بشقاب

/boSqAb/

مترادف بشقاب: ظرف، غذاخوری، دیس کوچک

برابر پارسی: دوری، پیشدستی

معنی انگلیسی:
coaster, dish, plate

لغت نامه دهخدا

بشقاب. [ ب ُ ] ( ترکی ، اِ ) پشقاب. ( از غیاث ) ( آنندراج ). ظرف غذاخوری پهن و گرد و کم عمق مانند دوری و رکابی که سکر و سکرچه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). ظرف پخ که در آن چلو یا پنیر و سبزی و امثال آن گذارند. لب تخت.

فرهنگ فارسی

ظرف لعابی یافلزی پهن ومدورکه در آن غذامیخورند
( اسم ) ظرف غذا خوری پهن و گرد و کم عمق سکر سکرچه . یا بشقاب گود . بشقابی که برای خوردن غذاهایی مانند سوپ بکار رود.

فرهنگ معین

(بُ ) ( اِ. ) ظرف غذاخوری معمولاً گرد، کمابیش مسطح و لبه دار یا دارای شیبی اندک به طرف داخل .

فرهنگ عمید

ظرف چینی، لعابی، یا فلزی پهن و مدور که در آن غذا می خورند، دوری، پیش دستی.

واژه نامه بختیاریکا

دَوری

دانشنامه عمومی

بُشقاب ( ترکی آذربایجانی ) ، [ ۱] لب تخت یا دوری ظرفی معمولاً دایره شکل، کم عمق، دارای کف صاف و پهن است و جهت صرف غذا ( و گاهی با هدف تشریفاتی و تزئینی ) به کار می رود.
بُشقاب در لغت به معنای ظرف خالی که قاب به معنای ظرف در این واژه ریشه ی سغدی دارد که وارد زبان ترکی شده ودر زبان ترکی استانبولی به بشقاب تاباک گویند که از ریشه ی تابک پهلوی میباشد که در فارسی به صورت تابه در آمده و در واژه ی ماهی تابه دیده میشود.
در قدیم به ویژه بشقاب های بزرگ لبه دار را دوری، پردل، و رکابی می گفتند. [ ۲] [ ۳] در پارسی، بشقاب سفالی و سوپ خوری، سُکُر ( یا سُکوره، سُکُرجه، اُسکُر، اُسکُرچه ) ، [ ۴] [ ۵] [ ۶] بشقاب بزرگ زکنج، [ ۷] بشقاب کوچک بَزمَک، [ ۸] بشقاب کشیده دیس، [ ۹] بشقاب ژرف گِردَنَه، [ ۱۰] بشقاب چوبی چپین، [ ۱۱] و بشقاب پهن تبرک یا گرباک[ ۱۲] نامیده می شده است.
بشقاب ها از مواد گوناگونی چون چینی، ملامین، بلور، پلاستیک، سرامیک، [ ۱۳] آرکوپال و حتی استیل و گاهی چوب ساخته می شوند. [ ۱۴] اندازه، شکل و عمق بشقاب ها بسته به نوع کاربرد آن ها ( پیش غذا، غذای اصلی، سوپ خوری ( با عمق کمی بیشتر ) ، میوه، و دسر ) متفاوت است. غذا پیش از توزیع در بشقاب معمولاً در دیس کشیده می شود. [ ۱۵]
بعضی از بشقاب ها فقط به عنوان وسیله تزئینی کاربرد دارند. [ ۱۳] برخی از بشقاب ها نیز در شکل های دیگری بجز دایره ( مانند مربع ) تولید می شوند. نوعی از بشقاب با قابلیت نگهداری لیوان و قاشق و حمل همه این ها با یک دست به شکل آرگونومیک طراحی شده است. [ ۱۶] همچنین طرح هایی در دست است تا بشقاب های گرم شونده به تولید برسند. [ ۱۷]
برخی علاقه مندان، به جمع آوری بشقاب اقدام می کنند. جمع آوری بشقاب به عنوان مجموعه برای نخستین بار توسط یک بریتانیایی - هلندی در سال ۱۸۰۰ ( میلادی ) صورت گرفت. [ ۱۳]
عکس بشقابعکس بشقابعکس بشقابعکس بشقاب

بشقاب (فیلم ۲۰۰۰). بشقاب ( به انگلیسی: The Dish ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۰ و به کارگردانی راب سیتچ است. در این فیلم بازیگرانی همچون سم نیل، کوین هارینگتون، تام لانگ و پاتریک واربرتون ایفای نقش کرده اند.
عکس بشقاب (فیلم ۲۰۰۰)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی


12266700-1.jpg
12266700-2.jpg
بُشقاب
ظرف مخصوص غذاخوردن، معمولاً گِرد و پهن، پخ، و با گودی کم. دیوارۀ بشقاب بسیار کوتاه، لبه اش به خارج برگشته و کف آن اغلب مدور است. در این ظرف غالباً غذاهایی از قبیل چلو، پنیر، سبزی و جز آن گذارده و صرف می شود. بشقاب ها از گذشته تاکنون معمولاً از سفال، شیشه، چینی، فلزات یا جنس های دیگر ساخته می شوند و نقوش، طرح ها، اندازه ها و رنگ های مختلف دارند. استفاده از این گونه ظروف هنوز رواج دارد و تنوع آن ها بسیار زیاد است.

مترادف ها

dish (اسم)
ظرف، غذا، بخشی از غذا، خوراک، بشقاب، ظروف، دوری، طعام

vessel (اسم)
ظرف، کشتی، رگ، بشقاب، اوند، هر نوع مجرا یا لوله

plate (اسم)
روکش، لوحه، لوح، قاب، صفحه، بشقاب، نعل اسب، پلاک، صفحه فلزی، بقدر یک بشقاب، ورقه یا صفحه

saucer (اسم)
بشقاب، نعلبکی، زیر گلدانی، بشقاب کوچک

فارسی به عربی

سفینة , صحن

پیشنهاد کاربران

بشقاب = بش قاب ( کاپ = ظرف )
cup = cap هر دو در لاتین به گنجایش اشاره دارند / همچنین در زبا مازندرانی به پاشنه پا که U شکل است کاپ میگویند . از همین U شکل بودن آن به هر چیزی که شکلش اینگونه باشد cup/cap = کاپ و بعدها قاب گفتند
...
[مشاهده متن کامل]

بش = بُش چه از boosh ( بوش و کونیک دار بودن یعنی لبه دار بودن ) آمده باشد چه از بِش که همان پنج ایرانی میباشد به ظرف لبه دارد یا پنجه دار اشاره دارد
ظرف پنجه دار بودن خود میتواند دو اشاره داشته باشد
1 - اشاره به جایی که همچون پنجه برگشت وار و لبه دار است
2 - اشاره به پنج و باز بودن همچون کف دست یا ظرفی که در دست جای میگیرد ( اشاره به اندازه ظرف ) / چون در گذشته یا بر اساس اندازه به ظروف و کاسه ها نام دادند یا بر اساس شکل و حالت آن
همچنین در زبان مازندرانی به دیگ لوه ( لبه ) میگویند یعنی اشاره به لبه دار بودن شده یا گاها به ظرف های بزرگتر از کاسه دوری میگفتند یا به بزرگتر از آن دیس = dish میگفتند
همچنین به فنجان پنجان میگفتند که از آنجا که ما واژه فنچ را داریم به هز چیزی که در دست جای گیرد فنچ = پنج میگفتند => دیدیم که از پنج در جای دیگری برای اشاره به ظروف و کاسه ها استفاده شد پس میتوان دریافت که بشقاب میتواند پنجقاب بوده باشد از همینرو پنج ایرانی در ترکی بِش شده از دیگر سو باید دقت کرد بشقاب به ظروف لبه دار نیز میتوانسته گفته شود یعنی بسته به سلیقه سازنده داشته اما رویه هم رفته به ظرفی که در پنجه جای گیرد یا پنج و پهن شده باشد گفته شد .
همچنین پوچ / پوک نیز میتواند از دیگر شاخات پنج باشد مثلا میتوانسته پوک کاپ بوده باشد که بعدها شده بشقاب
امروزه از پوکه برای اشاره به هر چیزی که ظرفطور باشد اما خالی شده اشاره میشود مانند پوکه فشنگ

نیاز نیست هزار تا نام و نشونی بسازی بیای آبادیس. یه بار یه چیز باید گفته بشه نه هزار بار. من هم نمیام دوباره چیزایی رو که نوشتم دوباره بنویسم.
یه بار یه چیزی رو گفتی دیگه نمیخواد باز بگی. از نگارشت خوشت میاد باز می نویسی؟ اگه میخوای این کار رو بکنی که یه خودکار بردار از خروس خون تا بوق سگ با خودکار بنویس. اینجا جاش نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

نیاز به تحلیل های آبکی نیست . بشقاب = بش ( خالی ) قاب ( ظرف ) در زبان ترکی است. زبانی که ریشه نداشته باشه کلماتش هم ریشه ای نیست پس الکی خودتون خسته نکنید فارسی دری بعدا خلق شده از روی ترکی عربی هندی
در پاسخ به کاربرِ گرامی /رضا مدیاتک/:
گمان نمی کنم پیوندی میانِ {بش} و {پوچ} پارسی نباشد. چرا که در تُرکیِ کُنونی نیز ما {بوچ} را در برخی فتاد ( =نمونه ) ها در کنارِ {بوش} داریم.
این نَزدیکیِ آوایی و این نزدیکی چَمیکی ( =معنایی ) گمان کنم خود به خود بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

یا {بوش} در ترکی کُهَن به زبان های پارسی و دیگر زبان های هِندواروپایی راه یافته است یا ریشه هندواروپایی دارد.
نیاز است به زبانِ ارمنی نگاه بیندازیم. واژه یِ {բոշ:با گویش بوش} در این زبان و همچنین {փուչ:با گویش پوچ} هر دو به چَمِ {خالی، تُهی} هستند.
این دوگانگی در زبانِ ارمنی نیز هست، و یکی را گُفته اند ( نِبیگ ها و تارنما هایِ ریشه شناسی ) که از پارسی است و دیگری از ترکی کُهَن.
ما هَمچنین واژه یِ {پوک} را در پارسی درست به چَمِ {پوچ} داریم در پارسی.
بِدرود!

