تیمم

/tayammom/

مترادف تیمم: وضو یا غسل با خاک

معنی انگلیسی:
ablution with earth or sand

لغت نامه دهخدا

تیمم. [ ت َ ی َم ْ م ُ ] ( ع مص ) ( از «ی م م » ) قصد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از تعریفات جرجانی ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). آهنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قصد کردن و اراده نمودن. ( آنندراج ). || بخاک دست و روی مالیدن به نیت عبادت. و منه قوله تعالی : فتیمموا صعیداً طیباً ( قرآن 4 / 43، 5 / 6 ).( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به خاک وضو کردن. ( آنندراج ). در شرع عبارت از قصد به سوی خاک پاکیزه ای است که به آن تطهیر کنند برای برطرف ساختن حَدَث. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از تعریفات جرجانی ). حقیقت تیمم آن است که نام است مر مسح روی و دست را با خاک پاکیزه با شرایط خاص و قصد نیز از همان شرایط است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). دست و روی به خاک مالیدن به عوض وضو و غسل. ( ناظم الاطباء ). مسح کردن دست و روی به خاک بوجه شرعی ، نماز و عبادت را. وضو کردن به خاک. مسح کردن دست و روی به خاک به عوض وضو یا غسل. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). تیمم در صورتی بدل از وضو یا غسل واقع شود که آب نایاب بود یا استعمال آن متعذربود به طریقی که در کتب فقه مسطور است :
تا درگه او یابی مگذر به در کس
زیرا که حرام است تیمم به لب یم.
رودکی.
عهد تو و در زمانه تقدیم
آب آمده آنگهی تیمم.
انوری.
چون دو دست اندر تیمم یک به دیگر متصل
در یکی محمل دو تن هم پای و هم ران دیده اند.
خاقانی.
من تیمم به سر خاک نجس
کی کنم کآب به جایست مرا.
خاقانی.
چون در زمانه آب کرم هیچ جا نماند
جای تیمم است بخاک در سخاش.
خاقانی.
چون تیمم با وجود آب دان
علم نقلی با دم قطب زمان.
مولوی.
به غفلت بدادی ز دست آب پاک
چه چاره کنون جز تیمم بخاک.
سعدی ( بوستان ).
چو آب آمد تیمم نیست در کار
چو روزآمد چراغ از پیش بردار.
پوریای ولی.
چو بنمود رخ قدر طاووس مست
ز آب رخش چون تیمم شکست.
طاهر وحید ( از آنندراج ).
مرا توبه از دیدن خم شکست
چو شد آب پیدا تیمم شکست.
اشرف ( ایضاً ).
بهر سجده پیش پایش هم ز خاک پای او
دیده را دیدم تیمم گرچه غرق آب بود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر )از روی قصد و عمد کاری را کردن. ۲- دست و روی را بخاک مالیدن بجای وضو و غسل بهنگام بیماری یا در جایی که به آب دسترس نیست . جمع : تیممات .

فرهنگ معین

(تَ یَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - از روی قصد و عمد کاری کردن . ۲ - به جای وضو، در هنگام نبودن آب یا بیماری ، از خاک استفاده کردن ، به این صورت که دست ها را بر خاکی که آلوده نباشد می زنند و بعد آن را به صورت و پشت دست ها می کشند.

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) عملی عوض وضو یا غسل، بدین شکل که هر دو کف دست را به خاک پاک بزنند و آن را بر پشت دست و صورت بکشند. این عمل را هنگام مریض بودن یا پیدا نکردن آب می توان انجام داد.
۲. [قدیمی] قصد کردن.
۳. [قدیمی] از روی قصد و عمد کاری کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَیَمُّم، مبحثی در باب طهارت در فقه است.
واژه تیمّم، از ریشه یمم، در لغت به معنای «قصد کردن» و «روی آوردن به یک کار یا یک چیز» است و در برخی آیات قرآن کریم نیز به همین معنا آمده است، ولی باتوجه به معنای خاص آن در برخی آیات قرآن، در اصطلاح فقها و منابع اسلامی، مفهومی خاص یافته و مراد از آن، طهارت مخصوصی است که به گونه اضطراری برای به جا آوردن نماز و دیگر عباداتی که به طهارت نیاز دارند، در مواردی که وضو گرفتن یا غسل کردن ناممکن یا دشوار باشد، مقرر شده است.
حکمت
دستور داده شده که هنگام عدم امکان غسل یا وضو با آب ، با خاک تیمم کرده بر صورت و دستهایش بکشد، با این کار یعنی مالیدن خاک به صورت و دستها که از اعضای رئیسه و اصلی بدن هستند در واقع انسان خود را در مقابل خدا به نوعی حقارت و ذلّت می کشاند در این هنگام باید توجه داشته باشی که روح و قلبت را اگر نتوانستی با اخلاق حمیده و اوصاف جمیله از رذائل اخلاقی پاک کنی باید او را خرد و حقیر و با تازیانه ذلت و خواری سیرابش کنی، باشد که مولای رحیم و آقای کریمت به آن قلب شکسته نظری کند و با پرتوی از نور درخشانش به او حیات بخشد، زیرا همچنانکه در حدیث آمده خدا را باید در قلوب شکسته یافت
مشروعیت
به نظر فقهای مذاهب مختلف اسلامی، در اصلِ مشروعیت تیمّم با استناد به آیات قرآن و احادیث ، نمی توان تردید کرد، اما آنان در جزئیات احکام آن اختلافاتی دارند.
موارد
...

[ویکی شیعه] تَیَمُّم عملی عبادی است که در مواردی به جای وضو یا غسل واجب می شود. مراحل آن عبارتند از: زدن کف دو دست بر خاک و کشیدن آن بر پیشانی و پشت دست ها. طهارت ناشی از تیمم مانند وضو و غسل است و تا زمان باقی بودن عذر تیمم، تفاوتی با طهارت ناشی از آنها ندارد. به تیمم، طهارت «تُرابیّه» یا «اضطراری» نیز گفته می شود.
دو آیه در قرآن و بیش از ۲۲۰ روایت در جوامع حدیثی به موارد وجوب و شرایط آن پرداخته اند.
تیمم در لغت از ریشه «ی م م» یا «ام م» به معنی «قصد کردن»، و در اصطلاح فقهی به معنی مسح پیشانی و پشت دست ها با خاک است. به تیممْ طهارت «تُرابیه» یا «اضطراری»، و به وضو و غُسل «طهارت مائیه» نیز گفته می شود.

[ویکی اهل البیت] واژه تیمم در قرآن کریم به صورت فعل و در روایات در هیئت های مختلف فعلی و اسمی بکار رفته است. طهارت به دوگونه اختیاری و اضطراری تقسیم می شود. اولی طهارت با آب است که به صورت وضو یا غسل انجام می گیرد و دومی، طهارت با خاک است که تیمم نامیده می شود.
بنابراین حقیقت تیمم، طهارت اضطراری است یعنی طهارت بدل از وضو یا غسل در مواردی که عقلا یا شرعا امکان تحصیل طهارت با آب وجود ندارد، برای بجا آوردن نماز و دیگر عبادات مشروط به طهارت از اسباب، شرایط و احکام تیمم در باب طهارت سخن رفته است.
تیمم با وجود اسباب آن، مشروع است و در اصطلاح، حکم واقعی ثانوی است که بدل از وضو یا غسل انجام می گیرد.
اسباب و مسوّغات تیمّم عبارتند از:
در مورد سبب نخست، صرف نبودن آب مسوّغ تیمّم نیست؛ بلکه باید به نبود آن در اطراف خود یقین داشته باشد. با عدم یقین به آن، جستجو برای یافتن آب واجب است. حد تفحّص در آبادی، یأس از دستیابی به آب و در بیابان، یأس از آن در توشه خود نزد همراهان و اطراف است. در مقدار جستجو نسبت به اطراف در بیابان اختلاف است.
بنابر مشهور، حد تفحص در زمین ناهموار به اندازه برد یک تیر (حدود دویست گام) و در زمین هموار به اندازه برد دو تیر از چهار جهت است. البته این در فرضی است که مکلف علم به وجود آب در بیش از مسافت یاد شده نداشته باشد وگرنه با داشتن علم و عدم وقوع در عسر و حرج، پیمودن مسافت بیشتر برای دستیابی به آب، واجب است.
اگر مکلف بدون جستجو تیمم کند و نماز بخواند، نمازش باطل است مگر آن که کوتاهی نماید تا وقت تنگ شود و فرصت برای فحص نماند. در این فرض تیمم و نماز صحیح است؛ لیکن گروهی قضای نماز را به شرط یافتن آب در محدوده ای که باید آن را در آنجا جستجو می کرد، واجب دانسته اند؛ بلکه وجوب قضا به اکثر فقها بلکه مشهور آنان نسبت داده شده است.
ظاهر کلام بعض قدما هم بطلان تیمم و نماز است.

دانشنامه آزاد فارسی

تَیَمُّم
در لغت به معنی قصد و در اصطلاح طهارتی است بدل از آب که با خاک پاک حاصل می شود. به آن طهارت تُرابیة یا طهارت اضطراری هم گویند. در مواردی که آب نباشد یا در دسترس نباشد یا استعمال آن مضر باشد، یا برای رفع تشنگی نیاز باشد یا برای تطهیر لباس و بدن باید به کار رود یا وقت نماز تنگ باشد؛ به جای وضو یا غسل باید تیمم کرد. کیفیت تیمم این است که ابتدا نیّت می کنند. سپس کف دو دست را با هم بر خاک پاک یا چیزی که تیمم بر آن صحیح است، می زنند، آن گاه هردو دست را بر تمام پیشانی و دو طرف آن، از جایی که موی سر روییده است تا ابروها، می کشند و سرانجام کف دست چپ را بر پشت دست راست و کف دست راست را بر پشت دست چپ می کشند.

پیشنهاد کاربران

بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) -
نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه
در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِشنوم" آمده است!
وِجَر: فتوا دهنده، دادِستان، فرمان یا دستور دینی -
...
[مشاهده متن کامل]

( واژه "وزیر" عربی هم از این واژه گرفته شده است! )
.
کرت: کرت: وقت، زمان، هنگام، موقع، فرصت - فصل، فَرگَرد، مرحله، دوره، نوبت، دفعه، بار، گزگ، داو!
.
معنی: دادِستان دینی، فرمان دهندگی بخش های آیینی و دینی ) )
.
بَر: آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق -
بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه
.
شنوم: واژه اوستایی "شِن" -
خاک، دانه های ریز خاک ( شِن یا ماسه )
.
معنی: پاکیزه کردن با شن و ماسه، شست و شوی بدن با خاک بی آلایش، بدن شو ( شامپو بدن ) -
پیراستن، پاکیزه کردن، شست و شو ( پادیاب! ) ، پالایش ( پالودن ) ، تصفیه، پاکسازی، پیراستگی، تهذیب، خَشاریدن ( خَشار ) !
.
"بَرِشنوم" اگر به معنای مَجازی بکار رفته شود:
نام پسرانه، واژه اوستایی
معنی: بزرگ زاده ( آقازاده، ژن خوب ) ، سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والا، گوهره ی چشمگیر و تماشایی -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتا، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن )
والا، گرانمایه، ارزنده، شکوهمند، با شوکت، کاریزما دار!
.
( ( این آیین بین ایرانیان باستان رایج بوده است که در نبود آبِ پاکیزه، بدن خود را با شن، ماسه، خاک و گاهی گُمیختن ( ترکیب ) با گُمیز، شست و شو ( غُسل ) می کردند >>> که امروزه مسلمانان به آن "تَیَمم" می گویند! ) )
.
( ( بَرِشنوم، نخست از پیشانی آغاز می شود!
برای همین هست "سَربَرِشنو" این معنا را می دهد:
فراز ( بالای ) مغز ( مُخ ) ، سَر، پیشانی، جمجمه، جَبین، چَکاک!
.
شاینده ( شایسته ) هست فرگرد 8و9 وندیداد را خوانش کنید که در بخش پیوند به آن لینک زدم!
سپس به هر بخشی که دیو دروج نسو در بدن راه پیدا کند، آن را با آب و اگر به فراوانی ( زیادی ) چِرک آلود ( کثیف ) باشیم، افزون بر آب با گُمیز ( شاش گاو ) می شویند!
یاد آوری از تیشتر: دروج نسو، دیو بیماری دهنده و ناپاک کننده بدن انسان، مردگان و آب هاست! ) )
.
این آیین در ایران باستان به نام "نوشو، نُشو، نُه شَوَه" زبانزد است:
تنها کسی که ریمَن ( ناپاک ) شود، باید نُه شبانه روز به برشنوم ( پاکی ) خود بپردازد و کسان دیگر به پادیاب روزانه ( سه بار در روز ) خود می پردازند!
.
آیین برشنوم، اینگونه است:
۶ چاله: به گودی ۲ فوت ( ۲ پا، ۶۰ سانتی متر )
در اندازه ۳فوت ( ۳ پا، ۹۰ سانتی متر ) از هم یکدیگر می کَندَند
۳ چاله: به گودی ۲ فوت ( ۲ پا، ۶۰ سانتی متر )
در اندازه ۹ فوت ( ۹ پا، ۲/۷ متر ) از هم دیگر حفر می کردند
۶ چاله نخست: باشاشِ گاو ( گُمیز )
۳ چاله دیگر: باآب پُر می شدند یا چاله ها خالی بودند و بر سر آن ها تا مچ پا آب می ریختند!
.
زرتشتیان به همراه رفتن به چاله های برای بَرِشنوم ( پاکسازی ) ، نیایش اَشم وَهو، اَهونَوَر، پادیاب کُستی می خواندند!
( ( زِنهار:
گُمیز:گومِز، گومیز، گمیختن
واژه اوستایی ( گئوش میسمَن ) ، شاشِ گاو
پهلوی: گوامیشِن، گاو مزه
.
گو: گاو
میز: مئَس - شاش، ادرار، پیشاب
معنی: شاشِ گاو
.
شامپو بدن ( بدن شو ) ، دهان شویه در ایران باستان!
.
گُمیز تنها برای پاکسازی بدن بکار برده می شده است!
آمونیاک بیشتری که در شاش گاو پیدا می شود، دارای ویژگی ها و سودبخشی وَشنادی ( بسیاری، فراوانی ) هست!
به مانند: گندزُدایی ( ضد عفونی ) دهان و دندان، گندزُدایی ( ضد عفونی ) زَهم ها ( زخم ها ) ، سوختگی ها و نیشِ عقرب ( کَژدُم گَزیدگی )
.
تنها یکبار در اوستا ( وَندیداد، فرگرد 8 و 9 ) آن را به "گونه خوردن" بکار برده است:
هنگامی که دهان کسی بو بگیرد یا کسی بیمار شود یا زنی دشتان ( پریود ) شود!
در این هنگام، ایرانیان باستان، گُمیز را با خاک گُمیختن ( ترکیب، مخلوط ) می کردند و در گلو می چرخاندند ( غِرغِره می کردند ) و سپس به بیرون پرتاب می کردند ( تُف می کردند )
( به مانند هنگامی که سرما می خوریم، برای از بین بردن چرک های گلویمان آن را با آب نمک غِرغِره می کنیم )
پس ایرانیان باستان از نخستین کسانی بودند که از دهان شویه بهره می بردند و اگر بدنشان ناپاک می شد، همچون بدن شو از آن بهره می بردند!
.
ایرانیان باستان، هیچگاه آن را نمی خوردند!
این آیین بین برخی هندیان و تازیان ( عرب ها ) رواج دارد که شاشِ گاو و شتر می خورند!
.
آن را با واژه" قِمیز، کومیس" یکسان ندانید!
قِمیز: قیمیز، کومیس! -
گونه ای ماست چکیده بسیار ترش هست که ترکان، قزاق ها ( قزاقستان ) و روس ها از شیر گوسفند ماده بدست می آوردند! ) )
.
پس از آیین بَرِشنوم، آن کس باید نُه شبانه روز در بَرِشنومگاه ( آرامشگاه، قَرَنطینه ) بماند و پیش از رسیدن آن پاک شده ( بَرِشنوم شده ) باید "هیرِنسا، هیرسا!" آن جا انجام شود!
و پس از سپری شدن نُه شبانه روز؛آن کس، به زندگی روزمره خویش بازمی گردد!
( ( هیرِنسا: هیرسا -
واژه اوستایی - نام پسرانه
چیز جدا شده از انسان که مایه ی ریمَنی ( ناپاکی ) هست!
به مانند: ناخن، خون، پوستِ کنده شده، موی سر یا دماغ و. . .
که باید پاک شود ( از بین رود ) >>> "هیرِنسا، هیرسا" می نامند!
.
معنی: پارسا شده، پاک شده، پرهیزگار شده، بَرِشنوم شده! -
خوش عهد و پیمان ( خوش قول ) ، با وفا، وفادار، راستگو ( راستین ) ، پاکدِل، درستکار، اَشامند! -
با اصل و نسب، نیک مَنِش، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتا، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ منش ( فرانسوی: جِنتِلمَن ) ) )
.
در فَرگرد ( فصل ) 8 وَندیداد، بند 40 و 41 واژه برشنوم آمده است:
40. zasta frasnata āthritīm pasca
frasnātaēibya zastaēibya "bareshnūm" hē vakhdhanem pourum
paiti - hincōish
معنی: وقتی دستهایش را سه بار شست،
پس از شستن دستهایش ( پادیاب کردن! ) ، بخشِ فراروی پیشانی ( سَر، جلوی جمجمه ) او را آب بپاشید تا "پاکیزه" شود!
41. dātare . . . ashāum yezica āpō vanguhīsh "bareshnūm" vakhdhanem
معنی: اى سازنده جهان استومند ( دادار، داتار ) ،
اى وَرجاوَند ( قدوس ) !
وقتی آب های خوب و پاکیزه ( وِه، بَه، وَنگوهی ) به بخشِ فراروی پیشانی ( سَر، جلوی جمجمه ) می رسد و "پاکیزه" می شود
( ( "سر، جمجمه" در اوستا >>> vakhdhanem، vaghdbana ) )

منابع• http://www.avesta.org/ka/ka_tc.htm• http://www.avesta.org/vendidad/• http://www.avesta.org/vendidad/vd8sbe.htm• http://www.avesta.org/vendidad/vd9sbe.htm
کلمه ( تیمم ) هم به معنای ( قصد ) است ، و هم معنای ( اقدام عمدی ) .

بپرس