حاج شیخ على ال اسحاق

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] حاج شیخ على آل اسحاق. از مبارزین انقلابی و مجتهدین معاصر است .
وی در 25 تیر سال 1318 ش. در خوئین، از توابع زنجان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد.
پدر وی حاج شیخ عبدالکریم خوئینی، از عالمان بزرگ عصر خود بشمار می رود. وی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود. روحیه مبارزاتی شدیدی داشت و با عمال و وابستگان حکومت طاغوتی رضاخان، که با منافع مردم در تضاد بود، به شدت مقابله می کرد؛ به عنوان نمونه در مقابل دو خان، که می خواستند زمین های کشاورزی مردم را به تصرف خود درآورند، ایستادگی کرد و توانست آنان را از تصرف در اموال مردم بازدارد.
وی در سال 1326 ش. از زنجان به قم مهاجرت کرد تا در آن شهر به تدریس علوم اسلامی و سایر فعالیت ها بپردازد؛ وی در آن سال، هشت بهار از عمرش گذشته بود. مادر علی که از سلاله پاک پیامبر بود، زنی صبور در مقابل مشکلات و دوستدار علم و فضیلت بود.
برادر وی می گوید: در نزدیکی های خانه ما تعدادی بوقلمون آورده بودند. من و بچه های دیگر، از جمله علی، به تماشای آن ها رفتیم و نزدیک غروب برای انجام فریضه مغرب به خانه برگشتیم. رسم خانه ما این بود که نمازها را در خانه به جماعت و با امامت پدر برگزار می کردیم و تمامی افراد خانواده، چه مردان و چه زنان، در نماز جماعت شرکت می کردند.
هنگامی که پدر می خواست اقامه نماز کند، علی شروع به گریه کرد. وقتی پدر علت گریه اش را پرسید، گفت: «من هم بوقلمون می خواهم.» و به گریه خود ادامه می دهد. پدر بدون عصبانیت و با آرامش کامل رو به فرزند می کند و می گوید: نماز مغرب را با خلوص نیت بخوان و هر حاجتی که داری از خدا بخواه؛ خداوند است که حاجات را برآورده می کند. علی همین کار را انجام می دهد. پس از تمام شدن نماز، در خانه به صدا درمی آید. هنگامی که من در را باز کردم، یکی از همشهریان را که یک بوقلمون در دست داشت، دیدم. او به خانه وارد شد و علی به خواسته خود رسید.
از این خاطره به خوبی می توان فهمید که محیط رشد علی چگونه بوده است؛ او در خانواده ای پرورش می یابد که اهل خانه مقید به نماز اول وقت بودند و تحت تربیت پدری بودند که نام و یاد خدا را گره گشای مشکلات و برآوردن حاجات می دانست و روشن است که تنها از چنین خانواده هایی، مردانی شایسته و الگو چون آقا شیخ علی آل اسحاق، برخواهند خاست.
علی از همان هشت سالگی که با پدر به قم آمد، شروع به تحصیل نمود و مقدمات را در محضر آیت الله سید حسین بُدَلّا(رئیس ائمه جماعات) و استادان دیگر به پایان برد. وی در شانزده سالگی در سال 1334 ش. در حالی که دو سال از فوت پدر مهربانش می گذشت، تصمیم گرفت به عراق برود و در آن جا به تحصیل ادامه دهد؛ اما تیرگی روابط دو کشور ایران و عراق، باعث شد که این سفر انجام نشود. به همین سبب به حضرت معصومه سلام الله علیها پناه برد و با توسل به آن حضرت، توانست مجوز اقامت در عراق را دریافت کند و به عتبات عالیات سفر نماید. او به نجف اشرف می رود و در مدرسه آیت الله بروجردی اقامت می گزیند.

پیشنهاد کاربران

بپرس