تجرید الاعتقاد

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] تجرید الاعتقاد مشهورترین کتاب شیعه در علم کلام است که توسط خواجه نصیرالدین طوسی (م 672 ق) تالیف گردیده است.
علامه شعرانی ره از شارحان کتاب تجرید الاعتقاد در مقدمه خود می گوید:
نام کتاب در غالب تصانیف تجرید الکلام ضبط شده است اما چون شرح علامه حلی قدس سرّه کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد است و ما باین شرح عنایت تام داشتیم در همه جای کتاب تجرید الاعتقاد آوردیم. و آنچه خود مؤلف در متن فرمود سمیته تجرید العقائد
گویا شهرت این کتاب به تجرید الاعتقاد در نزد دیگران نیز به خاطر شیوع کتاب کشف المراد علامه حلی است که از دیرباز به عنوان متن درسی حوزه های علمیه بوده است.
ابوجعفر نصیرالدین محمد بن محمد حسن طوسی، معروف به خواجه نصیرالدین طوسی دانشمند بزرگ و نویسنده معروف، فیلسوف، محقق، منجم، متولد و بزرگ شده در طوس، متوفی در بغداد و پدرش از علمای طوس بود. خواجه نصیرالدین مقدمات را از پدرش فراگرفت و در جوانی به نیشابور رفت و از محضر استادان بزرگ بهره گرفت.
او در واقعه حمله مغول 22 ساله بود و به قلاع اسماعیلی پناه برد و تا سال 654 ق در کنار ایشان بسر برد. پس از تسلط هلاکوخان، خواجه با او رابطه خوبی داشت و هلاکو او را بسیار گرامی می داشت. در سال 658 ق از طرف هلاکو مأموریت یافت که رصدخانه مراغه را تأسیس کند و به امر هلاکو جمیع اوقات ممالک ایلخانی در اختیار او قرار گرفت.
خواجه توانست رصدخانه عظیمی احداث کند و عالمان بزرگ زمان را در آنجا گرد آورد. او کتابخانه بزرگ و ارزشمندی هم تأسیس کرد. نتیجه کار این گروه تنظیم زیج ایلخانی بود. خواجه تا آخر عمر در خدمت علم باقی ماند و علی رغم نفوذ بسیارش، تمایلی به مقامات دنیوی نداشت.
از شاگردان خواجه می توان به علامه حلی، سید عبدالکریم بن طاووس،قطب الدین شیرازی و شهاب الدین ابوبکر کازرونی اشاره نمود.

[ویکی نور] تجرید الاعتقاد، کتابی است مشهور و در فن خویش بی نظیر که خواجه طوسی آرای کلامی خود را با بهترین نظام و قوی ترین براهین، به سبک شیوایی، در آن گرد آورده است.
این کتاب، از کتاب های مهمی است که در تبیین عقاید امامیه، نگاشته شده و به گفته برخی، اولین آنها به حساب می آید. خواجه نصیر، در ابتدای این اثر، آن را تحریر العقائد نامیده، اما بعدها، این کتاب، به اسامی دیگری همچون تجرید الاعتقاد، تجرید العقائد و تجرید الکلام، اشتهار یافته است.
بعضی، احتمال داده اند که خواجه، عنوان تجرید الاعتقاد را تحت تأثیر کتاب «التجرید» قاضی، عبدالجبار معتزلی، برگزیده است. کسانی نیز معتقدند این کتاب، از خود خواجه نصیر نیست. مستند تردید ایشان در انتساب تجرید به خواجه، ناسازگاری برخی از مباحث آن با آرای نصیر الدین طوسی در سایر آثارش، مانند شرح اشارات است، اما اکثریت دانشمندان، این تردید را روا ندانسته اند. این ناسازگاری را بر اساس تحول اندیشه های او، می توان تبیین کرد.
انتساب تجرید به نصیر الدین طوسی اسماعیلی مذهب هم نارواست، زیرا بدون تردید آن را پس از روی گردانی از مذهب اسماعیلی و گرایش به مذهب امامیه اثنا عشری نوشته است. بنا به قول مشهور، خواجه، نگارش تجرید را در 660ق، به پایان برد.
این گمانه زنی که تجرید، آخرین کتاب خواجه طوسی است، نیز نارواست و سرانجام اینکه انگیزه خواجه از نگارش تجرید، تحریر مسائل کلامی، نظام مندسازی اندیشه های دینی و بیان مستدل عمده ترین عقاید شیعه امامیه است.
