جذب

/jazb/

مترادف جذب: انجذاب، جاذبه، ربایش، کشش

برابر پارسی: ربایش، کشش، گیرش

معنی انگلیسی:
absorption, attraction, gravitation, osmosis

لغت نامه دهخدا

جذب. [ج َ ] ( ع مص ) کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ضد دفع. مقابل دفع. ( از اقرب الموارد ). کشیدن بسوی خود. ( ناظم الاطباء ). درکشیدن. چسبیدن. مقابل ردع. ( یادداشت مؤلف ). و منه : «وجدت الانسان ملقی بین اﷲ و بین الشیطان فان لم یجتذ به الیه جذبه الشیطان ». ( از اقرب الموارد ) : هیچ خدمتکار اگرچه فرومایه باشد از... جذب منفعتی خالی نماند. تعبّد و تعفف در دفع شر جوشنی عظیم است و در جذب خیر کمندی دراز. ( کلیله و دمنه ). || غلبه کردن در منازعت و جذب. ( از منتهی الارب ). غلبه کردن در منازعت و کشش. ( ناظم الاطباء ). || برگردانیدن چیزی را از جای آن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). مانند جبذ. ( اقرب الموارد ). || کم شیر شدن ناقه. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). کم شدن شیر شتر. ( آنندراج ). || ربودن. ( آنندراج ). ربودگی. ( ناظم الاطباء ). || گذشتن اکثر ماه. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || بازکردن اسب کره را از شیر. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || خشک شدن آب دهن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || خشک شدن شیر پستان. ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || دزدیدن شترماده شیرخود را. ( از ذیل اقرب الموارد ). و فی الاساس : «ناقة فلان تجذب لبنها اذاحلبت »؛ اَی تسرقه. ( از ذیل اقرب الموارد ). || یکدم بدهان آب خوردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || قطع کردن. بریدن. ( از ذیل اقرب الموارد ). یقال : «خطبت فلانة فجذبت خاطبها»؛ اَی ردته کأنها جاذبته فجذبته فبان منهامغلوباً. ( ذیل اقرب الموارد، از اساس ). || بریدن پیه خرما. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) کشش. کشیدگی. ربودگی. نشف. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح عرفانی و نزد ارباب سلوک ، عبارت باشد از کشش حق تعالی و تقدس بنده را بحضرت خود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
ور کسی را ره شود گو سر فشان
کان بود از رحمت و از جذبشان.
( مثنوی چ نیکلسون ج 2 ص 320 ).
|| در اصطلاح طبیعی و فیزیولژی ، جذب عبارت است از گذشتن مواد محلول از بیرون به محیط درونی یا خون با واسطه [ بواسطه ]پرده ای که این دو محیط را از یکدیگر جدا میکند.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کشیدن، بسوی خودکشیدن، کشش، ضددفع، ربایش
۱-( مصدر ) بسوی خود کشیدن ربودن . ۲- ( اسم ) کشش ربایش . ۳- جاذبه
شهرکی است بشام خرم و آبادان و خرد و با کشت بسیار و آبهای روان .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (مص م . ) به سوی خود کشیدن ، ربودن .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ دفع] به سوی خود کشیدن، کشش.
۲. گیرایی، جاذبه.
۳. [مجاز] استخدام.
۴. (زیست شناسی ) دریافت مواد غذایی و مایعات به بدن موجود زنده.
۵. (فیزیک ) ربایش.
۶. (تصوف ) جذبه.

فرهنگستان زبان و ادب

{absorption} [شیمی، فیزیک، مهندسی بسپار] [شیمی] فرایندی که در آن مایع یا گاز به درون حفره های یک مادۀ جامد کشیده می شود [فیزیک] ورود انرژی یا ماده به محیط بی آنکه بازتاب یا گسیل داشته باشد متـ . درجذبش

دانشنامه عمومی

جذب ( به انگلیسی: Sorption ) فرایندی شیمیایی و فیزیکی است که در طی آن یک ماده بر دیگری می چسبد. گونه های ویژه جذب در زیر آمده اند:
برجذبش ( به انگلیسی: Adsorption ) یا جذب سطحی، فرایند جذب اتم ها یا مولکول های موجود در یک مایع یا گاز در تماس با یک سطح جامد است. این جذب به وسیلهٔ نیروهای چسبندگی و همدوسی روی می دهد.
درجذبش ( به انگلیسی: Absorption ) فرایندی فیزیکی یا شیمیایی است که طی آن اتم ها، مولکول ها یا یون ها در توده ماده اعم از گاز، مایع یا جامد جذب می شود.
بازجذب ( به انگلیسی: Resorption ) یا جذب عمقی، که جذب یک ماده به وسیله سلول زیستی است.
• جابجایی یون ( به انگلیسی: Ion exchange )
عکس جذب

