تمایز: نقد اجتماعی قضاوت های ذوقی ( به فرانسوی: La distinction : Critique sociale du jugement ) و ( به انگلیسی: Distinction ) کتابی است که در سال ۱۹۷۹ توسط پیر بوردیو ( ۱۹۳۰–۲۰۰۲ ) جامعه شناس فرانسوی نوشته شده که بر اساس پژوهش تجربی نویسنده از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۸ و یک گزارش جامعه شناختی در مورد وضعیت فرهنگ فرانسه است. در سال ۱۹۸۴ «تمایز: نقد اجتماعی قضاوت های ذوقی» برای اولین بار به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر شد. در سال ۱۹۹۸ انجمن بین المللی جامعه شناسی «تمایز» را به عنوان یکی از ده کتاب مهم جامعه شناسی سده بیستم انتخاب کرد. [ ۱] در سال ۱۳۹۰ این کتاب بوردیو توسط حسن چاوشیان به زبان فارسی ترجمه و در تهران منتشر شده است.
بوردیو می گوید کسانی که حجم بالایی از سرمایه فرهنگی – دارایی های اجتماعی غیرمالی مانند آموزش دارند که تحرک اجتماعی فراتر از ابزارهای اقتصادی را ممکن می سازد، به احتمال زیاد می توانند تعیین کنند که چه چیزی ذوق را در جامعه تشکیل می دهد. کسانی که در کل سرمایه کمتری دارند سلیقه و تمایز فرهنگ بالا و پایین را مشروع و طبیعی می دانند و بنابراین محدودیت های موجود در تبدیل اشکال مختلف سرمایه ( اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی ) را می پذیرند. کسانی که در کل سرمایه کمی دارند و نمی توانند به آن دسترسی پیدا کنند حجم بیشتری از سرمایه فرهنگی دارند زیرا ابزار لازم برای این کار را ندارند. این می تواند به معنای نداشتن اصطلاحات برای توصیف یا روش های درک آثار هنری کلاسیک، به دلیل ویژگی های عادت واره باشد. بوردیو در این رابطه مدعی است مردم طبقه کارگر انتظار دارند اشیا کارکردی را انجام دهند در حالی که کسانی که فاقد نیازهای اقتصادی هستند، می توانند نگاه خالص و جدا از زندگی روزمره داشته باشند. [ ۲] بوردیو استدلال می کند پذیرش اشکال «مسلط» سلیقه، نوعی «خشونت نمادین» است. [ ۳] یعنی طبیعی شدن این تمایز سلیقه و نادرست تشخیص آن به عنوان ضروری، طبقات تحت سلطه را از ابزار تعریف جهان خود محروم می کند که منجر به زیان کسانی می شود که سرمایه کلی کمتری دارند. علاوه بر این، حتی طبقات اجتماعی زیردست هم زمانی ممکن است به نظر برسد که ایده های خود را دارند که چه چیزی خوب است و چه چیزی خوب نیست. «زیبایی شناسی» طبقه کارگر زیبایی شناسی تحت سلطه ای است که دائماً موظف است خود را بر اساس زیبایی شناسی مسلط طبقه حاکم تعریف کند. [ ۴]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبوردیو می گوید کسانی که حجم بالایی از سرمایه فرهنگی – دارایی های اجتماعی غیرمالی مانند آموزش دارند که تحرک اجتماعی فراتر از ابزارهای اقتصادی را ممکن می سازد، به احتمال زیاد می توانند تعیین کنند که چه چیزی ذوق را در جامعه تشکیل می دهد. کسانی که در کل سرمایه کمتری دارند سلیقه و تمایز فرهنگ بالا و پایین را مشروع و طبیعی می دانند و بنابراین محدودیت های موجود در تبدیل اشکال مختلف سرمایه ( اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی ) را می پذیرند. کسانی که در کل سرمایه کمی دارند و نمی توانند به آن دسترسی پیدا کنند حجم بیشتری از سرمایه فرهنگی دارند زیرا ابزار لازم برای این کار را ندارند. این می تواند به معنای نداشتن اصطلاحات برای توصیف یا روش های درک آثار هنری کلاسیک، به دلیل ویژگی های عادت واره باشد. بوردیو در این رابطه مدعی است مردم طبقه کارگر انتظار دارند اشیا کارکردی را انجام دهند در حالی که کسانی که فاقد نیازهای اقتصادی هستند، می توانند نگاه خالص و جدا از زندگی روزمره داشته باشند. [ ۲] بوردیو استدلال می کند پذیرش اشکال «مسلط» سلیقه، نوعی «خشونت نمادین» است. [ ۳] یعنی طبیعی شدن این تمایز سلیقه و نادرست تشخیص آن به عنوان ضروری، طبقات تحت سلطه را از ابزار تعریف جهان خود محروم می کند که منجر به زیان کسانی می شود که سرمایه کلی کمتری دارند. علاوه بر این، حتی طبقات اجتماعی زیردست هم زمانی ممکن است به نظر برسد که ایده های خود را دارند که چه چیزی خوب است و چه چیزی خوب نیست. «زیبایی شناسی» طبقه کارگر زیبایی شناسی تحت سلطه ای است که دائماً موظف است خود را بر اساس زیبایی شناسی مسلط طبقه حاکم تعریف کند. [ ۴]