بسیم


مترادف بسیم: خرم، خوشحال، خندان، خوشرو، شادمان، گشاده رو، مسرور

معنی انگلیسی:
[adj.] smiling

فرهنگ اسم ها

اسم: بسیم (پسر) (عربی) (تلفظ: basim) (فارسی: بَسيم) (انگلیسی: basim)
معنی: خوشحال، شادمان و خندان، خندان چهر، گشاده روی، شادمان، مسرور، خرم و خوشحال
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

بسیم. [ ب َ ] ( اِ ) به زبان زند و پازند خوش مزه و خوش لذت را گویند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). هزوارش بسیم . پهلوی : بسوم . خوش . «بونکر ص 103». بِسیم ، خوش. «یوستی ، بندهش ص 88». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || برخی بسیم را بمعنی خندان گرفته اند و بعضی گفته اند این کلمه در عربی استعمال نشده و آن را به «نسیم » در گلستان تصحیح کرده اند ولی چنانکه گذشت این کلمه در السنه سامی سابقه دارد. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || ( ع ص ) تبسم کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ نظام ). شادمان و مسرور و خرم و خوشحال. ( ناظم الاطباء ). خندان. شادمان. تبسم کننده و گشاده روی. ( ناظم الاطباء ) :
شفیعمطاع نبی کریم
قسیم جسیم بسیم وسیم.
( گلستان ).
- بسیم بودن ؛ شادمان بودن. ( ناظم الاطباء ).
|| متواضع. ( ناظم الاطباء ).

بسیم. [ ] ( اِ ) در تونس ، نوعی نخود. ( دزی ج 1 ص 87 ). رجوع به بسیل و بسیله شود.

بسیم. [ ب ُ س َ ]( ع اِ ) بُسَین. رجوع به بسین ، و دزی ج 1 ص 87 شود.

بسیم. [ ب َ ] ( اِخ ) ابراهیم افندی. منشی اول هیئت رئیسه جامع احمدی بود. او راست : ادب اللغة و ملکةالذوق ،سخنرانیی که وی در باشگاه کارمندان اسکندریه ایراد کرد و بسال 1328 هَ. ق. در 48 ص در مطبعه وطنیه اسکندریه چاپ گردید. ( از معجم المطبوعات ستون 565 ).

بسیم. [ ب َ ] ( اِخ ) صالح افندی از شعرای متأخر عثمانی و از مردم اسلامبول و از خواجگان بود و بسال 1243 هَ. ق. درگذشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ).

بسیم. [ ب َ ] ( اِخ ) محمد افندی از شعرای متأخر عثمانی و از موالی بود و بسال 1243 هَ. ق. درگذشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ).

فرهنگ فارسی

خنده رو، خندان، گشاده رو، خوشمزه لذیذهم گفته اند
( صفت ) خوشروی خندان چهر گشاده روی شادمان مسرور خرم خوشحال .
صالح افندی از شعرای متاخر عثمانی و از موالی بود و بسال ۱۲۴۳ ق درگذشت ٠

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (ص . ) خوشرو، خندان .

فرهنگ عمید

۱. خنده رو، خندان، گشاده رو.
۲. خوش.
۳. خوشمزه، لذیذ.

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس