بنان

/banAn/

فرهنگ اسم ها

اسم: بنان (پسر، دختر) (عربی، کردی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: banān) (فارسی: بَنان) (انگلیسی: banan)
معنی: سرانگشت، انگشت، ( اعلام ) غلامحسین بنان [، شمسی] خواننده ی ایرانی، فرزند کریم خان بنان الدوله بود، از پنج سالگی به خوانندگی و نوازندگی پیانو و ارگ پرداخت و اولین استاد او پدرش بود و به ترتیب ضیاء ذاکرین و ناصر سیفی از استادان او بودند، در سال هجری شمسی، خوانندگی در رادیورا آغاز کرد، بنا به پیشنهاد روح الله خالقی به اداره کل هنرهای زیبای کشور منتقل و به سمت استاد آواز هنرستان موسیقی ملی به کار مشغول شد و در سال هجری شمسی، ریاست موسیقی رادیو را عهده دار گردید، او از ابتدا در برنامه های گل های جاویدان و گل های رنگارنگ و برگ سبز شرکت داشت و با بزرگانی چون وزیری، محجوبی، عبادی و صبا همکاری کرد، در حادثه ی تصادف یک چشم خود را از دست داد و از آن به بعد از عینک دودی استفاده می کرد، شعرشناسی او از نکات مثبت و تأثیرگذار خوانندگی وی به شمار می رفت، او نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک ایران استاد بود، بلکه در نغمه های جدید و مدرن ایران نیز تسلط کامل داشت و از آثار اوست: کاروان، چه شورها، الاهه ی ناز، بوی جوی مولیان، گدای عشقم، سلطان حسن، و بسیاری دیگر که به همراهی گروه های بزرگ موسیقی و یا با ساز تنهای استادان اجرا نموده است، عنفوان ( نگارش کردی
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم دختر، اسم عربی، اسم کردی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

بنان. [ ب َ ] ( ع اِ ) سر انگشت. انگشت. بنانه یکی آن. ج ، بنانات. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). سرهای انگشت و این جمع بنانةاست. ( از بحر الجواهر ) ( از کشف ) ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بمعنی مفرد نیز آمده. ( آنندراج ). سر انگشت. ( ترجمان القرآن ). اصبع. جمع بنانه و آن سر انگشت است یا اطراف آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
این علم را قرارگه و گشتن
اندر بنان حجت مأذون است.
ناصرخسرو.
بحر لؤلو بی خطر با طبع او از بهر آنک
چون بنان او بقیمت لؤلؤ شهوار نیست.
ناصرخسرو.
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی.
سنائی.
هرگز روا نداشت که بداصل و سفله را
در عهد او سنان وقلم در بنان بود.
انوری.
نه چرخ ز قلزم کف شاه
مستسقی ده بنان ببینم.
خاقانی.
گوشه و خوشه بساخت از پی مجد و سنا
گوشه عرش از سریر خوشه چرخ از بنان.
خاقانی.
خسته دلم شاید اگر بخشدم
کلک و بنان تو شفای جنان.
خاقانی.
بنان او آن بحار است که اگر بخار کند... ( سندبادنامه ص 17 ). و بنان بیان از تمثیل و تصویر آن قاصر گردد. ( سندبادنامه ص 18 ). این رساله ، در ذکر صحابه رضوان اﷲ علیهم که لمعه ایست از بوارق بیان و حدائق بنان او ایراد کرده می شود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 274 ). آنچه از نسج بیان و وشی بنان او مشهور است ، رقعه ایست که به یکی از دوستان می نویسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 284 ).
اصبع لطف است و قهر اندر میان
کلک دل با قبض و بسطی زین بنان.
مولوی.
هیچ نقاشت نمی بیندکه نقشی برکشد
و آنکه دیداز حیرتش کلک از بنان افکنده ای.
سعدی.
|| اطراف. قوله تعالی : و اضربوا منهم کل بنان ( قرآن 12/8 ). ( مهذب الاسماء نسخه خطی ) ( نشوءاللغه ).

بنان. [ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ بِنَّة. رجوع به بنة شود.

