تخلص

/taxallos/

مترادف تخلص: شهرت، کنیه، لقب، نام، رستن، رهایش، رهایی، گریز

برابر پارسی: رهایی یافتن، رستن، نامسار

معنی انگلیسی:
nom de plume, pseudonym, delivering, pen - name

لغت نامه دهخدا

تخلص. [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) رهایی یافتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رهایی یافتن و انفصال و تجرد. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ): تخلصت قائبة من قوب ؛ ای بیضة من فرخ ؛ برای کسی مثل زنند که از صاحب خویش جدا شده است. ( اقرب الموارد ). || انتقال از این بدان. ( المنجد ). || جدا کردن ، چنانکه در رشته های پشم هرگاه به یکدیگر تابد. ( اقرب الموارد ). || در اصطلاح شعرا نام ممدوح آوردن است ، چنانکه در جامعالصنایع آمده ، ولی در اساس الفضلا که تصنیف قاضی شهاب الدین است مندرج است که حسن تخلص است که خروج از غزل و دخول در مدح به احسن وجه باشد و در این معنی لغوی مرعی می شود زیرا چه رستن از غزل است. ( آنندراج ). || ( اِ ) نامی که شاعر برای خود مقرر کند و بدان مشهور گردد، مانند فردوسی و سعدی و حافظ و جز آنها. || هر بیتی که شاعر تخلص خود را در آن آورد. ( ناظم الاطباء ). بهر سه معنی اخیر رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

فرهنگ فارسی

خلاص شدن، رهایی جستن، رهایی یافتن، لقب شاعر
۱- ( مصدر ) رهایی جستن رستن رستگاری جستن . ۲- گریز زدن بمدح ممدوح ( در شعر ). ۳- ( اسم ) رهایی رهایش . ۴- گریز بمدح ممدوح . ۵- ( اسم ) نام شعری هر شاعر مانند رودکی خاقانی معزی . ۶- هر بیتی که شاعر نام شعری خود را در آن آورد. جمع : تخلصات .
رهایی یافتن . رهایی یافتن و انفصال و تجرد . یا انتقال از این بدان . یا جدا کردن چنانکه در رشته های پشم هر گاه بیکدیگر تابد .

فرهنگ معین

(تَ خَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - رهایی جستن . ۲ - گریز زدن به مدح ممدوح (در شعر ). ۳ - بیتی که شاعر نام شعری خود را در آن آورد. ۴ - نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند و در بیت آخر شعر می آورد، مانند سعدی، حافظ، و خواجو.
۲. (ادبی ) بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن می آورد.
۳. (ادبی ) در بدیع، بیتی در قصیده که تغزل و تشبیب را به تنۀ اصلی پیوند می زند.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] خلاص شدن، رهایی یافتن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] در لغت به معنای «رهایی یافتن» است و در اصطلاح دو کاربرد دارد:
با عنایت به گستردگی حوزه کاربرد تخلص و تفاوت نگاه علمای بدیع، این صنعت در دو بخش بررسی می شود:
تخلص را در ادب فارسی و ادبیات عرب از دیرباز به نام های دیگری چون گریز، گریززدن، گریزگاه، مخلص یا مخالص و حسن تخلص را حسن الخروج، حسن مخلص، حسن المخالص و براعةالتخلص نامیده اند.
بکارگیری تخلص در قصاید رواج بیشتری نسبت به دیگر انواع شعر دارد و از گریز استادانه و هماهنگ با معیارهای زیبایی شناسانه به «حسن تخلص» تعبیر می شود.
از سده (7قمری) و مقارن با تکامل و رواج غزلسرایی و ضعف و افول قصیده سرایی شاعران گاهی صنعت حسن تخلص را در ابیات پایانی غزل به کار برده اند. شاید به دلیل همین تحولات و نیز کاربرد تخلص به مفهوم "لقب شعری" در آخرین بیت غزل در همین دوران، حسن تخلص با صنعت حسن مقطع در آمیخت، به طوری که در عصر "رضا قلی هدایت"، تخلص به مقاطع غزلیات اطلاق شد.
"همایی" معتقد است که "سعدی" برای رضایت سلاطین و حکام، این شیوه را ابداع کرد؛ "حافظ" نیز همین روش را برگزید و غزلیات آن ها سرمشق گویندگان بعد، به ویژه غزل سرایان عهد قاجار چون فروغی بسطامی، نشاط اصفهانی و وصال شیرازی شد.
بدیع نویسان مواردی چون پرداختن به حسن تخلص در یک یا دو بیت گریز زدن از (غزل) به مدح و توجه کردن به شأن و جایگاه ممدوح را به دلیل درآمیختن تخلص با مدح از معیارهای زیبایی شناسانه حسن تخلص ذکر کرده اند.
تخلص به این معنا، نامی است جز نام اصلی، کنیه و لقب شاعر که بدان شهرت می یابد که آن را در پایان شعر به ویژه در قصیده و غزل می آورد، همچنین تخلص به بیتی اطلاق می شود که شاعر نام خود را در آن ذکر می کند. برخی از خاورشناسان از جمله "ابرمن" بر این گمان اند که تخلص از ویژگی های شعر پارسی پیش از اسلام بوده است؛ نمونه هایی چون وجود تخلص با بسامد بالا در بقایای شعر پیش از اسلام و ترانه های عامیانه و نیز وجود تخلص در کهن ترین نمونه شعر فارسی یا پهلوی فارسی شده، این ادعا را تا حدی تأیید می کند.

[ویکی فقه] تخلص (ابهام زدایی). تخلص ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تخلص (صنایع بدیعی)، یکی از صنایع بدیعی و نام شعری شاعر• تخلص (علوم قرآنی)، ترک سخن در یک مطلب و وارد شدن در مطلب دیگر
...

[ویکی فقه] تخلص (صنایع بدیعی). تخلّص، یکی از صنایع بدیعی و نام شعری شاعر می باشد.
تخلص در لغت به معنای خلاص شدن است. در اصطلاح، گذار از مقدمه سخن به مقصود نهایی را در شعر تخلص و گاه «براعت تخلص» می گویند که اغلب در قصیده به کار می رود و در واقع خلاص شدن از تغزل و تشبیب و آغازِ مدح است. تخلص در غزل پیش از چند بیت مدیحه پایانی می آید.

گریز شاعر
گاه تخلص، گریز شاعر از مفاخره یا شکایت یا حکایت رنج ها به ستایش ممدوح است. در ادبیات فارسی گریز استادانه به مدح ممدوح را در قصیده «حُسن تخلص»، «حُسن مَخلَص» یا «حُسن خروج» می نامند. در ادبیات عربی ، اگر شاعر بتدریج و با ملایمت و مهارت از تشبیب به مدح برسد آن را تخلص می گویند و اگر این کار را شتابزده و بدون مقدمه انجام دهد آن را «اقتضاب» (بُریدن) می خوانند احتمالاً این کار در اجرای امر ممدوح دایر بر رها کردن مقدمه چینی در قصیده، و یا تغییر دادن موضوع آن بوده است. این شیوه بین شعرای جاهلی و مُخَضرَم (کسانی که جاهلیت و اسلام را درک کردند) مرسوم بود. از زمان عباسیان (قرن دوم تا هفتم)، گروهی از شاعران که به شاعران مُحدَث مشهورند، ظرافت بیشتری در گفتار به کار بردند و گریز از مقدمه به متن قصیده، شامل چند بیت و اغلب همراه وصف های زیبا و شگفت انگیز شد.

دیدگاه علمای بدیع
بعضی علمای بدیع معتقدند که «بیت مَخْلَص» (بیت گریز به مقصود) باید قویتر و زیباتر از ابیات دیگر باشد، وگرنه شاعر ممکن است به ظاهرسازی و تصنّع در شعر متهم شود.

پیشینه
...

[ویکی فقه] تخلص (علوم قرآنی). تخلص، ترک سخن در یک مطلب و وارد شدن در مطلب دیگر است.
تخلص، آن است که متکلم، مطلب آغازین را به طور کلی به کناری می نهد و یکسر به مطلب بعد می پردازد.
فرق تخلص با استطراد
و فرق تخلص با استطراد این است که در استطراد، متکلم خیلی گذرا به مطلب دوم اشاره می کند و دوباره موضوع نخستین را از سر می گیرد، آنچنان که گویی دومی اساسا منظور نبوده است.
حسن تخلص
حسن تخلص از محسنات لفظی سخن است و آن عبارت از این است که گوینده از مطلبی که در آغاز کلام آمده، خیلی دزدانه و سریع به مقصود منتقل شود، بی آنکه شنونده متوجه انتقال گردد و آن بخاطر پیوستگی تنگاتنگ دو مطلب است. از این قبیل موارد در سوره کهف (آیات ۸۳ تا ۱۰۸) رخ داده است، آنجا که پس از ذکر داستان «ذی القرنین» و ساخته شدن سدی به دست او در برابر خروج یاجوج و ماجوج، سخن به ماجرای نفخه صور، حشر موجودات و سرنوشت کافران و مؤمنان در روز رستاخیز انتقال یافته است.
عناوین مرتبط
...

دانشنامه آزاد فارسی

تَخَلُّص
در شعر، اسم مستعاری که شاعر بر خود نهاده و غالباً آن را در شعر خود می آورد، مانند «حافظ» که تخلص شمس الدین محمد بن بهاء الدین شیرازی، و «شهریار» که تخلص محمدحسین بهجت تبریزی است. در گذشته، شاعران تخلص خود را از نام ممدوح یا نام کوچک خود یا لقب و شغل و مقام یا زادگاه خویش برمی گزیده اند، اما در شعر معاصر، تخلص شاعران گاه به دلایل اجتماعی و سیاسی و برمبنای جهان بینی آنان انتخاب می شود؛ در اصطلاح بدیع، بیتی از قصیده که شاعر به کمک آن از تشبیب و تغزل به مقصود اصلی خود گریز زند.

مترادف ها

pseudonym (اسم)
نام عاریه، اسم مستعار، تخلص

فارسی به عربی

اسم مستعار

پیشنهاد کاربران

آزادش
سرود. تخلص شعر. " آزادش سرود من شهرام است* خیام کجا وتا کجا بهرام است". شهرام
پاژنام جایگزین مناسبی برای واژه تخلص در شعر است
ناماوازه ( در هنر )
ناماوازه کوته شده نام آوازه میتواند به جای تخلص برای نام هنری که هنرمندان بری خود برمیگزینند به کار برده شود.
سلیم
تخلص: معمولن یک شاعر یا نویسنده نامی غیر از نام اصلی اش برای نوشته هایش گزینش می کند، این واژه برابر با پر آوازه یا فرنام می باشد ولی بهترین گزینش همان گزین نام ست چرا که نام هر کسی را پدر و مادر بر می گزیند بدون دخالت فرزند، اما گزین نام نامی ست که خود شخص با گزینش خودش بر می گزیند.
با حرف ک شروع شود وبا معنا باشد
تخلص بهتر را پیدا کن
تخلص یا همان نامی که شاعران برای خود انتخاب میکردند تا با آن معروف شوند و همه آن را با این اسم میشناختند
شهرت اوازه

بپرس