جذب (آکوستیک). جذب آکوستیک به فرآیندی گفته می شود که طی آن یک ماده، ساختار یا جسم انرژی صوتی را در هنگام مواجهه با امواج صوتی دریافت می کند، که برخلاف انعکاس انرژی است. بخشی از انرژی جذب شده به گرما تبدیل می شود و بخشی از آن به جسم جذب کننده منتقل می شود. گفته می شود انرژی تبدیل شده به گرما از بین رفته است. [ ۱]
هنگامی که صدای بلندگو با دیوارهای اتاق برخورد می کند، بخشی از انرژی صدا منعکس می شود، بخشی منتقل می شود و بخشی به دیوارها جذب می شود. درست همانطور که انرژی صوتی به عنوان اختلاف فشار ( یا تغییر شکل ) از طریق هوا منتقل می شود، انرژی صوتی از طریق ماده تشکیل دهنده دیوار به همان روش حرکت می کند. تغییر شکل باعث تلفات مکانیکی از طریق تبدیل بخشی از انرژی صوت به گرما می شود که در نتیجه باعث تضعیف صوتی می شود که این پدیده بیشتر به دلیل ویسکوزیته دیوار است. مکانیسم های تضعیف مشابهی برای هوا و هر رسانه دیگری که صدا از طریق آن حرکت می کند، اعمال می شود.
کسری از صدای جذب شده توسط امپدانس های صوتی هر دو رسانه کنترل می شود و تابعی از فرکانس و زاویه برخورد است. [ ۲]
اندازه و شکل می توانند رفتار موج صوتی را تحت تأثیر قرار دهند اگر با طول موج آن تعامل داشته باشند و پدیده های موجی مانند امواج ایستاده و پراش را به وجود آورند.
جذب آکوستیک در عایق صدا از اهمیت خاصی برخوردار است. هدف عایق صدا جذب هرچه بیشتر انرژی صوتی ( اغلب در فرکانس های خاص ) و تبدیل آن به گرما یا انتقال آن از یک مکان خاص است. [ ۳]
به طور کلی، مواد نرم، انعطاف پذیر و متخلخل ( مانند پارچه ها ) به عنوان عایق های صوتی عملکرد خوبی دارند و بیشترین صدا را جذب می کنند، در حالی که مواد متراکم، سخت و غیر قابل نفوذ ( مثل فلزات ) بیشتر منعکس می کنند.
میزان جذب صوت توسط یک اتاق با ناحیه جذب موثر دیوارها که به آن سطح جذب کل نیز می گویند، تعیین می شود. این با استفاده از ابعاد آن و ضرایب جذب دیوارها محاسبه می شود. [ ۴] جذب کل در سابین ها بیان می شود و برای مثال در تعیین زمان طنین شنوایی مفید است. ضرایب جذب را می توان با استفاده از یک اتاق طنین اندازه گیری کرد که برعکس محفظه آنکوئیک است ( به زیر مراجعه کنید ) .
جذب صوتی در مناطقی مانند:
٠ عایق صدا
٠ ضبط و تکثیر صدا
٠ طراحی بلندگو
٠ خطوط انتقال صوتی
عکس جذب (آکوستیک)

جذب (شیمی). جذب ( به انگلیسی: Absorption ) فرایندی فیزیکی یا شیمیایی است که طی آن اتم ها، مولکول ها یا یون ها در توده ماده اعم از گاز، مایع یا جامد جذب می شود. بر خلاف جذب سطحی که در آن مواد جذب شده در سطح قرار دارند، در این فرایند مواد به داخل توده ماده جاذب کشیده می شود. [ ۱]
عکس جذب (شیمی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

جَذب (absorption)
در فیزیک، گرفتن مادّه یا انرژی از ماده ای دیگر. از آن جمله است جذب مایع با جامد، مثلاً جذب جوهر با خشک کن یا جذب گاز با مایع، مثلاً جذب آمونیاک با آب. در فیزیک، جذب انتخابی پدیده ای است که از طریق آن مادّه انرژی حاصل از پرتوی با طول موج خاص را در خود نگه می دارد، مثلاً یک تکه شیشۀ آبی رنگ همۀ امواج طیف نور مریی، جز طول موج های رنگ آبی، را به خود جذب می کند. به اُفت نسبی انرژی حاصل از نور و سایر امواج برق مغناطیسی۱ که از خلال یک محیط می گذرند، نیز جذب می گویند. در فیزیک هسته ای، جذب به گرفتن نوترون های حاصل از شکستن هستۀ اتم ها در یک رآکتور با عناصر دیگری مثل بور۲ گفته می شود. وقتی که مایعی جذب مادّه ای مانند کاغذ خشک کن می شود، عمل به خاصیت مویینگی۳ بستگی دارد. گیاهان با نیروی اسمز می توانند مواد مایع را از طریق تارهای کِشَندۀ ریشه به بافت های خود برسانند. در فرآیند گوارش، روده ها ترکیب های ضروری بدن را جذب می کنند.
جذب گازها در مایعات. قابلیت حل گازهای گوناگون در آب بسیار متفاوت است. حجم مشخصی از آب در صفر درجۀ سانتی گراد و فشار جّو فقط۰.۰۲ آن حجم از نیتروژن را جذب می کند، در حالی که آمونیاک در همان دما و فشار به میزانی معادل۱.۰۵۰ آن حجم تا همان حجم در آب حل می شود. تودۀ جذب شده متناسب با میزان فشار افزایش می یابد (قانون هنری۴)، ولی به موازات افزایش دما، اگر نه با تناسب دقیق، کاهش می یابد.
جذب گازها در جامدات. برخی از جامدات نیز خاصیت جذب گازها را دارند که بهترین نمونۀ شناخته شدۀ آن ها زغال است. زغال می تواند مقادیر فراوانی آمونیاک، کلر، فوسژن، و سایر گازها را جذب کند. به همین سبب، زغال بوبَر۵ مؤثری است. این ماده پس از گرم کردن در بخار بسیار گرم و به جذب کنندۀ به مراتب مؤثرتری بدل می شود. در این حالت می گویند زغال فعال شده است. زغال فعال در ماسک های گاز به‎ کار می رود. پلاتین سیاه (پلاتین بسیار ریزشده) اگر با مخلوطی از هیدروژن و اکسیژن احاطه شود، بیشتر گازها را جذب می کند.
جذب نور و گرما. انرژی امواج برق مغناطیسی، مثلاً پرتو نور و گرما، به شکل مقادیر مجزایی معروف به کوانتوم۶ جذب می شود و میزان کافی از کوانتوم ها ممکن است با جذب در موادّی معین امکان واکنش های فتوشیمیایی۷ را فراهم آورد. بخشی از پرتو، علاوه ‎بر جذب، ممکن است با آشفتگی در جهتی انتقال یابد و بخشی از آن نیز منعکس شود. مادّه ای خاص ممکن‎ است پرتوهایی با بسامد۸ یا طول‎ موج های معین را جذب کند و امکان دهد بقیۀ امواج انتقال یابند یا منعکس شوند. امواجی با طول موج بلند، ازجمله امواج رادیویی، ممکن است با جذب بسیار کم از موانع کدر عبور کنند. امواج کوتاه تر گرمایی به آسانی جذب مواد کدری چون دودۀ نرم۹ (سیاه دوده) می شوند. طول موج های گوناگونی که با رنگ های متفاوت مطابقت دارند، به شکل های گوناگون تحت تأثیر مواد متفاوت قرار می گیرند و در نتیجه، مشاهدۀ رنگی که براثرِ نورِ انتقال یافته است ممکن می شود. جذب و گسیل۱۰ پرتو برق مغناطیسی اساس روش های طیف‎نمایی۱۱ است. این روش ها اطلاعاتی دربارۀ هندسه و ساختار الکترونی مولکول ها فراهم می آورند. مولکول ها ترازهای انرژی برقی، ارتعاشی، و دَوَرانی متمایزی دارند و می توانند پرتو برق مغناطیسی را جذب ‎کنند. جذب کوانتیده۱۲ است، یعنی فقط میزان معینی انرژی می تواند مولکول را به تراز انرژی بعدی بالا ببرد. به این ترتیب، تولید نوعی طیف‎ جذبی که نشان‎ دهد کدام طول موج ها جذب شده اند، امکان پذیر است. از آن جا که مولکول های متفاوت و بخش های متفاوت مولکول ها شرایط طول‎ موجی متفاوتی دارند، تعیین طیف‎ جذبی وسیله ای تحلیلی به دست می دهد.electromagneticboroncapillarityHenry's Lawdeodorantquantumphoto chemicalfrequencyLamp blackemissionspectroscopic methodsquantized

جدول کلمات

کشش ، ربایش

مترادف ها

absorbency (اسم)
جذب، قدرت جذب، خاصیت درکشی یا دراشامی، تحلیل، قابلیت جذب، فرو بری

absorption (اسم)
جذب، انجذاب، درکشی، در اشامی، خورد

attraction (اسم)
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی

sorption (اسم)
جذب، جذب سطحی

suction (اسم)
جذب، مک زنی، مکش، عمل مکیدن، جذب به وسیله مکیدن

imbibition (اسم)
جذب، استنشاق، درک، اشباع

فارسی به عربی

امتصاص , جاذبیة , قابلیة المص

پیشنهاد کاربران

برای واژه سازی به جایِ {attract} نیاز است ساختار آن را بررسی کنیم:
1 - at:به چَمِ {به/در} است که ما پیشوند هایِ {پی/در/از} را در پارسی داریم. ( پیشوندِ {از} با ریختِ گوتاه شده یِ {ز} را در پیشوندِ دوگانه یِ {زِبَر:بالا} داریم. )
...
[مشاهده متن کامل]

