[ویکی فقه] تعارض استصحاب و استصحاب، تنافی میان مدلول دو استصحاب را می گویند.
تعارض استصحاب و استصحاب، به معنای تنافی میان مدلول دو استصحاب در موردی خاص است.
انواع این تعارض
این نوع تعارض انواعی دارد:ا) گاهی هر دو استصحاب متعارض، موضوعی است؛ یعنی در موضوع حکم شرعی جاری می شود؛ برای مثال، پدر مسلمانی، فرزند کافری داشته، حال پس از مدتی دو امر حادث شده است: یکی موت مورث (پدر) و دیگری اسلام وارث ( فرزند )؛ ولی نمی دانیم کدام یک تقدم داشته است. این در حالی است که اگر موت پدر (مورث) مقدم باشد، فرزند کافر از او ارث نمی برد و اگر اسلام وارث مقدم بر موت مورث باشد، فرزند از پدر ارث می برد؛ بنابراین در این جا دو استصحاب متعارض جاری می شود:۱. استصحاب بقای حیات مورث (پدر) تا زمان اسلام وارث (فرزند) که نتیجه آن، تاخر موت از اسلام و ارث بردن است.۲. استصحاب بقای کفر فرزند، که نتیجه آن، تاخر اسلام از موت، و عدم ارث است.ب) گاهی هر دو استصحاب متعارض، حکمی است؛ یعنی به طور مستقیم در خود حکم شرعی جاری می شود، مثل این که شخصی به پاک بودن آب قلیلی یقین داشته، ولی پس از مدتی شک می کند که آیا نجس شده یا نه، حال اگر لباس نجسی را با این آب مشکوک آب بکشید، در این جا از سویی استصحاب بقای طهارت آب ، و از سوی دیگر، استصحاب بقای نجاست لباس، جاری است، که هر دو استصحاب، حکمی است، زیرا طهارت و نجاست از احکام وضعی می باشد.ج) گاهی از دو استصحاب متعارض، یکی موضوعی و دیگری حکمی است؛ برای مثال، آبی قبلا «کر بوده، سپس مقداری از آن کاسته شده و الآن در بقای کر بودن آن تردید شده است، حال اگر لباسی نجس در این آب شسته شود، از طرفی، با استصحاب بقای کر بودن آب، به طهارت لباس، و از طرفی دیگر، با اجرای استصحاب بقای نجاست، به نجاست آن حکم می گردد. استصحاب اول، موضوعی است، چون کر بودن، موضوع حکم است و استصحاب دوم حکمی است، چون نجاست حکم شرعی است.د) گاهی دو استصحاب متعارض، تنافی ذاتی دارند؛ برای مثال، مولا می گوید: «صم یوم الخمیس»؛ تا قبل از روز پنج شنبه، وجوبی نبود و در این روز معین، وجوب آمد، حال عبد بعد از روز پنج شنبه شک می کند که آیا «عدم وجوب ازلی» باقی و مستمر است یا «وجوب صوم»؛ در این جا هم ارکان استصحاب عدم (عدم وجوب صوم) و هم ارکان استصحاب تکلیف ( وجوب صوم ) تام است، از این رو هر دو جاری شده و تعارض پدید می آید. میان استصحاب عدم وجوب ازلی و استصحاب وجوب صوم، تنافی ذاتی وجود دارد.هـ:) گاهی دو استصحاب متعارض، تنافی عرضی دارند؛ یعنی به سبب وجود علم اجمالی ، با یک دیگر تعارض پیدا می کنند، وگرنه ذاتاً قابل جمع هستند، برای مثال، مکلف، به حدث باطنی و طهارت ظاهری بدن از خَبَث یقین دارد، و سپس با مایعی که مردد است میان شراب و آب ، وضو می گیرد، آن گاه شک می کند که آیا حدث باطنی باقی بوده و افزون بر آن، طهارت ظاهری هم از بین رفته - در صورتی که در واقع با شراب وضو گرفته باشد - و یا طهارت بدن باقی است و حدث باطنی هم از بین رفته - در صورتی که در واقع با آب وضو گرفته باشد - در این جا از سویی استصحاب بقای حدث جاری است، که نتیجه آن نجاست بدن و آلودگی آن به خبث است، و از سوی دیگر، استصحاب بقای طهارت بدن جاری است که نتیجه آن رفع حدث باطنی است.
نکته
در تعارض استصحاب با استصحاب، یا دو استصحاب در طول یک دیگرند؛ یعنی یکی سببی و دیگری مسببی است، و یا این که در عرض یک دیگرند، که در این صورت، یا از اجرای هر دو، مخالفت قطعی عملی با علم اجمالی لازم می آید و یا این چنین نیست، که هر یک از اینها حکم خاص خود را دارد.
