[ویکی فقه] جام (ابهام زدایی). واژه جام ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جام (ظرف)، ظرفی برای نوشیدن مایعات به ویژه شراب• جام (قرآن)، کاربردهای واژه جام در قرآن• جام (عرفان)، کاربرد واژه جام در عرفان• جام (ادبیات)، اصطلاحی در ادبیات و شعر فارسی
...
[ویکی فقه] جام (ادبیات). الف) جام در ادبیات فارسی.
جام و مترادفات و ترکیبات آن بارها دستمایه مضمون آفرینی و رمز پردازی های شاعران و عارفان قرار گرفته است.
در شعر غیر عرفانی، مضامینی که با جام ساخته شده غالباً عاری از هر گونه معنای رمزی و استعاری است و مراد شاعر، به خصوص شاعران درباری، همان ظرف شراب است.
ذکر جام در این معنا معمولاً با اغتنام فرصت و خوش باشی همراه است.
کاربردهای استعاری جام
گاهی نیز جام کشیدن یا جام خوردن (شراب نوشیدن) رمزی است برای درهم شکستن ریاکاری و ترجیح صداقت و راستی بر زهدنمایی.
جام گاهی استعاره برای جسم مادّی یا دل یا خیال و اندیشه شاعر است.
همچنین گاه شاعر چهره معشوق یا نخستین ارتباط عاشق را با معشوق، که سبب شور و مستی می گردد، به جام تشبیه می کند.
جام جهان نما
از واژه جام ترکیبات اضافی و وصفی متعددی ساخته شده و در اشعار
فارسی به کار رفته، که از مهم ترین آن ها جام جم است.
گفته شده که بر این جام صور نجومی و زمین و سیارات دیگر را نقش کرده بودند و وقایعی که در زمین اتفاق می افتاد در آن منعکس می شد.
← تعبیر خردمندان از این جام
...
[ویکی فقه] جام (ظرف). جام، ظرفی برای نوشیدن مایعات به ویژه شراب می باشد. صورت اوستایی واژه جام ma ¦ya و پهلوی آن m ¦a §j یا m ¦ya است.
این واژه از قرن چهارم به بعد در اشعار فارسی فراوان به کار رفته است.
کلمات مترادف جام
در میان واژه های فارسی و واژه های راه یافته به زبان فارسی کلمه های مترادف بسیاری برای جام وجود دارد، مانند ساغر (معرّب آن: صاغر) و طاس (معرّب از تاس/ s ¦ta پهلوی)، واژه های عربیِ کأس و قدح و نیز کاسه که مأخوذ از کأس است، ساتگین/ ساتگینی که در اصل ترکی است، و پیاله و فنجان (معرّب پنگان) که در اصل یونانی اند.
تعریف جام از دیدگاه فرهنگ نویسان
فرهنگ نویسان کمتر به وصف دقیق شکل جام پرداخته اند. برخی مانند نفیسی (ذیل واژه) تعاریفی مبهم و بعضی مانند مؤلفان فرهنگ بزرگ سخن (ذیل واژه) به تعریف کلی «ظرف گود و دهان گشاد» اکتفا نموده اند. با این حال، در بیش تر تعاریف، به شکل کاسه ای کوچک و به تعبیری پیاله اشاره شده است و اگر قطر دهانه کاسه از پانزده سانتیمتر بیش تر نباشد، پیاله یا جام محسوب می گردد.
تعریف جام از دیدگاه باستان شناسان
...
[ویکی فقه] جام (عرفان). در ادبیات عرفانی فارسی، به خصوص در شعر، جام و برخی واژه های تقریباً هم معنی با آن، مانند
پیمانه و پیاله و ساغر، معانی اصطلاحی نزدیک به هم دارند.
جام، هنگامی که به تنهایی به کار می رود، رمزی برای بیان مفاهیم و اصطلاحات گوناگون عرفانی است، از قبیل عشق، معرفت، وصال، تجلیات الاهی، عالم هستی، تعینات ذات در مرتبه اسما و صفات، حقایق و اسرار الاهی و نیز احوالی که در طی سلوک به سالک دست می دهد و در نتیجه آن احوال، سالک مجذوب (جذبه) می شود یا معرفت و گشایشی معنوی برایش حاصل می گردد.
گاه نیز جام استعاره از لب و چهره معشوق ازلی است و اشاره به انواع تجلیات الاهی دارد.
ترکیب اضافی جام جم
جام به شکل ترکیب اضافی بیش تر به کار رفته است، به خصوص به صورت «جام جم» که در ادبیات عرفانی اهمیت رمزی بسیار دارد و در همه جا تقریباً به معنای دل، شیخ یا مرشد و انسان کامل است که مظهر انوار و آیینه معارف الاهی است.
← سنایی و تعبیر جام جم
برخی دیگر از ترکیبات مهم جام در آثار عرفا عبارت است از: جام می و جام جان به معنای دل عارف یا معرفت یا عشق جام راهب و جام باقی، به معنای معرفتی که سبب ر هایی از تعیّنات و تعلقات مادّی و محو و فانی شدن در ذات حق می گردد جام الست، به معنای معرفتی که آدمی به واسطه آن به شرافت پرستش عاشقانه خدا دست می یابد جام هو به معنای وجود حقیقی و سرمد الاهی که کلید همه گشایش ها و عنایات و الطاف در طریق حق است و جام مسیحا به معنای معرفتی که سبب احیای دل و گشایش های روحی می شود.
تشبیه جام به مقامات عرفانی
...
[ویکی فقه] جام (قرآن). جام به ظرف آب یا شراب اطلاق می شود.
جام در لغت به معنای پیاله
آبخوری یا پیاله شرابخوری از نقره ، شیشه ، طلا و غیره است و نیز کاسه ای که زیر آن دوره نداشته باشد. مَجازا به شراب هم از آن جهت جام گویند که درون جام ریخته می شود. معادل های
عربی جام عبارت اند از: «
کاس »، «
صُواع » و «
قَدَح ». واژه های «
کوب » و «
ابریق » نیز با موضوع جام مرتبط اند.
کاربرد قرآنی
«کاس» ۶ بار و «صواع» یک بار در
قرآن به کار رفته اند؛ همچنین واژه «
سقایه » یک بار مترادف «صواع» و به معنای کاسه آبخوری به کار رفته است.
تعریف کوب
«کوب» ظرفی است بدون لوله ، بین «
کوزه » و «کاس» به طوری که دهانش آن قدر باز نیست که آب از آن بیرون بریزد و نیز به حدی تنگ نیست که نتوان از آن آب نوشید.
تعریف ابریق
...