[ویکی فقه] در خصوص احکام شرعی ، یکی از مباحث بسیار مهم، تعیین حد و مرز تعقل و تعبد است. باید بررسی کرد در چه مواردی از احکام شرعی، عقل دخالت دارد و بر اساس تعقل، انسان پیروی از احکام می کند و چه مواردی از حیطه عقل و تعقل خارج بوده و در اصطلاح از روی تعهد باید پذیرفت و نیز در مواردی که تعقل راه دارد، شیوه دخالت و تأثیر آن، چگونه است؟آیا بعد از حکم عقل در چنین مواردی، حکم شرعی هم بایستی وجود داشته باشد، یا همان حکم عقل کافی است و حکم شرع به عنوان ارشاد به حکم عقل است؟ اگر در بعضی موارد گفته می شود:فلان حکم، یا فلان مسأله تعبدی است، ملاک و معیار تعبدی بودن آن چیست؟و… یا درک و فهم فلسفه احکام چه وجهی پیدا می کند؟
در ابتدا لازم است پیش از پرداختن به موضوع بحث، این حقیقت را بازگوییم که امروزه مسأله کلی تری در ارتباط با دین مطرح است و آن رابطه علم و دین یا عقل و وحی است که مکاتب و دانشمندان غربی به عناوین گوناگون این مقوله را بیان داشته بیشتر سعی دارند با بحث از آن، علم و دین را در ناسازگاری با یکدیگر نشان دهند و حتی برخی از دانشمندان و یا مکاتب اروپایی، با توجه به این نکته، دوره های بشر را به عصر دین و عصر علم تقسیم می کنند و می نمایانند که امروزه عصر علم و دانش است و دوران تدیّن بشر سپری شده است.در اروپا مسأله ای به نام تضاد علم و دین مطرح است که متأسفانه تا حدودی این تفکر، در ذهن برخی از روشنفکران ما نیز سریان پیدا کرده است.
منشاء تفکر ناسازگاری علم و دین
موضوع ناسازگاری علم ودین و عقل و وحی در اروپا این چنین نیست که از جانب چند دانشمند در چند سال اخیر مطرح شده باشد، بلکه این تفکر و این روحیه از عقاید مذهبی یهود و مسیحی به میان جامعه های غربی، به تدریج وارد شده و نفوذ پیدا کرده است. این قضیه از داستان تحریف شده حضرت آدم و همسرش در تورات نشأت می گیرد. داستان آدم و همسرش در قرآن کریم و تورات این مقدار آمده است که:(آدم و همسرش در بهشت از نعمتها و ثمره های آن حق دارند استفاده کنند ولیکن یک درخت است که نباید به آن نزدیک شوند و از میوه آن نباید بخورند. منتهی آدم و همسرش از میوه آن درخت خوردند و به همین دلیل از بهشت رانده شدند)اما این که آن درخت چه بوده است؟ چه نوع درختی است؟ در قرآن کریم و قوانین قرآنی و مسلمات روایات اسلامی، آن میوه ممنوعه و شجره منهیّه به جنبه حیوانیت انسان، مربوط شده نه به جنبه انسانیت؛ یعنی یک امری بود از مقوله شهوات، از مقوله حرص ، از مقوله حسد ، از مقوله ضد انسانی.به درخت طمع نزدیک نشو؛ یعنی اهل طمع مباش، به درخت حرص نزدیک نشو، یعنی حریص نباش، حسد نورز، ولی آدم از انسان بودن خودش تنزل کرد و به آنها نزدیک شد، به حرص و طمع، به حسد، به تکبّر به این چیزهایی که تکفّل انسانیت است، سقوط انسانیت است به اینها نزدیک شد، و ندا آمد که این جا، جای تو نیست بیرون برو. )در تورات، دست تحریف ، این قضیه را به این شکل جلوه داده اند که آن درختی که خدا به آدم گفت:به آن نزدیک نشو، آن درخت مربوط به جنبه انسانیت آدم است نه جنبه حیوانیت آدم، به جنبه اعتلای آدم مربوط بود، نه جنبه تکفّل آدم، یک کمال بود برای آدم. خدا می خواست آن کمال را از آدم دریغ کند.