تشکیک در وجود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تشکیک در لغت به معنای به شک و تردید انداختن است و در اصطلاح فلسفی، در برابر تواطی قرار دارد و به این معناست که معنای واحد در لفظی که مشترک لفظی است، به صورت غیر مساوی بر مصادیقش حمل می گردد مثل حمل مفهوم نور بر مصادیقش که اگر چه همه آن مصادیق، نور هستند ولی از نظر مصداقیت برای نور، شدت و ضعف دارند. برخی نور شمع هستند و برخی نور خورشید . این دسته از مفاهیم را مشکک می نامند چون، کیفیت حمل آنها، انسان را به تردید وا می دارد؛ زیرا از یک سو به دلیل اشتراک معنوی حکایت از معنایی واحد می نماید و از سوی دیگر، اختلاف مصادیق، دلالت بر کثرت حقیقت دارد و سوال ایجاد می کند که تفاوت در صدق بر مفاهیم از کجاست.
بحث از تواطی و مشکک، نخستین بار در منطق مورد توجه قرار گرفت و مطرح شد و به این علت که بحث در منطق از مفاهیم است و عالم منطقی کاری با واقعیات خارجی ندارد و سر و کارش با مفاهیم ثانیه منطقی است، طبعا مقسم بحث مذکور مفاهیم است. به همین جهت برخی از فلاسفه و متکلمین پس از ملاصدرا ، بحث را از تشکیک در مفهوم آغاز نموده اند و این مطلب از عنوان بحث هایی که در کتابهایشان وجود دارد ظاهر می شود؛ زیرا تا وقتی نوبت به اثبات اصالت وجود نرسد، بحث از تشکیک و ذومراتب بودن آن معقول نیست ولی به این علت که فیلسوف با واقعیات خارجی کار دارد و اگر از مفاهیم بحث می کند، بدین علت است که مفهوم برای او جنبه ابزاری دارد و فلیسوف می خواهد از طریق مفاهیم به واقعیات خارجی پی ببرد، در مقام بحث، اثبات اصالت وجود به عنوان یک اصل موضوعه پذیرفته شده است و وجودات عینی مورد توجه قرار گرفته شده است. اگرچه اساسا هیچ امر ذهنی، فی نفسه متصف به کلیت و جزیت نمی شود و آنچه متصف به کلیت نمی شود، متواطی و یا مشکک نیز نمی باشد. بنابراین مفهوم ، بنفسه متصف به کلیت و جزیت و یا تواطو و تشکیک نمی شود. بلکه این اوصاف تنها وقتی حاصل می شوند که ماهیات و مفاهیم نسبت به مصادیق خارجی سنجیده می شوند و آنچه تقدم و اولویت می پذیرد مصادیق وجود و وجودات عینی خارجی هستند و اگر مفهومی تشکیک می پذیرد به این علت است که مصادیقش مشکک هستند و این تشکیک اصالتا و بالذات صفت مصادیق خارجی اش است نه صفت مفهوم.
انواع تشکیک
تشکیک اگرچه از منطق وارد فلسفه شده است ولی تشکیک در فلسفه غیر از تشکیک در منطق است. در حقیقت تشکیک چهار امر معتبر است: ۱. وحدت حقیقی معنای مشکک؛ ۲. کثرت حقیقی چیزی که به تشکیک متصف است؛ ۳. وحدت حقیقی ، محیط به کثرت باشد و در آن سریان و جریان داشته باشد. یعنی آن وحدت عامل کثرت باشد و کثرت نیز از مظاهر همان وحدت باشد و چیز دیگری در تحقق کثرت به نحو استقلال و یا به نحو مشارکت نقش نداشته باشد. به صورتی که اگر در جهان جز همان وحدت نباشد، باز هم کثرت محقق گردد. البته این ضابطه شامل کثرت به نحو اولویت، اقدمیت، اتمیت و غیره می شود و نیز فرقی نمی کند که تشکیک در امور کثیر در طول یکدیگر باشد یا در عرض یکدیگر ولی به نحو حقیقی نه مجازی؛ ۴. کثرت حقیقی به نحو حقیقت منطوی در تحت آن واحد حقیقی باشد. مساله وحدت تشکیکی حقیقت وجود، به شکلی که فعلا در کتابهایی نظیر اسفار، شرح منظومه، نهایه و مانند آن مطرح است، از زمان ملاصدرا وارد فلسفه شد و در کتابهای امثال فارابی و ابوعلی سینا ، نشانی از آن نیست. هر چند مساله وحدت وجود توسط ابن عربی مطرح شده است و از آنجا وارد فلسفه شده است و شواهد زیادی وجود دارد که وحدت وجودی که ملاصدرا مطرح نموده، همانی است که از عرفان آمده و ابتکار ملاصدرا نیست.
وحدت در هستی
با توجه به وحدت ماسوی الله در این مسئله که همگی معلول او هستند و در وجود داشتن و اینکه وحدت شخصی در هر موجود عینی، منافاتی با کثرت حقیقی همه موجودات ندارد، و عدم منافات کثرت موجودات مادی که در سایه تعدد صورتهای مختلف خاصل می شود با وحدت اتصالی جهان ماده و با توجه به اینکه وجود فی نفسه، دارای یک نوع کثرتی است که نه در اثر انضمام اجزای درونی در آن راه یافته و نه به واسطه عروض لواحق بیرونی، از دیرباز بحث مهمی میان اندیشمندان واقع شده است مبنی بر این که آیا می توان برای کل هستی که شامل ذات مقدس الهی هم می شود، وحدتی را اثبات نمود یا نه؟
← نظریات
...

