بازو
/bAzu/
مترادف بازو: بازه، ساعد، عضد مرفق ، اهرم، دسته، توانایی، قدرت، قوت، نیرو، یاور
متضاد بازو: ران
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: نام آهنگی ( نگارش کردی
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم دختر، اسم کردی
لغت نامه دهخدا
به زین اندرون گرزه گاوسر
به بازو کمان و به گردن سپر.
فردوسی.
دگر چون تو ای پهلوان دلیربدین برزبالا و بازوی شیر.
فردوسی.
سخن راند از برزوی پیل مست که بازوی من روز جنگ او شکست.
فردوسی.
وز آن پس بدو گفت رستم تویی که داری بر و بازوی پهلوی.
فردوسی.
ازایرا کارگر نامد خدنگم که بربازو کمان سام دارم.
بوطاهر.
خداوند ما گشته مست و خراب گرفته دو بازوی او چاکران.
منوچهری.
حاجب بازوی وی بگرفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 52 ). و حاجب بلکاتکین بازوی وی بگرفت و نزدیک تخت بنشاند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381 ). بازوی امیر گرفتند تا از تخت فرود آمد. ( تاریخ بیهقی ص 378 ).هر چه به بازو نتوانیش کرد
دانش با بازو شو یار کن.
ناصرخسرو.
دست زمانه باره شاهی نیفکنددر بازویی که آن نکشیده است بار تیغ.
مسعود سعد.
عدل بازوی شه قوی داردقامت ملک مستوی دارد.
سنائی.
بر زخمها که بازوی ایام میزندسازنده تر ز صبر دوایی نیافتم.
خاقانی.
هر زمان یاسج زنان صیادوارآیی از بازو کمان آویخته.
خاقانی.
بر کمان چون بازوی شه خم زدی قاب قوسین زین و آن برخاستی.
خاقانی.
اگرصد کوه دربندد به بازونباشد سنگ با زر هم ترازو.
نظامی.
به بازوان توانا و قوت سردست خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست.
سعدی.
پنجم کمینه پیشه وری که بسعی بازو کفافی حاصل کند. سعدی ( گلستان ).چه کند زورمندوارون بخت
بازوی بخت به که بازوی سخت.
سعدی.
|| شاخ درخت ، به طریق مجاز چه گویا بازوی آن است. || عصا و چوبدست چه گویا بازوی آدمی است. ( رشیدی ). || بال. جناح. ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - قسمتی از دست که بین آرنج و شانه قرار دارد عضد . ( جمع : بازوان ). ۲ - هر یک از دو چوب کنار درگاه.۳ - اطراف تخت خوابگاه . ۴ - واحد طول برابر با طول بازو گز . ۵ - رفیق مصاحب . ۶ - آنکه در سرود با کسی همراهی کند . ۷ - قوت قدرت نیرو . یا بازوی چیزی داشتن . ۱ - لایق بودن برای انجام دادن آن کار. ۲ - قوت داشتن نیرو داشتن . یا بازو ستون کردن . محکم و سخت کردن بازوی چپ را در هنگام کشیدن کمان .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* بازو افراختن: (مصدر لازم ) ‹بازو افراشتن› [قدیمی] بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی.
* بازو افراشتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * بازو افراختن
* بازو دادن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] یاری دادن، یاری کردن، کمک کردن.
* بازو گشادن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] گشودن بازو، دست برآوردن برای یاری دادن و کمک کردن به کسی.
زبان و ادب'>{baulk} [باستان شناسی] محدودۀ قراردادی باریکی بین دو تاشۀ مجاور که در آن کاوش صورت نمی گیرد و عملاً مسیر رفت وآمد و دسترسی به تاشه های دیگر است
{boom} [سینما و تلویزیون] میله ای کشوی و قابل حمل که صدابَر یا دوربین یا نورافکن بر آن نصب می شود و می توان جهت و ارتفاع آن را تغییر داد
{limb} [ورزش] هریک از بخش هایی از کمان که در دو طرف قبضه قرار دارند و در هنگام کشیدنِ زه خم می شوند
فرهنگستان زبان و ادب
{boom} [سینما و تلویزیون] میله ای کشوی و قابل حمل که صدابَر یا دوربین یا نورافکن بر آن نصب می شود و می توان جهت و ارتفاع آن را تغییر داد
{limb} [ورزش] هریک از بخش هایی از کمان که در دو طرف قبضه قرار دارند و در هنگام کشیدنِ زه خم می شوند
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] بازو حدّ فاصل بین شانه و آرنج است و در بابهای طهارت، صلات، قصاص و دیات از آن سخن رفته است.
در وضو علاوه بر شستن آرنج، شستن مقداری از بازو، جهت علم به شسته شدن آرنج، واجب است.
طریق قرار گرفتن بازو در سجده
مستحب است مرد هنگام سجده بازوان خود را به پهلوی خویش نچسباند.
قصاص جنایت قطع دست از بازو
قصاص جنایت قطع دست از بازو، بریدن آن از آرنج است. جنایتکار نسبت به باقیمانده باید ارش بپردازد.
دیه جنایت وارده به بازو
...
در وضو علاوه بر شستن آرنج، شستن مقداری از بازو، جهت علم به شسته شدن آرنج، واجب است.
طریق قرار گرفتن بازو در سجده
مستحب است مرد هنگام سجده بازوان خود را به پهلوی خویش نچسباند.
قصاص جنایت قطع دست از بازو
قصاص جنایت قطع دست از بازو، بریدن آن از آرنج است. جنایتکار نسبت به باقیمانده باید ارش بپردازد.
دیه جنایت وارده به بازو
...
wikifeqh: بازو
دانشنامه عمومی
بازو به بخشی از اندام فوقانی گفته می شود که میان شانه و آرنج قرار گرفته است. استخوان آن هومروس ( استخوان بازو ) است که با کتف مفصل شده و مفصل شانه را می سازد. عضلات مختلفی در ناحیه بازو قرار دارند که امکان حرکات مختلف را به آن می دهند. مهمترین این عضلات عضله دوسر بازویی و عضله سه سر بازویی است
ناحیه بازو توسط تیغه های بین عضلانی داخلی و خارجی ( از جنس فاسیای عمقی ) به دو ناحیه قدامی و خلفی تقسیم می شود. حس پوست ناحیه قدامی بازو از اعصاب جلدی بازوئی داخلی ( از طناب داخلی ) و جلدی بازوئی خارجی فوقانی ( از عصب آکزیلاری ) و جلدی بازوئی خارجی تحتانی ( از عصب رادیال ) و حس پوست ناحیه خلفی میانی بازو از عصب جلدی بازوئی خلفی ( از عصب رادیال ) تأمین می شود ناحیه قدامی بازو شامل سه عضله دو سر بازوئی، بازوئی و غرابی بازوئی و ناحیه خلفی ساعد شامل عضله سه سر بازوئی است.
استخوان بازو درازترین استخوان اندام فوقانی است که در بالا با استخوان کتف و در پائین با استخوان های ساعد مفصل می شود، دارای دو انتهای فوقانی و تحتانی و یک تنه است؛ انتهای فوقانی آن شامل قسمت های زیر است:
• سر: کمتر از ثلث یک کره است که با گودی کاسه ای کتف در تشکیل مفصل شانه شرکت می کند.
• گردن تشریحی: به صورت شیاری است که دور تا دور سر را احاطه کرده است.
• گردن جراحی: قسمتی از استخوان است که سر را به تنه اتصال می دهد و با عصب زیربغلی مجاورت دارد.
• برجستگی ( tubrosity ) بزرگ: محل اتصال انتهای ماهیچه های بالاخاری، زیرخاری و گرد کوچک است.
• برجستگی کوچک: پیوندگاه انتهای ماهیچه زیرکتفی است.
این دو برجستگی محل اتصال عضلات هستند، بین آنها ناودان ( groove ) بین دو برجستگی قرار دارد که از درون آن زردپی سر دراز ماهیچه دوسر بازویی عبور می کند. انتهای تحتانی استخوان از یک قسمت مرکزی به نام لقمه ( کندیل ) و دو قسمت طرفی به نام های رولقمه ( اپی کوندیل ) داخلی و رولقمه خارجی تشکیل شده است، رولقمه ها محل اتصال عضلات سطحی ساعد هستند. لقمه دارای یک قسمت خارجی به نام سرک ( کاپیتولوم ) و یک قسمت داخلی به نام قرقره ( تروکله ) می باشد؛ سرک با استخوان زند زبرین و قرقره با استخوان زند زیرین مفصل می شود.
