بسر

/bosr/

لغت نامه دهخدا

بسر. [ ب َ ] ( ع اِ ) آب سرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ماء بارد. ( از اقرب الموارد ). || کلح. قطوب. مقابل بشر. ( یادداشت مؤلف ).

بسر. [ ب َ ] ( ع مص ) خراشیدن سر ریش را پیش از نضج . ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بسر قرحه ؛ باز کردن پوست را از ریش پیش از بهبود یافتن پس چرک بهم رسانیدن. ( از اقرب الموارد ). کاویدن دملی نه بهنگام. ( تاج المصادر بیهقی ). || شتابی کردن و پیش از وقت گرفتن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). اعجال. ( اقرب الموارد ) || غلبه نمودن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). مقهور ساختن. ( از متن اللغة ). || ترش روی گردیدن. قوله تعالی : عبس و بسر . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گشنی کردن نر پیش از رغبت ماده. ( آنندراج ). جهیدن شتر نر بر شتر ماده پیش از خواهش آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گشنی کردن فحل نه بهنگام. ( تاج المصادر بیهقی ). || گشن دادن خرمابن را پیش از وقت آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بیوقت حاجت خواستن. ( آنندراج ). حاجت خواستن نه بوقت خویش. ( زوزنی ). طلب کردن حاجت نه بهنگام. ( تاج المصادر بیهقی ). خواستن حاجت را در غیروقت آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). طلب کردن حاجت در جز هنگام آن. ( از اقرب الموارد ). || در نبیذ خرما، بسر آمیختن. گشنی دادن درخت خرما را پیش از وقت. ( آنندراج ). بُسر آمیختن در نبیذ خرما. ( منتهی الارب ). || نوشیدن شیر از خیک پیش از آنکه ماست شود در آن. ( آنندراج ). خوردن شیر مشکیزه را پیش ازآنکه بخسبد و سطبر گردد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || خواستن قرض پیش از وقت موعود. ( آنندراج ). تقاضای دین کردن پیش از میعاد. || آغاز کردن به چیزی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ابتدا بکاری کردن. ( از متن اللغة ). || چرانیدن ستور گیاه نارسیده را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || بچشم آغیل دیدن. ( یادداشت مؤلف ).

بسر. [ ب ُ / ب ُ س ُ ] ( ع اِ ) غوره خرما و آنچه از شکوفه خرما اول ظاهر شود آن را طلع خوانند و چون بسته گردد، سَیّاب گویند و هرگاه سبز گردد جَدّال و سَراد و خَلال و چون اندکی کلان گردد آن را بغو خوانند و چون از آن کلان شود بُسر است بعد از آن مَخَطَّم بعد از آن مُوَکِّت بعد از آن تَذنوب. بعد از آن جُمسَه بعد از آن ثَعدَه و خالع و خالعة و چون پختگی آن بانتها رسید رطب نامند و مَعود و بعد از آن تمر. ( منتهی الارب ). کنک خرما. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). خرمای خام که هنوز پخته نشده باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). خارک. ( مهذب الاسماء ). خرما هنگامیکه هنوز زرد است. ( دزی ج 1 ص 83 ). خرما پیش از رطب نشدن و آن هنگامی است که رنگ بگیرد و نرسد. ( از اقرب الموارد ). خاره خرما. خرمای نرسیده. خرما که هنوز پخته و رطب نشده باشد. خرمای ترش و شیرین. غوره خرماست که زرد و مایل به شیرینی شده باشد و مرتبه چهارم از مراتب هفتگانه خرما باشد و در هر مرتبه حرارت آن می افزاید. ( از فهرست مخزن الادویه ) و رجوع به ص 140 همین کتاب و شعوری ج 1 ورق 214 شود : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هرچیزتازه، خرمای نارس، خرمائی که تازه رنگ، زردشده و هنوز خوب نرسیده
( اسم ) خرمای خرک خرمای نارس غور. خرما .
بروی سر بطرف سر و بسمت سر یا انتها و نوک .

فرهنگ عمید

۱. هر چیز تازه و نو.
۲. خرمای نارس، خرمایی که تازه رنگش زرد شده و هنوز خوب نرسیده است.

گویش مازنی

/basero/ حرف بزن، پارس کن - امر به حرف زدن از روی تحقیر(از مصدر بسروسنbaroossen) ۳سروصدا کردن

واژه نامه بختیاریکا

( بُسُر ) بوته سرخ؛ بُن سُر؛ بُت سُر؛ از گونه ی گیاهان دارویی ییلاقی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَسَرَ: اظهار کراهت کرد - بی میلی و کراهتش را در چهره اش آشکار ساخت (مصدر بسور به معنای بیمیلی و کراهت نمایان از چهره است .عبارت "عَبَسَ وَبَسَرَ" یعنی : چهره در هم کشید و اظهار کراهت نمود )
معنی بَصَرُ: چشم
معنی بَصَرِ: چشم - دیده
تکرار در قرآن: ۲(بار)
بُسور: چهره در هم کسیدن، در مجمع فرموده: بسور آشکار شدن کراهت در چهره است. راغب آنرا، عجله پیش از وقت معنی کرده و گوید: معنی آیه ، آنست که عبوس بودن را پیش از وقت آن اظهار کرد. قاموس آن را عجله و چهره در هم کشیدن و قهر، معنی کرده است. ولی قول مجمع البیان اقرب است، بنابراین، چون در آیه شریفه «بَسَرَ» بعد از «عَبَسَ» آمده باید آن را شدّت عبوس شد و محکم چهره در هم کشید. پس از آنکه این احتمال درباره آیه بنظرم آمد دیدم زمخشری و بیضاوی در ذیل آیه بسر را شدّت عبوس بودن گفته‏اند یعنی: و چهره‏هائی در آن روز شدیداً چهره در هم کشیده‏اند و اندوهناک‏اند بیضاوی گوید: با سل از باسر نیز شدیدتر است ولی آن اغلب در مرد شجاعی که چهره در هم کشیده است به کار می‏رود. علی هذا، عبس و به سر و بسل هر سه به معنی چهره در هم کشیدن می‏باشد ولی یکی از دیگری شدیدتر است.

[ویکی فقه] بسر (ابهام زدایی). بسر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اسم برای اشخاص ذیل باشد: • بسر (فقه)، به معنای خرمای نارس • بسر بن سفیان، از صحابه پیامبر و از بزرگان خزاعه• بسر بن ارطاة، یکی از سرداران معاویة بن ابی سفیان
...

[ویکی فقه] بسر (فقه). بسر به معنای خرمای نارس می باشد و در باب طهارت و زکات و تجارت کاربرد دارد.
فضیخ که از بسر گرفته می شود از مسکراتی است که نوشیدن آن حرام است.
زمان تعلّق زکات به خرما
زمان تعلّق زکات به خرما بنابر مشهور، وقتی است که بسر، زرد یا قرمز شده باشد که از آن به بدو صلاح، تعبیر می شود.
حکم معامله بسر با تمر
بسر و تمر (خرمای زرد یا قرمز شده) در معامله، یک جنس به شمار می روند و گرفتن زیادی در هر طرف، ربا محسوب شده و جایز نیست.

پیشنهاد کاربران

بسر =با کسر ب ویس و مشدد خواندن ر
درزبان لکی به معنای فعل امر پاک کن می با. شد

بپرس