پاسخ به جناب محسن نقدی:
1 - واژه ترکی �بش� در ترکی کهن نیز وجود داشته و بر اساس اینکه چند صد سال ترکها در ایران حکومت نموده اند این پیشوند در آشپزخانه این حکمرانان به �کاب� افزوده شده است همانند پسوند ترکی �لمه � در واژه قابلمه و �باشی� در آشپزباشی ( سر آشپز )
...
[مشاهده متن کامل]

2 - واژه �کاپ� فارسی بوده و به معنای ظرف مشروب و آب می باشد که با زبانهای آرامی و آکدی هم ریشه می باشد و همان شکل وارد زبان انگلیسی شده است .
3 - زبان سغدی جزو زبانهای ایرانی است همانند آذری و تاتی و ارتباطی به ترکی ندارد .

درباره یِ {بشقاب} بی گمان بخش دومِ آن {قاب} هَمریشه است با {cup} در انگلیسی و ریشه یِ هِندواروپایی دارد. ( همانگونه که سرور بزرگوار /فرتاش/ فرمودند )
درباره یِ {بش} از نگاه من 2 گون ( =حالت ) دارد:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - دگرگون شده یِ {پوچ} است.
2 - در گذشته به ریختِ {اَبوشکاپ/اَباشکاپ} بوده است و سپس به {بشقاب} دگرگون شده است. چون که ما {باش/بوش} را در پارسی برایِ {بودن} داریم و گمان می کنم می تواند به هَمراهِ پیشوندِ نیچ ( =نفی ) کننده یِ {اَ} یا چیز دیگری بوده است که سپس زدوده شده است.
پارسی دوستان می توانند از {پوچکاپ/اَبوشکاپ/اَباشکاپ} پس از اینکه بررسی شد کدام درست است، بکار ببرند.
در پاسخ به کاربر گرامی /رضا مدیاتک/: ( گستاخی است. شما خود بزرگ تر هستید ولی گمان کنم بررسی شما درست نباشد )
1 - اگر ساختارِ {بُشقاب} به راستی هَمانگونه که بررسی کردید از دو بخشِ {بُش:پوچ} و {قاب:برگرفته از کاپ سغدی، برابر پیمانه} است.
{بُش} در ترکی بی گمان برگرفته از {پوچ} در پارسی است.
{قاب} هم که در پارسی های کهن به ریختِ {کاپ/کَپ} بوده است.
پس بهتر نیست گفته شود این واژه پارسی است؟
چون هر دو بخش این واژه پارسی هستند.
بِدرود!

دوست گرامی رضا مدیاتک مطمئن هستید
واژه بش ترکی هست اگر می شود این چیزی که فرستادم ببینید البته من قصد جسارت ندارم به شما دوست گرامی
واژه بش. [ ب ُ / ب َ ] ( اِ ) بشک. فش. پش. کاکل آدمی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . در اوستا، برش �اسفا 1:2 ص 14� استی ، برزه ، بارز ( پس گردن ) �اشتق 220�. رجوع به بشن ، بشک ، فش و حاشیه برهان قاطع چ معین و فرهنگ شاهنامه شفق شود. || موی گردن و یال اسب. ( برهان ) ( سروری ) . در اوستا برش �اسفا1: 6 ص 24� استی ، برز، بارز ( پس گردن ) �اسشق 220� یال اسب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . موی گردن و قفای اسب بود. ( صحاح الفرس ) ( دستوراللغة ) . موی گردن اسب. ( لغت فرس اسدی ) ( شرفنامه منیری ) : عُرف ؛ بش اسب. ( مهذب الاسماء ) ( برهان : فز ) . فژ. ( برهان ) . فُش. ( لغت فرس اسدی : فش ) مؤلف فرهنگ شاهنامه آرد: در فرهنگها به معنی گردن و یال اسب است و بنا به حدس بعضی لغت شناسان فرنگ ، بش که فش هم خوانده اند بمعنی گردن و یال اسب از اصل اوستایی بَرِش َ مشتق شده که بمعنی سر و پشت اسب است و این لفظ اخیر در لغتهای دیگر بومی ایران بمعنی گردن هم آمده. ریشه و دامن . ( ناظم الاطباء ) . دامن. ( فرهنگ فارسی معین ) . || طره ای که بر سر دستار و کمر گذارند. ( فرهنگ فارسی معین ) . || ( ص ) ناقص و ناتمام. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بش. [ ب ِ ] ( فعل امر ضمیر ) امر بر دادن باشد یعنی بدهش. ( برهان ) . کلمه امر یعنی بدهش. ( ناظم الاطباء ) . باو بده.
بش. [ ب ِ ] ( حرف اضافه ضمیر ) ( در تداول عوام ) به او، به وی : کاغذ را بش دادم.
بش. [ ب ِ ] ( اِ ) لغتی است هندی و درپهلوی وش و در اوستایی وِیش بمعنی زهر، بسیار بکار رفته. ( یشتها ج 1 حاشیه ص 275 ) . حکیم مؤمن آرد: بیش به هندی بش نامند و او بیخیست منبت او بلاد چین و کوهیکه هلاهل نامند و لهذا زهر هلاهل عبارت از اوست و اوسریعالنفوذتر از سم افعی است و قلیل اقسام او کمتر از دو ساعت قاتل است و در بلاد هند نیز اقسام او میباشد. . . ( تحفه حکیم مؤمن ص 60 ) . و رجوع به بیش شود.
لغت نامه دهخدا
دوستانی که فکر می کنند حرف بِ در قدیم در پهلوی یا پارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک می فرستم دوستان ببینید

منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
بشقاب واژه ای است که از دو بخش ساخته شده اولی �بًش� که ترکی بوده و به معنای تهی و خالی می باشد و دومی �قاب� که ترکی شده و برگرفته از �کاب� سغدی و به معنای تاس و پیمانه می باشد
این واژه با �کاب� در زبانهای آرامی - سریانی - عبری هم ریشه می باشد و در همگی به معنای پیمانه می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه به شکل �کعب� وارد زبان عربی و به شکل �کاوس� وارد زبان یونانی شده است .

دوستانی که فکر می کنند حرف بِ وغ در قدیم در پهلوی یا پارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک می فرستم دوستان ببینید
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
اول درباره واژه قاشق و بشقاب ویدئو ببینید
دوم درباره واژه ق قاف و غ ویدئو ببینید
منابع• https://www.instagram.com/reel/C1o5r7wRRJE/?igsh=ZGxmZG95cGhuZ3Ey• https://www.instagram.com/reel/C3xVqkOuhXv/?igsh=MXQzNDB2bTRxOTB4ag==
پتشخوار واژه ایرانی کهن امروز شده بشقاب
به کاربر /Aydin/:
شما چند سالته عمو جون؟
1 - اینکه بیشتر کامنت ها هم نِگاه هستند، چرایی ای میشود که نادرست هستند؟ نه.
درست است که باور همگانی همیشه درست نیست، ولی اینگونه هم نیست که باور همگانی همیشه نادرست است!
...
[مشاهده متن کامل]

2 - اندازه یک دانه ماسه که از کنار دریا برداریم هم دانش نداری. زبان پارسی که امروزه داریم، بهش میگند "پارسی دری" یا "فارسی دری".
در پیش از اسلام، زبان پارسی به ریختِ دیگری بوده است به نام "پارسی میانه" یا "پهلوی".
در پیش تر از این زبان، زبانی بوده است به نام "پارسی کهن" یا همان اوستایی.
ای نادان! "زبان پهلوی" که زبان شاهنشاهی پهلوی نیست که! خود "حکومت پهلوی" نامش از این "زبان پهلوی" برگرفته شده است.
3 - چون که "بش" و "قاب" در زبان "ترکی محاوره" ای بکار گرفته میشود، این نشان از ترکی بودنش است؟
ما هم در پارسی دو واژه "خیلی" و "عالی" را بکار میبریم، پس پارسی هستند؟
هر واژه ای که در گویش "محاوره" یک زبان باشند، پس برای همان زبان هستند؟
چیزی به نام وام واژه میدانی چیست؟
مرد هستی یک دیدگاه دیگر بگذار.
ای مردم، ببینید که چه نادان هایی را در کشور خود داریم. یارو نمیداند که "زبان پهلوی" چیست! آمده است اینجا درباره "ریشه شناسی واژه بشقاب" وِر میزند!
بِدرود!

نصف کامنت ها : بشقاب یک کلمه پهلوی است و به معنی صرف خالی هست اصلا شما کلمه بش و قاب رو ندارین که معنیش هم ظرف خالی باشه در ضمن، پهلوی دیگه چه صیغه ای هست قبل پهلوی زبان فارسی بوده و زبان قدیمی هست یه جوری میگن کلمه پهلوی انگار قبل پهلوی فارسی نبود به زبان خودتون افتخار کنین و با این چرندیات ارزش زبانتون رو پایین نیارین
...
[مشاهده متن کامل]

در واقع بشقاب از دو بخش درست شده : بش قاب که در زبان ترکی آذربایجانی به معنای ظرف خالی هست، بش به معنای خالی و قاب به معنای ظرف است هر دو کلمه بش و قاب در زبان محاوره ای ترکی استفاده میشه ♥️

بشقاب از دو بخش درست شده : بش قاب که در زبان ترکی آذربایجانی به معنای ظرف خالی هست، بش به معنای خالی و قاب به معنای ظرف است ♥️
وارد شدن کلمات مختلف به زبان ها امری مرسوم است. اصلا هم عیب و عار نیست.
با این حال تعداد کلمات ترکی وارد شده به زبان فارسی خیلی ناچیز است و افتخار کردن به این قضیه بچگانه ست!
ترکی آذربایجانی که به شدت دوستش دارم تاثیر پذیرفته ترین زبان از زبان فارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان جدایی طاب به این نکته دقت داشته باشند.
حتی زبان ترکی استانبولی که خود تاثیر پذیرفته از زبان آذریست نیمی از کلمات و اصطلاحات و دستور زبانش ، فارسیست. بیشتر واژگانش هم کلمات عربی که از زبان فارسی به آن راه یافته.
زبان فارسی غنی تر از این حرفهاست که با دو تا کلمه بیگانه و چار تا دروغ بشه آن را زیر سوال برد

گویا در زبان های غربی کشور مثل کردی و لری قاو به معنای بشقاب است.
به احتمال زیاد این واژه همان پیشقاب است.
و قاب هم به معنای هر چیز دربرگیرنده استفاده میشود.
مثل قاب عکس
بنظر میرسد "قاب" عربی باشد. چون قاب و نقاب هم ریشه و هر دو عربی هستند
در جستجوی ریشه نام ابزار، پوشاک، خوراک، ظروف و . . . به فرهنگ ها و آداب و رسوم توجه شود.
اصولا ایرانیان از ظورف مختلف مثل انواع چنگال و . . . استفاده میکردند و بسیاری از ملل با دست غذا میخوردند.
واژه بشقاب ترکی نیست و در واقع تغییر یافته کلمه اشکاف است هرچند خود اشکاف هم روسی و به معنی کمد است ولی شما به طرز عجیبی باید از این کامنت من نتیجه بگیرید که بشقاب کلمه ای صد در صد فارسی ( شایدم هزار درصد ) است و بر دکمه لایک بکوبید چون کاری جز سرقت ندارید
واژه بشقاب ریشه ایرانی دارد و در اصل پیشقاب بوده و در فارسی افغانستانی هنوز پشقاب گفته میشود ودر لهجه ی اصفهانی پشقاب در شوشتری پیشقاب و در ابیانه و انارک پیشخاو گفته میشود پیش به معنای جلو و قاب که کلمه
...
[مشاهده متن کامل]
ای سغدی است به معنای ظرف که به ترکی راه پیدا کرده ودر کل به معنای ظرفی که جلو گذاشته میشود و در ترکی استامبولی تاباک گفته میشود که با تاباق ترکی آذربایجانی هم ریشه و هر دو از واژه ی تابک پهلوی گرفته شده که در فارسی به صورت تابه در آمده و در واژه ی ماهی تابه دیده میشود ضمنا در زبان پهلوی به بشقاب پتیشخور ( patishkhwar ) گفته میشده است .

شاید [بُش یا پُش یا بوش] در بشقاب ( بوشقاب، پشقاب ) ، ریخت دگرگون شده ی واژه ی [پیش] باشد ولی اگر به گفته برخی دوستان، بش را به چم تهی و خالی بدانیم بُش یا بوش، ریخت دگرگون شده همان واژه ی پوچ و پوک خواهد بود که واژه ای پهلوی - پارسی ست.
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان بیشماری از زبان پهلوی که زبان نیاکان مردم آذربایگان ( با گویش آذری ) بوده به زبان کنونی این مردم ( ترکی ) راه یافته است.
این واژه ( بوش ) در زبان فرانسه نیز ابزار استوانه ای تو خالی است که میله یا محوری در آن می چرخد.
نمونه های دیگر این واژه را در انگلیسی به ریخت پُوچ ( pouch ) و در فرانسه پَکِت ( packet ) به چم کیسه ( توخالی ) می بینیم.
واژه قاب یا کاپ نیز به چم کاسه، فنجان، دیس، دیگ و. . ریشه در سانسکریت دارند که درون زبانهای دیگر هم شده اند و کاربر فرتاش گرامی آن را در بالا به خوبی بازنمود کرده اند.

بشقاب یک واژه پارسی است. بشقاب در اصل پیشکاپ بوده پیشدستی و پیشکاپ هر دو استفاده میشدند.
سلام. خدمت شما
. بشقاب یک اسم ترکی است:
بش :یعنی خالی
قاب :ظرف
درنتیجه میشود ظرف خالی . .
ظرفی که در ان غذا و میوه میخورند
در پارسی میانه چنانکه یکی از دوستان اشاره کردند، واژه پدیشخوار را به چم بشقاب داریم.
پدیشخوار از ‹پَدیش› ( dish، دیس ) و ‹خوار› تشکیل شده است که رویهمرفته می شود دیس خوراک، ظرف خوراک و . . .
ظرف کوچک، دیس کوچک، ظرفی گرد
دوستانی که برای مثال میگن : سُغدی پارسی نیست یا کُردی پارسی نیست . . . یادمون باشه ; پارسی یکی از زبانهای ایرانیِ از دسته ی زبانهای ایرانیِ غربی که عبارتند از : زبانهای پارسی و پارتی و مادی / زبانهای ایرانیِ
...
[مشاهده متن کامل]
شرقی مانندِ : زبانهای سکایی و سغدی و خوارزمی و . . . ( ولی ترکی و عربی در لیستِ زبانهای ایرانی نیستن ; ترکی از خانواده التایی مانندِ مغولی و زبان عربی زبانی سامی مانندِ یهودی و اشوری است )

( غاب، غابلمه، پشغاب ) برگرفته از واژگانِ اوستایی - سانسکریت هستند. در زبانِ سانسکریت واژه یِ ( کَپالَ ) به چمِ ( کاسه، فنجان، پشغاب، زرفِ گرد و. . . ) و واژه ( کَرپَرَ ) به چمِ ( فنجان، دیگ، دیگچه، زرف، کاسه ) و واژه یِ ( کوپی ) نیز به چمِ ( بطری ) بوده است. نیاز به یادآوری است که واژگانِ ( کَپالَ، کَرپَرَ، کوپی ) همگی از یک ریشه می باشند؛ در زبانِ لاتین cuppa و در زبانِ انگلیسی نیز واژه cup را به چمِ ( فنجان ) داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگَشت ( reference ) :
رویه هایِ 403، 420 و 435 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی )

بشقاببشقاببشقاب
ریشه یِ واژه ( بشقاب ) ایرانی است :پوچکاب: گودی خالی ، زَرفِ ( ظرفِ ) تهی
واژه ( بشقاب ) از دو تکواژ ساخته شده است:
1 - ( بُش ) که برگرفته از واژه ( پوچ ) در زبان پارسی است که همین واژه ( پوچ ) با واژه ( پوده/پودَگ ) در زبان پارسی میانه - پهلوی و ( پوسیدن ) همریشه می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - ( قاب ) برگرفته از واژه ( کاپ cup ) که یک واژه سغدی است، می باشد که این واژه در زبان سانسکریت به دیسه یِ ( kupah ) به چمِ ( گودی، حفره، غار ) بوده است و در زبان اوستایی ( گَپ ) به چمِ ( گود و ژرف شدن/گود و ژرف کردن، دهان دره، دهانه ) ، ( گَف یَ ) به چمِ ( ژرفا، گودی ) ، ( گَفیو پَئیتی ) به چمِ ( دارنده یِ گودی؛کسی که در غار نشیمن می کند ) بوده است. ( واژه کاب و زَرف ( ظرف ) هر دو به چمِ ( گود، گودی ) بوده اند ) .
( تکواژها بخوبی ریشه واژگانِ ایرانی را باز می نمایند ( بازنمایی می کنند ) ) .
چنانکه در رویه هایِ 458 - 459 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:

بشقاب
کاپ در انگلیسی معنی لیوان میدهد ودیس یادیش که هر دو یکی هست ماننددیش ماهواره یادیس غداخوری و واژه بشقاب از دو واژه دیس وکاپ تشکیل شده است که فارسی است درصورتیکه درزبان ترکی استانبولی یکی ار واژگان آن تابک استفاده میشود مترادف پیش قاب . وپیش کاپ در گدرزمان تبدیل به بشقاب شده است . .
...
[مشاهده متن کامل]

حال آنکه واژگان تبریز و خوی وماکو ومیاندوآب و میانه وباگو ارتساخ و قارباغ و مرند همگی در عهد باستان نام گذاری شده است وایرانیان باستان نام گذاری کرده اند مثل کاسپین یامازندران وقزوین که در دهخدا چون گرد آوردنده وازگان بوده اند ومعانی بعضی وازگان را وقتی نداسته اند یا رد شده اندیاعربی و یاترکی دانسته اند مثل واژه سلام یاصبحانه درصورتیکه عربها اصلا نمیفهمند صبحانه چیست و فطیر و افطار گویند . . واژه سلام کاملا فارسی هست در ایران باستان مثلابعداز یک ماه همدیگر رامیدیدن میگفتند سالیانا مانا یعنی مثل یک سال میماند و درگذرزمان تبدیل سالاماناوسلام شده است . . هرچندکه سلام به زبان عرب نیزرفته است ولی انها بیشترار مرحبا استفاده میکنند . درعربی مصدرکلمات همگی سه حرفی هستند وقتی سلام بروزن فعل و مفعول میبریم تبدیل به سلم و سلمون میشود که اصلا معنی سلامتی یا صلح رانمیدهد . . وقتی بشقاب وچاقو وقابلمه را ترکی یا سلام اسلام و صبحانه راعربی میگویند باید منرادف هم ریشه ومتضاد آنرا درآن زبان پیداکرد . . میبینیم که مترادف این وازگان در فارسی هست وریشه هم میشود ولی درعربی و ترکی نه مترادف دارد نه ریشه یابی میشودیاواژه قزوین راعربی دانسته اند قزوین همان کاسپین یاکاسپی ودر فارسی متشکل از کلمه کاو . . سپین یعنی گاو سفید یا جاییکه مثل گاو یاهمان اهورا ( خورشید که فکر میکردند مثل گاویی که در جلوی گله میرود ) اخورا در کردی وعبری به گاو رهبری گفته میشود که جلوی گله میرود ورهبر هست وخورشید راگفته بودند گاو اسمانی که همه چیزرامیداند یامثل گوسفندی که جلوی گله میرود . و فکر میکردند که چطور میداند به کجابرود . . ولی اهواررا گاو آسمانی میدانستند که در تخت چمشید برای تنویس آن بال کشیده اند یعنی اشاره بطرف بالا وآسمان دارد . . پس قزوین یعنی جاییکه مانند گاو دانا روشن وسفید هست که سپیدو سفیدو سپی در کردی نیز گفته اند . . . یا مازندران یعنی جاییکه مادگاودر آن هست یاکاسپین گاو سپید یاکرمان که یعنی مثل کاو میماند یا گاو داران . . مان درفارسی معنی ماند هم میدهد یعنی چاییکه گاو میماند یازندگی میکنند یاتبریز که تاوریژ هم گفته اند از وازه آفتاب ریز یاریژ که هر دویکز هست یعنی جاییکه آفتاب یاخورشیدانوارش ریز میشود ومیتابد یا اسم خوی که تا کنون کسی معنی انرانداسته است وگفته اند جای گود در صورتبکه اهورا یادر عبری وکردی اخورا گفته اند که کوتاه شده است هور و هر که معنی حر رانداسته اند وگفته اند آراده که اصلا اینچینین معنی نمیده . وخوی کوتاه شده اخورا هست وحرف الف در اینجا تاکید هست مثل امن واتو یعنی من وتو درگویش لری وکردی برای تاکید استفاده میشود . این واژه گان همگی درفارسی باگویش های متفاوتی گفته میشده .