تنه استخوان دارای سه سطح داخلی، خارجی و خلفی و سه کناره قدامی، داخلی و خارجی است سطح خارجی در قسمت میانی دارای یک زبری برای پیوند یافتن ماهیچه دالی ( دلتوئید ) است. در عقب توبروزیته دالی در سطح خلفی ناودان کم عمقی قرار دارد که از آن عصب رادیال عبور می کند. این ناودان در سطح خلفی واقع است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفناحیه بازو توسط تیغه های بین عضلانی داخلی و خارجی ( از جنس فاسیای عمقی ) به دو ناحیه قدامی و خلفی تقسیم می شود. حس پوست ناحیه قدامی بازو از اعصاب جلدی بازوئی داخلی ( از طناب داخلی ) و جلدی بازوئی خارجی فوقانی ( از عصب آکزیلاری ) و جلدی بازوئی خارجی تحتانی ( از عصب رادیال ) و حس پوست ناحیه خلفی میانی بازو از عصب جلدی بازوئی خلفی ( از عصب رادیال ) تأمین می شود ناحیه قدامی بازو شامل سه عضله دو سر بازوئی، بازوئی و غرابی بازوئی و ناحیه خلفی ساعد شامل عضله سه سر بازوئی است.
استخوان بازو درازترین استخوان اندام فوقانی است که در بالا با استخوان کتف و در پائین با استخوان های ساعد مفصل می شود، دارای دو انتهای فوقانی و تحتانی و یک تنه است؛ انتهای فوقانی آن شامل قسمت های زیر است:
• سر: کمتر از ثلث یک کره است که با گودی کاسه ای کتف در تشکیل مفصل شانه شرکت می کند.
• گردن تشریحی: به صورت شیاری است که دور تا دور سر را احاطه کرده است.
• گردن جراحی: قسمتی از استخوان است که سر را به تنه اتصال می دهد و با عصب زیربغلی مجاورت دارد.
• برجستگی ( tubrosity ) بزرگ: محل اتصال انتهای ماهیچه های بالاخاری، زیرخاری و گرد کوچک است.
• برجستگی کوچک: پیوندگاه انتهای ماهیچه زیرکتفی است.
این دو برجستگی محل اتصال عضلات هستند، بین آنها ناودان ( groove ) بین دو برجستگی قرار دارد که از درون آن زردپی سر دراز ماهیچه دوسر بازویی عبور می کند. انتهای تحتانی استخوان از یک قسمت مرکزی به نام لقمه ( کندیل ) و دو قسمت طرفی به نام های رولقمه ( اپی کوندیل ) داخلی و رولقمه خارجی تشکیل شده است، رولقمه ها محل اتصال عضلات سطحی ساعد هستند. لقمه دارای یک قسمت خارجی به نام سرک ( کاپیتولوم ) و یک قسمت داخلی به نام قرقره ( تروکله ) می باشد؛ سرک با استخوان زند زبرین و قرقره با استخوان زند زیرین مفصل می شود.
تنه استخوان دارای سه سطح داخلی، خارجی و خلفی و سه کناره قدامی، داخلی و خارجی است سطح خارجی در قسمت میانی دارای یک زبری برای پیوند یافتن ماهیچه دالی ( دلتوئید ) است. در عقب توبروزیته دالی در سطح خلفی ناودان کم عمقی قرار دارد که از آن عصب رادیال عبور می کند. این ناودان در سطح خلفی واقع است.
wiki: بازو
جدول کلمات
مترادف ها
شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق
بازو، دست، سلاح، شاخه، اسلحه، شعبه، قسمت، جنگ افزار، دستهء صندلی یا مبل
بازو، دسته، دیلم، اهرم، شاهین، میله اهرم
بازو، ساعد
بازو، هر عضوی شبیه بازو، ساعد
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بازو؛ در یک تعریف ساده یعنی عضله با قابلیت انبساط و انقباض
کلمه ای خاص و دارای یک هسته ی مرکزی جهت صدور مفاهیم مانند یک نقطه پرگار و کلیدواژه ای که دو مفهوم متضاد از یک ریشه در دو جهت در یک کلمه نهفته است. مفهوم باز و بست یا نگارش معکوس مفهومی از همین ریشه با مفهوم انقباض و انبساط یا زیپ و زاپ
... [مشاهده متن کامل]
به طوری که اگر دقیق تر به سخن این کلمه گوش کنیم مفهومی به نام ثبات در این کلمه به گوش می رسد. یعنی مسئله ثبات یک مقوله ی ساکن و ایستا بودن به مفهوم منفعل بودن و در جا زدن و راکد بودن نیست بلکه کلمه ی بازو و باز و بست و انقباض و انبساط و ثبات و ثبت و ضبط و زیپ و زاپ مسیری را به ما نشان می دهد که در آن یک حرکت و یک جریان پویا در اون نهفته است. از همین تفسیر اصطلاح ثبات بازار را اینگونه می شود درک کرد که در آن تولید و مصرف دو مقوله ی در هم تنیده و یک علم منطبق بر حقیقت، واقعیت و طبیعت و نیاز است.
