ترکه
/tarke/
مترادف ترکه: ارث، ماترک، مرده ریگ، میراث | چوب نازک، شاخه باریک بریده
برابر پارسی: واگذاشته، وامانده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
ترکة. [ ت َ رِ ک َ ] ( ع اِ ) میراث مرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنچه مال و متاع از مرده ماند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). میراث. ( آنندراج )... و تِرکَة الشی المتروک و منه : ترکة المیت. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). آنچه را که آدمی در این جهان می نهد و خود بسرای دیگر رود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، تَرِکات. ( ناظم الاطباء ). متروکه میت. ( از تعریفات جرجانی ). || در اصطلاح مالی را گویند که از تعلق حق دیگران بعین آن مال صافی باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ): و فی الاصطلاح الترکه ماترک الانسان صافیاً و خالیاً عن حق الغیر. ( تعریفات جرجانی ).
ترکه. [ ت َ رِک َ ] ( ع اِ ) مأخوذ از ترکة تازی ، میراث و آنچه از شخص متوفی باقی ماند. پس نهاد. ( ناظم الاطباء ). مرده ریگ : پارسازاده ای را نعمت بیکران از ترکه عمان بدست افتاد. ( گلستان ). چون از آن آگاهی یافتند به قم آمدند و ترکه او برداشتند. ( تاریخ قم ص 216 ). و رجوع به تَرِکَة شود.
- ترکه خانه ؛اثاث البیت. ( ناظم الاطباء ).
ترکه. [ ت َ ک َ / ک ِ ] ( اِ )شاخه بلند و باریک و سبز از هر درختی مانند ترکه انار و ترکه بید. ( ناظم الاطباء ). شاخ تر و باریک درخت. شاخ باریک و لمس بی گره ، یکساله یا دو ساله درختی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : که ایشان را مثل زدند و تشبیه کردند در این کتابها به زرعی و کشتی ( اخرج شطأه ) که ترکه برآرد. ( ابوالفتوح ج 9 ص 769 ذیل تفسیر کزرع اخرج شَطْاءَه ُ سوره 48 آیه 29 ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- وا مانده هر چیز متروک . ۲- مالی که از مرده باقی مانده باشد مرده ریگ .
ده کوچکی از بخش گوران شهرستان کرمانشاه است که نزدیک آبادی علیکه واقع است و ۵٠ تن سکنه دارد که از تیره تفنگچی هستند .
فرهنگ معین
(تَ رِ کِ ) [ ع . ترکة ] (اِ. ) میراث ، مالی که از مرده به جا مانده باشد.
فرهنگ عمید
۱. هرچیز متروک، وامانده.
۲. میراث.
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
( تَرکِه ) شیل
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ترکه اموال و حقوق بر جای مانده از میت است واز آن در بابهایی مانند طهارت، زکات، خمس، دین، تفلیس، حجر، وصیت و ارث سخن گفته شده است.
تَرَکه: اموال و حقوق بر جای مانده از میت و در اصطلاح به اموال و حقوق قابل انتقال به دیگری مانند حقّ خیار، حقّ شفعه (و حقّ قصاص که شخص پس از مرگ خویش بر جای می گذارد «ترکه» گفته می شود.
تَرَکه: اموال و حقوق بر جای مانده از میت و در اصطلاح به اموال و حقوق قابل انتقال به دیگری مانند حقّ خیار، حقّ شفعه (و حقّ قصاص که شخص پس از مرگ خویش بر جای می گذارد «ترکه» گفته می شود.
[ویکی فقه] ترکه (فقه). ترکه اموال و حقوق بر جای مانده از میت است واز آن در بابهایی مانند طهارت، زکات، خمس، دین، تفلیس، حجر، وصیت و ارث سخن گفته شده است.
تَرَکه: اموال و حقوق بر جای مانده از میت و در اصطلاح به اموال و حقوق قابل انتقال به دیگری مانند حقّ خیار، حقّ شفعه (و حقّ قصاص که شخص پس از مرگ خویش بر جای می گذارد «ترکه» گفته می شود.
تعریف ترکه
به اموال و حقوق قابل انتقال به دیگری مانند حق خیار، حق شفعه و حق قصاص که شخص پس از مرگ خویش بر جای می گذارد «ترکه» گفته می شود.
جایگاه در فقه
در بابهایی مانند طهارت، زکات، خمس، دین، تفلیس، حجر، وصیت و ارث، از آن، سخن گفته شده است.
احکام فقهی و حقوقی ترکه
...
تَرَکه: اموال و حقوق بر جای مانده از میت و در اصطلاح به اموال و حقوق قابل انتقال به دیگری مانند حقّ خیار، حقّ شفعه (و حقّ قصاص که شخص پس از مرگ خویش بر جای می گذارد «ترکه» گفته می شود.
تعریف ترکه
به اموال و حقوق قابل انتقال به دیگری مانند حق خیار، حق شفعه و حق قصاص که شخص پس از مرگ خویش بر جای می گذارد «ترکه» گفته می شود.
جایگاه در فقه
در بابهایی مانند طهارت، زکات، خمس، دین، تفلیس، حجر، وصیت و ارث، از آن، سخن گفته شده است.
احکام فقهی و حقوقی ترکه
...
wikifeqh: تکرار_ترکه
دانشنامه عمومی
تَرکه یا سرشاخه ( به انگلیسی: Twig ) شاخه ای نازک و اغلب کوتاه از یک درخت یا بوته است. [ ۱]
ترکه ها می توانند برای آغاز آتش سودمند باشند. آن ها را می توان به عنوان چوب آتش زا استفاده نمود، و نیز شکاف بین چوب بسیار قابل اشتعال ( علف و برگ های خشک ) و هیزم را پُر کرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفترکه ها می توانند برای آغاز آتش سودمند باشند. آن ها را می توان به عنوان چوب آتش زا استفاده نمود، و نیز شکاف بین چوب بسیار قابل اشتعال ( علف و برگ های خشک ) و هیزم را پُر کرد.
wiki: ترکه
دانشنامه آزاد فارسی
تَرَکه
دارایی (اموال و دیون) متوفی در زمان فوت او، قبل از این که بدهی های احتمالی او پرداخت، یا واجبات مالی و وصیت او انجام شود. گاه مرادف ارث یا ماترک نیز به کار می رود، یعنی دارایی متوفی پس از پرداخت بدهی ها و انجام وصیت او، که قابل تقسیم بین ورثه است. در صورتی که ذینفع یا بستانکاران متوفی درخواست کنند، دادگاه شخصی را به نام مدیر ترکه یا مدیر تسویه منصوب می کند که دیون و حقوق متوفی و اموال او را مشخص و صورت برداری نماید و سپس از محل ترکه متوفی بپردازد و نیز در صورتی که وصیتی از وی به جا مانده، آن را اجرا کند (مادۀ ۲۶۰ـ۲۶۳ قانون امور حِسبی). هر ذینفع یا بستانکار متوفی یا ورثه نیز می تواند از دادگاه درخواست تحریر ترکه کند، یعنی تعیین مقدار ماترک یا ترکۀ به جامانده از متوفی و نیز تعیین بدهی او (مادۀ ۲۰۶). پس از تحریر ترکه، اداره و تسویه آن برعهدۀ مدیر ترکه است.
دارایی (اموال و دیون) متوفی در زمان فوت او، قبل از این که بدهی های احتمالی او پرداخت، یا واجبات مالی و وصیت او انجام شود. گاه مرادف ارث یا ماترک نیز به کار می رود، یعنی دارایی متوفی پس از پرداخت بدهی ها و انجام وصیت او، که قابل تقسیم بین ورثه است. در صورتی که ذینفع یا بستانکاران متوفی درخواست کنند، دادگاه شخصی را به نام مدیر ترکه یا مدیر تسویه منصوب می کند که دیون و حقوق متوفی و اموال او را مشخص و صورت برداری نماید و سپس از محل ترکه متوفی بپردازد و نیز در صورتی که وصیتی از وی به جا مانده، آن را اجرا کند (مادۀ ۲۶۰ـ۲۶۳ قانون امور حِسبی). هر ذینفع یا بستانکار متوفی یا ورثه نیز می تواند از دادگاه درخواست تحریر ترکه کند، یعنی تعیین مقدار ماترک یا ترکۀ به جامانده از متوفی و نیز تعیین بدهی او (مادۀ ۲۰۶). پس از تحریر ترکه، اداره و تسویه آن برعهدۀ مدیر ترکه است.
