جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی
ورندهی بیشکی ز ایزد خواهم عیاد.
منوچهری.
هرچه لبت را بسخن ره در اوست جایزه قد سمعاﷲ در اوست.
امیرخسرو.
گر نظم را بقدر سخن میرسد بهاشخصم ز جمله جایزه بهتر گرفته است.
شانی تکلو ( از بهار عجم ).
رجوع به جائزه شود. || تخته ای که زیر در کنند. ( مهذب الاسماء ). ج ، جوزان. ( مهذب الاسماء ). || استادنگاه آبکش بر چاه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).رجوع بجایزه شود. || شربتی از آب. رجوع بجایزه شود. || الفی است که بر سر اعداد بعد مقابله و تصحیح کشند و آن علامت صحت باشد. ( بهار عجم ). علامت مقابله. ( مفاتیح العلوم خوارزمی در مواضعات ذکور و دفاتر ) : بر پا برشان ستاده ترکان
چون جایزه های عقد میزان.
میرزا طاهروحید ( از بهار عجم ).
رود از دفتر ایجاد رعونت بیرون قامتش گر ندهد جایزه رعنائی.
حسین خالص ( از بهار عجم ).
رجوع به جائزه شود.