زبان و سخن کلام بازو به ما این است؛ زیبندگی و زیبایی بازوی حیات در همین جریان و چرخه ی انرژی نهفته در دل طبیعت است. یعنی سرما و گرما، دوری و نزدیکی، غم و شادی، رنج و لذت، و . . .
کلمه ای خاص و دارای یک هسته ی مرکزی جهت صدور مفاهیم مانند یک نقطه پرگار و کلیدواژه ای که دو مفهوم متضاد از یک ریشه در دو جهت در یک کلمه نهفته است. مفهوم باز و بست یا نگارش معکوس مفهومی از همین ریشه با مفهوم انقباض و انبساط یا زیپ و زاپ
... [مشاهده متن کامل]
به طوری که اگر دقیق تر به سخن این کلمه گوش کنیم مفهومی به نام ثبات در این کلمه به گوش می رسد. یعنی مسئله ثبات یک مقوله ی ساکن و ایستا بودن به مفهوم منفعل بودن و در جا زدن و راکد بودن نیست بلکه کلمه ی بازو و باز و بست و انقباض و انبساط و ثبات و ثبت و ضبط و زیپ و زاپ مسیری را به ما نشان می دهد که در آن یک حرکت و یک جریان پویا در اون نهفته است. از همین تفسیر اصطلاح ثبات بازار را اینگونه می شود درک کرد که در آن تولید و مصرف دو مقوله ی در هم تنیده و یک علم منطبق بر حقیقت، واقعیت و طبیعت و نیاز است.
زبان و سخن کلام بازو به ما این است؛ زیبندگی و زیبایی بازوی حیات در همین جریان و چرخه ی انرژی نهفته در دل طبیعت است. یعنی سرما و گرما، دوری و نزدیکی، غم و شادی، رنج و لذت، و . . .
بازو واژه فارسی بوده و از واژه�بازوگ� در فارسی میانه و به معنای فاصله میان دوش تا آرنج دست گرفته شده است .
این واژه با واژه های �باهو� در سانسکریت و �بازَو� در اوستا هم ریشه می باشد .
همچنین واژه انگلیسی �bough � و به معنای شاخه و تنه درخت برگرفته از این واژه فارسی میباشد .
این واژه با واژه های �باهو� در سانسکریت و �بازَو� در اوستا هم ریشه می باشد .
همچنین واژه انگلیسی �bough � و به معنای شاخه و تنه درخت برگرفته از این واژه فارسی میباشد .
ایشلر بازوم؛ ییر آزوم ( آغیز )
بازیدن و بازی و بازار و بیزی ( busy ) همگی به چم مشغول و مشغله می باشد و بازو یعنی بسیار مشغول که اشاره به اندامی دارد که بی درنگ در حال کار و فعالیت است.
بازار = باز ار = مشغول به هم آمده = مکان تجارت و بیزینس
باز = که دوباره معنا میکنیم به چم مشغله می باشد و منظور اینست که مجددا انجام گیرد
بازار = باز ار = مشغول به هم آمده = مکان تجارت و بیزینس
باز = که دوباره معنا میکنیم به چم مشغله می باشد و منظور اینست که مجددا انجام گیرد
نام تعدادی از اعضای بدن به انگلیسی:
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
... [مشاهده متن کامل]
forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
... [مشاهده متن کامل]
forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا
در لری بختیاری
بازو: بایی
بازو: بایی
رش، بازه، ساعد، عضد مرفق، اهرم، دسته، توانایی، قدرت، قوت، نیرو، یاور
بازو: در پهلوی بازا bāzā بوده است .
( ( فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و گوشت ِ بازو کنان . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )
بازو:به معنای عضوی باز شونده می باشد.
( ( فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و گوشت ِ بازو کنان . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )
بازو:به معنای عضوی باز شونده می باشد.
در گویش شهرستان بهاباد به بازو، بُوْاُو گفته می شود شاید اصل این کلمه، کلمه ی / با هو/ از زبان سانسکریت به معنای بازو باشد که با تغییراتی به /بُوْاُو/ تبدیل گردیده است.
رش