[ویکی فقه] تقدم و تأخر به علیت. تقدم یعنی جلو و پیش و در مرتبت اول و متقدم یعنی امری که از جهتی از جهات جلو و قبل باشد و وضع تاخر مقابل تقدم است.
بنابر مشهور بر پنج قسم است؛ یا موجود متقدم با موجود متاخر قابلیت اجتماع را دارند یا نه. اگر قابل اجتماع نباشند، تقدم آنها از نوع تقدم به زمان است ولی اگر قابل اجتماع باشند، خودش بر دو نوع است؛ یا متاخر به نوعی محتاج متقدم است که در این قسم، یا موجود متقدم علت تامه متاخر است که تقدم متقدم بر متاخر از نوع تقدم به علیت است و یا علت تامه متاخر نیست تقدمش به طبع است؛ مانند تقدم واحد بر اثنین. در صورتیکه متاخر محتاج به متقدم نباشد نیز دو صورت ممکن دارد؛ یا تقدم و تاخر بر ماخذ ترتب است به اینکه مثلا شی ء به مبدا محدود نزدیکتر از غیرش باشد که تقدم مذکور را تقدم به وضع و مرتبه گویند؛ مانند تقدم جنس بر فصل و صف اول بر صف دوم و اگر بر حسب ترتیب و قرب و بعد نباشد تقدم بالشرف است. متکلمان قسم ششمی به تقدم اضافه کرده اند که تقدم بالذات باشد؛ مانند تقدم اجزاء زمان بر یکدیگر. میرداماد نیز تقدم دهری را ارائه نموده است و می توان تقدم مفارقات را بر مادیات و تقدم عالم عقل بر عالم مثال و تقدم عالم مثال برعقل را تقدم دهری دانست و او تقدم ذات حق را بر ماسوی الله، تقدم سرمدی و تقدم انفکاکی نامیده است. نکته ای که در تقدم و تاخر مهم است این است که گاه انواع تقدم ها و یا چند نوع از آن، در بین دو امر صادق است؛ مانند تقدم به علیت که علت هم از این جهت متقدم بر معلول است و هم به واسطه مرتبه و هم به شرف و در علت علل (علت همه علت ها که دیگر معلول چیزی نیست و همان ذات واجب است.) همه انواع تقدم ها وجود دارد.
بنابر مشهور بر پنج قسم است؛ یا موجود متقدم با موجود متاخر قابلیت اجتماع را دارند یا نه. اگر قابل اجتماع نباشند، تقدم آنها از نوع تقدم به زمان است ولی اگر قابل اجتماع باشند، خودش بر دو نوع است؛ یا متاخر به نوعی محتاج متقدم است که در این قسم، یا موجود متقدم علت تامه متاخر است که تقدم متقدم بر متاخر از نوع تقدم به علیت است و یا علت تامه متاخر نیست تقدمش به طبع است؛ مانند تقدم واحد بر اثنین. در صورتیکه متاخر محتاج به متقدم نباشد نیز دو صورت ممکن دارد؛ یا تقدم و تاخر بر ماخذ ترتب است به اینکه مثلا شی ء به مبدا محدود نزدیکتر از غیرش باشد که تقدم مذکور را تقدم به وضع و مرتبه گویند؛ مانند تقدم جنس بر فصل و صف اول بر صف دوم و اگر بر حسب ترتیب و قرب و بعد نباشد تقدم بالشرف است. متکلمان قسم ششمی به تقدم اضافه کرده اند که تقدم بالذات باشد؛ مانند تقدم اجزاء زمان بر یکدیگر. میرداماد نیز تقدم دهری را ارائه نموده است و می توان تقدم مفارقات را بر مادیات و تقدم عالم عقل بر عالم مثال و تقدم عالم مثال برعقل را تقدم دهری دانست و او تقدم ذات حق را بر ماسوی الله، تقدم سرمدی و تقدم انفکاکی نامیده است. نکته ای که در تقدم و تاخر مهم است این است که گاه انواع تقدم ها و یا چند نوع از آن، در بین دو امر صادق است؛ مانند تقدم به علیت که علت هم از این جهت متقدم بر معلول است و هم به واسطه مرتبه و هم به شرف و در علت علل (علت همه علت ها که دیگر معلول چیزی نیست و همان ذات واجب است.) همه انواع تقدم ها وجود دارد.