wikijoo: ترکه
مترادف ها
تعویض، ترکه، شلاق، گزینه، کلید برق، سویچ قطع برق وغیره، راه گزین، سویچ برق
شاخ، شاخه، شعبه، ترکه، بخش، انشعاب، رشته، فرع
میل، میله، قدرت، چوب، عصا، ترکه، برق گیر
شعبه، ترکه، انشعاب، فرع، جوانه، شاخه نورسته
عصا، چوب میزانه، ترکه، گرز، چوب گمانه
ترکه، میرای، ارثی که بنا بوصیت رسیده
ترکه، شاخه کوچک
ترکه، جوانک، شاخه کوچک، میخ کوچک بی سر، نو باوه
ترکه
ریزش، ترکه، ترشح، اب پاش، افشانه، افشان، شاخه کوچک، افشانک، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سمپاش، گردپاش، سنجاق یا گل سینه کوچک
شاخه، ترکه، تنه درخت، شانه حیوان
ترکه، جگن، چپر، ترکه برای ساختن سبد
ترکه، فرزند، قلمه، نهال
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه ترکه
معادل ابجد 625
تعداد حروف 4
تلفظ tara ( e ) ke
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: ترِکَة]
مختصات ( تَ رِ کِ ) [ ع . ترکة ] ( اِ. )
آواشناسی tarke
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 625
تعداد حروف 4
تلفظ tara ( e ) ke
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: ترِکَة]
مختصات ( تَ رِ کِ ) [ ع . ترکة ] ( اِ. )
آواشناسی tarke
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
مالی ک از متوفا بجا میمونه
در لری کهگیلویه و بویراحمد تِرکَه با کسره تِ به معنای سنجاب هست ، معنی تَرکه رو هم دوستان ذکر کردن
کلمه ( ترکه ) به معنای مالی است که بعد از مرگ یک انسان از او باقی می ماند کانه میت آن را ترک می کند و سپس از دنیا کوچ می نماید، پس استعمال اصلی این کلمه استعاره ای بوده و به تدریج متداول و معمول شده . ( تفسیر المیزان )
مال و اموالی که از متوفی برای بازماندگان او باقی مانده باشد.
ترکه::در زبان لری بختیاری به معنی چوب
Tarkeh
چوب تر درخت برای چوب بازی
بازی چوب بازی از جشن های قوم لر آریایی
است و
یک نوع تمرین جنگی برای مقابله با دشمن
است
چوب بزرگ درک نام دارد ( همان نقش سپر را بازی میکند )
... [مشاهده متن کامل]
چوب کوچک ترکه نام دارد ( تیره رها شده
از کمان دشمن )
قوم لر بازمانده قوم پارس
***
چوب تر درخت برای چوب بازی
بازی چوب بازی از جشن های قوم لر آریایی
است و
یک نوع تمرین جنگی برای مقابله با دشمن
است
چوب بزرگ درک نام دارد ( همان نقش سپر را بازی میکند )
... [مشاهده متن کامل]
چوب کوچک ترکه نام دارد ( تیره رها شده
از کمان دشمن )
قوم لر بازمانده قوم پارس
***
شاخه راست وتر درخت که برگ و شاخه های فرعی آنرا کنده باشند. بیشتر برای دفاع از خود یا زدن و تنبیه کردن و چوپانان برای هدایت گوسفندان و گله کاربرد دارد.
نام چوب کوچک در آئین چوب بازی محلی قوم لر
::تیر کوچک رها شده از کمان دشمن
::تیر کوچک رها شده از کمان دشمن