تعارض استصحاب و استصحاب، به معنای تنافی میان مدلول دو استصحاب در موردی خاص است.
انواع این تعارض
این نوع تعارض انواعی دارد:ا) گاهی هر دو استصحاب متعارض، موضوعی است؛ یعنی در موضوع حکم شرعی جاری می شود؛ برای مثال، پدر مسلمانی، فرزند کافری داشته، حال پس از مدتی دو امر حادث شده است: یکی موت مورث (پدر) و دیگری اسلام وارث ( فرزند )؛ ولی نمی دانیم کدام یک تقدم داشته است. این در حالی است که اگر موت پدر (مورث) مقدم باشد، فرزند کافر از او ارث نمی برد و اگر اسلام وارث مقدم بر موت مورث باشد، فرزند از پدر ارث می برد؛ بنابراین در این جا دو استصحاب متعارض جاری می شود:۱. استصحاب بقای حیات مورث (پدر) تا زمان اسلام وارث (فرزند) که نتیجه آن، تاخر موت از اسلام و ارث بردن است.۲. استصحاب بقای کفر فرزند، که نتیجه آن، تاخر اسلام از موت، و عدم ارث است.ب) گاهی هر دو استصحاب متعارض، حکمی است؛ یعنی به طور مستقیم در خود حکم شرعی جاری می شود، مثل این که شخصی به پاک بودن آب قلیلی یقین داشته، ولی پس از مدتی شک می کند که آیا نجس شده یا نه، حال اگر لباس نجسی را با این آب مشکوک آب بکشید، در این جا از سویی استصحاب بقای طهارت آب ، و از سوی دیگر، استصحاب بقای نجاست لباس، جاری است، که هر دو استصحاب، حکمی است، زیرا طهارت و نجاست از احکام وضعی می باشد.ج) گاهی از دو استصحاب متعارض، یکی موضوعی و دیگری حکمی است؛ برای مثال، آبی قبلا «کر بوده، سپس مقداری از آن کاسته شده و الآن در بقای کر بودن آن تردید شده است، حال اگر لباسی نجس در این آب شسته شود، از طرفی، با استصحاب بقای کر بودن آب، به طهارت لباس، و از طرفی دیگر، با اجرای استصحاب بقای نجاست، به نجاست آن حکم می گردد. استصحاب اول، موضوعی است، چون کر بودن، موضوع حکم است و استصحاب دوم حکمی است، چون نجاست حکم شرعی است.د) گاهی دو استصحاب متعارض، تنافی ذاتی دارند؛ برای مثال، مولا می گوید: «صم یوم الخمیس»؛ تا قبل از روز پنج شنبه، وجوبی نبود و در این روز معین، وجوب آمد، حال عبد بعد از روز پنج شنبه شک می کند که آیا «عدم وجوب ازلی» باقی و مستمر است یا «وجوب صوم»؛ در این جا هم ارکان استصحاب عدم (عدم وجوب صوم) و هم ارکان استصحاب تکلیف ( وجوب صوم ) تام است، از این رو هر دو جاری شده و تعارض پدید می آید. میان استصحاب عدم وجوب ازلی و استصحاب وجوب صوم، تنافی ذاتی وجود دارد.هـ:) گاهی دو استصحاب متعارض، تنافی عرضی دارند؛ یعنی به سبب وجود علم اجمالی ، با یک دیگر تعارض پیدا می کنند، وگرنه ذاتاً قابل جمع هستند، برای مثال، مکلف، به حدث باطنی و طهارت ظاهری بدن از خَبَث یقین دارد، و سپس با مایعی که مردد است میان شراب و آب ، وضو می گیرد، آن گاه شک می کند که آیا حدث باطنی باقی بوده و افزون بر آن، طهارت ظاهری هم از بین رفته - در صورتی که در واقع با شراب وضو گرفته باشد - و یا طهارت بدن باقی است و حدث باطنی هم از بین رفته - در صورتی که در واقع با آب وضو گرفته باشد - در این جا از سویی استصحاب بقای حدث جاری است، که نتیجه آن نجاست بدن و آلودگی آن به خبث است، و از سوی دیگر، استصحاب بقای طهارت بدن جاری است که نتیجه آن رفع حدث باطنی است.
نکته
در تعارض استصحاب با استصحاب، یا دو استصحاب در طول یک دیگرند؛ یعنی یکی سببی و دیگری مسببی است، و یا این که در عرض یک دیگرند، که در این صورت، یا از اجرای هر دو، مخالفت قطعی عملی با علم اجمالی لازم می آید و یا این چنین نیست، که هر یک از اینها حکم خاص خود را دارد.
wikifeqh: تعارض_استصحابین