دو کمال وجود داشت:۱. کمال معرفت.۲. کمال جاودانه بودن.خداوند نمی خواست این کمال را به آدم بدهد. آدم از درخت معرفت خورد و چشمش باز شد و گفت:عجب! ما تا به حال کور بودیم؟ تازه فهمیدیم خوب و بد یعنی چه؟بعد خدا به فرشتگان گفت دیدید ما به این گفتیم، نمی خواستیم از شجره معرفت و شناخت بهره مند گردد ولیکن خورد و چشم و گوشش باز شد.خطر این که از درخت جاودانگی هم بخورد و جاودانه بماند هم هست، پس بهتر است بیرونش کنیم.از این قضیه تحریف شده در تورات بود که در جهان اروپا کم کم مطرح شد که یا علم و یا دین. مذهب یعنی دین خدا، دستور خدا، پس معلوم می شود که میان دین و معرفت ناسازگاری است. یا آدم باید امر خدا را پذیرا باشد و دین خدا داشته باشد، یا باید از درخت معرفت بخورد و عالم به حقایق گردد.قرآن کریم داستان نزدیک شدن آدم را به آن درخت، بعد از داستان:(وعَلَّمَ آدم الأسماء کلّها ثُم عَرضهم علی الملائکةِ فَقالَ اَنْبئونی بأسماءِ هولاءِ اِنْ کُنتم صادقینَ) یاد کرده، یعنی آدم وقتی به بهشت رفت قبل از آن عالم و دانا شده بود، همه حقایق را آموخته بود. آدم بود که در بهشت بود، نه یک حیوان چشم بسته که با خوردن میوه آن درخت، چشمش باز شده باشد. آدم بود که رفت به بهشت. چون آدم بود، عالم بود، شناخت داشت، حقایق را می دانست ولیکن با آن همه علم و معرفت، از آدم بودن خارج شد که باعث شد از بهشت بیرون گردد. اسیر هوی و هوس و یا حرص و طمع گردید.می بینیم که در نظر قرآن کریم، از همین قضیه فهمیده می شود که دین با علم نه تنها هیچ گونه ناسازگاری ندارد، بلکه در اساس علمی هم که آدم یاد گرفته بود، از جانب خداوند متعال بوده، چه این که خدا فرمود:(وعَلَّمَ آدم الأسماء کلّها…) خداوند بود که حقایق را به آدم تعلیم داد.
نتیجه تفکر ناسازگاری علم و دین
موضوع تعقّل و تعبّد هم، به طور دقیق، در ادامه همین بحث کلّی ارتباط عقل و وحی و یا رابطه علم و دین است که در محدوده احکام فقهی مطرح می گردد و از اهمیّت ویژه ای برخوردار است.حال در تبیین این مبحث، به بخش عمده آن و قسمت اصلی، مبنی بر تعیین حدّ و مرز تعقل و تعبّد در احکام شرعی می پردازیم.
مقصود از تعبدی و توصلی
...
در ابتدا لازم است پیش از پرداختن به موضوع بحث، این حقیقت را بازگوییم که امروزه مسأله کلی تری در ارتباط با دین مطرح است و آن رابطه علم و دین یا عقل و وحی است که مکاتب و دانشمندان غربی به عناوین گوناگون این مقوله را بیان داشته بیشتر سعی دارند با بحث از آن، علم و دین را در ناسازگاری با یکدیگر نشان دهند و حتی برخی از دانشمندان و یا مکاتب اروپایی، با توجه به این نکته، دوره های بشر را به عصر دین و عصر علم تقسیم می کنند و می نمایانند که امروزه عصر علم و دانش است و دوران تدیّن بشر سپری شده است.در اروپا مسأله ای به نام تضاد علم و دین مطرح است که متأسفانه تا حدودی این تفکر، در ذهن برخی از روشنفکران ما نیز سریان پیدا کرده است.
منشاء تفکر ناسازگاری علم و دین
موضوع ناسازگاری علم ودین و عقل و وحی در اروپا این چنین نیست که از جانب چند دانشمند در چند سال اخیر مطرح شده باشد، بلکه این تفکر و این روحیه از عقاید مذهبی یهود و مسیحی به میان جامعه های غربی، به تدریج وارد شده و نفوذ پیدا کرده است. این قضیه از داستان تحریف شده حضرت آدم و همسرش در تورات نشأت می گیرد. داستان آدم و همسرش در قرآن کریم و تورات این مقدار آمده است که:(آدم و همسرش در بهشت از نعمتها و ثمره های آن حق دارند استفاده کنند ولیکن یک درخت است که نباید به آن نزدیک شوند و از میوه آن نباید بخورند. منتهی آدم و همسرش از میوه آن درخت خوردند و به همین دلیل از بهشت رانده شدند)اما این که آن درخت چه بوده است؟ چه نوع درختی است؟ در قرآن کریم و قوانین قرآنی و مسلمات روایات اسلامی، آن میوه ممنوعه و شجره منهیّه به جنبه حیوانیت انسان، مربوط شده نه به جنبه انسانیت؛ یعنی یک امری بود از مقوله شهوات، از مقوله حرص ، از مقوله حسد ، از مقوله ضد انسانی.به درخت طمع نزدیک نشو؛ یعنی اهل طمع مباش، به درخت حرص نزدیک نشو، یعنی حریص نباش، حسد نورز، ولی آدم از انسان بودن خودش تنزل کرد و به آنها نزدیک شد، به حرص و طمع، به حسد، به تکبّر به این چیزهایی که تکفّل انسانیت است، سقوط انسانیت است به اینها نزدیک شد، و ندا آمد که این جا، جای تو نیست بیرون برو. )در تورات، دست تحریف ، این قضیه را به این شکل جلوه داده اند که آن درختی که خدا به آدم گفت:به آن نزدیک نشو، آن درخت مربوط به جنبه انسانیت آدم است نه جنبه حیوانیت آدم، به جنبه اعتلای آدم مربوط بود، نه جنبه تکفّل آدم، یک کمال بود برای آدم. خدا می خواست آن کمال را از آدم دریغ کند.دو کمال وجود داشت:۱. کمال معرفت.۲. کمال جاودانه بودن.خداوند نمی خواست این کمال را به آدم بدهد. آدم از درخت معرفت خورد و چشمش باز شد و گفت:عجب! ما تا به حال کور بودیم؟ تازه فهمیدیم خوب و بد یعنی چه؟بعد خدا به فرشتگان گفت دیدید ما به این گفتیم، نمی خواستیم از شجره معرفت و شناخت بهره مند گردد ولیکن خورد و چشم و گوشش باز شد.خطر این که از درخت جاودانگی هم بخورد و جاودانه بماند هم هست، پس بهتر است بیرونش کنیم.از این قضیه تحریف شده در تورات بود که در جهان اروپا کم کم مطرح شد که یا علم و یا دین. مذهب یعنی دین خدا، دستور خدا، پس معلوم می شود که میان دین و معرفت ناسازگاری است. یا آدم باید امر خدا را پذیرا باشد و دین خدا داشته باشد، یا باید از درخت معرفت بخورد و عالم به حقایق گردد.قرآن کریم داستان نزدیک شدن آدم را به آن درخت، بعد از داستان:(وعَلَّمَ آدم الأسماء کلّها ثُم عَرضهم علی الملائکةِ فَقالَ اَنْبئونی بأسماءِ هولاءِ اِنْ کُنتم صادقینَ) یاد کرده، یعنی آدم وقتی به بهشت رفت قبل از آن عالم و دانا شده بود، همه حقایق را آموخته بود. آدم بود که در بهشت بود، نه یک حیوان چشم بسته که با خوردن میوه آن درخت، چشمش باز شده باشد. آدم بود که رفت به بهشت. چون آدم بود، عالم بود، شناخت داشت، حقایق را می دانست ولیکن با آن همه علم و معرفت، از آدم بودن خارج شد که باعث شد از بهشت بیرون گردد. اسیر هوی و هوس و یا حرص و طمع گردید.می بینیم که در نظر قرآن کریم، از همین قضیه فهمیده می شود که دین با علم نه تنها هیچ گونه ناسازگاری ندارد، بلکه در اساس علمی هم که آدم یاد گرفته بود، از جانب خداوند متعال بوده، چه این که خدا فرمود:(وعَلَّمَ آدم الأسماء کلّها…) خداوند بود که حقایق را به آدم تعلیم داد.
نتیجه تفکر ناسازگاری علم و دین
موضوع تعقّل و تعبّد هم، به طور دقیق، در ادامه همین بحث کلّی ارتباط عقل و وحی و یا رابطه علم و دین است که در محدوده احکام فقهی مطرح می گردد و از اهمیّت ویژه ای برخوردار است.حال در تبیین این مبحث، به بخش عمده آن و قسمت اصلی، مبنی بر تعیین حدّ و مرز تعقل و تعبّد در احکام شرعی می پردازیم.
مقصود از تعبدی و توصلی
...
wikifeqh: تعقل_و_تعبد_در_احکام_شرعی