فرهنگ اسم ها
معنی: بزرگ ایل و طایفه، ( در قدیم )، فرمانده ی یگ گروه، بزرگ ایل، هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، نام یکی از پادشاهان خوارزم
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم ترکی
لغت نامه دهخدا
بکتاش. [ ب َ ] ( ترکی ، اِ )بزرگ ایل و طایفه. ( انجمن آرا ). || هریک از خادمان یک امیر. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چه خوش گفت بکتاش با خیل تاش
چو دشمن خراشیدی ایمن مباش.
سعدی ( از انجمن آرا ).
و رجوع به بگتاش شود.بکتاش. [ ب َ] ( اِخ ) نام یکی از پادشاهان خوارزم و گویند به این معنی ترکی است. ( برهان ) ( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( ازشرفنامه منیری ). و رجوع به بگتاش شود :
بر قیاس شاه مشرق کار سلان خان سخاست
دیدن بکتاش و بغرا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
بکتاش. [ ب َ ] ( اِخ ) نام پهلوانی دلیر که شیخ سعدی در گلستان از وی ذکر می کند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بگتاش شود.
بکتاش. [ ب َ ] ( اِخ ) نام غلام حارث بن کعب قزداری بوده که رابعه بنت کعب که زنی عارفه بود، به وی علاقه پیدا کرد و حارث برادر رابعه که حکومت بلخ داشته پس از اطلاع ، خواهر خود را کشت و بکتاش نیز حارث را کشت و خود را نیز بر سر قبر رابعه بخنجر هلاک کرد و این حکایت علی الاجمال در الهی نامه ٔشیخ عطار منظوم است. هدایت صاحب انجمن آرا نیز آن قصه را بسطی داده و منظوم کرده و بکتاش نامه و گلستان ارم نام نهاده است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
بکتاش. [ ب َ ] ( اِخ ) نام مردی بود از اهل خراسان صاحب کمالات نفسانی و روحانی و در بلاد روم با عثمان بک جد امجد سلاطین سلسله عثمانیه رابطه داشته. طریقه فقر بکتاشیه به او منسوب است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به بکتاشیه شود.
بکتاش. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه. سکنه آن 1267 تن. آب از زرینه رود و چاه. محصول آنجا غلات ، چغندر، کشمش ، بادام و کرچک. شغل اهالی آن زراعت و جاجیم بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ فارسی
ده از دهستان مرحمت آباد بخش میاندو آب شهرستان مراغه . آب از زرینه رود و چاه . محصول : غلات چغندر کشمش بادام و کرچک . شغل : زراعت و جاجیم بافی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بزرگ ایل و طایفه.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] بکتاش (ابهام زدایی). بکتاش ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • بکتاش ولی، صوفی قرن هفتم و بنیانگذار طریقت بکتاشیه• بکتاش اصفهانی، از عرفای ساکن اصفهان
...
...
wikifeqh: بکتاش
دانشنامه عمومی
بکتاش (میاندوآب). بکتاش، مرکز بخش بکتاش و شهری از توابع این بخش در شهرستان میاندوآب استان آذربایجان غربی ایران است. [ ۱] [ ۲]
بکتاش واقع در بخش بکتاش بوده و ساتلمش محمّدلو در جنوب و جوارد حصاری در جنوب غربی و علی بیگلو در شمال شرقی و اوزن او به در شمال آن از همسایه های این بخش هستند. بکتاش در منطقه سرسبز جلگه ای واقع بوده و دارای جاده ارتباطی شوسه است. [ نیازمند منبع]
براساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت شهر بکتاش برابر با ۳٬۵۲۳ نفر بوده است. [ ۳]
در سال ۱۳۴۵ دارای ۲۷۵ خانوار و ۱۳۲۰ نفر و در سال ۱۳۵۵ نیز دارای ۳۰۰ خانوار و ۱۶۸۱ نفر جمعیت بوده و در سال ۱۳۶۸ این ارقام به ۵۲۲ خانوار و ۲۸۰۲ نفر افزایش یافته است. [ ۴] مردمان شهر بکتاش به زبان ترکی آذربایجانی صحبت می کنند و از نظر دینی و مذهبی مسلمان شیعه هستند. [ ۵]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبکتاش واقع در بخش بکتاش بوده و ساتلمش محمّدلو در جنوب و جوارد حصاری در جنوب غربی و علی بیگلو در شمال شرقی و اوزن او به در شمال آن از همسایه های این بخش هستند. بکتاش در منطقه سرسبز جلگه ای واقع بوده و دارای جاده ارتباطی شوسه است. [ نیازمند منبع]
براساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت شهر بکتاش برابر با ۳٬۵۲۳ نفر بوده است. [ ۳]
در سال ۱۳۴۵ دارای ۲۷۵ خانوار و ۱۳۲۰ نفر و در سال ۱۳۵۵ نیز دارای ۳۰۰ خانوار و ۱۶۸۱ نفر جمعیت بوده و در سال ۱۳۶۸ این ارقام به ۵۲۲ خانوار و ۲۸۰۲ نفر افزایش یافته است. [ ۴] مردمان شهر بکتاش به زبان ترکی آذربایجانی صحبت می کنند و از نظر دینی و مذهبی مسلمان شیعه هستند. [ ۵]

wiki: بکتاش (میاندوآب)
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
بَکْتاش؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه می باشد که قوانین نگارشی متفاوتی در ایجاد کلمه اعمال گردیده است. بکتاش کلمه ای که متشکل از دو کلمه بیگ و تاش می باشد.
