از ملکان کس چنو نبود جوانی
خلق نداند همی که بخشش او چند.
رودکی.
دهد خواهندگان را روز بخشش درم در تنگ و گوهر در تبنگوی.
ابوالمثل.
ببالا بلند و ببازو ستبربمردی چو شیر و به بخشش چو ابر.
فردوسی.
میان بزرگان درخشش مراست چو بخشایش و داد و بخشش مراست.
فردوسی.
به بخشش چو ابری بود نوبهاربود پیش او گنج دینارخوار.
فردوسی.
زمین چون بهشتی شد آراسته ز داد و ز بخشش پر از خواسته.
فردوسی.
دل و زبان و کف او موافقند بهم گه وفا و گه بخشش و گه گفتار.
فرخی.
روز بخشش نه همانا که چنو بیند صدرروز کوشش نه همانا که چنو بیند زین.
فرخی.
بزرگواری و کردار اوی و بخشش اوز روی پیر برون آورد همی آژنگ.
فرخی.
بسا کسا که بدینار بخشش تو ببردز دل غم و ز دو رخسار گونه دینار.
فرخی.
شه از داد و بخشش بود نیکبخت کزو بخشش و داد نیکوست سخت.
اسدی.
ای بازپسین زاده مصنوع نخستین در بخشش و بخشایش و در دانش و در دین.
سنایی.
بخشش از حق بهانه بر سعداست جود از ابر و لاف بر رعد است.
سنایی.
آفتاب بخششی و سایه بخشایشی زآفتاب و سایه پرسیدم همین آمد جواب.
سوزنی.
هست سه عادت ترا بخشش و مردی و دین دست سه عادات تست تخم سعادات کار.
خاقانی.
بخشش تو بقدرهمّت تست نه بقدر ثنا فرستادی.
خاقانی.
این هم ز بخشش فلک و جود عالم است کان را که خاک باید خوردن شکر خورد.
خاقانی.
زان بخششی که بر درعالم شدانده نصیب گوهر آدم شد.
خاقانی.
یکی را داد بخشش تا رساندیکی را کرد ممسک تا ستاند.
نظامی.
ببخشد دست او صد بحر گوهرکه در بخشش نگردد ناخنش تر.بیشتر بخوانید ...