ایین

/~Ayin/

مترادف ایین: ( آیین ) رسم، روال، روش، شیوه، عادت، منوال، دین، شرع، شریعت، طریقت، کیش، مذهب، طریقه، مسلک، مشرب، نحله، سنت، قاعده، قانون، مراسم، مقررات، نظم، هنجار، آذین بندی، جشن، زیب، زینت، شهرآرایی، آداب دانی، اتیکت، ادب، تشریفات، نزاکت، سر

معنی انگلیسی:
ceremony, creed, rite, custom, ceremonial, oustom, rule, religion, formality, decoration

فرهنگ اسم ها

اسم: آیین (پسر، دختر) (فارسی) (تلفظ: āyin) (فارسی: آئین) (انگلیسی: ayin)
معنی: روش، رسم، شیوه ی مناسب و مطلوب، کیش، دین، ( در قدیم ) جلال و شکوه، عادت و خوی، ( = آئین )، آئین، دین مذهب عادت رسم روش، نام روستایی در استان فارس
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

( آیین ) آیین. ( اِ ) سیرت. رسم.( صراح ). عرف. طبع. عادت. داب. ( دهار ). آئین. شیمه. روش. دَیْدَن. خلق. خصلت. خو. خوی. منش :
سیرت اوبود وحی نامه بکسری
چونکه به آئینْش پندنامه بیاکند.
رودکی.
همه شب بدی خوردن آیین او
دل مهتران پر شد از کین او.
فردوسی.
مزن رای جز با خردمند مرد
ز آیین شاهان پیشین مگرد.
فردوسی.
ترا دانش و هوش و رای است و فر
بر آیین شاهان پیروزگر.
فردوسی.
دگر آنکه آیین شاهنشهان
بیاموخت از شهریار جهان.
فردوسی.
کنون از ره بیگناهان بما
نگه کن بر آیین شاهان بما.
فردوسی.
بسر برنهاده کلاه دوپر
به آیین ترکان ببستش کمر.
فردوسی.
بیاساید از بزم و شادی دو ماه
که این باشد آیین پس از مرگ شاه.
فردوسی.
جز این است آیین پیوند و کین
جهان را بچشم جوانی مبین.
فردوسی.
همی دید تا هر یکی برنشست
به آیین چین با درفشی بدست.
فردوسی.
همه کوهشان بود آرامگاه
چنین بود آیین هوشنگ شاه.
فردوسی.
جوانی به آیین ایرانیان
گشاده کش و تنگ بسته میان.
فردوسی.
بسه چیز هر کار نیکو شود
کز آن تخت شاهی بی آهو شود
بگنج و به رنج و بمردان مرد
جز این نیست آیین ننگ و نبرد.
فردوسی.
تو بصدر اندر بنشسته به آیین ملوک
همچنین مدح نیوشنده و من مدح نواز.
فرخی.
ساخت آنگه یکی بیوگانی
هم بر آیین و رسم یونانی.
عنصری.
جشن سده آیین جهاندار فریدون
بر شاه جهاندار فری باد و همایون.
عنصری.
اما عمرو [ لیث ] چون او [ یعقوب لیث ] برفت سعی کرد تا بیشتری از آیین و سیرت نگاه داشت. ( تاریخ سیستان ).
آیین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا بروزگار یزدجرد شهریار که آخر ملوک عجم بوده چنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی. ( نوروزنامه ). چون ایوان مداین تمام گشت نوروزکرد و رسم جشن بجای آورد چنانک آیین ایشان بود... وگفت این آیین بجا ماند. ( نوروزنامه ). و آیین او چنان بود که چون جنگی کردی سپاهی داشتی آراسته و ساخته و ایشان را جامه سیاه پوشانیده. ( نوروزنامه ). شاه شمیران را معلوم شد، شراب خوردن و بزم نهادن آیین آورد. ( نوروزنامه ). و سلطان سنجر را [ غزان ] بگرفتند وهمچنان با خویشتن می آوردند، بر آیین سلطنت ، الاّ آنکه خدمتکاران از آن خویش نصب کردند. ( مجمل التواریخ ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آیین ) ( اسم ) ۱ - رسم روش ادب . ۲ - معمول متداول مرسوم . ۳ - شیوه آهنگ . ۴ - صفت کردار مانند : بهشت آیین جنت آیین . ۵ - اندازه حد عدد شمار. ۶ - قاعده قانون نظم . ۷ - سامان اسباب . ۸ - طبیعت نهاد فطرت . ۹ - آذین شهر آرای جشن . ۱٠ - زیب زینت . ۱۱ - فر شکوه . ۱۲ - شرع شریعت کیش : آیین اسلام . ۱۳ - تشریفات اتیکت یا به آیین . ۱ - چنانکه مرسوم است طبق معمول . ۲ - چنانکه باید چنانکه ضروری است . ۳ - زیبا جمیل . یا بر آیین . مثل مانند .
آئین: دستور، روش، رسم وعادت، نظم وقاعده، سنت، کیش ، زیب و زینت و آرایش

