[ویکی فقه] عقل سکولار بر پایه عقل بشری بدون راهنمایی وحیانی و الهی، به دلیل عدم تجزیه عقل و نفس در تصمیمات شان موجب انحرافات ریشه ای فراوانی در جوامع شده است.
«اجتماع گرایی» اندیشه ای است که شاید بیش از هر چیز در نقطه مقابل و نقد، لیبرالیسم مطرح شده است؛ لیبرالیسم به عنوان آموزه رایج دوران معاصر همواره تحقق کامل آزادی های فردی را ادعا داشته و دارد و برای نیل بدین مفهوم از نظر فلسفی و فکری فرد را دارای تقدم بر همه چیز از جمله جامعه می داند و مدعی است که می توان سود و نفع و در کل، خواسته های فردی را فارغ از شرایط و مقتضیات متعددی که هر یک در حکم قید و بندی بر این مفهوم اصیل «فرد» است، در نظر گرفت و همین نقطه عزیمت و پایگاه نقد بسیاری از منتقدان اندیشه لیبرالیستی از این تفکر است و به تعبیری یکی از اندیشمندان، همت اصلی و وجه غالب همه آن ها «انکار تقدم وجود شناختی فرد» است. بنابراین به جای آنکه جامعه به عنوان مجموعه ای از افراد دیده شود، اینان چنین می اندیشند که اجتماع امری مقدم تر و ابتدایی تر است و افراد آدمی به عنوان جلوه ها و تظاهرات این امر مقدم ظهور و بروز دارند.
حوزه نظریه پردازی لیبرالیست ها
حوزه اصلی نظریه پردازی اجتماع گرایان را می توان در عرصه های سیاسی، فلسفی و اخلاقی دانست که آرای قابل توجهی را ارائه داده اند و در این میان گاه در موارد اندکی به بحث دین نیز مستقیم یا غیر مستقیم پرداخته اند که لذا هم سعی می گردد آرای کلی ایشان در خصوص دین مطرح گردد و هم در مواردی به استنباط جایگاه این مفهوم در کل منظومه فکری اینان پرداخته شود.
دغدغه اصلی اجتماع گرایان
علاوه بر نقد لیبرالیسم، موضع اجتماع گرایی دغدغه ای بنیادین تر نیز دارد و آن بازگرداندن کلیت تجربه نشده و کامل افراد انسانی است چرا که به قول «مک اینتایر» مدرنیته هم به لحاظ اجتماعی و هم فلسفی مشکل عمده ای که پدید آورده این بوده که باعث شده زندگی انسانی به بخش های گوناگونی تقسیم گردد و آن گاه برای هر یک از این بخش ها و حیطه ها نیز هنجارها و شیوه های رفتاری خاص و منحصر به فرد خودش طراحی و پیشنهاد شده است و بر اثر این تمایزها، وحدت زندگی فردی نیز مخدوش گردیده است. همچنین به تبع این مسئله تجزیه و تحلیل رفتار آدمی نیز حالتی ذره باورانه و اتمیستی پیدا کرده است و حتی تحلیل افعال و مراودات پیچیده نیز برحسب اجزای بسیط صورت می گیرد. مک اینتایر در ادامه بحث خویش به عنوان یکی از مهم ترین نمایندگان این طرز تفکر، دغدغه اصلی خویش را آشکار می سازد که همانا بحث «فضیلت» می باشد و از آنجایی که برای وی اندیشه ارسطویی بسیار مهم است، بر این باور است که خود جدا شده از نقش های متعدد اجتماعی فاقد آن عرصه از روابط اجتماعی خواهد بود که فضایل در آن مجال بروز و ظهور داشته باشند. جالب توجه است که در چنین شرایطی که اعتبار روابط اجتماعی قرار داد شده از جانب خود نفی می گردد، حتی «خود» هم دچار فرایند انحلال می گردد و گویی خود واقعی هم در این میان به دست نمی آید به قول مک اینتایر: «انحلال خود به مجموعه ای از حوزه های جداگانه ایفای نقش، هیچ دورنمایی برای به کار بردن استعدادهایی که اصالتا بتواند حتی در یک معنای بعید ارسطویی فضیلت شمرده شودند، باقی نمی گذارد. زیرا یک فضیلت استعدادی نیست که تنها در وضعیت خاصی موجب موفقیت شود. آنچه درباره فضایل یک عضو خوب گروه یا یک مدیر خوب یا یک قمارباز یا یک شرط بندی گفته می شود
مهارت های حرفه ای
...
«اجتماع گرایی» اندیشه ای است که شاید بیش از هر چیز در نقطه مقابل و نقد، لیبرالیسم مطرح شده است؛ لیبرالیسم به عنوان آموزه رایج دوران معاصر همواره تحقق کامل آزادی های فردی را ادعا داشته و دارد و برای نیل بدین مفهوم از نظر فلسفی و فکری فرد را دارای تقدم بر همه چیز از جمله جامعه می داند و مدعی است که می توان سود و نفع و در کل، خواسته های فردی را فارغ از شرایط و مقتضیات متعددی که هر یک در حکم قید و بندی بر این مفهوم اصیل «فرد» است، در نظر گرفت و همین نقطه عزیمت و پایگاه نقد بسیاری از منتقدان اندیشه لیبرالیستی از این تفکر است و به تعبیری یکی از اندیشمندان، همت اصلی و وجه غالب همه آن ها «انکار تقدم وجود شناختی فرد» است. بنابراین به جای آنکه جامعه به عنوان مجموعه ای از افراد دیده شود، اینان چنین می اندیشند که اجتماع امری مقدم تر و ابتدایی تر است و افراد آدمی به عنوان جلوه ها و تظاهرات این امر مقدم ظهور و بروز دارند.
حوزه نظریه پردازی لیبرالیست ها
حوزه اصلی نظریه پردازی اجتماع گرایان را می توان در عرصه های سیاسی، فلسفی و اخلاقی دانست که آرای قابل توجهی را ارائه داده اند و در این میان گاه در موارد اندکی به بحث دین نیز مستقیم یا غیر مستقیم پرداخته اند که لذا هم سعی می گردد آرای کلی ایشان در خصوص دین مطرح گردد و هم در مواردی به استنباط جایگاه این مفهوم در کل منظومه فکری اینان پرداخته شود.
دغدغه اصلی اجتماع گرایان
علاوه بر نقد لیبرالیسم، موضع اجتماع گرایی دغدغه ای بنیادین تر نیز دارد و آن بازگرداندن کلیت تجربه نشده و کامل افراد انسانی است چرا که به قول «مک اینتایر» مدرنیته هم به لحاظ اجتماعی و هم فلسفی مشکل عمده ای که پدید آورده این بوده که باعث شده زندگی انسانی به بخش های گوناگونی تقسیم گردد و آن گاه برای هر یک از این بخش ها و حیطه ها نیز هنجارها و شیوه های رفتاری خاص و منحصر به فرد خودش طراحی و پیشنهاد شده است و بر اثر این تمایزها، وحدت زندگی فردی نیز مخدوش گردیده است. همچنین به تبع این مسئله تجزیه و تحلیل رفتار آدمی نیز حالتی ذره باورانه و اتمیستی پیدا کرده است و حتی تحلیل افعال و مراودات پیچیده نیز برحسب اجزای بسیط صورت می گیرد. مک اینتایر در ادامه بحث خویش به عنوان یکی از مهم ترین نمایندگان این طرز تفکر، دغدغه اصلی خویش را آشکار می سازد که همانا بحث «فضیلت» می باشد و از آنجایی که برای وی اندیشه ارسطویی بسیار مهم است، بر این باور است که خود جدا شده از نقش های متعدد اجتماعی فاقد آن عرصه از روابط اجتماعی خواهد بود که فضایل در آن مجال بروز و ظهور داشته باشند. جالب توجه است که در چنین شرایطی که اعتبار روابط اجتماعی قرار داد شده از جانب خود نفی می گردد، حتی «خود» هم دچار فرایند انحلال می گردد و گویی خود واقعی هم در این میان به دست نمی آید به قول مک اینتایر: «انحلال خود به مجموعه ای از حوزه های جداگانه ایفای نقش، هیچ دورنمایی برای به کار بردن استعدادهایی که اصالتا بتواند حتی در یک معنای بعید ارسطویی فضیلت شمرده شودند، باقی نمی گذارد. زیرا یک فضیلت استعدادی نیست که تنها در وضعیت خاصی موجب موفقیت شود. آنچه درباره فضایل یک عضو خوب گروه یا یک مدیر خوب یا یک قمارباز یا یک شرط بندی گفته می شود
مهارت های حرفه ای
...
wikifeqh: تخطئه_عقل_سکولار