خواجه نصیر، این کتاب را برخوردار از بهترین اسلوب و مشتمل بر دیدگاه ها و اعتقاداتی که با برهان برای وی اثبات گردیده، معرفی می کند. بنا بر این بر خلاف برخی کتاب های او که صرفا تبیین نظریات عده ای از بزرگان است، این کتاب، حاوی آرای خاص اوست.

[ویکی شیعه] تجرید الاعتقاد (کتاب). تَجریدُ الإعتِقاد، کتابی در علم کلام به زبان عربی از خواجه نصیرالدین طوسی (متوفی ۶۷۲). از مهمترین کتاب ها در توضیح و اثبات عقاید امامیه است. به عقیده آقا بزرگ تهرانی، خواجه نصیر این اثر را تحریر العقاید نامیده، اما بعدها این کتاب به اسامی دیگری همچون تجرید الاعتقاد، تجرید العقائد، و تجرید الکلام شهرت یافته است.
تجرید الاعتقاد از ارزشمندترین و محکمترین و در عین حال مختصرترین متون کلامی شیعی به شمار می آید و به سبب همین ویژگی ها، از زمان تألیف شهرت یافته و دانشمندان فرقه های مختلف اسلامی شروح و حواشی متعددی به فارسی و عربی بر آن نگاشته اند.
بعضی معتقدند که خواجه بعد از نقد کتاب المحصَّل فخررازی، تجرید را تألیف کرد تا کسانی که به دنبال به دست آوردن عقیده حق هستند، به جای مراجعه به کتاب المحصل به آن رجوع کنند؛ زیرا خواجه نصیر در مقدمه تلخیص المحصل گفته است:

[ویکی فقه] تجرید الاعتقاد، معروف ترین متن درسی در علم کلام شیعه امامیه و از مؤثرترین آثار در تاریخ کلام شیعه در ۷ سده اخیر از خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷-۶۷۲ق/۱۲۰۱-۱۲۷۳م) می باشد.
مؤلف این اثر به عنوان پژوهشگری روشمند و اهل دقت مورد توجه و ستایش بیش تر دانشمندان فرقه های مختلف کلامی و فیلسوفان متأخر است. طوسی در غالب علوم روزگار خود رساله پرداخته است. گزارش نویسان تا ۲۷۴ رساله را به وی نسبت داده اند. آثار کلامی وی یا نقد رساله های پیشینیان است، مانند تلخیص المحصل و یا کتابچه هایی به زبان فارسی یا عربی است که برای آموزش تدوین شده اند. الفصول النصیریة، قواعد العقاید و تجرید الاعتقاد از گونه اخیرند. از این میان تجرید را نفیس ترین اثر نصیرالدین طوسی دانسته اند. عده ای با استناد به ناسازگاری برخی از مباحث تجرید با آراء نصیرالدین طوسی در سایر آثارش، مانند شرح اشارات، در انتساب این اثر به وی تردید کرده اند. اکثریت دانشمندان این تردید را روا ندانسته اند. اما ناسازگاری یاد شده را نمی توان دلیلی برای عدم انتساب کتاب به نصیرالدین طوسی قلمداد کرد، زیرا این ناسازگاری را بر اساس تحول اندیشه های او می توان تبیین کرد. انتساب تجرید به نصیرالدین طوسی اسماعیلی مذهب هم نارواست، زیرا بدون تردید، آن را پس از روی گردانی از مذهب اسماعیلی و گرایش به امامیه اثناعشری (یعنی پس از ۶۵۳ق/۱۲۵۵م) نوشت. بنا به قول مشهور، خواجه نگارش تجرید را در ۶۶۰ق/۱۲۶۲م به پایان برد، اما این گمانه زنی که تجرید آخرین کتاب نصیرالدین طوسی است نیز نارواست و انگیزه خواجه از نگارش تجرید، تحریر مسائل کلامی، نظام مندسازی اندیشه های دینی و بیان مستدل عمده ترین عقاید شیعه امامیه است.
نام کتاب
این کتاب از کتاب های مهمی است که در تبیین عقاید امامیه نگاشته شده و به گفته برخی، اولین آنها به حساب می آید. در عنوان دقیق کتاب، اختلاف فراوان است. آقابزرگ با استناد به تعبیر نصیرالدین طوسی در سرآغاز کتاب، نام آن را تحریر العقائد می داند که با عنوان تجرید شهرت یافته است. اما وی در گزارش خود از تجرید الاعتقاد، عنوان ترکیبی تجرید الکلام فی تحریر عقائد الاسلام را مدخل قرار می دهد. عده ای تحریر را تصحیف و نگارش نادرست تجرید می دانند. علاوه بر تجرید الاعتقاد، تجرید العقائد، تجرید الکلام و نیز تعبیرهای تردیدی چون تجرید الاعتقاد أو تجرید الکلام عنوان هایی اند که درباره تجرید به کار می روند.بعضی احتمال داده اند که خواجه عنوان تجریدالاعتقاد را تحت تأثیر کتاب التجرید قاضی عبدالجبار معتزلی برگزیده است. کسانی نیز معتقدند که این کتاب از خود خواجه نصیر نیست. برخی این عناوین را از ساخته های شارحان دانسته، و عنوان صحیح را تجرید بدون مضافٌ الیه می انگارند. نصیرالدین طوسی در سرآغاز کتاب از اسم آن هم یاد می کند. این نام در همه دست نویس های موجود و نیز دست نویس هایی که از سوی شارحان استفاده شده، به صورت مضاف و مضافٌ الیه است، اما مضاف به دو صورت تحریر و تجرید آمده، و مضافٌ الیه نیز به ۳ صورت الاعتقاد، العقائد و الکلام آمده است.
مباحث کتاب
خواجه مباحث تجرید را در ۶ مقصد سامان داده است: مقصد نخست متضمن بحث از امور عامه یعنی مباحث وجود و عدم، ماهیت و لواحق آن و علت و معلول است. مقصد دوم با عنوان «جواهر و اَعراض» به بحث از اجسام، جوهر مجرد و اَعراض نه گانه، بر سیاق انگاره ارسطوییان می پردازد. مسائل معرفت شناسی و منطقی نیز در این مقصد به اختصار طرح می شوند و اگر چه نصیرالدین طوسی این دو بخش را مانند سایر بخش ها مقصد می نامد، آنها را نمی توان تحریر عقاید خواند، بلکه آن ها متضمن بیان مبانی وجودشناسی، جهان شناسی و معرفت شناسی علم کلام است. به همین سبب خواجه در رساله «قواعد العقائد»، این مباحث را به منزله مقدمه بر اصول و مبانی مباحث کلامی طرح می کند. از مقصد سوم تا مقصد ششم به ترتیب مسائل خداشناسی، شامل مسائل مربوط به وجود صانع، صفات و افعال وی؛ نبوت عامه و خاصه؛ امامت عامه و خاصه؛ و معاد مورد بحث قرار می گیرد. وی بر خلاف شیوه رایج نگارش کتاب های کلامی، به بحث از چیستی علم کلام و سایر عناوین هشت گانه در معرفی این دانش نمی پردازد.
هدف مؤلف
...

دانشنامه آزاد فارسی

تَجْریدُ الاعتقاد
تَجْریدُ الاعتقاد
(یا: تجرید الکلام؛ تجریدالعقائد) تألیف خواجه نصیرالدین طوسی، کتابی به عربی، در علم کلام. این اثر دربردارندۀ آرای کلامی طوسی است و در شش مقصد شامل امور عامه، جواهر و اعراض، اثبات صانع و صفات، نبوت، امامت و معاد تدوین شده است. بر این کتاب بیش از ۱۵۰ شرح و ترجمه و حاشیه نوشته شده است که مهم ترین شروح آن عبارت اند از ۱. کشف المراد از علامه حلی که نخستین شرح آن است؛ ۲. تسدید القواعد، مشهور به «شرح قدیم»، از شمس الدین محمود اصفهانی؛ ۳. شرح تجرید قوشجی، مشهور به «شرح جدید»، از ملاعلی قوشجی؛ ۴. تجرید الاعتماد، از ابوالعلاء بهشتی اسفراینی؛ ۵. شرح تجرید، از حاج محمود نیریزی؛ ۶. شروح میر سید احمد علوی که شرح مفصل هریک از بخش های تجرید با نامی مستقل است؛ ۷. شوارق الالهام، از ملا عبدالرزاق لاهیجی که از دقیق ترین شروح عقلی این کتاب است؛ ۸. علاقةالتجرید، از میر سید اشرف علوی عاملی که جامع ترین شرح فارسی بر بخش های مختلف تجرید است.

پیشنهاد کاربران

شرح مختصر اشارات :
امروزه میتوانیم بدانیم که یک اندیشمند و متفکر دلسوز و حقیقت شناس حقیقی و واقعی حد اقل یا حد اکثر سعی میکند که حاصل تفکرات خود را به زبان مادری خویش به رشته تحریر در آورد و بیان دارد که آگاهی عمومی قوم و ملت خودرا بالا ببرد. آنگاه اقوام بیگانه اگر تمایل و نیاز داشتند، میتوانند و اجازه خواهند داشت که آثار گهر بار و جوهردار اورا به زبان مادری خویش ترجمه نمایند. از اینکه بر روی سر اندیشمندان و حکیمان و عارفان فارسی زبان اعمال جبر وجود داشته و یا به اختیار آثار خودرا به زبان عربی بجای گذاشته اند، در این جا کاری نداریم. خواجه طوسی که در مراغه قیام کرد و همراه هلاکو جان ( جان خانان ) حکومت عباسیان را بر انداخت و دیگر جبری روی سر مبارک او وجود نداشت که بر اثر آن از فارسی نویسی هم مثل قبل گریزان شود، میتوانست به زبان مادری خود که فردوسی قبلا آن عجم را بدان زنده کرده بود اندکی قلم فرسایی نماید یا اینکه عاشق لیلی شده بود و سعی میکرد به لسان مجنون برایش داستان عاشقانه بسراید ؟ بعد از این مقدمه کوتاه بطور اختصار اشاره ای به فلسفه آلمان عصر جدید می نماییم و به نکاتی در خور توجه اشاراتی خواهیم نمود. اثر معروف کانت به زبان آلمانی " انتقاد عقل یا خرد محض " میباشد که مترجمان فارسی زبان آنرا به " نقد عقل یا خرد محض " ترجمه کرده اند، حال یا سهوا و یا از روی کم اطلاعی. نقد معمولا به معنای شرح و توضیح و نقل افکار و باور ها و اندیشه های پیشینیان همراه با نقل طوطی وار آنها و رساندن و سپردن آنها به سرو دست نسل های حاظر و آینده میباشد. اما انتقاد علاوه بر شرح و توضیح وظیفه رفع نواقص در افکار و باور ها و اندیشه پیشینیان را هم به عهده دارد. یک اندیشمند منتقد اگر خود به حقایق جاودانه باور داشته باشد و خود نتواند آن حقایق را بطور کامل و روشن و واضح شرح دهد و بیان نماید، حقایق موجود در ذهن گذشتگان را مطلق نمی پندارد و آنها را حقایقی نسبی میداند. از دیدگاه یک متفکر منتقد، حقیقت مطلق خود واقعیت است که نمیتوان آنرا در یک و یا چند کتاب گنجاند. ذهن و زبان انسان در طول اعصار تاریخ بشری همیشه فقط یک بخش جزیی از این واقعیت را میتواند منعکس نماید و نه تمام آنرا، زیرا تمام این واقعیت هنوز بطور تام و کامل به ظهور نرسیده است.
...
[مشاهده متن کامل]

کانت در کنار زنجیره علت و معلول مادی که ریشه ضرورت تجربی و عینی دارد به یک زنجیره علت و معلول دیگر هم باور دارد که که ریشه آن ضرورت نبوده بلکه آزادی است. بر ای اینکه سخن به درازا نکشد در این جا به جزئیات آن از دیدگاه کانت نمیپردازم بلکه دیدگاه خودرا بطور کوتاه بیان خواهم داشت همانطور که در متن تجرد تسلسل به آن اشاره شد. زنجیره علت و معلول دو نوع می باشد، یکی همراه عمل و عکس العمل با غیر ازخود و موجودات بیرون از وجود خود و یکی همراه خود و در وجود خویش. هر دو نوع این زنجیره ضروری اند و خواست و اراده و اختیار انسان ممکن است در نوع اول اندکی از آزادی برخوردار باشد اما در روند نوع دوم مطلقا هیچگونه دخل تصرفی نمیتواند اعمال نماید. لذا زنجیره نوع دوم یک امر ضروری و جبر مطلق است. در فلسفه ایده آلیزم ذهنی و عینی آلمان از لایبنیتز گرفته تا ولف و کانت و فیشته و شلنیگ تا هگل که آثار فلسفی آنان مورد اعجاب و شگفت متفکران غرب و شرق گردیده است، علارغم نظم و انسجام و روشنی و زیبایی کلام، یک ناتمامی و عدم کمال در این آثار به چشم می خورد. لایبنیتز به نظم و هماهنگی پیشین یا ملکوتی باور داشت و معتقد بود که خداوند در طرح خلقت جهان در بین امکانات بیشماری که در اختیار داشته است، بهترین آنها را انتخاب نموده است. در این رابطه باور من این است که خداوند متعال در طرح ریزی اولیه ( از مفهوم ازلی استفاده نمیکنم زیرا ازل معنی دیگری دارد ) برای تعیین فرم و محتوای جهان و جهان ها تعداد بی شماری امکانات در اختیار داشته است و از بین آنها ساده ترین را انتخاب نموده است که بر طبق آن همه جهان هائی که تاکنون خلق شده اند و در آینده ها خلق خواهند شد، دارای یک فرم و یک محتوای مطلقا همسان می باشند. محتوای جهان ها برترین شکل وجودی ممکنه نیست بلکه پایین ترین و ساده ترین مرتبه وجود. اما این مرتبه وجودی سطح پایین به بر ترین سطح وجود ارتقاء خواهد یافت و آنهم نه از طریق بر پایی روز قیامت و خاتمه دادن به سفر سیر و سلوکی انسان به سوی کمال مطلق بلکه از طریق توالی تولد و مرگ کیهان بر اثر نوسان انقباض و انبساط. کانت بحث " من استعلایی " را آغار کرد و فیشته آنرا به من مطلق تبدیل نمود و پس از او هگل آنرا به اوج روح مطلق رساند. کانت و شلینگ و فیشته طوریکه پیداست فقط به یک من استعلایی باور داشته اند و نتوانسته اند از پی گیری زنجیره تولد و مرگ انسان به
" شش من استعلایی " موجود در ذهن انسان دسترسی داشته باشند و آنهم به این دلیل که سلسله تولد و مرگ کیهان از طریق نوسان قبض و بسط برایشان نا آشنا بوده است. هگل از یکطرف باور دارد که دو گانگی بینش های ایده آلیزم و ماتریالیسم ریشه در تفکر فلاسفه قبل از خود دارند و در حقیقت این دو بینش در اصل یکی میباشند و آنهم به این علت که ماده و روح دارای یک اصالت وجودی می باشند. اما از طرفی دیگر بیان داشته است که حقیقتِ نهائی این واقعیت که در پیش روی داریم چیز دیگری نمی باشد جز روح مطلق. هگل در این قضاوت منطقی و معقولی خود همان اشتباه ملا صدرا را مرتکب میشود که ظهور انسان از لحاظ وجودی از حدوث جسمانی ( مجرد ) شروع میشود و به بقاء روحانی ( مجرد ) ختم میگردد. هم هگل و هم ملاصدرا در پژوهش های ژرف و عمیق حکمی و فلسفی خویش در بطن هردو جنبه واقعیت نطفه جنبه متقابل را حذف نموده اند. در بحثی دیگر اشاره به این حقیقت نمودیم که روح و ماده یک نوسانگر دوقطبی را تشکیل میدهند و قطب های این نوسانگر هیچگاه از هم جدا نمی شوند بلکه یکی به دیگری تبدیل می شود و وجود خودرا در دیگری به نطفه تقلیل می دهد. به عنوان مثال قطب مادی نمیتواند تا بی نهایت طوری گسترش یابد که قطب روحی بطور کامل در وجود او محو گردد و نیست شود و بالعکس به همین ترتیب قطب روحی نمی تواند به تجرد مطلق برسد طوریکه اثری از ماده در بطن و باطن آن باقی نماند. به همین ترتیب بینش جناه ماتریالیزم ( یا ماتریالیسم ) آلمان و در راس آنان بینش مطلق گرایی و تجرد مادی مارکس و انگلس هم نیمه تمام و ناکامل باقی مانده است. دو قهرمان فلسفی دیگر آلمان به نام هوسرِل و هایدگِر رشته کلام هگل را در پدیدار شناسی به دست میگیرند و خودرا خالق این مفهوم می پندارند. در حالیکه مفهوم پدیده و یا ظهور هم بین یونانیان و هم متفکرین شرق مقوله ای آشنا بوده است. هایدگر بحث نا آرامی و بیقراری انسان را پیش میکشد و ریشه و علت آنرا جنب و جوش انسان در جهت خروج از خویشن و مقابله با عالم تعیین میکند که میتوان آنرا به عبارتی دیگر غریزه رشد و نمو و شکوفایی استعداد های نهفته باطنی نامید که همیشه به روال طبیعی صورت نمیگیرد. در طول تاریخ خیلی از استعدادها نتوانسته اند شکوفا شوند و خیلی از آنها در جهت منفی شکوفا شده اند. چند قرن قبل هایدگر در گوشه ای دیگر از دنیا ملاصدرا پدیده بیقراری و نا آرامی انسان را مورد تجزیه تحلیل قرار داده بود و علت و ریشه آنرا به " روی داشتن انسان به سوی حقیقت و حق تعالی" که یک میل فطری و مادر زادی میباشد، ارجاع داده است و آنرا در عموم عامه متحقق نمی بیند بلکه در حیطه پهلوان بازی انسان های کامل از قبیل خود او و انبیا و اولیا به عنوان تافته های جدا بافته از خداوند. هم نظریه ملاصدرا و هم نظریه پدیدار شناسی استعلایی هایدگر حقیقت دارند، اما حقایقی نسبی بوده و ناتمام و ناکامل. هر دوی آنان در یک رای که انسان ناتمام و ناکامل است، حقیقت را بیان داشته اند، اما همین انسان ناتمام و ناقص و نا کامل به چه نحوی و چگونه به تمام و کمال خواهد رسید؟
نظریات حکمی و فلسفی این دو اندیشمند شرقی و غربی در مثل اندیشمندان پیشینی ناتمام و ناکامل و ناقص می باشد. لذا تقسیم بندی فلسفه به تحلیلی و قاره ای هم یک دسته بندی ناقص است. از این با بعد می توان این نظام ها را با " ماقبل و مابعد نظریه علمی مه بانگ " تقسیم بندی نمود. البته نه به ماقبل و مابعد خود پدیده مه بانگ که در پیرامون ماقبل آن تعداد زیادی سوال بدون جواب تاکنون وجود دارد. در پایان رساله کودکانه " الشرح و الاشارات " یا " شرح اشارات " به یک نکته حساس اشاره میکنم. همه اندیشمندان شرق و غرب تاکنون به واقعیت و عینیت مفاهیم بیزمانی و بی مکانی پی نبرده اند. آرزوی انشتاین پس از ارائه نظریه نسبیت عام این بود که در یک فرمول بسیار ساده مثل فرمول هم ارزی جرم و انرژی با ضریب تناسب سرعت نور به توان دو، بتواند هم ارزی جرم و انرژی از یک طرف و از طرف دیگر زمانمکان را فرمول بندی نماید و ضریب تناسب را هم کشف نماید. طوریکه اطلاع داریم این متفکر بزرگ عصر جدید نتوانست در این زمینه به آرزوی خودبرسد. هدف انشتاین رسیدن به وحدت جهان فیزیکی بود. علت اینکه نتوانست به این آرزو دست یابد، همان عدم توجه و کشف عینیت و واقعیت " بیزمانی و بیمکانی " بود. امروز هر دانش آموز دوره دبیرستان و یا هر دانشجوی رشته فیزیک در دوره مقدماتی بخواهد و دوستار دریافت جایزه نوبل باشد، میتواند حجم کوارک را بر حجم پلانک تقسیم نماید و از این طریق محاسبه نماید که چند عدد حجم پلانک در یک کوارک جای خواهند گرفت. این عدد باضافه یک واحد مناسب همان ضریب تناسب مورد نیاز فرمول هم ارزی انرژی و جرم از یک طرف و زمانمکان از طرف دیگر. البته باید توجه داشت که زمان و مکان پلانک دارای یک زوج بنیادی به نام " بیزمانی و بیمکانی " اند و معادله مورد نظر انشتاین باید به صورت زیر باشد : چند ذره نوسانگر یا گراویتون های بنیادی تک بعدی زمان و بیزمانی و سه بعدی مکانی و بیمکانی در دل یک کوارک و یا یک الکترون و یک ذره نور معمولی جای میگیرند. توجه داشته باشیم که محاسبه حجم پلانک ( زمان و مکان ) و حجم من ( بیزمانی و بیمکانی ) به طرق مختلفی صورت میگیرد. یکبار میتوان طول پلانک و منطبق بر آن بی طولی من ( روی هم رفته یک دو قطبی نوسانگر طولی و بی طولی با فرکانس ۱۰ بتوان ۴۳ بار در ثانیه ) را برابر با قطر یک کره در نظر گرفت. یک بار دیگر میتوان آنرا شعاع یک کره در نظر گرفت. با سوم آنرا برابر با محیط دایره برشی از وسط کره را مورد لطف و عنایت داشت. در مورد اشکال هندسی دیگر از قبیل مکعب مربع، شکل خان های زنبور عسل روی شان های مومی در کندوی زنبور عسل، مخروط و هرم و هر شکلی که دوست داشته باشیم. انسان موجودی است دارای آزادی و اختیار.