فرهنگ معین

( آیین ) [ په . ] ( اِ. ) = آئین : ۱ - رسم ، عادت . ۲ - معمول ، متداول ، مرسوم ، سنت . ۳ - شیوه ، روش . ۴ - کردار. ۵ - قاعده ، قانون . ۶ - سامان ، اسباب . ۷ - زیب ، زینت .۸ - فر، شکوه . ۹ - مذهب ، کیش . ۱٠ - تشریفات . ۱۱ - طبیعت ، نهاد، فطرت . ۱۲ - شهرآرای ، جشن

فرهنگ عمید

( آیین ) ۱. طریق، روش: چنین است آیین گردنده دهر / گهی نوش بار آورد،گاه زهر (فردوسی: ۸/۵۱ ).
۲. [قدیمی] رسم و عادت، سنت: نباید به رسم بد آیین نهاد / که گویند لعنت بر آن کاین نهاد (سعدی۱: ۷۱ ).
۳. نظم و قاعده.
۴. کیش، مذهب.
۵. [قدیمی] زیب، زینت، آرایش.
* آیین جمشید: (موسیقی ) یکی از سی لحن باربد.
* آیین دادرسی: (حقوق ) مجموعۀ قوانین و مقرراتی که برای رسیدگی به دعاوی حقوقی و کیفری باید از طرف دادگاه ها و اصحاب دعوی رعایت شود، اصول محاکمات.

گویش مازنی

( آیین ) /aayin/ آهن & گاوآهن - آهن

دانشنامه عمومی

آیین. آیین ها کارهای نمادین، متعارف و مرسومی هستند که در جامعه های انسانی برای بهره گرفتن از نیروهای فراطبیعی انجام می شوند. [ ۱]
رهبری و اجرای آیین ها می تواند به دست افراد خاص آن جامعه ( مانند کاهنان، غیب گویان، جادوگران و ساحران و شمن ها ) انجام شود یا افراد عادی نیز آن را انجام دهند. به طور مثال در حلقه فراهان رهبری مراسم آیینی بر عهده شعبده چیان است. همچنین ممکن است آئین ها به طور آشکار یا در خفا انجام شوند. [ ۱]
ادبیات و اشعار آیینی در طول تاریخ بخش مهمی از آیین ها بوده است. سید محمد امین کشکولی که به دستور شیخ فراهان از ورود به مراسم سماع منع شده بود، در قرن نهم هجری سروده است:
«در حلقه فراهان مارا گذر ندادند، گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را»
و همچنین اسم محمد آیین اشاره به دین محمد پیامبر مسلمانان دارد و نام محمد آیین از نظر ایرانیان نامی بسیار خوش یمن بحساب میاید.
عکس آیین

آیین (ترانه تییستو جوناس بلو و ریتا اورا). «آیین» ( به انگلیسی: Ritual ) یک آهنگ توسط دی جی هلندی تییستو، تولید کننده ضبط بریتانیایی جوناس بلو و خواننده بریتانیایی ریتا اورا است.
عکس آیین (ترانه تییستو جوناس بلو و ریتا اورا)

آیین (فیلم). «آیین» ( انگلیسی: The Ritual ( film ) ) فیلمی در ژانر ترسناک است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد.
عکس آیین (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

آیین
دستور, روش, رسم, عادت, شریعت, سنت, کیش, نسق, سنن

مترادف ها

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

religion (اسم)
دین، کیش، مذهب، ایین

ethic (اسم)
رفتار، ایین

ordinance (اسم)
امر، تقدیر، حکم، فرمان، ایین

فارسی به عربی

دین , نظام

پیشنهاد کاربران

تاق نصرت. رَوِیدِه. سر ؛ایشان هم سری گذاشته. تُرقِه. فن. آذیین بندی.
کسی که آیینها ومکتبها و سبک ها وروشها و رواها ودیگر پدیدارها را درچنته دارد به هنگام خواندن چامه ای از فردوسی واز خیام ودیگران در بارهء واژه ای واژستان به شِک می افتد که مثلا خیام کدام آیین را در این سروده انگار نموده است پس می ماند تا آن واژه را دریافت نماید.
واز فراموشکاری نیست.
رنگ
طرز. روش. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) . خصلت. شیوه. صفت. رسم و آیین :
بریخت برگ گل مشکبوی پروین رنگ
چو شکل پروین بر آسمان کشید اشکال.
ازرقی ( از جهانگیری ) .
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
...
[مشاهده متن کامل]

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت.
حافظ.
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را.
حافظ.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.
حافظ.

آیین . آئین
عقاید. . آرا. . سنن . . همه اینها در مهربانی و نیکویی و عشق ۰
آیین اسم پسرمه . . خیلی هم عشقه
آداب ، سوم، سنن،
این انین است و نه ایین
|| نهره ای بود که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند.
دوغم اکنون که در آنین تو شد
بزنم تا بکشم روغن از او.
دوغم ای دوست در آنین تو میخواهم ریخت
تاکنم روغن از آن دوغ همی جنبانم
طیان
آیین ریخت دیگر آذین برگرفته از فعل آیماق یا آذماق هست به معنی راه درست را رفتن ( البته این فعل الان منفی شده و به معنی گمراهی میده ) از این فعل واژه آیاق ( پای ) ساخته شده
نسق
عادت
دستور
در پاکستان به قانون اساسی، آئین گویند.
آینه در زبان ملکی گالی بشکرد
عهدوپیمان

آیین میشه رسم یعنی کسی که مثلا رسم دارن رسم شون اینه عادت عادت به یه کاری همین. 🙄
آیین ریشه ترکی دارد. "اویین" در ترکی یعنی بازی
= آییْن و اوْیوُن = جشن ، مراسم جشن باستانی و سالیانه ی ترکهای چین
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آیین " می نویسد : ( ( آیین در پهلوی در ریخت ادون adwēn بکار می رفته است . ریخت هایی دیگر از آن در پارسی ، " آذین " است و " آدین " که در واژه ی " آدینه ، به معنی روز سپند و آیینی کاربرد یافته است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( چنین گفت کآیین تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 231. )
واژه ی آیین و آئین یک واژه ی ترکی است = آییْن و اوْیوُن = جشن ، مراسم جشن باستانی و سالیانه ی ترکهای چین از مصدر اویناماخ ( رقصیدن در جشن یا بازی کردن همراه با رسم و رسوم ) اصولا در زمان باستان رقصیدن یک نوع عبادت و آئین بوده و نوعی دعا در پیشگاه خداوند و در حالت سکسی دعا برای باروری نسل و تداوم حیات در زمین .

بزرگواران! مراسم و مراسمات عربی است.
مراسم
"آیین" در پارسی پهلوی "آدوین" گفته میشد که از دو بخش آد ( =راه و روش ) و وین ( =بین، دیدن ) ساخته شده است و در کل یعنی "روش دیدن". واژه آیینه نیز در آغاز "آدوینک" گفته میشد که آن هم از همین ریشه وین ( بین و دیدن ) است.
مراسمات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس