تبعه

/taba~e/

مترادف تبعه: اهل، تابع، رعیت، شهروند، پیروان، تابعان، چاکران، نوکران، رعایا

برابر پارسی: پیروان، باشندگان، شهروندان

معنی انگلیسی:
citizen, national, subject, followers, subjects

لغت نامه دهخدا

تبعه. [ ت َ ب َ ع َ ] ( اِ ) تابعان و پیروان.این جمع تابع است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مأخوذاز تازی ، پیروان و تابعین. ( ناظم الاطباء ). جمع تابعاست. تابعها و پیروی کننده ها. و در زبان عربی لفظ تبع واحد و جمع هر دو استعمال میشود و جمع مشهور لفظ تابع، اتباع است لیکن تابع را قیاس به طالب کرده مثل طلبه ، تبعه ، جمع بستند که در عربی غلط اما در فارسی که جزء زبان شده صحیح است. ( فرهنگ نظام ). || لوازم و لواحق چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تبعه و لحقه از اتباع است. || تابع. کسی که تابعیت کشوری را داشته باشد. رجوع به تابعیت شود.

فرهنگ فارسی

پیروان، پیروی کنندگان، جمع تابع
( اسم ) ۱- بزه.۲- باد افراه فرجام بد. جمع :تبعات .
پشته ایست در حلذان طائف در آن پشته نقبها است . هر نقب بمسافت یک ساعت راه و در آن نقب شمشیرهای عادی و مهره ها یافت میشود و چنان پندارند که آنجا گورهای مردم عاد است و آن موضع را بزرگ شمارند و ساکنان آن از بنونصر بن معاویه اند .

فرهنگ معین

(تَ بَ عِ ) [ ع . تبعة ] (ص . اِ. ) جِ تابع . ۱ - پیروان . ۲ - اهالی یک مملکت .

فرهنگ عمید

۱. (سیاسی ) = اتباع
۲. [جمعِ تابع] [قدیمی] = تابع

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تبعه آثار و پیامد های ناشی از تجاوز به حق دیگران و یا خدشه دار کردن کرامت انسانی آنها که در بعضی موارد موجب ضمان است.
تبعه به آثار و پیامدهای ناشی از تجاوز به حق دیگری و یا خدشه دار کردن کرامت انسانی وی گفته می شود.
معنی اصطلاحی تبعه
آثاری که بر اثر ارتکاب اعمال سوء نسبت به دیگران، شرعا گریبانگیر انجام دهنده می شود، تبعه گویند.تبعه، گاه مالی است، مانند موارد اتلاف مال دیگری به ستم که موجب ضمان است و گاه غیر مالی، مانند کشتن دیگری به ناحق که تبعه آن، حد قتل یا پرداخت دیه است، و یا غیبت کردن مسلمان که تبعه آن حلالیت طلبیدن از غیبت شونده و در فرض عدم امکان، استغفار کردن برای او است .
منبع
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۲، ص۳۳۹.
...

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:شهروندی

مترادف ها

vassal (اسم)
غلام، رعیت، بنده، تبعه، خراجگزار، همبیعت بالرد

national (اسم)
شهروند، تبعه

فارسی به عربی

مواطن

پیشنهاد کاربران

تَبَعه: به فتح اول و دوم. این کلمه در عربی جمع تابع است، اما امروزه در فارسی آن را مفرد می گیرند و تقریباً مرادف تابع به کار می برند و هر دو کلمه را به اَتْباع جمع می بندند و اشکالی ندارد .
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
سیتیزن. اقامت
متابع
سیتیزن

بپرس