تجریدِ تسلسل در مقابل تجریدِ اعتقاد:
مقصود اول : علت و معلوم یا امور عامه:
در اینجا به خداوند به عنوان علت اولیه واحد و عالم به عنوان معلول کثیر مورد بررسی قرار نمیگیرد بلکه انسان که حکیمان دینی او را متعلق و وابسته به علت اولیه یعنی خداوند میدانند، به اختصار مورد بررسی قرار می دهیم و به آن میپردازیم. مرد و زن نه تنها خود معلول والدین خویش میباشند بلکه علت های فرزندان خویش هم می باشند. تا اینجا شاید همگی حکیمان دارای یک رای مشترک باشند و با هم موافق. چیزی که تاکنون از دید حکیمان و متکلمین بزرگ مخفی مانده و مورد سوال قرار نگرفته است این است که اگر این دو علت در قالب مردانگی و زنانگی بر اثر تاثیرات متقابل جنسی و از طریق ازدواج اجباری و یا اختیاری با هم در نیامیزند و در روند تولید مثل به تولید معلول در قالب فرزند منتج نگردند، آنگاه علت های مردانگی و زنانگی عقیم خواهند ماند و نتیجه ای نخواهند داد. برای روشن شدن موضوع سوال را این طور طرح کنیم: آیا دو علت مردانگی و زنانگی به خودی خود عقیم بوده و متعاقب آن بی نتیجه و بی معلول باقی خواهند ماند، یا اینکه این دو علت به طور انفرادی و مستقل از عمل و عکس العمل متقابل، هرکدام به تنهایی دارای معلول خاص و ویژه خود هم می باشند. سوال را روشن تر بپرسیم: آیا علت می تواند به خودی خود بدون معلول باقی به ماند یا اینکه هر علتی بطور ضروری و اجباری باید معلول خودرا نتیجه دهد. سوال کردن را ادامه میدهیم : معلول مستقیم و بلا واسطه علت مردانگی و زنانگی در قالب انفرادی هر مرد و هر زن چیست؟ آیا میتوان با آوردن دلایل عقلی و منطقی این معلول ها را تعیین نمود و در این زمینه به یک معرفت یقینی و شناخت علمی دست یافت ؟ در این بحث منظور من عملیات مصنوعی ترانس جِندا نیست که طی آن یک مرد یا یک زن جنسیت طبیعی خودرا بطور مصنوعی تغییر دهد، بلکه آیا در روند تکاملی طبیعت و کیهان چنین طرح و برنامه ای بصورت امکان بالقوه نهفته است که بر طبق آن یک مرد بطور طبیعی به معلول خود در قالب زن و یک زن بطور طبیعی به معلول خود در قالب مرد، منتج شوند؟ طوریکه حکیمان بزرگ با ما در این مورد هم رای خواهند بود که در روند تکاملی این نظم طبیعی و کیهانی استحاله مرد به زن و زن به مرد به خودی خود غیر ممکن است. پس علت مردانگی و علت زنانگی تحت چه شرائط و مقتضیاتی به معلول های ویژه و خاص خود تبدیل خواهند شد.
...
[مشاهده متن کامل]

مقصود دوم : زنجیره تولد و مرگ که در تمدن و فرهنگ هندوان باستان در اندیشه انسان به ظهور رسیده بود، بدون همراهی با تسلسل تولد و مرگ خود کیهان از طریق نوسان انقباض و انبساط غیر قابل بررسی از راه علمی بوده و در قالب یک باور باقی مانده و با مساله جداشدن روان از بدن، پس از مرگ در آمیخته شده و باور به حلول را ایجاد کرده است. حال میتوان پدیه حلول را از آن جدا کرد و آن زنجیره را با تسلسل تولد و مرگ کیهان در هم آمیخت و به یک جهان بینی نوین رسید که حاصل اوهام و خیال محض نباشد بلکه حقیقت را بر واقعیت منطبق نماید و به وحدت حقیقت و واقعیت برسد. لذا این زنجیره تولد و مرگ انسانی و این نوسان کیهانی بدون اختیار و گزینش انسان صورت میگیرد و انسان نمی تواند هیچگونه دخل و تصرفی در آن صورت دهد. حکیم بزرگ مسلمان ملا صدرا در بررسی های خود در پیرامون مراتب ( تشکیک ) وجود فقط نفس مجرد را در نظر داشته و معتقد بوده است که نفس مجرده دارای مراتب وجودی مختلفی است و در عوالم چند گانه، صورت های متفاوتی را به خود میگیرد و از این طریق مراتب وجودی تن و بدن را از قلم مبارک انداخته است. هر فرد انسانی دارای هفت زندگی و پنج میل جنسی و عشقی می باشد و از این هفتگانگی و پنجگانگی فقط یکی تاکنون پدیدار گشته و به ظهور رسیده است. هر فرد انسانی نه تنها دارای یک من بلکه هفت من می باشد. در این عالم فقط یکی از این من ها به زبان فلاسفه استعلایی غرب در قالب پدیده پدیدار گشته و به زبان حکیمان و عارفان فارسی زبان به ظهور رسیده و تجلی یافته است. شش تا از این من ها که هرکدام از زندگی مادی و روحی خود برخوردار خواهند گشت، در حال حاضر به صورت امکانات بالقوه، استعداد ها و قوای محض در قالب صِوَر ذهنی در وجود هر فرد انسانی موجود اند و حکیمان و فلاسفه بزرگ شرق و غرب نتوانسته اند آنها را کشف و به شهود برسانند. برای جلوگیری از ایجاد سر درد، سخن را کوتاه می نمایم. علت مردانگی و علت زنانگی هر کدام در عالم بعدی به معلول خاص و ویژه خود تبدیل خواهند شد. مرد به زن تبدیل می شود و زن به مرد.
مقصود سوم : در عالم دوم وضع علت و معلول هم به همین منوال و روند خواهد بود. در عالم دوم هر مردی زن را در وجود خود و هر زنی مرد را در وجود خود بصورت استعلایی حمل خواهد نمود که در قالب معلول هرکدام در عالم سوم ایجاد، پدیدار و به ظهور خواهند رسید.
مقصود چهارم : مرد عالم اول در عالم چهارم در قالب زن پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و زن عالم اول در قالب مرد. اختلاف بین مقصود اول و دوم با سوم و چهارم این است که در دو ظهور اولیه بدن انسان احد اکثر مادی و حد اقل روحی است، اما در پدیدار ها یا ظهور های سوم و چهارم بخت و اقبال به نفع جنبه روحی و یار و یاور او خواهد شد، طوریکه بدن انسان حداکثر روحی و حد اقل مادی میشود.
مقصود های پنجم و ششم و هفتم : بطور کلی از لحاظ تولید مثل و علت و معلول تصاویر متفاوتی از ظهور در عوالم قبلی خواهند داشت. تولید مثل دیگر از طریق ِآمیزش والدین و بسته شدن نطفه در رحم مادر صورت نخواهد گرفت بلکه از طریق تقسیم سلولی روحی در طبیعت و کیهان روحی اتفاق خواهد افتاد و هر فرد انسانی در قالب دو فرد انسانی مطلقا یکسان به ظهور خواهد رسید که در بحث هفت عالم آنها را زوج های بنیادی خودی نام نهادیم ( به یاری خداوند ) . این زوجها در مقاصد پنجم و ششم به امر خداوند و بر طبق طرح مطلق خلقت و آفرینش، همجنس بوده و در هدف و مقصد هفتم غیر هم جنس به این معنا که هر فرد انسانی در عالم پنجم و ششم به زوجیت با خود به شکل همجنس: یک بار مذکر - مذکر و یک بار موئنث - موئنث ودر عالم هفتم سرانجام بصورت مذکر - موئنث خواهد رسید و به زن و مرد یا همسر و شوهر خویش تبدیل خواهد شد.
این زندگی ها ، ظهور ها و نظام های طبیعی و کیهانی آنقدر پشت سر هم تکرار خواهند شد و هر بار در سطحی برتر به ظهور خواهند رسید تا در پایان و غایت به نظام احسن ملکوتی اولیه بر گردند و آنهم نه در جایی دیگر بلکه در چهار چوب محدود و متناهی و ثابت و ساکن و پایدار جهان و جهان ها و آنهم تا بی نهایت و بیکرانی و لایه تناهی. لذا بر خلاف آرا و جهان بینی های حکیمان و فلاسفه و عارفان بزرگوار و ارزشمندکه قائل به تجرد نفس، روح، روان و جان و جدایی این مجرد ها در لحظه فرا رسیدن مرگ و خروج آنها از جسم و تن و بدن و هجرت آنها از جهان به اصطلاح مادی به جهان به اصطلاح باقی، اند، این حقیر در این باور است که هیچ چیزی از این جهان به بیرون در قالب صادرات و هیچ چیزی در قالب واردات به این جهان آمد و رفت ( ایاب و ذهاب ) در گذشته ها نکرده و در آینده ها هم نخواهد کرد. امیدوارم سر خواننده گرامی را به درد نیاورده باشم و حد اقل پاسخی کوتاه به سوال ارزنده حکیم خیام داده باشم که میپرسد : آمدن و رفتنم بهر چه بود.

بپرس