جنوبی. [ ج َ ] ( ص نسبی ) منسوب به جنوب. || روز گرم و تابناک. ( ناظم الاطباء ) : فصل جنوبی ، هرگاه زمستان جنوبی باشد یعنی گرم و بارنده و از پس او بهار شمالی باشد یعنی سرد و خشک بیشتر زنان آبستن را بچه بیفتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). - جنوبی طالع : جنوبی طالعان را بیضه در آب شمالی پیکران را دیده در خواب.
نظامی.
- جنوبی گرای ؛ که بجنوب گراید : گروهی چو دریا جنوبی گرای که بوده ست هابیلشان رهنمای.
نظامی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به جنوب .
دانشنامه عمومی
جنوبی (آذربایجان). جنوبی ( به لاتین: Cənubi ) یکی از روستاهای جمهوری آذربایجان است که از توابع شهرباکو است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
مترادف ها
southerner(اسم)
جنوبی، اهل جنوب
austral(صفت)
جنوبی، تحت تاثیر باد جنوبی
southern(صفت)
جنوبی، اهل جنوب، جنوبا، بطرف جنوب
south(صفت)
جنوبی
فارسی به عربی
جنوب , جنوبی
پیشنهاد کاربران
جنوبی فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدرضا فاضلی محصول سال ۱۳۵۲ است. اکرم ( شهناز تهرانی ) ، که به اتهام کشتن قاسم در زندان بوده است، پس از مرخص شدن از زندان، همراه اقدس ( فرنگیس فروهر ) در کافه ای به کار مشغول می شود. مهدی ( احمد معینی ) و دوستانش که قصد سوءاستفاده از اکرم را دارند هرشب کافه را به هم می ریزند. تا اینکه یک شب جاسم سیاه ( محمدرضا فاضلی ) ، موسوم به جنوبی، به حمایت از اکرم برمی خیزد و با افراد مهدی درمی افتد. اکرم برای جنوبی، که برادر قاسم است، فاش می کند که او بی گناه است و قاسم را نکشته است، جنوبی در می یابد که برادرش به دست مهدی کشته شده است. جنوبی و مهدی با هم در گورستان رو به رو می شوند. مهدی به دست جنوبی مضروب می شود و با رسیدن پلیس معرکه پایان می یابد. ... [مشاهده متن کامل]
واژگان ( شمال، جنوب، شرق، غرب ) تماما دارای ریشه پارسی هستند. همچنین در گذشته در پارسی از واژگان ( اپاختر، نیمروز ( رپیت وین ) ، خاور، باختر ) بهره میبردند واژه اَربی ( =عربی ) شمال دارای ریشه پارسی است. ... [مشاهده متن کامل]
۱ - شمال: از واژه پارسی ( شم، چم، زم، دم ) به معنی سردی و سرما گرفته شده است مانند: شمیران، چمران، زمزم، زمستان، دمیدن و. . . که دارای یک معنای سرد و سرما هستند ۱ - اپاختر: در پارسی در گذشته ( اپاختر ) میگفتند که واژه اپاختر از دو بخش اپ ( بالا ) و اختر ( ستاره ) ساخته شده است و به معنی ستاره شمالی میباشد. ۲ - جنوب: واژه اَربی جنوب هم از واژه پارسی پهلوی ( دَنب ) به معنی جنب، کنار، ته و پایین گرفته شده است. ۲ - رپیت وین ( نیمروز ) : در زبان پارسی پهلوی دو واژه ( رپیت وین ) و ( نیمروز ) برای سوی پایین به کار میروند که هر دو به معنی میانه روز هستند. ۳ - شرق: واژه اَربی شرق همریشه با واژه پارسی ( چراغ ) و واژه سانسکریت ( سوراج ) است به معنی روشنایی. نکته: ( سدا های /چ/ و /ش/ همواجگاه هستند و میتوانند جابجا شوند ) نکته: زبان اَربی نویسه و سدای ( چ ) ندارد و آنرا با ( ش ) جابجا میکند. ۳ - اوش استر ( خورآسان ) ، خاور: اوش به معنی بیرون آمدن ( تلو ) و بیرون رفتن ( مرگ ) است. تلو=طلوع اوش استر یعنی جای بیرون آمدن نور. واژه خورآسان از دو بخش خور و آسان ( بالا آمدن ) ساخته شده است. به مکان تلوِ خورشید ( خاور، شرق ) خورخاست، خورخیز هم میگویند. ۴ - خوربران ( باختر ) : خوربران به معنای جایی است که خورشید به آنجا بُرده و ناپدید میشود. ۴ - واژه اَربی غرب هم از واژه پارسی ( گور ) به معنی فرو رفتن گرفته شده است. در پارسی به غرب ( باختر ) نیز میگویند مانند سروده فردوسی که میگوید: - چو خورشید در باختر گشت زرد/ شب تیره گفتش که از راه گرد پَسگشت ( =مرجع ) : برگه31 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .