حاجت

/hAjat/

مترادف حاجت: احتیاج، ارب، دربایست، درخواست، ضرورت، غایت، نهمت، نیاز، نیازمندی، آرزو، امید، مراد، مقصود

برابر پارسی: نیاز، نیازمندی، خواهش

معنی انگلیسی:
need, want, request, pray, prayer

لغت نامه دهخدا

حاجت. [ ج َ ] ( ع اِ ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:در مجمع السلوک آمده است : ضرورت مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا نیابد و آن را حقوق نفس نیز گویند وحاجت ، مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا یابد معهذا بدان محتاج شود، چون جامه دوم بالای پیراهن و نعلین در پای. و فضول ، آن را گویند که از این دو قسم بیرون بود و آن پایانی ندارد پس باید که مرید مبتدی ترک حاجت و فضول کند و ترک ضرورت نکند - انتهی. || نیاز. نیازمندی. احتیاج . ما به الاحتیاج. مایحتاج. محتاج الیه. اَرب. اَرّب. اربه. مأربة. میل. وطر. بُغیة. بقیة. عوز. فکر. تُلُنّه. تُلَنّه. تُلون. تُلونه. ( منتهی الارب ). لبانة. ( دهار ). ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). زبن. قُنعه. حوجاء. زهر. بدد. اشکله. شجَن. صارّه. ذنانه. دُرسة. لُماسة. لُؤام. لُدُنّة. ظِلف. شَجْب. شَجْو.( منتهی الارب ). آیفت. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) . تلنگ. ( برهان قاطع ) :
بتو حاجت آنستم ای مهربان
که بیدار باشی و روشن روان.
فردوسی.
که حاجت نبدشان به یک پر کاه
اگر چند در بسته بد سال و ماه.
فردوسی.
دُ دیگر چه حاجت مرا با کس است
کز این رزم رستم شما را بس است.
فردوسی.
بپرسید پس شاه فرمانروا
که حاجت چه باشد شما را بما.
فردوسی.
لشکر بی اندازه جمع شده است و بزیادت ولایت حاجت است. ( تاریخ بیهقی ).
این هست ولیک نیستت حاجت
تا از پی رزمها شوی کوشا.
مسعودسعد.
گفتم که حاجتم بتو افزون کنون از آنک
حاجت فزون بود همی ای ماه در سفر.
مسعودسعد.
خلق را داده از کریمی خویش
هر که را بیش حاجت ، آلت بیش.
سنائی.
خود این معانی ( خوردن ، بوئیدن... ) بر قضیت حاجت... هرگز تیسیر نپذیرد. ( کلیله و دمنه ). و زیر او انواع تاریکی و تنگی چنانکه بشرح آن حاجت نباشد. ( کلیله و دمنه ). ضایع گردانیدن فرصت و کاهلی در موضع حاجت ( کلیله و دمنه ). ماهی خوار.... بقدر حاجت ماهی میگرفت. ( کلیله و دمنه ). آنقدر که بدان حاجت باشد برگیریم. ( کلیله و دمنه ).
عرصه ولایت بمواجب ایشان وفا نمیکند و حاجت است که از حضرت بمزید نان پاره ای انعام فرمایند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
حریم حشمت جاهش ز وصف مستغنی است
که حاجتی نبود بام چرخ را به یتاق.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نیاز، نیازمندی، دربایست، چیزی که موردنیازاست
( اسم ) ۱ - ضرورت دربایست احتیاج نیاز . ۲ - امید آرزو قبل. حاجتها . جمع : حاجات حوائج ( حوایج ) .

فرهنگ معین

برداشتن ( ~. بَ تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) مراد خواستن ، نیاز بردن .
(جَ ) [ ع . حاجة ] (اِ. ) ۱ - ضرورت ، نیاز. ۲ - امید، آرزو. ج . حاجات ، حوائج .

فرهنگ عمید

۱. نیازمندی، نیاز.
۲. آرزو، امید.

واژه نامه بختیاریکا

تُلُنگ

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حاجت در نیاز و احتیاج استعمال شده است.از این عنوان در بسیاری ابواب فقهی از قبیل طهارت، صلات، حج، امر به معروف و نهی از منکر، تجارت، دین و نکاح سخن رفته است.
حاجت به معنای نیاز است.هرچند حاجت در معنای ضرورت نیز به کار رفته، لیکن اعم از آن است؛ زیرا ضرورت مرتبه شدید حاجت است. در این مقاله به احکام حاجت به معنای اعم اشاره می شود نه مرادف ضرورت و اضطرار.
احکام حاجت
← درخواست حاجت از خداوند
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۲۹، ص۸۸.
...

جدول کلمات

وسن, ارب, نیاز, دربایست

مترادف ها

wish (اسم)
دلخواه، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواهش، خواست، فرمایش، کام، حاجت

want (اسم)
عدم، فقدان، خواست، نیاز، نقصان، نداری، حاجت

need (اسم)
نیاز، ایجاب، لزوم، نیازمندی، نیستی، احتیاج، بایستگی، حاجت

فارسی به عربی

امنیة

پیشنهاد کاربران

وایا
دربایست
حاجت /آیفت
حاجت خواستن /آیفتن
حاجت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
غوت qut ( سغدی )
وایا vāyā، دَروا darvā ( دری )
آیپ āyap ( اوستایی: āyapta )
آیفت āyaft ( پهلوی و مانوی ) ،
وایا ، بایسته ، دروا ، دربایست
اُربَه، اُربَ
بایستگی و و دلخواه
در پارسی میانه آیَفت می گفتند.
حاجت:نیازمند
معنی حاجت میشه نیازمند
آیفت
ارب
دروا. . .
تلنگ. [ ت ُ / ت َ ل َ ] ( اِ ) گدایی کردن بود به هر جای. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 308 ) . حاجت و ضروری و میل و خواهش و نیاز و آرزو باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . حاجت و خواهش و نیازمند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( از غیاث اللغات ) . حاجت. اندروا. اندربایست. اندروای. اندربایسته. دروا. دروای. نیاز. وایا. وایه. ( شرفنامه ٔ منیری ) :
...
[مشاهده متن کامل]

یکی تلنگ بخواهم زدن به شعر کنون
که طرفه باشد از شاعران خاص تلنگ.
روزبه ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 308 ) .
به گدایی بگفتم ای نادان
دین به دنیا مده ز بهر دو نان
ابلهانه جواب داد از صف
کزپی خرقه و جماع و علف
راست خواهی بدین تلنگ خوشم
این کنم به که بار خلق کشم.
سنایی ( از فرهنگ جهانگیری ) .

معنی حاجت:نیاز
به معنی نیاز ما . مثلا حاجت روا شد : یعنی نیازش بر طرف شد
برابر واژه حاجت در زبان پارسی " آیفت" می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس