیزی الفنجیده شدن ( پارسی ) = ergeben sich aus etwas ( آلمانی )
... [مشاهده متن کامل]
( الفنجش ) برابر پارسی ( نتیجه، حاصل ) است.
( الفنجیدن ) برابر پارسی ( بدست آوردن، نتیجه گرفتن، حاصل کردن ) است.
( از چیزی الفنجیده شدن ) برابر پارسی ( از چیزی ناشی شدن، از چیزی نتیجه شدن، از چیزی حاصل شدن )
نکته: واژگان بالا می توانند در دانش مزداهیک و گویاییک ( ریاضی و منطق ) بکارگرفته شوند.
برای نمونه حاصلِ جمع و ضرب یا نتیجه یِ یک برهان و استنتاج.
هم خانواده:محصول
بازده، برآیند، ثمر، ثمره، راندمان، عملکرد، ماحصل، محصول، مولود، نتیجه، بار، برداشت، میوه، بهره، سود، درآمد، فایده، نفع، خلاصه، مختصر، القصه
به کشت زار گندم و یا جو و مانند اینها، در استان فارس حاصِل می گویند.
ثمره، فایده، بازده
دستکرد
در لغتنامه زُروان و پهلوی لغت هاچ hāč*←hāz ( مانند هچ←از ) به معنای بدل کردن convert و نتیجه گرفتن result و هدایت کردن lead و راغب کردن incline ثبت شده که شکل گذشته آن هاختن است. بدینسان روشن میشود که لغت هازل←هاسل←حاصل ( پسوند ال مانند کاهل و کاپل=قابل ) نیز از ریشه هاز ساخته شده زیرا حاصل کردن به معنای نتیجه گرفتن و به دست آوردن فرآورده product است که عرب از آن واژگان جعلی محصول و تحصیل و محصل و حصول را به دست آورده است.
... [مشاهده متن کامل]
*پیرس: Zurvan: A Zoroastrian Dilemma By Robert Charles Zaehner
... [مشاهده متن کامل]
*پیرس: Zurvan: A Zoroastrian Dilemma By Robert Charles Zaehner
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)