2 - tract:به چَمِ {هَختَنن/هَنجیدن} است.
پس واژگان {پیهَختَن/درهختن/ازهختن/پیهنجیدن/درهنجیدن/ازهنجیدن} ساخته می شوند.
می توانید چند تا از این واژگان را یا هر واژه برابر پارسی دیگر برگزینید و بکار ببرید.
برای نِمونه من {پیهختن/درهختن/ازهختن} را بر می گزینم. ( هر جا می توان از یکی از این سه بکار برد )
بِدرود!

جَذب
= گَسپ
ربایندگی
کشش
گرفتن
کش: روب: گیر.
جملات:
۱ - خاک آب را کش می کند: خاک آب را جذب می کند. خاک کش اش می کند: خاک جذب اش می کند. ( درست. )
جذبش کرد: کشش کرد. ( با کش ضمیر چسپیده مگر نه شین فعل ) .
۲ - خاک آب را کشش می کند: خاک کشش اش می کند. ( نادرست. )
...
[مشاهده متن کامل]

پس از این جملات دیده می شود که واژه کشش نادرست است. زمانیکه ما نهاد شخص سوم مفرد را در جمله بکار ببریم، جمله سه تا شین را نمی پذیرد، پس کنست ( فعل ) و کنست نام ( اسم فعل ) کشیدن، کش است نه کشش!
[ کَشیدن: کَشتن] بر وزن [ کُشیدن: کُشتن ] با تغیر حرکات، مصدریست به معنی جذب است. و فعل هم، کش به معنی جذب است. پس کشش در جمله گردان نمی شود. مانند بُویش.
۱ - گل را بوی می کنم: بوی اش می کنم. ( درست ) .
۲ - گل را بویش می کنم: بویش اش می کنم. ( نادرست ) .
هرگام کنستنام یا اسم فعل، ضمیری شخص سوم را نپذیرفت پس باید آن شین برداشته شود.
[ کش و گیر ] درست.
[ کشش و گیرش ] نادرست.
[ گیر و دار ] درست.
[ گیرش و دارش ] نادرست.

جذب معرب واژه چسب فارسی هست
چیزی به سوی خود کشیدن
جذب= چسپ، چسب، رُبایش، آشام، چسبیدن، کشش، فوکش، گرایش، فروکش، درآشامی، گرایش، چیزی را به سوی خود کشیدن، فروکشی، راکیشان، ربایش، گیرش، رباینده، دل ربا، ربایند= جذب
واژه جذب، اسل است و روزمرگی در آن رُخ نداده است.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) .
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
#آسانیک گری

کشش، ربایش، فوکش
من هم با سرکار فر کیانی همداستانم و گمان می کنم جذب از همان چسب ( بن اکنون چسبیدن ) یا ریشه این واژه در زبانهای کهنتر ایران، گرفته شده باشد.
گرایش
جذب : کشش
هم خانواده جذب : جاذب - مجذوب - جذاب - جذبه
متضاد : دفع
گیرایش
ئه ب سۆرب ، سۆرب بۆ به ئاڤی، ئاڤه ختی جا خاس جه زب بۆ.
چسبیدن/چیزی را به سوی خود کشیدن/مثل آهن ربا
درآشامی، فروکشی
رباینده - دل ربا - ربایند
لغت پارسی _ آریایی جذب به مانای درخودکشیدن هضم ربایش قورت دادن در اوکراین به شکل زسب засвоювати به مانای باخودیکی شدن assimilation و در قزاقستان به شکلжұтып jutıp ( جذب ) و در مجارستان به شکل szop�s ( مکیدن ) و در ازبکستان به شکل yutib ( بلعیدن، که بلعیدن هم پارسی ست ) به کار میرود. ازینرو واژگان اربی جذاب و جاذب و مجذوب و جاذبه جعلی هستند ولی لغت آریایی جذبه در مجارستان به شکل cs�b�t�s به مانای attraction affinity به کار میرود.
...
[مشاهده متن کامل]


چیزی را به سوی خود کشیدن کشش، ربایش
جلب
ربایش
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هاکْس ( سنسکریت: بْهاکس )
لایا ( سنسکریت: لَیَ )
لایوگ ( سنسکریت: لَیَیوگَ )
سایوج ( سنسکریت: سایوجیَ )
آوالوپ ( سنسکریت: اَوَلوپ )
راکیشان ( کردی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس