تاب

/tAb/

مترادف تاب: توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا، پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس، پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور، حرارت، سوزش، گرمی، هرم، آرام، صبر، قرار، پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب، دوام، مقاومت

معنی انگلیسی:
twist, patience, resistance, sufferance, tolerance, toleration, shimmy, swing, wobble, curl, buckle, coil, ray, turn, wring, cadence

لغت نامه دهخدا

تاب. ( اِ ) توان. ( برهان ). توانایی. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). طاقت. ( فرهنگ اسدی ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). قوت. ( آنندراج ). تاو. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تیو. ( انجمن آراء ) ( آنندراج ). || تحمل ، پایداری. || قرار. آرام. || صبر. شکیب. تاب آوردن و تاب بردن و تاب داشتن و تاب بودن کسی را و تاب گرفتن و تاب رفتن از، مستعمل است :
من بچه فرفورم و او باز سپید است
با باز کجا تاب برد بچه فرفور.
ابوشکور.
بنیروی اوچون نبد تابشان
ز تیغش بماندند در بیم جان.
فردوسی.
نداریم ما تاب خاقان چین
گذر کرد باید بایران زمین.
فردوسی.
که دارد پی و تاب افراسیاب
مرا رفت باید چو کشتی بر آب.
فردوسی.
بیفتاد از پای و بیهوش گشت
همی بی تن و تاب و بی توش گشت.
فردوسی.
کس اندازه بخشش او نداشت
همان تاب با کوشش او نداشت.
فردوسی.
نداریم ما تاب این جنگجوی
بدین گرز و چنگال و آهنگ اوی.
فردوسی.
بیاید سپاه مرا برکند
دل و پشت ایرانیان بشکند
که اکنون نداریم ما تاب او
نتابیم با بخت شاداب او.
فردوسی.
بر این کار همداستان موبدان
بزرگان و بیدار دل بخردان
که شاهان به تاب و به مردان مرد
بدینار شاهی توانند کرد.
فردوسی.
که این باره را نیست پایاب او
درنگی شود چرخ از تاب او.
فردوسی.
از ایران ندارد کسی تاب اوی
مگرتو که تیره کنی آب اوی.
فردوسی.
کسی را نبد تاب با او بجنگ
اگر شیر پیش آیدش یا نهنگ.
فردوسی.
پس چون اسلام به سیستان آوردند و لشکر اسلام قوی گشت و جهانیان را معلوم شد که کسی را بر فرمان سماوی تاب نباشد. ( تاریخ سیستان ).
برادی دل زفت را تاب نیست
دل زفت سنگیست کش آب نیست.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
چو تابت نباشد بجنگ و ستیز
از آن به نباشد که گیری گریز.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
کرا با غمان گران تاب نیست
ورا چون کباب و می ناب نیست.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
امتان ضعیف من چکنند که طاقت ندارند. و در این سکرات و سختی مرگ تاب ندارند.
( قصص الانبیاء ص 246 ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رودی که از کهکیلویه (مغرب فارس ) سرچشمه میگیرد و در نزدیکی هندیان به خلیج فارس میریزد.
( اسم ) طنابی که دو سوی آنرا بر درخت و غیره استوار کنند و در میان آن نشسته در هوا آیند و روند برای بازی و ورزش : باد پیچ نرموره ارجوحه .
مرد بزرگ یا ضعیف .

فرهنگ معین

۱ - (اِ. ) حرارت ، گرمی . ۲ - فروغ ، روشنی . ۳ - (ص فا. ) در بعضی ترکیبات به معنی «تابنده » آید: شب تاب ، عالم تاب .
۱ - (اِ. ) پیچ و خمی که در ریسمان و زلف و امثال آن باشد. ۲ - خلل ، فساد. ۳ - خشم ، قهر. ۴ - غم ، رنج . ۵ - کجی (در چشم )، اعوجاج . ۶ - (ص فا. ) در بعضی ترکیبات به معنی «تابنده » آید: ریسمان تاب .
(اِ. ) ۱ - توان ، توانایی . ۲ - طاقت ، پایداری . ۳ - صبر، شکیبایی . ۴ - رنج . ۵ - پیچش ،اضطراب .
(اِ. ) طنابی که دو سر آن را به درخت یا امثال آن ببندند و در میان آن بنشینند و در هوا به عقب و جلو روند.

فرهنگ عمید

۱. = تابیدن۲
۲. = تافتن۱
۳. تابنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): نخ تاب، ریسمان تاب، ابریشم تاب، فتیله تاب.
۴. تابیده شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): زرتاب.
۵. (اسم ) پیچ و خم که در رشته، ریسمان، زلف، و امثال آن ها بیفتد.
۶. (اسم ) [قدیمی، مجاز] خشم.
۷. (اسم ) [قدیمی، مجاز] هیجان.
* تاب برداشتن: (مصدر لازم ) پیچ وخم پیدا کردن، پیچیدن، کج شدن.
* تاب خوردن: (مصدر لازم ) تاب برداشتن، پیچ وخم پیدا کردن، پیچیدن.
* تاب دادن: (مصدر متعدی ) پیچ وخم دادن رشته، ریسمان، زلف، و امثال آن ها.
* تاب داشتن: (مصدر لازم ) پیچیدگی داشتن، دارای پیچ وخم بودن.
نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، اورک، بادپیچ.
* تاب خوردن: (مصدر لازم ) [عامیانه] در تاب نشستن و تاب بازی کردن.
۱. = تابیدن۱
۲. = تافتن۲
۳. تابنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): جهان تاب، شب تاب، تون تاب.
۴. (اسم ) [قدیمی] فروغ، روشنی.
۵. (اسم ) [قدیمی] گرمی.
۱. = تابیدن۳
۲. (اسم ) طاقت.
۳. (اسم ) توانایی.
۴. [قدیمی] قرار، آرام.
۵. (اسم ) [قدیمی] شدت.
* تاب آوردن: (مصدر لازم ) طاقت آوردن، بردباری داشتن.
* تاب داشتن: (مصدر لازم ) طاقت داشتن، بردباری داشتن.
* تاب وتوان: قدرت، توانایی.

فرهنگستان زبان و ادب

{pitch} [حمل ونقل هوایی] حرکت زاویه ایِ هواگَرد حول محور عرضی

گویش مازنی

/taab/ گوسفندی که زودتر از نژاد بومی فربه شود – گوسفند اصلاح نژاد شده

واژه نامه بختیاریکا

پیت؛ تُر؛ تُر گلو؛ جَر؛ تَو؛ دِر؛ لِر؛ قِر؛ در و با؛ لِر؛ دِر و ور؛ با
تُ
تُر گلو؛ با؛ جَر؛ تَو؛ تُر؛ دِر و ور

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَابَ: توبه کرد
معنی تَابَ عَلَیْهِ: توبه اورا پذیرفت
معنی طَابَ: خوش آمد - خوشایند بود - به نظر پاک و پاکیزه و طیّب آمد
معنی مَا کَانُواْ یَسْتَطِیعُونَ: نمی توانستند- تاب و توان نداشتند
معنی یَتَمَطَّیٰ: با تکبر راه می رود(اصل آن به این معنا بوده که آدمی پشت و کمر خود را تاب دهد)
معنی قِبَلَ: به سوی - طاقت (درعبارت"فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا "لشکریانی که تاب رویارویی با آنان را ندارید)
معنی لَوَّوْاْ: پیچ و تاب دادند (با غرور ونخوت وبه طرزی غیر طبیعی ) - برگرداندند- پیچیدند(کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان ر...
ریشه کلمه:
توب (۸۷ بار)

توب. توبه. کتاب همه به معنی رجوع و برگشتن است. در قاموس و صحاح و اقرب الموارد، قید معصیّت را اضافه کرده و گفته‏اند: رجوع از معصیّت ولی رجوع مطلق صحیح است زیرا این کلمه درباره خدای تعالی نیز بکار رفته و در او رجوع از معصیّت معنی ندارد مثل . در مجمع ذیل آیه 37 بقره فرموده: اصل توبه رجوع از عمل گذشته است. گویا مجمع نیز توبه عبد را در نظر داشته است. در المیزان در جاهای متعدد آن را مطلق رجوع فرموده و این کاملاً صحیح و به استعمال قرآن اوفق است. معنای توبه همانطور که گفته شد رجوع است النهایه توبه خدا با توبه عبد فرقش آنست که توبه عبد برگشتن به سوی خداست با ترک معصیت و تصمیم عدم ارتکاب به آن، و توبه خدا بازگشت به بنده است با رحمت و مغفرت و با موفّق کردن به توبه (جبمله اخیر را بعداً توضیح خواهیم داد.) باید دانست: بازگشت خدای مهربان به سوی بنده از بازگشت بنده بیشتر است لذا صیغه مبالغه توّاب همه جای قرآن صفت خداوند آمده است «هُوَ التَّوَّاب الرّحیمُ» بقره آیات 32 - 54 - 128 - 160 و آیات دیگر، ولی درباره بندگان اسم فاعل آمده است نظیر . فقط در یک محل آمده در اینجا لازم است درباره چند آیه سخن گوئیم. 1- مگر آنکه توبه کند و ایمان آرد و عمل صالح انجام دهد، پس خدا سیئات آنها رابه حسنات مبدّل می‏کند. ظاهر آیه آنست که ایمان و عمل و توبه سبب تبدیل سیئات به حسنات‏اند. مثلاً آنکه شرک ورزیده و قتل نفس کرده و زنا نموده در صورت توبه و ایمان و عمل صالح روز قیامت خواهد دید که شرک مبدّل به توحید و قتل نفس مبدّل به احیاء نفس و زنا مبدّل به یک عمل خوب و مفید شده است، او خار کشته بود ولی گل می‏چیند. مثل روشن آن همان کثافات و زباله هاست که پس از تحوّلات بسیار در مزرعه‏ها به صورت کود ریخته می‏شود و به میوه‏های شیرین و حبوبات لذیذ مبدّل می‏گردند، عجبا وقت تنقیه مستراح همه ناراحت و مشمئز هستیم ولی تصوّر نمی‏کنیم که این همه قازورات تنفّر آور، روزی مبدّل به میوه‏های شیرین گشته و تحویل ما خواهد شد!!!. مثال دیگر آنست: در بعضی جاها ریشه خار را شکافته و تخم هندوانه را داخل آن می‏کنند و روی آن را با خاک می‏پوشانند، تخم در آنجا روئیده و از ریشه خار آب گرفته میوه بس عالی و شیرین می‏دهد، تصوّر کنید سیّئه چطور به حسنه مبدّل شده است، ریشه خار ولی میوه هندوانه است، این است معنای «یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات». از ظاهر آیه نمی‏توان دست برداشت. خوشا به حال آنان که دست برداشت. خوشا به حال آنانکه از بدیها توبه کرده و در ایمان و عمل استقامت می‏ورزند که زهرها از برای آنها مبدّل به شهدها خواهد شد. ساعتی چند که با لهو و لعب گذرانده‏اند خواهند دید که خدا آن را به نماز و تلاوت قرآن مبدّل کرده است. راجع به تمام مطلب رجوع کنید به «سیّئه». در تفسیر برهان ذیل آیه شریفه 12 حدیث در این زمینه نقل شده است. 2- آیه شریفه کاملاً صریح و روشن است: که توبه بنده میان دو توبه خداوند است. یعنی اوّل خدا به بنده می‏گردد و به او توفیق توبه می‏دهد، سپس بنده توبه می‏کند آنگاه خدا توبه کرده و آن را می‏پذیرد و بنده را مورد بخشودگی و مرحمت قرار می‏دهد «ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا» پس توبه بنده محفوف به دو توبه خداست. معنی آیه چنین است: پس به آنها بازگشت که خدا به آنها مهربان و رحیم است و نیز بر آن سه تن بازگشت که مانده بودند تا وقتیکه زمین با همه وسعت بر آنها تنگ شد و از خویش به تنگ آمدند و بدانستند که از خدا جز به سوی او پناهی نیست پس به آنها بازگشت تا آنها بازگردند (و توبه کنند) که اوست توّاب و مهربان. 3- این دو آیه از چند جهت جای دقّت‏اند اوّل اینکه مراد از جهالت آن است که کسی ندانسته گناهی بکند سپس بداند که آن کار گناه و حرام است و یا کسی که گناه بودن کاری را می‏دانسته، ولی روی هوی و هوس و غلبه مشتهیات نفسانی که خود یک نوع جهالت است آن کار را بکند چنین کسی بعد از به خود آمدن و دانستن معصیت باید فوراً توبه کند «ثُمَّ یَتوبونَ مِنْ قَریبٍ» عیّاشی در تفسیر خود از امام صادق «علیه السلام» نقل می‏کند: هر گناهی که بنده می‏کند هر چند عالم باشد آنگاه که قصد معصیت کند جاهل است، خدا در حکایت قول یوسف به برادرانش فرموده «هَل عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخیهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلونَ» به آنها نسبت جهل داده چون قصد عصیان کرده بودند. دوّم آنکه: بعد از یقین به مرگ توبه قبول نیست و نیز برای آنان که کافرند و در آن حال که می‏میرند اگر توبه کنند، توبه نیست. ظاهر این است که اگر مسلمان پیوسته مرتکب گناه بشود و هنگام یقین به مرگ توبه کند و یا کافری مادام العمر کافر باشد و چون وقت مرگش رسید و به آن یقین کرد، ایمان آورد و به سوی خدا برگردد از هیچ یک توبه و ایمان قبول نیست (مراد از توبه در هر دو محلّ توبه خداست یعنی قبولِ توبه بنده که با ملازمه توبه بنده را نیز میرساند.) این مطلب از دو آیه ذیل نیز روشن می‏شود می‏بینیم که فرعون مادام العمر در کفر و عناد بود و وقت غرق شدن گفت: به معبودی که بنی اسرائیل ایمان آورده‏اند ایمان آوردم، ولی از وی قبول نشد و خدا در جواب فرمود: آیا اکنون ایمان می‏آوری؟ حال آنکه تو از پیش عصیان ورزیده و از تبهکاران بوده‏ای. . مراد از اتیان بعض آیات، تمام شدن مهلت و رسیدن عذاب و اخذ خدائی و نظیر آن است، ظهور آیه در آن است که ایمان آوردن در آن وقت مفید نیست و همچنین آن که از پیش ایمان آورده و قدرت داشته که عمل بکند ولی نکرده است، ایمان او فایده ندارد امّا آنکه پیش از رسیدن مرگ ایمان آورده ولی حجال عمل نداشته است، آیه به حال او شامل نیست. در هر حال از این آیات به خوبی روشن است که توبه و ایمان در حیت مشاهده مرگ بی اثر و بی بهره است ولی پیش از یقین به مرگ اگر کسی توبه کند توبه او قبول است ولو مجال عمل هم نباشد. چنان که در روایت کافی از امام صادق «علیه السلام» از حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» نقل است که فرمود: هر که یکسال پیش از مرگش توبه کند خدا می‏پذیرد. بعد فرمود یک یکسال زیاد است هر که یک ماه قبل از مرگ خود توبه کند، خدا قبول می‏کند، بعد فرمود یک ماه زیاد است هر که یک هفته قبل از مرگش توبه کند حق تعالی می‏پذیرد. سپس فرمود یک هفته زیاد است هر که یک روز قبل از مرگ توبه کند خدا توبه او را می‏پذیرد، بعد فرمود یک روز زیاد است هر که پیش از معاینه مرگ توبه کند خدا می‏پذیرد (کافی ج 2 ص 440 طبع آخوندی) این روایت به چند وجه در کافی نقل شده و در المیزان نظیر آن را از فقیه نقل کرده و در کتب اهل سنّت نیز منقول است و در تفسیر ابن کثیر چند حدیث در این زمینه آمده است. چرا توبه در آن حال قبول نیست؟ در المیزان فرموده: علّت عدم قبول این گونه توبه آن است که یأس از زندگی و ترس قیامت او را به توبه و ندامت مجبور کرده و آنگاه که نه حیات دنیوی هست و نه عمل خیری، توبه و رجوع واقعیّت نخواهد داشت یعنی آن در واقع توبه و برگشت حقیقی نیست. درالمنار گوید:... استاد گفت مراد آنست که توبه صحیح از آنها واقع نمی‏شود... آن وقت در توجیه این سخن می‏گوید سنّت خدائی بر آن جاری است که اعمال بد در نفوس مرتکبین اثر بگذارد و اعمال بد بر آنها احاطه کرده مجالی برای انخلاع و توبه نمی‏ماند و آنگاه که مرگ را معاینه کرد و از لذّت زندگی مأیوس شد می‏گوید: توبه کردم او تائب نیست بلکه مدّعی و کاذب است. و در استظهار این مطلب گوید در آیه اوّل آمده «یَعْمَلُونَ السّوءَ» و در دوّم «یَعْمَلُونَ السَّیِئاتِ» جمع در اینجا همه افراد گناه را که توأم با اصرار و تکرار است شامل می‏شود... و اصرار در بعضی موجب ارتکاب بعض دیگر می‏شود... در آیه اوّل آمده «یتوبون» و توبه را به آنها اسناد داده و در دوّمی آمده «قالَ اِنّی تَبْتُ الْآنَ» روشن می‏شود که مدّعی توبه است در وقت عجز از گناه، یعنی دلش گناه را ترک نکرده و نفسش از آن اعراض ننموده مثل کسی که در ملک دیگری فساد می‏کند و صاحب ملک او را گرفته و تیغ بر گردن نهاده می‏خواهد او را سر ببرد چون حال را چنین دیده می‏گوید دیگر این کار را نمی‏کنم! ولی دلش از آن کار برنگشته و آن را قبیح ندانسته است. حاصل مطلب المیزان و المنار آنست که علّت عدم قبول، نبودن توبه حقیقی است و این رجوع، رجوع واقعی که توأم بانَدَم و تقبیح گذشته‏ها باشد، نیست. مجمع البیان فرموده: علّت عدم قبول آن است که بنده در آن حال به فعل حسنات و ترک قبائح مجبور شده و از حد تکلیف خارج می‏گردد زیرا که مستحق مدح و ذمّ نیست و آنگاه تکلیف وجود ندارد. حاصل مطلب طبرسی آنست که توبه آنها توبه واقعی است و علّت عدم قبول، گذشتن ظرف عمل و زمان تکلیف و همچنین مجبور بودن است. نا گفته نماند چنانکه در «ایمان» گذشت آن تسلیم واقعی است ولی هنگام مرگ و عذاب، شخص بالاجبار تسلیم می‏شود و چون ایمان واقعی نیست و ظرف تکلیف و عمل گذشته است توبه قبول نمی‏شود زیرا خدا خواسته مردم با تدبّر در آیات کون و طبیعت به اختیار خود ایمان بیاورند و مجالی برای عمل و اصلاح ما قبل داشته باشند، مثلا آیه . روشن می‏کند که تسلیم می‏شود ولی در ظاهر، فائده‏ای به حالشان ندارد همچنین دو آیه ذیل می‏فهمانند که کافران ایمان اختیاری که با تفکّر در نظام عالم به دست می‏آید، نمی‏آورند و چون عذاب الیم را دیدند تسلیم می‏شوند، و این غیر از آیه ذیل است که فرموده آیه شریفه درباره حضرت عیسی است و مفهومش آنست که تمام اهل کتاب پیش از مرگ خود به حضرت عیسی ایمان می‏آورند و می‏دانند که خدا و پسر خدا نبوده است و ظاهر آیه آنست که ضمیر «به» به عیسی و ضمیر «موته» به اهل الکتاب راجع است. المیزان و المنار در تفسیر آیه گفته‏اند: هر یک از اهل کتاب در وقت مرگ و دیدن عالم شهود وضعشان عوض شده و یقین پیدا می‏کنند که عیسی پیغمبر و بنده خدا بوده است نه خدا و یا پسر خدا و یا دروغگو، در نتیجه حجّت خدا درباره عیسی بر یهود و نصاری تمام می‏شود ولی باز پیداست که این ایمان فایده‏ای به حالشان نخواهد داشت. خلاصه اینکه: از مجموع آیات روشن می‏شود ایمان و تسلیم، واقعی و از ته قلب نیست و نظیر: است. سوّم: شخص گناهکار که هنگام مرگ می‏گوید: «اِنّی تُبْتُ الان» توبه‏اش قبول نیست و بی توبه از دنیا می‏رود ولی معذّب بودنش مانند کافر حتمی نیست احتمال دارد به وسیله شفاعت یا رحمت خدا، بخشوده شود، ذیل آیه که می‏گوید: «اَعْتَدْنالَهُمْ عَذاباً اَلیماً» حکم اوّلی است و احتمال شفاعت و غیره را از بین نمی‏برد بلی اگر شفاعت و رحمت خدا شامل حالش نشود، معذّب خواهد بود، در المیزان نیز به آن اشاره شده است. چهارم: تفسیر المیزان به استناد «علی» و «لام» در «اِنَّما التّوبهُ عَلَی اللّهِ لِلَّذینَ» توبه را در صدر آیه و همچنین در «وَلَیْسَتِ التّوبَةُ للَّذینَ...»به شهادت قید «وَ هُمْ کَفّارٌ» توبه خدا گرفته است نه توبه عبد یعنی رجوع خدا برای کسانی است که چنان باشند و برای کسانی نیست که وقت مرگ توبه کنند و یا از کفر برگردند. مخفی نماند توبه خدا بر بنده در تمام قرآن با «علی» متعدی شده است مثل ، ، و امثال آنها و توبه بنده به سوی خدا در تمام قرآن با «الی» متعدی آمده نظیر ، ، و امثال ذلک، و این به مناسبت استعلاء حق تعالی و کوچکی بندگان است. «علی» در آیه «عَلَی اللّهِ لِلَّذینَ)گرچه از قبیل اوّل نیست ولی چون معنی تعهّد را می‏رساند بنظر قوی بلکه حتمی می‏رسد که مراد از توبه، توبه خداست یعنی برگشتن خدا بر بنده کسانی است که زود توبه کنند و خلاصه این می‏شود که توبه خدا فقط برای کسانی است که زود توبه کنند نه بر آنان که هنگام مرگ توبه کنند و یا بر حال کفر بمیرند. در این صورت آیاتی که درباره عدم قبول توبه فرعون و کفّار دیگر آورده شد از آیه دوّم اجنبی هستند زیرا در آیه دوّم اجنبی هستند زیرا در آیه دوّم توبه کفّار مطرح نیست بلکه مضمونش این است که: خدا به کسانی که در وقت مرگ توبه کنند و به کسانی که به حال کفر از دنیا بروند توبه نمی‏کند، الّهم این که بگوئیم چون توبه خدا به معنی قبول توبه بنده است بالملازمه به دست می‏آید که از کافر در آن موقع توبه هست ولی خدا قبول ندارد. در این صورت آیاتی که در خصوص فرعون و غیره نقل شد همه با این آیه در یک سیاق‏اند و این سخن قوی و بلکه حتمی است. درباره آیه گفته‏اند چون توبه حقیقی از آنها سر نمی‏زند در مجمع فرموده: اگر توبه حقیقی داشته باشند هدایت می‏یابند آخر آیه مؤید قول اهل تفسیر است.

دانشنامه عمومی

تاب (صندلی). تاب ( در فارسی افغانستان گاز ) صندلی یا نشیمنی است که با طناب یا زنجیر آویزان می شود و زمانی که به حرکت دربیاید به حرکت نوسانی خود مانند یک پاندول ادامه می دهد تا جایی که با کشیده شدن یا دخالت نیرویی خارجی متوقف شود. این وسیله معمولاً در زمین بازی کودکان، سیرک یا ایوان و حیاط خانه ها قرار می گیرد. تاب وسیلهٔ بازی محبوبی میان کودکان است.
در زمین های بازی، معمولاً چند تاب از یک چارچوب فلزی یا چوبی آویزان می شوند تا چند کودک بتوانند به طور همزمان با آن بازی کنند. تاب ها در شکل ها و اندازه های گوناگون یافت می شوند. برای نوزادان و کودکان نوپا، تاب های مخصوصی وجود دارد که سوراخ هایی برای قرار گرفتن پای کودک در آن تعبیه شده است. این نوع تاب کودک را در وضعیت متعادل ( قائم ) نگه می دارد و شخص دیگری ( والدین، خواهر و برادر، یا… ) تاب را به حرکت درمی آورد.
در بعضی جاها، برای کودکان بزرگ تر، نشیمن تاب را از پارچهٔ برزنتی انعطاف پذیر، تایر باد شده، پلاستیک یا چوب می سازند. در حیاط خانه ها، معمولاً با یک تکه چوب یا تخته که با طناب دو سر آن را به درختی بسته اند، تاب درست می کنند. کودکان بزرگ تر گاهی می توانند تاب را تا فاصلهٔ ۵ متر از سطح زمین بالا ببرند.
در کشور ایران کودکان هنگام تاب خوردن ترانه تاب تاب همبازی را می خوانند.
این تاب با استفاده از یک تایر ماشین ساخته می شود. معمولاً یک تایر نو یا کهنه را با طناب از درختی آویزان می کنند. در زمین های بازی مجهز از تایرهای نو و بزرگ تر از اندازهٔ معمول استفاده می شود و معمولاً حفاظ فلزی مدوری برای افزایش ایمنی دور آن قرار می گیرد و با زنجیر از یک میلهٔ آهنی یا چوبی آویزان می شود. ممکن است تایر به حالت عمودی یا افقی با سه زنجیر متقارن آویزان شود، یا زنجیرهای یک طرف بیشتر از طرف دیگر باشد. تایر افقی گنجایش سه کودک یا بیشتر را دارد. بچه ها با کمک زنجیرها خود را به نوبت بالا می کشند و سوار تاب می شوند. برخی از کودکان شیرین کاری های خطرناکی با تاب تایری انجام می دهند.
تاب طنابی تابی است که با بستن یک سر طناب به شاخهٔ درخت، پل، یا هر سازهٔ مرتفع دیگر درست می شود. معمولاً سر دیگر طناب را گره می زنند یا می پیچانند تا فرد بتواند خود را روی تاب نگه دارد. تاب های طنابی اغلب در جاهایی بسته می شوند که تاب سوار بتواند در نهایت طناب را رها کند و داخل آب بپرد.
عکس تاب (صندلی)عکس تاب (صندلی)عکس تاب (صندلی)عکس تاب (صندلی)عکس تاب (صندلی)عکس تاب (صندلی)

تاب (مجارستان). تاب ( به مجاری: Tab ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه تاب واقع شده است. [ ۱] تاب ۲۵٫۸۶ کیلومتر مربع مساحت و ۴٬۳۰۷ نفر جمعیت دارد.
شهرهای بیله توشد، Dettenhausen, Zemné و Tešedíkovo خواهرخوانده های تاب ( مجارستان ) هستند.
عکس تاب (مجارستان)عکس تاب (مجارستان)عکس تاب (مجارستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

swing (اسم)
نوسان، الاکلنگ، اهتزاز، تاب، اونگ، نوعی رقص واهنگ ان

sway (اسم)
نوسان، اهتزاز، تاب

glow (اسم)
گرمی، تابش، تاب

tolerance (اسم)
بردباری، اغماض، تحمل، تاب، سعه نظر، قدرت تحمل نسبت به دارو یا زهر

patience (اسم)
بردباری، طاقت، عزا، شکیبایی، تاب، صبر، شکیب

twist (اسم)
پیچ، پیچیدگی، تاب، پیچ خوردگی، نخ یا ریسمان تابیده

insinuation (اسم)
اشاره، زیرکی، نفوذ، پیچ، تاب، دخول غیر مستقیم، رخنه یابی، خود جاکنی، دخول تدریجی

kink (اسم)
پیچ، گیر، غرابت، تاب، پیچ خوردگی، ویژهگی، حمله ناگهانی

فارسی به عربی

تحمل , تحول , تلمیح , صبر , عقدة , لیة , وهج

پیشنهاد کاربران

به نام خدا
معنی تاب ( تاو ) بترتیب اولویت:
۱ - توان و طاقت
۲ - گرما ، حرارت و تب
۳ - پیچاندن ( ریسمان تاباندن )
۴ - کج شدن ( تاب برداشته )
۴ - تابیدن نور خورشید ( خوره تاو : جاییکه نور خورشید بر ان می تابد )
...
[مشاهده متن کامل]

۵ - ذوب کردن
۶ - محکم ، تند و سریع ( تاب گرفت : محکم شد سرعت گرفت )

در راه شمالیم داریم تاب رو میبینیم من پرگلم و شهگل خواهر دوقلومه اسنا هم دختر عمومه تاب یه وسیله بازیه
تاب در زبان لکی میشه هِرازگانی
فروغ ، پرتو
معنی تاب
یارا
برگشت از یک راهی به راه دیگر
تاو، توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا، پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس، پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور، حرارت، سوزش، گرمی، هرم، آرام، صبر، قرار، پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب، دوام، مقاومت

بپرس