فرهنگ فارسی

انگشتان، سرانگشتان، اطراف انگشتان، موز
( اسم ) ۱ - سر انگشت . ۲ - انگشت واحد : بنانه .
سر انگشت . انگشت . بنانه یکی آن . جمع : بنانات . سرهای انگشت و این جمع بنانه است ٠ سر انگشت ٠ اصبع جمع بنانه و آن سر انگشت است یا اطراف آن ٠

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - سرانگشت . ۲ - انگشت .

فرهنگ عمید

انگشتان، سرانگشتان، اطراف انگشتان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَنَانٍ: انگشتان- اطراف انگشتان
ریشه کلمه:
بنن (۲ بار)

«بَنان» جمع «بَنَانَة» به معنای سر انگشت دست یا پا و یا خود انگشتان است، و در سوره «انفال» می تواند کنایه از دست و پا بوده باشد و یا به معنای اصلیش که انگشتان است; زیرا قطع شدن انگشتان و از کار افتادن آنها اگر در دست باشد قدرت حمل سلاح را از انسان می گیرد، و اگر در پا باشد، قدرت حرکت را. این احتمال نیز وجود دارد که اگر دشمن مهاجم پیاده باشد، هدف را سر او قرار دهید و اگر سواره باشد دست و پای او را.
بنانة: طرف یا سر انگشت. طبرسی در ذیل آیه فوق گوید: بنان به معنی اطراف (بدن) است مانند دستها و پاها، مفرد آن بنانه است، به انگشت نیز بنانه می‏گویند. صحاح آن را سر انگشتان، قاموس و اقرب الموارد به طور تردید انگشتان، راغب و بیضاوی انگشتان معنی کرده‏اند باید دانست که این کلمه بار دیگر در . به نظر می‏آید مراد از آیه اوّل اطراف بدن نظیر دستها و پاها و در آیه دوّم انگشتان یا سر انگشتان باشد. و اگر معنی جامع، طرف باشد در تمام موارد آن صدق می‏کند، زیرا دستها و پاها اطراف بدن و انگشتان اطراف دست و سر انگشتان اطراف انگشتان است. معنای آیه اوّل (بنا بر آنکه مراد از «فوق الاعناق» سرها باشد زیرا که سر انسان بالای گردن اوست) این می‏شود: بزنید و ببرید اطراف (دست و پای) آنها را. و معنی آیه دوّم با ما قبل آن چنین است: آیا انسان گمان می‏برد که هرگز استخوانهای او را جمع نمی‏کنیم؟ آری قادریم که انگشتان یا سر انگشتان او را بسازیم. علم انگشت نگاری روشن می‏کند که خطوط انگشتان انسانها یکسان نیستند و با هم فرق دارند. بعضی‏ها احتمال داده‏اند که علّت تخصیص «بنان» در آیه، آنست که خدا می‏فرماید: نه تنها به جمع عظام، بلکه به ساختن انگشتان آدمی و خطوط معیّن و دقیق آنها نیز توانائیم. بعید نیست که این احتمال مراد باشد.

جدول کلمات

موز, انگشتان, سر انگشتان

پیشنهاد کاربران

در بنان درفشانش کلک شیرین سلک می لرزید.
( مهدی اخوان ثالث )
در کتاب ادبیات فارسی 2 در درس باغ عشق از سنایی داشتیم که:
ز یزدان دان نه از ارکان، که کوته دیدگی باشد
که خطّی کز خِرَد خیزد، تو آن را از بَنان بینی
منظور بنان همان انگشت یا سر انگشتان دست است.
قنبری
عموما انگشتان خصوصا سرانگشتان
شاید بمعنی مفرد هم آمده باشد اما غالبا جمع دیدم لااقل تو عربی که زبان اصلی کلمه است
مفرد : بنانة
آقای باقری نمی دونم چرا این نظر رو دارید کلا من زیاد سرچ کردم تو آبادیس فرهنگ عمید بنظرم بهتر از همشونه و اشتباه نکرده
بنان در لغت هم به معنی انگشتان آمده ، و هم به معنی سر انگشتان.
لغت مهم که به ظاهر فکر میکنیم جمع هست.
اما در واقع مفرد هست و به معنای:انگشت و سرانگشت است.
دقت شود، ، ، انگشتان نیست.
سرانگشت، انگشت
انگشت
و
سرانگشت

بپرس