پیشنهاد کاربران

شاید مفید و ثمر بخش باشد بدانیم که زنجیره علت و معلول بصورت یک خط نمی باشد طوریکه در طول آن بسوی گذشته ها و آینده ها نتوان اولین و آخرین حلقه های آنرا بطور حقیقی و دقیق تعیین نمود بلکه دایره وار است و کلیه حلقه های آن منجمله اولین و آخرین بر هم منطبق و یکی اند، واحد و یگانه. هر کدام از حلقه های این زنجیره بطور کامل هم معلول حلقه قبل و هم علت حلقه بعد از خود می باشند. کلیه حلقه های قبلی از آغاز سفر تاکنون دیگر وجود ندارند بلکه یکی پس از دیگری با جهش های کلی کوانتمی از طریق گردش وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض به همدیگر تبدیل شده و به حلقه فعلی منجر گردیده اند، یعنی این عالم یا دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست. کلیه حلقه های بعدی هم تا پایان سفر وجود ندارند بلکه هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن، با پرش های کلی کوانتمی به روش اشاره شده، از همین حلقه فعلی آفریده خواهند شد تا یک دور کامل روی دایره و بازگشت به همان آفرینش اولیه در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین. این روند و تصویر در محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار بطور مطلق یکسان و برابر می باشند. نکته بسیار مهم و قابل توجه در این زمینه اینست که خدای حقیقی و واقعی ( یعنی خدا از دیدگاه علمی ) هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از محیط و محتوای کلیه گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار. اما خدا از دیدگاه آئین ها و ادیان، فلسفه های آزاد، الهیات و حکمت ها و عرفان های فراوان و گوناگون دینی و منجمله بیخدائی آتئیستی فقط لفظ یا کلمه و یا واژه اند در زبان و خط و مفهوم محض و ایده انتزاعی در فهم و عقل محدود و ناقص انسانی و درست به همین دلیل هیچکدام در خارج از زبان و خط و فهم و عقل انسان هیچ گونه مصداق بیرونی ندارند و نه اینکه خدای دینی وجود داشته باشد و بیخدائی آتئیستی حقیقت نداشته باشد بلکه هردو به سهم مساوی با هم تهی از حقیقت اند.
...
[مشاهده متن کامل]

جدا نمودن واجب الوجود از ممکن الوجود، خالق از مخلوقات، قرار دادن عالم غیب و امر و ملکوت در نهایت حاشیه بالائی هستی و وجود بیکران و عالم شهود و خلق و ملک در نهایت حاشیه پائینی آن و خیلی از جدا سازی های دیگر، حاصل خیال پردازی های اوهامی می باشند و نه نتیجه فعالیت های فکر و خیال روشن.
کلیه موجودات زنده و غیر زنده از لحاظ خمیر مایه ساختاری کالبد یا تن و یا بدن با هم مشترک اند، اما موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی دارای نفوس مجرد یا من های منحصر بفرد و مستقل از همدیگر می باشند. خداوند متعال حقیقی و واقعی در آفرینش اولیه همین دنیا در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین، کلیه نفوس نباتی و حیوانی و انسانی را از نفس واحد و بیکران خود و هرکدام را بصورت زوجی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده و به هرکدام جاودانگی اهداء نموده و نه از نفس یک موجود خیالی اوهامی تحت نام آدم. و کالبد های موجودات زنده و غیر زنده را از ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی و ذرات چهار بعدی بیزمانی بیمکانی نسبی ( هردو ابعاد خود وی ) بر رویهم با ماهیت های معکوس و کمیت های مساوی در ابعاد پلانک تحت عنوان نوسانگر های بنیادی هشت بعدی آفریده و نه از عدم یا نیستی. و بعد از مرگ، بدن ها را بر نمی انگیزاند بلکه من ها در نفس یا من واحد خود بموازات خواب ژرف و شیرین در طی حالت برزخ به کمک حواس، فهم و عقل بیکران خویش از مشاهده و تجربه عشق و زندگی روئیایی با کمیت و کیفیت بهشت برین برخوردار می نماید تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر. لذا بینش و باور و تصویر دینی به شکل 《دنیا - برزخ - آخرت 》 حقیقت ندارد، زیرا پایان عالم یا حالت برزخ؛ معاد، برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت نمی باشد بلکه تولد دوباره در همین دنیا در یک درجه تکاملی برتر از درجه فعلی و الا آخر تا بازگشت به حالت بهشت برین در پایان این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی مبدء و معاد از دیدگاه علمی و نه دینی ) . این سفر دایره وار به این دلیل مقطعی محسوب میشود که همیشه دوباره از نو آغاز میگردد و هر بار یکی از مراتب یا درجات تکاملی قبلی حذف میگردد. تعداد این سفر های مقطعی دقیقا مساوی خواهد بود با تعداد حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول.
تعریفات ابن سینا و ملاصدارا از نفس مجرد به ترتیب به شکل های زیر:
الف - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقا عقلانیست.
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقا روحانیست.
هر دو به یک سهم مساوی با هم تهی از حقیقت و بریده از واقعیت می باشند.
نفس مجرد یعنی من و نه ( روح ، روان، جان، فهم و عقل، هوش و آگاهی و خودآگاهی و یا چیز دیگری ) .

بپرس