واژه قاب ریشه ایرانی سغدی دارد و به معنی ظرف است. در مورد واژه بُش، هنوز هیچ منبع دانشگاهی دربارهٔ ریشه این واژه اظهار نظر نکرده است. دوست داران زبان ترکی کوشیده اند آنرا واژه ای ترکی بشناسانند. نظر دیگر است که با توجه به ریخت های رایج دیگر این واژه مانند پشقاب ( در فارسی افغانستان ) ، پیشقاب ( در گویش شوشتری ) ، پشخاو و … و همچنین نظرداشت واژگان همانندش مانند پیش - دستی و … این واژه فارسی است. پیش قاب، ظرفی بوده که در پیش و جلوی هر فرد گذاشته می شده و با ظرفی که در وسط سفره گذاشته می شده فرق داشته است. در گذشته در پارسی به بشقاب، دوری می گفتند. امروزه نیز همچنان در برخی زبان های بومی، برای نمونه مازندرانی، بشقاب بزرگ را دوری می گویند. از دیگر واژه های پارسی برابر بشقاب، شیلان یا شیلانه، بَزمِه و لب تخت می باشد. در فرهنگ فارسی عمید بُش به معنای بند، بست؛ بند فلزی که به صندوق یا ظرف شکسته زنند، آمده است. همچنین کاب در واژه نامه دهخدا به مانای پیاله دراز هشت پهلو آمده است. پس بشقاب شاید به مانای کاب بند زده شده باشد و ریشه بشقابشاید از اینجا و پارسی است .
...
[مشاهده متن کامل]

در گزشته به ویژه بشقاب های بزرگ لبه دار را دوری، پردل، و رکابی می گفتند. در پارسی، بشقاب سفالی و سوپ خوری، سُکُر ( یا سُکوره، سُکُرجه، اُسکُر، اُسکُرچه ) ، بشقاب بزرگ زکنج، بشقاب کوچک بَزمَک، بشقاب کشیده دیس، بشقاب ژرف گِردَنَه، بشقاب چوبی چپین، و بشقاب پهن تبرک یا گرباک نامیده می شده است.
در ترکی استانبولی نیز به بشقاب تابک گفته می شود که همان تابه در فارسی میانه است.

دوری . . . .
بشقاب ریخت تورکی ( تُرکی ) واژه ی پارسی پوچکاپ است. ( آمیزه ای از دو واژه ی پوچ کاپ )
واژگان دیگری مانند دوری، پاتیل و . . . که ابزار آشپزخانه هستند هم اکنون و امروزه در زبان لُری به کار می روند.
...
[مشاهده متن کامل]

تا پیش از اسلام لُر ها و پارس ها در سراسر ایران زبانی یکپارچه به نام زبان پارسی پهلوی یا پهلوانی داشتند.

سومین زبان دنیا لطفا توهم نزنید حرف غ تو فارسی هستش بعدش هم ترکا ق و غ ندارن هر واژه ایی که دارن فارسی، مغولی، عربی، ارمنی، فرانسوی و زبانهای دیگه واژه دزدیدن
به نظرمن بشقاب دُری میشه
پاسخ به کسانی که میگن سغدی ها پارسی حرف نمیزدند:
شلید شما درست بگویید ولی شواهدی که امروز هست اگر حرف شما تا به امروز درست بود که نباید تاجیکستان _ محل زندگی سغدی ها_ فارسی باشد . ولی هست آنها به گویش تاجیکی صحبت میکنند که از فارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

ممکن است شما بگویید که تا امروز خیلی تغییر میکند ولی من به شما میگویم که آنها فقط در دوره هخامنشیان _ ٢۵۰۰ سال پیش_ به صورت پایدار و کل محدوده آنها در این حکومت بودند که با دولت سمرقند هدایت میشدند و میبایست از آن زمان زبان هندو اروپایی را فرا گرفته اند. ( لطفا به منابع معتبر مراجعه کنید )
البته نمیتوان باز در مورد بشقاب نظر داد اگر چه با معربات بسیار جور در میاد و میتوان آن را نسبت داد.
البته که زبان پارسی به دلیل اینکه محدوده ترکیه امروزی را هم یه مدت زمانی زیر خود داشت مانند حکومت عثمانی که مردمان آذری را در زیر خود داشت و باعث تاثیر بر آنها شد ,

پاسخ به دوستانی که میگن واژه بشقاب چه ارتباطی به سغدی ها دارد.
دوستان , ترکان در آسیای میانه بسیار بودند و همچنین سغدی ها هم در آسیای مینه بودند البته به بخش پر جمعیت تر ترکان هم نزدیک بودن. وقتی دو ملت در نزدیک هم باشن در چندین سال هم به صورت ناخاسته از هم پیمند میگزیرند.
...
[مشاهده متن کامل]

البته من در مورد واژه بشقاب نظری ندارم .

پاسخ به جناب نامور
عزیز من پوچ چه پیوندی به بُش داره
پوچ و هیچ برابر صفر است و پارسیست و از پارسی به زبان ترکی رفته، ترکی رسمی که از ۵۰۰ سال پیش از عثمانی رسمی شد، هشتاد درصدش واژگان پارسی بود و بش اگر از پوچ گرفته شده باشه این واژه از پارسی درون ترکی شده، واژگان ترکی آشکارند از دیدگاه زبانی و رخساره واژگان پوچ هیچزمان نمیتونه ترکی باشه قاب آزاد به نگاه شما معنی بشقاب چیزی که خوراک میریزند توش میده؟؟؟
...
[مشاهده متن کامل]

دودمانهای غز که درون ایران شدند ۱۰۰۰ سال پیش هرگز در شهرها و روستاها زندگی نمیکردند که بخواهند با چیزی خوراک بخورند هتی خام خوار بودند و خوراک پخته را ایرانیان آموختند، پوشش آنها پوست چهارپایان بوده ریسندگی ووبافندگی را از ایرانیان اموختند، امیدوارم ناراحت نشید ولی ادمخوارم بودند چگینی های صفوی نامشون بد در رفته وگرنه همه دودمانهای غز آدمخوار داشتند،
اخه عزیز من بش به چم آزاد در ترکی چه پیوندی میتواند در واژه بشقاب بکار رود؟؟؟یعنی معنی که در ترکی میدهد

این واژه اریایی است ، نزدیک ۹۰۰ سال پیش که غزنویان با خیانت اقلیت مسلمان فرمانروایی ایران را در دست گرفتند و آغاز به کوچ دادن قبیله های غز به ایران بزرگ کردند ( اون زمان خوارزم که امروزه شده ازبکستان و
...
[مشاهده متن کامل]
بخشی از قرقیزستان هنوز ترک نشده بودند، ) غزها واژگان زیادی از سگدیهای آریایی گرفتند مانند بشکاپ و کاشک یا قاشق ، بیگ و. . . دقت کنید غزنها اصلا تو شهر و روستا زندگی نمیکردند که بخواهند با چیزی خوراک بخورند و حتی خام خوار بودند، این واژه هارو زمانی که درون ایران کنونی شدند که زیر صد واژه هستند جایگزین پیشدستی دیس و چمچک کردند

واژه بشقاب از بُشکاب سگدی ریشه گرفته، و واژه ای آریایی است
بشقاب یک واژه سگدی اریایی است
۹۰۰ سال پیش که شاه سامانی نزدیک هزار غز را درون خوارزم و سگد ( ازبکستان ووتاجیکستان که اون زمان هنوز ترک نشده بودند ) درون کرد این واژه سگدی و واژگان بسیاری از سگدی درون زبان غزها اندرون شد مانند بیگ بشقاب قاشق و دگر. . . که البته این واژه ها وات ک به ق در زبان غزها تغییر کرد مثلا بُشکاب در سگدی گویش شد دردزبان غز ها بشقاب شد، پس از اینکه سلطان محمودنیرو را درددست و شاه شد غزها را به سراسردایران کوچ داد و این واژگان از زبان غزها به زبان پارسی راه یافت، که البته زیادم نیستند ولی سگدی اریایی هستند ودبه جای دوری یا چیزی شبیه بشکاب این واژه بشقاب که ریشه سگدی داشت جایگزین واژه های پارسی شد
...
[مشاهده متن کامل]

واژه قاب ریشه ایرانی سغدی دارد و به معنی ظرف است. در مورد واژه بُش، هنوز هیچ منبع آکادمیکی دربارهٔ ریشه این واژه اظهار نظر نکرده است. نظر عامه براین است که این واژه ترکی است. نظر دیگر است که با توجه به ریخت های رایج دیگر این واژه مانند پشقاب ( در فارسی افغانستان ) ، پیشقاب ( در گویش شوشتری ) ، پشخاو/pešx�v ( در گویش ابیانه، انارک ) و … و همچنین نظرداشت واژگان مشابهش مانند پیش - دستی و …، این واژه فارسی است. پیش قاب، ظرفی بوده که در پیش و جلوی هر فرد گذاشته می شده و با ظرفی که در وسط سفره گذاشته می شده فرق داشته است. در گذشته در پارسی به بشقاب، دوری ( dowri ) می گفتند. امروزه نیز همچنان در برخی زبان های محلی، برای نمونه مازندرانی، بشقاب بزرگ را دوری می گویند. از دیگر واژه های پارسی معادل بشقاب، شیلان یا شیلانه، بَزمِه و لب تخت می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

در قدیم به ویژه بشقاب های بزرگ لبه دار را دوری، پردل، و رکابی می گفتند. در پارسی، بشقاب سفالی و سوپ خوری، سُکُر ( یا سُکوره، سُکُرجه، اُسکُر، اُسکُرچه ) ، بشقاب بزرگ زکنج، بشقاب کوچک بَزمَک، بشقاب کشیده دیس، بشقاب ژرف گِردَنَه، بشقاب چوبی چپین، و بشقاب پهن تبرک یا گرباک نامیده می شده است.
در ترکی استانبولی نیز به بشقاب تابک گفته می شود که همان تابه در فارسی میانه است.

plate
بشقاب یکی از ظروف آشپزخانه است که در غذاخوری بدرد می خورد. حالا من نمیخوام مانند دوستان به معنی واژه کاری داشته باشم ولی من می خواهم که انواع بشقاب هارا معرفی کنم:پیش دستی - بشقاب پلو خوری - بشقاب خورشت خوری - بشقاب سوپ خوری - بشقاب میوه خوری - بشقاب پرنده و. . . .
این واژه به ظاهر ترکی برخاسته از واژگان پارسی می باشد بشقاب از دو کلمه بش و قاب به دست امده است بش از کلمه پوش که همان واژه پوچ پارسی است و قاب از واژه سغدی کاپ به دست امده است هر دو واژه پارسی و ایرانی می باشند
در پهلوی " پدیشخوار" برابر نسک فرهنگ کوچک پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)

بپرس