فرستاد قیصر سقف را بخواند
برخویش برتخت زرین نشاند
ز بطریق وز جاثلیقان شهر
هر آنکس کش از مردمی بود بهر
به پیش سکوبا شدند انجمن
جهاندیده با قیصر و رای زن.
فردوسی.
همه جاثلیقان و بطریق روم که بود اندر آن مرز آبادبوم.
فردوسی.
نوشتند نامه به هر مهتری سکوباو بطریق هر کشوری.
فردوسی.
چو تو گشتی خموش منطیقی وربگویی بسان بطریقی.
سنایی.
بجای صدره خارا چو بطریق پلاسی پوشم اندر سنگ خارا.
خاقانی.
بطریق دید رویش گفتش که در همه روم از جمع قیصران چو تو دین گستری ندارم.
خاقانی.
|| سرهنگ رومی. ج ، بطارقه. ( مهذب الاسماء ). سرهنگ روم که ده هزار مرد جنگی در زیر حکم او باشد. ( ناظم الاطباء ). سرهنگ. ( مؤید الفضلاء ). سرداری از سرداران روم که فرمانده ده هزار لشکر بود. رئیس پنج هزار لشکر را طرخان و فرمانده دویست نفر را قومس میگفتند. ( فرهنگ نظام ). ج ، بطارقه. سردار فوج رومیان. ( غیاث ). سرهنگ روم که ده هزار مرد جنگی در زیر حکم او باشد و فروتراز آن ترخان که پنجهزار کس در حکم او باشند و فروتراز آن قومس که دوصد کس در فرمان خود دارد. ج ، بطارقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لغتی است رومی بمعنی قاید. ( ثعالبی ، از سیوطی در المزهر ). بلغت روم قاید. ج ، بطارقه. و در عربی آمده است و بر مطلق رئیس اطلاق شود و در النهایه ابن اثیرآمده است : حاذق در امور جنگ بلغت رومی. و در قاموس آمده قایدی که زیردست او ده هزارتن باشند. ( از المعرب جوالیقی ص 76 ). از قواد سپاهی روم که رئیس بر ده هزار تن است و آنان دوازده اند شش همیشه در پای تخت و شش دیگر در شهرهای دیگر. ( مفاتیح ). ج ، بطارقه : همی ریخت بطریق رومی سرشک
همه رخ پر از آب و دل پر ز رشک.بیشتر بخوانید ...