کلمه ی بَگ و بیگ که نام خداوند ایرانیان باستان بوده است با ترجمه و برگردان امروزی به مفهوم بزرگ برای ما ترجمه گردیده است. که اگر رد این کلمه را در زبان لاتین بزنیم کلمه Big می باشد. کلمات زیادی از این کلمه در زبان فارسی در حال استفاده می باشد مانند کلمه بیگلر به مفهوم آقامنش بزرگمنش. یا مثل کلمه بابابگ به مفهوم بابابزرگ یا باباکلون. اگر پنجره ساختمان این کلمه را باز کنیم و ببینیم از زوایای مختلف قوانین کلمات چه راز زرینی در درون خود دارد اینطور می شود تفسیر کرد؛ حرف گ و ق با توجه به نزدیکی محل صدور آوا از ابزارهای دهان برای ایجاد آوا بسیار قابل تبدیل به همدیگر در ابعاد مختلف کاربردی کلمات می باشند. به طوری که این کلمه به سمت مفهومی با عنوان باقی و بقا و باغ خیز برمی دارد. هر چند تلفظ دو حرف ق و غ دو تلفظ خاص خودشان را دارند. و حرف ق در هنگام تلفظ به سکون منتهی می شود و حرف غ در هنگام تلفظ دارای امتداد و نمایانگر یک جریانی از بقا از صاحب بقا و باقی مطلق که خداوند متعال باشد می باشد. مثل کهن واژه و کلمه ی بغداد که منشعب از همین مفهوم می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
حرف ک در کلمه بکتاش تغییر شکل یافته حرف گ می باشد به طوری که مغز انسان برای راحتی ایجاد آوا به صورت طبیعی در این طور موارد از حرف ک استفاده می کند.
به عنوان مثال حرف گ در کلمه بابابگ چون در انتهای کلمه قرار گرفته و حرف گ در هنگام تلفظ منتهی به سکون است مغز عیناً همین حرف را برای ایجاد آوا استفاده می کند ولی حرف گ در میان کلمه بکتاش چون مغز می خواهد کلمه را برای حروف بعدی به سرانجام برساند از حرف ک که دارای امتداد و پهنای بیشتری از سطح زبان است استفاده می کند. مثل حرف ب در کلمه شتاب و حرف ف در کلمه شتافتن. هرچند اگر از زاویه مُصَوّت ها در جریان حروف صامت هم نظری داشته باشیم به سمت مفاهیم بسیار گسترده تری از این کلمه در عالم کاربرد کلمات پیش خواهیم رفت.
بخش دوم کلمه ی بکتاش کلمه ی تاش با ریخت دیگر آن تاژ و تاج می باشد.
مفهوم کلمه ی تاژ و تاج اشاره به پُر بودن و محتوا داشتن می باشد.
توضیح کاملتر مفهوم کلمه ی تاش مرتبط با کلمات هم خانواده خودش از قبیل ؛
( دژ دژاگه تِژ تاژ تِژی مونتاژ تیجه تجارت تیچر تژکه تَچَر تجن تاج تاژ تاش تشت تشک آتش آرتَش دژگام دژاگه دجله دجل دَجّال دزفول دژکوب دژخیم دشمن نتیجه تجن تَشی توشی تیشی توشیبا )
تَجَن ؛ در ابتدای توضیح این مطلب لازم به ذکر است که مفهوم کلمه ی تجن با تجنیس به معنای هم جنس سازی نباید اشتباه گرفته شود.
ریشه ی کلمه ی تَجَن دو حرف ( ت ج ) می باشد و حرف اصلی تر این ریشه حرف ( ج ) می باشد که قابل تبدیل به حروفی مثل ( چ ج ش ژ ز ) می باشد. در یک تعریف مختصر تجن به معنی تجمیع شده و یا مونتاژ شده دارای معنا و مفهوم می باشد. .
این دو حرف در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر قابل تبدیل به حروف نزدیک به محل صدور آوای آن هستند.
ذات آوایی حرف ( ت ) در کلمه ی تژ به گونه ای است که از مشارکت زبان و لثه ی بالایی دندان جلو قابل صادر شدن است و صدور این آوا به گونه ای است که در هنگام ایجاد آوای این حرف، زبان دارای یک پهنه و سطح بیشتری از تماس را با نرمی بیشتر به نسبت حرف ( د ) دارد. یعنی وقتی حرف ( ت ) در قانون قلب ها ، منقلب می شود به سمت حرف ( د ) زبان از حالت نرمی به حالت سفتی با سطح تماس کمتری با لثه ی بالایی تبدیل می شود. و عینیت این حالت در دو کلمه ی تژ و دژ دو مفهوم نرمی و سفتی یا آسانی و سختی یا تَشَتُّت و دَجَدُّد را در مفهوم کلمه منطبق با واقعیت ایجاد می کند.
مثلاً عینیت ذات آوایی حرف ( د ) به نسبت ذات آوایی حرف ( ت ) در کلمه ی دژ و دشوار این مطلب را به ما می رساند که یک کار سختی که به عنوان یک جدار در پیش روی ما قرار دارد که نیاز به یک اراده ی دژ مانند و مستحکم را برای برداشتن این جداره ی جدی از پیش رویمان را دارد.
قانون بازچینی و بازخوانی حروف معکوس در مورد کلمه ی دژ کلماتی مثل جدل جدال جدار جدییت را پیش رویمان می گذارد.
چنانچه حرف ( ژ ) در کلمه ی دژ به سمت حرف ( ز ) خیز بردارد و کلمه ی دز ایجاد گردد مفهوم کلمه به سمت یک مفهوم بسیار مستحکم تر و خشک تر با حجم کمتر با ضدیت و تیزی بیشتر خیز برمی دارد.
یعنی به ترتیب ذات حروف اگر مسیله و بُعد استحکام در مفاهیم کلمات را بخواهیم نشان دهیم به ترتیب حروف س ش چ ج ژ ز روند سختی و زمختی را برای ما در مفاهیم کلمات آشکار می کند.
از آنجایی که تمامی زبانها از قبیل عبری عربی آرامی آریایی ایرانی اورامی اروپایی کارایی و. . . دارای یک ریشه ی مشترک هستند و هر چه به گذشته برگردیم به اشتراکات بیشتری از کلمات در زبانهای مختلف می رسیم توضیح کلیدواژه ی ( تَجَن ) از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در ابعاد و زوایای کاربردی مختلف به شرح زیر قابل تبیین خواهد بود ؛
( دژ دژاگه تِژ تاژ تِژی مونتاژ تیجه تجارت تیچر تژکه تَچَر تجن تاج تاژ تاش تشت تشک آتش آرتَش دژگام دژاگه دجله دجل دَجّال دزفول دژکوب دژخیم دشمن نتیجه تجن تَشی توشی تیشی توشیبا )
در گویش تاتی خراسان شمالی هنگامی که پوست شکاف می خورد و زخم می شود و روی این زخم را با پارچه یا پنبه یا دستمال کاغذی بخواهند ببندند می گویند مراقب باش تِژِ دستمال داخل زخم نمانه.
در لهجه ی تاتی وقتی که کارگران هنگام بیرون آوردن پنبه از داخل تشتک یا غوزه یا کوزه ی پنبه مشغول پنبه چینی هستند صاحب زمین و صاحب کار این اصطلاح را برای گفتن به کارگران استفاده می کند؛ پنبه ها را طوری جمع کنید که تِژِ پنبه داخل تشتک یا غوزه جا نماند.
کلمه ی تَشت نیز که به ظرفی سینی مانند و دارای پهنا و عمق بیشتر به نسبت سینی می باشد از جهت تِژ نمودن چیزها در داخل آن و دژاگه شدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین کلمه ی تُشک که اشتباها به رختخواب معنی می شود به معنی زیرانداز تِژ شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین تِژ باقی مانده گندم و جو به معنی ته مانده و باقی مانده ی گندم و جو را که درو کرده اند و بر روی زمین باقی مانده است و گوسفندان را روی این زمین رها می کنند تا چَرا کنند تَچَر گفته می شود.
اصطلاح تیر و تیجه نیز در گویش تات های خراسان شمالی در خانه سازی به تیرهای چوبی مستحکم و تو پر گفته می شود.
کلمه ی تیجه و تَجَن برای نی های تو پُر نیز در لهجه ها و گویش های مختلف رایج می باشد.
در زبان کردی کرمانجی برای حالتی که بخواهند داخل ظرفی ( تشت ) را پُر کنند می گویند تِژِ کن.
در زبان انگلیسی به معلم نیز تیچر teacher به معنی پُر کننده می گویند.
احتمالا کاخ تَچَر با ریخت تیچر و تاچر و تاجر در تخت جمشید نیز یک کاربرد آموزشی و دانشگاهی و تجارتی داشته است.
کلمه ی تجارت با ریخت تیچارت نیز به معنی معامله کردن و ایجاد تعامل جهت کسب سود و پُر شدن به لحاظ مادی یا معنوی
کلمه ی دِژ نیز به معنی استحکامات زمانی این حالت وجود دارد که چیزی یا وسیله ای از درون مستحکم و تو پُر باشد.
کلمه ی دژخیم به معنی دشمنی سرسخت و پر اراده برای ضدیت و دشمنی کردن می باشد.
کلمه ی دژگام به معنی مصمم و محکم گام برداشتن نیز به کسی اطلاق می شود که دارای اراده ی مستحکم و ثابت قدم در راهی باشد.
به گونه ای از جوجه تیغی ها که از همه بزرگ تر و قوی ترند نیز تیشی یا تَشی یا تِژی گفته می شود.
کلمه ی تِژ اونقدر دارای کاربردهای فراوان در ابعاد کاربردی مختلف در زبانهای مختلف می باشد که در کلمه ی تشدید و شِدَّت نیز این مفهوم قابل مشاهده است.
حتی در کلماتی مثل تَشَتُّت تشکیل دشت دست داشتن دوست تشمال و. . .
تشمال ؛ مالامال از پُر بودن ، صفتی برای انسانهای دارا و ثروتمند و دانا و حکیم و. . .
کلمه ی تشنه و تشنگی نیز به معنی از پُر بودن افتادن و نیاز به پر شدن و دریافت آب دارای معنا و مفهوم می باشد. ریخت و غالب ساختمان کلمه ی تشنه مثل کلمه ی شهنه به معنی از شاهی افتادن یا کلمه ی دشنه به معنی ابزاری سخت که عاملی برای ایجاد تشنگی می باشد.
کلمه ی مونتاژ یا مونتاج نیز که از تژ ایجاد شده به مفهوم تالیف نمودن و تجمیع نمودن و انسجام دادن معنی دارد.
اصطلاح نتیجه گرفتن نیز به معنی دریافت کردن و توشیبا شدن و تاج و تاژ شدن از کلمه ی تِژ ایجاد شده است.
کلمه ی توشیبا نیز به معنی پُر شده و مستحکم در ابعاد کاربردی مختلف برای محصولات صنعتی برای انسانهای حکیم و دانشمند قابل استفاده است.
تاژ ؛ مونتاژ شده ، تجمیع شده ، مستحکم ، قدرتمند ، مرتبط با کلمه ی تاج و تجن به مفهوم نمادی از قدرت و توانایی
َدجّال ؛ مرتبط با کلمه ی دژ و دژخیمان و دشنه به معنی دشمن سرسخت که نیاز به جدال دارد.
کلمه ی دشنه نیز که به چاقو و خنجر معنی می شود به معنی ابزار یا وسیله ای که باعث از استحکام افتادن می شود می باشد.
سد دز با ریخت دیگر آن سد دز نیز که نامی از سدهای ایران زمین می باشد به معنی سد پر آب و سد مستحکم معنی می رساند.
شهر دزفول نیز از جهات مختلف مرتبط با مفهوم کلمه ی تژ و تچر و تیچر می باشد.
به مناطق پرآب و آبگیر و یا دارای جمعیت زیاد و تجمیع شده در یک منطقه ی پرآب تجن گفته می شود.
اگر از زاویه ی قانون قلب ها این مسیر را به پیش برویم رود دجله نیز به مفهوم رود پُر آب مرتبط با کلمه ی تِژ و دژ و تِچ و دِز و. . . می باشد.
دجله ؛ رودخانه ی پر آب و دارای جریان زیاد ، جریانی که برای عبور از آن نیاز به جدال جدی دارد، جریانی نیرومند که همچون جداری مانع عبور است. تشت تِژ شده
تشلة ، فرونشاننده ی آتش یا برطرف کننده ی تشنگی
دژله ؛ مستکم
چنانچه این روند از تحلیل کلمه ی تژ را بیشتر به پیش برویم کلمات بیشتری را در پهنه ی واژگان و دریای لغات مرتبط با کلمه ی تژ در پیچ و تاب قانون و قواعد ایجاد کلمات خواهیم دید مثل ؛ داس دسیسه دیوث دست دوست و. . .
در یک تعریف خلاصه، مفهوم کلمه ی بکتاش به فردی بزرگ و نیرومند و عالم و توانمند اشاره دارد.
کلمه ی بَگ و بیگ که نام خداوند ایرانیان باستان بوده است با ترجمه و برگردان امروزی به مفهوم بزرگ برای ما ترجمه گردیده است. که اگر رد این کلمه را در زبان لاتین بزنیم کلمه Big می باشد. کلمات زیادی از این کلمه در زبان فارسی در حال استفاده می باشد مانند کلمه بیگلر به مفهوم آقامنش بزرگمنش. یا مثل کلمه بابابگ به مفهوم بابابزرگ یا باباکلون. اگر پنجره ساختمان این کلمه را باز کنیم و ببینیم از زوایای مختلف قوانین کلمات چه راز زرینی در درون خود دارد اینطور می شود تفسیر کرد؛ حرف گ و ق با توجه به نزدیکی محل صدور آوا از ابزارهای دهان برای ایجاد آوا بسیار قابل تبدیل به همدیگر در ابعاد مختلف کاربردی کلمات می باشند. به طوری که این کلمه به سمت مفهومی با عنوان باقی و بقا و باغ خیز برمی دارد. هر چند تلفظ دو حرف ق و غ دو تلفظ خاص خودشان را دارند. و حرف ق در هنگام تلفظ به سکون منتهی می شود و حرف غ در هنگام تلفظ دارای امتداد و نمایانگر یک جریانی از بقا از صاحب بقا و باقی مطلق که خداوند متعال باشد می باشد. مثل کهن واژه و کلمه ی بغداد که منشعب از همین مفهوم می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
حرف ک در کلمه بکتاش تغییر شکل یافته حرف گ می باشد به طوری که مغز انسان برای راحتی ایجاد آوا به صورت طبیعی در این طور موارد از حرف ک استفاده می کند.
به عنوان مثال حرف گ در کلمه بابابگ چون در انتهای کلمه قرار گرفته و حرف گ در هنگام تلفظ منتهی به سکون است مغز عیناً همین حرف را برای ایجاد آوا استفاده می کند ولی حرف گ در میان کلمه بکتاش چون مغز می خواهد کلمه را برای حروف بعدی به سرانجام برساند از حرف ک که دارای امتداد و پهنای بیشتری از سطح زبان است استفاده می کند. مثل حرف ب در کلمه شتاب و حرف ف در کلمه شتافتن. هرچند اگر از زاویه مُصَوّت ها در جریان حروف صامت هم نظری داشته باشیم به سمت مفاهیم بسیار گسترده تری از این کلمه در عالم کاربرد کلمات پیش خواهیم رفت.
بخش دوم کلمه ی بکتاش کلمه ی تاش با ریخت دیگر آن تاژ و تاج می باشد.
مفهوم کلمه ی تاژ و تاج اشاره به پُر بودن و محتوا داشتن می باشد.
توضیح کاملتر مفهوم کلمه ی تاش مرتبط با کلمات هم خانواده خودش از قبیل ؛
( دژ دژاگه تِژ تاژ تِژی مونتاژ تیجه تجارت تیچر تژکه تَچَر تجن تاج تاژ تاش تشت تشک آتش آرتَش دژگام دژاگه دجله دجل دَجّال دزفول دژکوب دژخیم دشمن نتیجه تجن تَشی توشی تیشی توشیبا )
تَجَن ؛ در ابتدای توضیح این مطلب لازم به ذکر است که مفهوم کلمه ی تجن با تجنیس به معنای هم جنس سازی نباید اشتباه گرفته شود.
ریشه ی کلمه ی تَجَن دو حرف ( ت ج ) می باشد و حرف اصلی تر این ریشه حرف ( ج ) می باشد که قابل تبدیل به حروفی مثل ( چ ج ش ژ ز ) می باشد. در یک تعریف مختصر تجن به معنی تجمیع شده و یا مونتاژ شده دارای معنا و مفهوم می باشد. .
این دو حرف در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر قابل تبدیل به حروف نزدیک به محل صدور آوای آن هستند.
ذات آوایی حرف ( ت ) در کلمه ی تژ به گونه ای است که از مشارکت زبان و لثه ی بالایی دندان جلو قابل صادر شدن است و صدور این آوا به گونه ای است که در هنگام ایجاد آوای این حرف، زبان دارای یک پهنه و سطح بیشتری از تماس را با نرمی بیشتر به نسبت حرف ( د ) دارد. یعنی وقتی حرف ( ت ) در قانون قلب ها ، منقلب می شود به سمت حرف ( د ) زبان از حالت نرمی به حالت سفتی با سطح تماس کمتری با لثه ی بالایی تبدیل می شود. و عینیت این حالت در دو کلمه ی تژ و دژ دو مفهوم نرمی و سفتی یا آسانی و سختی یا تَشَتُّت و دَجَدُّد را در مفهوم کلمه منطبق با واقعیت ایجاد می کند.
مثلاً عینیت ذات آوایی حرف ( د ) به نسبت ذات آوایی حرف ( ت ) در کلمه ی دژ و دشوار این مطلب را به ما می رساند که یک کار سختی که به عنوان یک جدار در پیش روی ما قرار دارد که نیاز به یک اراده ی دژ مانند و مستحکم را برای برداشتن این جداره ی جدی از پیش رویمان را دارد.
قانون بازچینی و بازخوانی حروف معکوس در مورد کلمه ی دژ کلماتی مثل جدل جدال جدار جدییت را پیش رویمان می گذارد.
چنانچه حرف ( ژ ) در کلمه ی دژ به سمت حرف ( ز ) خیز بردارد و کلمه ی دز ایجاد گردد مفهوم کلمه به سمت یک مفهوم بسیار مستحکم تر و خشک تر با حجم کمتر با ضدیت و تیزی بیشتر خیز برمی دارد.
یعنی به ترتیب ذات حروف اگر مسیله و بُعد استحکام در مفاهیم کلمات را بخواهیم نشان دهیم به ترتیب حروف س ش چ ج ژ ز روند سختی و زمختی را برای ما در مفاهیم کلمات آشکار می کند.
از آنجایی که تمامی زبانها از قبیل عبری عربی آرامی آریایی ایرانی اورامی اروپایی کارایی و. . . دارای یک ریشه ی مشترک هستند و هر چه به گذشته برگردیم به اشتراکات بیشتری از کلمات در زبانهای مختلف می رسیم توضیح کلیدواژه ی ( تَجَن ) از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در ابعاد و زوایای کاربردی مختلف به شرح زیر قابل تبیین خواهد بود ؛
( دژ دژاگه تِژ تاژ تِژی مونتاژ تیجه تجارت تیچر تژکه تَچَر تجن تاج تاژ تاش تشت تشک آتش آرتَش دژگام دژاگه دجله دجل دَجّال دزفول دژکوب دژخیم دشمن نتیجه تجن تَشی توشی تیشی توشیبا )
در گویش تاتی خراسان شمالی هنگامی که پوست شکاف می خورد و زخم می شود و روی این زخم را با پارچه یا پنبه یا دستمال کاغذی بخواهند ببندند می گویند مراقب باش تِژِ دستمال داخل زخم نمانه.
در لهجه ی تاتی وقتی که کارگران هنگام بیرون آوردن پنبه از داخل تشتک یا غوزه یا کوزه ی پنبه مشغول پنبه چینی هستند صاحب زمین و صاحب کار این اصطلاح را برای گفتن به کارگران استفاده می کند؛ پنبه ها را طوری جمع کنید که تِژِ پنبه داخل تشتک یا غوزه جا نماند.
کلمه ی تَشت نیز که به ظرفی سینی مانند و دارای پهنا و عمق بیشتر به نسبت سینی می باشد از جهت تِژ نمودن چیزها در داخل آن و دژاگه شدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین کلمه ی تُشک که اشتباها به رختخواب معنی می شود به معنی زیرانداز تِژ شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین تِژ باقی مانده گندم و جو به معنی ته مانده و باقی مانده ی گندم و جو را که درو کرده اند و بر روی زمین باقی مانده است و گوسفندان را روی این زمین رها می کنند تا چَرا کنند تَچَر گفته می شود.
اصطلاح تیر و تیجه نیز در گویش تات های خراسان شمالی در خانه سازی به تیرهای چوبی مستحکم و تو پر گفته می شود.
کلمه ی تیجه و تَجَن برای نی های تو پُر نیز در لهجه ها و گویش های مختلف رایج می باشد.
در زبان کردی کرمانجی برای حالتی که بخواهند داخل ظرفی ( تشت ) را پُر کنند می گویند تِژِ کن.
در زبان انگلیسی به معلم نیز تیچر teacher به معنی پُر کننده می گویند.
احتمالا کاخ تَچَر با ریخت تیچر و تاچر و تاجر در تخت جمشید نیز یک کاربرد آموزشی و دانشگاهی و تجارتی داشته است.
کلمه ی تجارت با ریخت تیچارت نیز به معنی معامله کردن و ایجاد تعامل جهت کسب سود و پُر شدن به لحاظ مادی یا معنوی
کلمه ی دِژ نیز به معنی استحکامات زمانی این حالت وجود دارد که چیزی یا وسیله ای از درون مستحکم و تو پُر باشد.
کلمه ی دژخیم به معنی دشمنی سرسخت و پر اراده برای ضدیت و دشمنی کردن می باشد.
کلمه ی دژگام به معنی مصمم و محکم گام برداشتن نیز به کسی اطلاق می شود که دارای اراده ی مستحکم و ثابت قدم در راهی باشد.
به گونه ای از جوجه تیغی ها که از همه بزرگ تر و قوی ترند نیز تیشی یا تَشی یا تِژی گفته می شود.
کلمه ی تِژ اونقدر دارای کاربردهای فراوان در ابعاد کاربردی مختلف در زبانهای مختلف می باشد که در کلمه ی تشدید و شِدَّت نیز این مفهوم قابل مشاهده است.
حتی در کلماتی مثل تَشَتُّت تشکیل دشت دست داشتن دوست تشمال و. . .
تشمال ؛ مالامال از پُر بودن ، صفتی برای انسانهای دارا و ثروتمند و دانا و حکیم و. . .
کلمه ی تشنه و تشنگی نیز به معنی از پُر بودن افتادن و نیاز به پر شدن و دریافت آب دارای معنا و مفهوم می باشد. ریخت و غالب ساختمان کلمه ی تشنه مثل کلمه ی شهنه به معنی از شاهی افتادن یا کلمه ی دشنه به معنی ابزاری سخت که عاملی برای ایجاد تشنگی می باشد.
کلمه ی مونتاژ یا مونتاج نیز که از تژ ایجاد شده به مفهوم تالیف نمودن و تجمیع نمودن و انسجام دادن معنی دارد.
اصطلاح نتیجه گرفتن نیز به معنی دریافت کردن و توشیبا شدن و تاج و تاژ شدن از کلمه ی تِژ ایجاد شده است.
کلمه ی توشیبا نیز به معنی پُر شده و مستحکم در ابعاد کاربردی مختلف برای محصولات صنعتی برای انسانهای حکیم و دانشمند قابل استفاده است.
تاژ ؛ مونتاژ شده ، تجمیع شده ، مستحکم ، قدرتمند ، مرتبط با کلمه ی تاج و تجن به مفهوم نمادی از قدرت و توانایی
َدجّال ؛ مرتبط با کلمه ی دژ و دژخیمان و دشنه به معنی دشمن سرسخت که نیاز به جدال دارد.
کلمه ی دشنه نیز که به چاقو و خنجر معنی می شود به معنی ابزار یا وسیله ای که باعث از استحکام افتادن می شود می باشد.
سد دز با ریخت دیگر آن سد دز نیز که نامی از سدهای ایران زمین می باشد به معنی سد پر آب و سد مستحکم معنی می رساند.
شهر دزفول نیز از جهات مختلف مرتبط با مفهوم کلمه ی تژ و تچر و تیچر می باشد.
به مناطق پرآب و آبگیر و یا دارای جمعیت زیاد و تجمیع شده در یک منطقه ی پرآب تجن گفته می شود.
اگر از زاویه ی قانون قلب ها این مسیر را به پیش برویم رود دجله نیز به مفهوم رود پُر آب مرتبط با کلمه ی تِژ و دژ و تِچ و دِز و. . . می باشد.
دجله ؛ رودخانه ی پر آب و دارای جریان زیاد ، جریانی که برای عبور از آن نیاز به جدال جدی دارد، جریانی نیرومند که همچون جداری مانع عبور است. تشت تِژ شده
تشلة ، فرونشاننده ی آتش یا برطرف کننده ی تشنگی
دژله ؛ مستکم
چنانچه این روند از تحلیل کلمه ی تژ را بیشتر به پیش برویم کلمات بیشتری را در پهنه ی واژگان و دریای لغات مرتبط با کلمه ی تژ در پیچ و تاب قانون و قواعد ایجاد کلمات خواهیم دید مثل ؛ داس دسیسه دیوث دست دوست و. . .
در یک تعریف خلاصه، مفهوم کلمه ی بکتاش به فردی بزرگ و نیرومند و عالم و توانمند اشاره دارد.
بکتاش: این نام از دو بخش ساخته شده است: بغه baqa در اوستایی به معنی کادو، بخشش، هدیه و تاش که به نوشته ی دهخدا به معنی خداوند است. و بغه تاش که در گذر زمان بکتاش گشته به معنی هدیه ی خداوند است و این نام
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
ترکی نیست؛ زیرا به نوشته ی دهخدا تاش در ترکی به معنی سنگ است و بک که به معنی بزرگ است، بکتاش در ترکی یعنی سنگ بزرگ؛ و کسی نام پسرش را سنگ بزرگ نمی گذارد.
بکتاش زیباترین اسم دنیاست. . .
بکتاش یکی از نابغه های جدید در عصر کنونی از کشور افغانستان🇦🇫 که او ادعا بر ساخت سفینه کیهان پیما ، ساخت ماشین زمان ، ماشین تلیپورت ، و یگانه فردی موجود در زمین به ادعای وجود نور سیاه . . .
بکتاش. [ب َ] ( اِخ ) نام یکی از پادشاهان خوارزم و گویند به این معنی ترکی است. ( برهان ) ( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( ازشرفنامه ٔ منیری ) . و رجوع به بگتاش شود:
بر قیاس شاه مشرق کار سلان خان سخاست
دیدن بکتاش و بغرا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
بر قیاس شاه مشرق کار سلان خان سخاست
دیدن بکتاش و بغرا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
اسم: بکتاش ( پسر ) ( ترکی ) ( تلفظ: baktāš ) ( فارسی: بَکتاش ) ( انگلیسی: baktash )
معنی: بزرگ ایل و طایفه، ( در قدیم ) ، فرمانده ی یگ گروه، بزرگ ایل، هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، نام یکی از پادشاهان خوارزم که تورک بودن
معنی: بزرگ ایل و طایفه، ( در قدیم ) ، فرمانده ی یگ گروه، بزرگ ایل، هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، نام یکی از پادشاهان خوارزم که تورک بودن
اونی که گفتی بغ یعنی آتش
گلم برو رجوع کن به بهادر ببینی که از بغاتور یعنی پهلوان هست پس بغ آتش نیست و نبوده
مگرد در فارسی چقدر آتش هست !!!!!!
[بکتاش نام تورکی هست ]
۱ ) بیگ یا بک بعنی بزرگ هست مثل اولوغ بک اسم پدر امیر تیمور
... [مشاهده متن کامل]
۲ ) تاش ؛ در تورکی معنی شریک و همراه دارد ، معنی دیگر آن سنگ هست
گلم برو رجوع کن به بهادر ببینی که از بغاتور یعنی پهلوان هست پس بغ آتش نیست و نبوده
مگرد در فارسی چقدر آتش هست !!!!!!
[بکتاش نام تورکی هست ]
۱ ) بیگ یا بک بعنی بزرگ هست مثل اولوغ بک اسم پدر امیر تیمور
... [مشاهده متن کامل]
۲ ) تاش ؛ در تورکی معنی شریک و همراه دارد ، معنی دیگر آن سنگ هست
یاد و خاطره ی بکتاش آبتین نویسنده ، شاعر و فیلمساز آزادی خواه که در هفدهم دیماه یکهزار و چهارصد جان شیرینش را در راه دفاع از حق و حقیقت در زندان از دست داد همیشه در ذهن آزادگان باقی خواهد ماند
پدر مادرم بکتاش بود و پدر ایشون هم از علمای دین بود و پدر بزرگ ایشون هم همینطور و همیشه معنی بزرگ ایل رو میگفت و اون بیت سعدیو میخوند ک چنین گفت بکتاش با خیل و تاش / چو دشمن تراشیدی ایمن مباش
البته یه جایی دیدم نوشته :
... [مشاهده متن کامل]
چه خوش گفت بکتاش با خیل تاش
چو دشمن خراشیدی ایمن مباش
در کل از اطلاعات زیباتون استفاده کردم مخصوصا از روستای بکتاش و یکتاش آباد
البته یه جایی دیدم نوشته :
... [مشاهده متن کامل]
چه خوش گفت بکتاش با خیل تاش
چو دشمن خراشیدی ایمن مباش
در کل از اطلاعات زیباتون استفاده کردم مخصوصا از روستای بکتاش و یکتاش آباد
نخستش از ریشه بغ که ( بک ، بگ ، بیگ، بیک ) گفته شده به معنی خدا ( بغداد فرترکه فرمانروا بومی پارس ) و تاش از تاشیتن در زبان پهلوی گرفته شده که ریخت باستانی تراشیدن است که معنی آفریدن هم میده
باهم میشه آفریده خدا
باهم میشه آفریده خدا
به نظر من اسم بکتاش زیباست
اما معنای زیبایی ندارد
نام روستای بسیار زیبا در عین حال خفن
عاشق رابعه که دختر زیبا اس
نام غلامی در بلخ معشوق رابه بلخی
روستای خفن در هجده کیلومتریه میندوآب
بکتاش نام روستایی است در میاندوآب
بکتاش::بیگ تش
بیگ تش::بزرگ ترین خان ایل
مقام
آتش بیگی در بین خوانین ایل بختیاروند
شاه منصور خان آتش بیگی بختیاروند ایلخان
او 6 بردار داشت
بیگ تش::بزرگ ترین خان ایل
مقام
آتش بیگی در بین خوانین ایل بختیاروند
شاه منصور خان آتش بیگی بختیاروند ایلخان
او 6 بردار داشت
بکتاش نام یکی از فرماندهان در قدیم بوده است. و من از این اسم زیبا بسیار خوشم میاد
کانی که نامشان بکتاش است خوب نام است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)