[ویکی فقه] تقدم یعنی جلو و پیش و در مرتبت اول و متقدم یعنی امری که از جهتی از جهات جلو و قبل باشد و وضع تاخر مقابل تقدم است.
بنابر مشهور بر پنج قسم است؛ یا موجود متقدم با موجود متاخر قابلیت اجتماع را دارند یا نه. اگر قابل اجتماع نباشند، تقدم آنها از نوع تقدم به زمان است ولی اگر قابل اجتماع باشند، خودش بر دو نوع است؛ یا متاخر به نوعی محتاج متقدم است که در این قسم، یا موجود متقدم علت تامه متاخر است که تقدم متقدم بر متاخر از نوع تقدم به علیت است و یا علت تامه متاخر نیست تقدمش به طبع است؛ مانند تقدم واحد بر اثنین. در صورتیکه متاخر محتاج به متقدم نباشد نیز دو صورت ممکن دارد؛ یا تقدم و تاخر بر ماخذ ترتب است به اینکه مثلا شی ء به مبدا محدود نزدیکتر از غیرش باشد که تقدم مذکور را تقدم به وضع و مرتبه گویند؛ مانند تقدم جنس بر فصل و صف اول بر صف دوم و اگر بر حسب ترتیب و قرب و بعد نباشد تقدم بالشرف است. متکلمان قسم ششمی به تقدم اضافه کرده اند که تقدم بالذات باشد؛ مانند تقدم اجزاء زمان بر یکدیگر. میرداماد نیز تقدم دهری را ارائه نموده است و می توان تقدم مفارقات را بر مادیات و تقدم عالم عقل بر عالم مثال و تقدم عالم مثال برعقل را تقدم دهری دانست و او تقدم ذات حق را بر ماسوی الله، تقدم سرمدی و تقدم انفکاکی نامیده است. نکته ای که در تقدم و تاخر مهم است این است که گاه انواع تقدم ها و یا چند نوع از آن، در بین دو امر صادق است؛ مانند تقدم به علیت که علت هم از این جهت متقدم بر معلول است و هم به واسطه مرتبه و هم به شرف و در علت علل (علت همه علت ها که دیگر معلول چیزی نیست و همان ذات واجب است.) همه انواع تقدم ها وجود دارد.
تقدم به علیت
تقدم به علیت عبارتست از اینکه وجود متقدم علت وجود متاخر باشد و همانطور که در وجود بر آن تقدم دارد در وجوب نیز متقدم بر آن هست؛ بنابراین تقدم علت تامه که وجوب وجود معلول به واسطه آن محقق می شود را تقدم علی و تاخر معلول از علت تامه خود را تاخر علی می نامند؛ زیرا این علت متقدم است که سبب متاخر است. معلول تا وجوب و ضرورت نیابد و همه ابواب عدم آن بسته نشود، معدوم نمی گردد. و این است معنای قاعده فلسفی «الشیء ما لم یجب لم یوجد». ازسوی دیگر معلول، این وجوب و ضرورتش را از اول نداشته است و از علت تام خود گرفته است. و علت نیز اگر این وجوب را نداشته باشد، نمی تواند آن را به دیگری بدهد. از این جهت است که عقل ، یک نحوه تقدم و تاخری را میان علت و معلول نسبت به وجوب و ضرورت درک می کند. و این ادراک به این صورت است که علت تام و معلول هر دو وجوب و ضرورت وجود دارند و در این جهت مشترک هستند، اما علت تام در وجوب وجود بر معلول خود تقدم دارد و معلول در این جهت از علت خود متاخر می باشد. پس این تقدم میان علت تامه و معلولش برقرار است؛ مانند تقدم آتش بر حرارت . زیرا اگرچه حرارت از لوازم ذاتی آتش است و قابل جدا شدن از آن نیست ولی در اعتبار عقلی و به صورت عقلی می توان گفت که آتش هست ولی حرارت نیست ولی نمی توان گفت که حرارت هست ولی آتش نیست و همین معنی تقدم است. پس این تقدم نشان دهنده یک صفتی در علت هست که بیان کننده بی نیازی علت از معلول و نیاز مندی معلول به علت تامه است؛ مانند تقدم حرکت انگشتان بر حرکت انگشتر. به این بیان که اگر حرکت دست نباشد، حرکت انگشتر نیز ممکن نخواهد بود. پس این ترتیب عقلی را تقدم به علیت می گویند.
ویژگی علت تامه
ا. اگر معلول باشد، عقل گواهی می دهد که علتش نیز هست و وجود علت در این صورت امری مسلم است و محال است که معلول باشد ولی معلول نباشد وگرنه لازم می آید که وجودی که عین ربط به وجود دیگر (علت) است، بدون آن بوجود آمده باشد و این مستلزم خلف ربطی بودن وجود معلول است. ب. وقتی که علت وجود داشت، عقل حکم می کند که معلول این علت نیز باید وجود داشته باشد. زیرا در غیر این صورت، باید فرض شود که وجود مستقلی که قوامش به فاعل بودن و تاثیر گذار بودن است، وجود داشته باشد ولی وجودی که قرار است عین ربط به آن هست و می بایست از آن تاثیر بپذیرد وجود نداشته باشد. ج. اگر علت از بین برود، معلول نیز حقیقتا از بین می رود ولی اگر معلول از بین برود علت از بین نمی رود بلکه از بین رفتن معلول نشان دهنده این است که در وهله اول، علت از بین رفته که معلولش مرتفع شده است. د. معلول این علت، نه تنها در به وجود آمدنش محتاج به علت است بلکه در بقاء نیز وابسته به وجود علتش است. ه. هر نحوه فاصله افتادن میان علت و معلول ممنوع است. زیرا توقف وجود معلول بر وجود علت به واسطه رابطه وجودی است که وجود معلول به واسطه آن وجودی رابط می شود و ذاتا قائم به وجود علت تامه اش می شود. در نتیجه فرض وجود معلول در ظرف زمانی که علت نباشد، مستلزم این است که وجود رابط باشد و وجود مستقل نباشد و این خلف رابط بودن آن است.
تفاوت تقدم علی و طبعی
...
بنابر مشهور بر پنج قسم است؛ یا موجود متقدم با موجود متاخر قابلیت اجتماع را دارند یا نه. اگر قابل اجتماع نباشند، تقدم آنها از نوع تقدم به زمان است ولی اگر قابل اجتماع باشند، خودش بر دو نوع است؛ یا متاخر به نوعی محتاج متقدم است که در این قسم، یا موجود متقدم علت تامه متاخر است که تقدم متقدم بر متاخر از نوع تقدم به علیت است و یا علت تامه متاخر نیست تقدمش به طبع است؛ مانند تقدم واحد بر اثنین. در صورتیکه متاخر محتاج به متقدم نباشد نیز دو صورت ممکن دارد؛ یا تقدم و تاخر بر ماخذ ترتب است به اینکه مثلا شی ء به مبدا محدود نزدیکتر از غیرش باشد که تقدم مذکور را تقدم به وضع و مرتبه گویند؛ مانند تقدم جنس بر فصل و صف اول بر صف دوم و اگر بر حسب ترتیب و قرب و بعد نباشد تقدم بالشرف است. متکلمان قسم ششمی به تقدم اضافه کرده اند که تقدم بالذات باشد؛ مانند تقدم اجزاء زمان بر یکدیگر. میرداماد نیز تقدم دهری را ارائه نموده است و می توان تقدم مفارقات را بر مادیات و تقدم عالم عقل بر عالم مثال و تقدم عالم مثال برعقل را تقدم دهری دانست و او تقدم ذات حق را بر ماسوی الله، تقدم سرمدی و تقدم انفکاکی نامیده است. نکته ای که در تقدم و تاخر مهم است این است که گاه انواع تقدم ها و یا چند نوع از آن، در بین دو امر صادق است؛ مانند تقدم به علیت که علت هم از این جهت متقدم بر معلول است و هم به واسطه مرتبه و هم به شرف و در علت علل (علت همه علت ها که دیگر معلول چیزی نیست و همان ذات واجب است.) همه انواع تقدم ها وجود دارد.
تقدم به علیت
تقدم به علیت عبارتست از اینکه وجود متقدم علت وجود متاخر باشد و همانطور که در وجود بر آن تقدم دارد در وجوب نیز متقدم بر آن هست؛ بنابراین تقدم علت تامه که وجوب وجود معلول به واسطه آن محقق می شود را تقدم علی و تاخر معلول از علت تامه خود را تاخر علی می نامند؛ زیرا این علت متقدم است که سبب متاخر است. معلول تا وجوب و ضرورت نیابد و همه ابواب عدم آن بسته نشود، معدوم نمی گردد. و این است معنای قاعده فلسفی «الشیء ما لم یجب لم یوجد». ازسوی دیگر معلول، این وجوب و ضرورتش را از اول نداشته است و از علت تام خود گرفته است. و علت نیز اگر این وجوب را نداشته باشد، نمی تواند آن را به دیگری بدهد. از این جهت است که عقل ، یک نحوه تقدم و تاخری را میان علت و معلول نسبت به وجوب و ضرورت درک می کند. و این ادراک به این صورت است که علت تام و معلول هر دو وجوب و ضرورت وجود دارند و در این جهت مشترک هستند، اما علت تام در وجوب وجود بر معلول خود تقدم دارد و معلول در این جهت از علت خود متاخر می باشد. پس این تقدم میان علت تامه و معلولش برقرار است؛ مانند تقدم آتش بر حرارت . زیرا اگرچه حرارت از لوازم ذاتی آتش است و قابل جدا شدن از آن نیست ولی در اعتبار عقلی و به صورت عقلی می توان گفت که آتش هست ولی حرارت نیست ولی نمی توان گفت که حرارت هست ولی آتش نیست و همین معنی تقدم است. پس این تقدم نشان دهنده یک صفتی در علت هست که بیان کننده بی نیازی علت از معلول و نیاز مندی معلول به علت تامه است؛ مانند تقدم حرکت انگشتان بر حرکت انگشتر. به این بیان که اگر حرکت دست نباشد، حرکت انگشتر نیز ممکن نخواهد بود. پس این ترتیب عقلی را تقدم به علیت می گویند.
ویژگی علت تامه
ا. اگر معلول باشد، عقل گواهی می دهد که علتش نیز هست و وجود علت در این صورت امری مسلم است و محال است که معلول باشد ولی معلول نباشد وگرنه لازم می آید که وجودی که عین ربط به وجود دیگر (علت) است، بدون آن بوجود آمده باشد و این مستلزم خلف ربطی بودن وجود معلول است. ب. وقتی که علت وجود داشت، عقل حکم می کند که معلول این علت نیز باید وجود داشته باشد. زیرا در غیر این صورت، باید فرض شود که وجود مستقلی که قوامش به فاعل بودن و تاثیر گذار بودن است، وجود داشته باشد ولی وجودی که قرار است عین ربط به آن هست و می بایست از آن تاثیر بپذیرد وجود نداشته باشد. ج. اگر علت از بین برود، معلول نیز حقیقتا از بین می رود ولی اگر معلول از بین برود علت از بین نمی رود بلکه از بین رفتن معلول نشان دهنده این است که در وهله اول، علت از بین رفته که معلولش مرتفع شده است. د. معلول این علت، نه تنها در به وجود آمدنش محتاج به علت است بلکه در بقاء نیز وابسته به وجود علتش است. ه. هر نحوه فاصله افتادن میان علت و معلول ممنوع است. زیرا توقف وجود معلول بر وجود علت به واسطه رابطه وجودی است که وجود معلول به واسطه آن وجودی رابط می شود و ذاتا قائم به وجود علت تامه اش می شود. در نتیجه فرض وجود معلول در ظرف زمانی که علت نباشد، مستلزم این است که وجود رابط باشد و وجود مستقل نباشد و این خلف رابط بودن آن است.
تفاوت تقدم علی و طبعی
...
wikifeqh: تقدم_و_تأخر_به_علیت