ایساغوجی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ایساغوجی (شکل عربی شده واژه یونانی اَیساگُگه به معنای مدخل یا مقدمه )، نوشته فرفوریوس (۲۳۴-۳۰۴م ) فیلسوف نوافلاطونی ، شاگرد افلوطین و گردآورنده و ویراستار آثار او است.
ترجمه عنوان اصلی این رساله در متن یونانی آن چنین است : «مدخلی در مقولات ارسطو، یا درباره آوا».
علت نگارش
فرفوریوس این رساله کوچک را هنگامی که در جزیره سیسیل به سر می برده ، بنابر تقاضای سناتور رُمی ، خریسائوریوس نوشته بوده است .
شرحی بر کلیات خمس
این نوشته در واقع شرحی است بر آن چه نزد ارسطو مفاهیم کلی ( جنس ، نوع ، فصل ، خاصه و عرض ) به شمار می روند و در منابع عربی منطق ، و نیز در منابع لاتینی سده های میانه «کلیات خمس » نامیده می شوند. از سوی دیگر ارسطو از مقولات دهگانه ای یاد می کند که عبارتند از: چه ای (ماهوالشی ء)؛ چندی (کم ّ)؛ چونی (کیف )؛ اضافه (نسبت )؛ مکان ؛ زمان ؛ وضع (نهاد)؛ داشتن (ملک )؛ کُنش (فعل ، یفعل )، واکنش (انفعال ، ینفعل ).
محتوا
...
ترجمه عنوان اصلی این رساله در متن یونانی آن چنین است : «مدخلی در مقولات ارسطو، یا درباره آوا».
علت نگارش
فرفوریوس این رساله کوچک را هنگامی که در جزیره سیسیل به سر می برده ، بنابر تقاضای سناتور رُمی ، خریسائوریوس نوشته بوده است .
شرحی بر کلیات خمس
این نوشته در واقع شرحی است بر آن چه نزد ارسطو مفاهیم کلی ( جنس ، نوع ، فصل ، خاصه و عرض ) به شمار می روند و در منابع عربی منطق ، و نیز در منابع لاتینی سده های میانه «کلیات خمس » نامیده می شوند. از سوی دیگر ارسطو از مقولات دهگانه ای یاد می کند که عبارتند از: چه ای (ماهوالشی ء)؛ چندی (کم ّ)؛ چونی (کیف )؛ اضافه (نسبت )؛ مکان ؛ زمان ؛ وضع (نهاد)؛ داشتن (ملک )؛ کُنش (فعل ، یفعل )، واکنش (انفعال ، ینفعل ).
محتوا
...
wikifeqh: ایساغوجی
دانشنامه عمومی
ایساغوجی ( به یونانی: Εἰσαγωγή ) به معنای: "پیشگفتار" که رساله ای است نوشته فرفوریوس ( درگذشته به ۳۰۴ میلادی ) در جای مقدمه باب قاطیغوریاس یا مقولات ارسطو و برای درک بهتر مباحث منطق صوری ارسطو که خود در تاریخ فلسفه اسلامی به کلیات خمس نیز آوازه دارد. [ ۱]
اولین ترجمه لاتین که اکنون دیگر موجود نیست توسط ماریوس ویکتورینوس در قرن چهارم انجام شد. بوئتیوس در ترجمه خود به شدت بر آن تکیه کرد. اولین ترجمه سریانی شناخته شده در قرن هفتم توسط آتاناسیوس بلد انجام شد. ترجمه ارمنی اولیه این اثر نیز وجود دارد.
این رساله توسط ابهری منطق دان قرن هشتم هجری قمری از زبان یونانی به عربی برگردانده شد و معروف به شرح ایساغوجی است. [ ۲]
متن انگلیسی ایساغوجی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاولین ترجمه لاتین که اکنون دیگر موجود نیست توسط ماریوس ویکتورینوس در قرن چهارم انجام شد. بوئتیوس در ترجمه خود به شدت بر آن تکیه کرد. اولین ترجمه سریانی شناخته شده در قرن هفتم توسط آتاناسیوس بلد انجام شد. ترجمه ارمنی اولیه این اثر نیز وجود دارد.
این رساله توسط ابهری منطق دان قرن هشتم هجری قمری از زبان یونانی به عربی برگردانده شد و معروف به شرح ایساغوجی است. [ ۲]
متن انگلیسی ایساغوجی
wiki: ایساغوجی
دانشنامه آزاد فارسی
ایساغوجی (منطق). ایساغوجی (منطق)(Isagoge)
(از واژۀ یونانی ایساگوگه به معنی مقدمه و مدخل) در منطق دارای دو معنای عام و خاص است: ۱. در معنای عام، مراد از ایساغوجی، مقدمه ای مشتمل بر چهار فن الفاظ، کلّی و جزئی، ذاتی و عَرَضی و کلیات خمس، که فرفوریوس (قرن ۳م) به صورت مدخل بر کتاب قاطیغوریاس یا مقولات عشر ارسطو نوشت. ۲. در معنای خاص، مقصود از ایساغوجی، کلیات خمس است.
(از واژۀ یونانی ایساگوگه به معنی مقدمه و مدخل) در منطق دارای دو معنای عام و خاص است: ۱. در معنای عام، مراد از ایساغوجی، مقدمه ای مشتمل بر چهار فن الفاظ، کلّی و جزئی، ذاتی و عَرَضی و کلیات خمس، که فرفوریوس (قرن ۳م) به صورت مدخل بر کتاب قاطیغوریاس یا مقولات عشر ارسطو نوشت. ۲. در معنای خاص، مقصود از ایساغوجی، کلیات خمس است.
wikijoo: ایساغوجی_(منطق)
ایساغوجی (کتاب). ایساغوجی (کتاب)(Isagoge)
دو کتاب با همین عنوان در منطق: ۱. نوشتۀ فرفریوس، به زبان یونانی، در قرن ۳م. این کتاب درواقع مدخلی بر مقولات ارسطو و از مقبول ترین آثار در نزد نوافلاطونیان است. این کتاب، که نخستین بار به همراه مقولات ارسطو، به کوشش بوئتیوس به لاتینی ترجمه شد، یگانه منبع سنّت مسیحی فلسفه در دورۀ قرون وسطا به شمار می رود. ایساغوجی، به ویژه از این جهت که سبب بازشدن مدخلی بر بحث «کلی ها» در متن فلسفۀ مدرسی است، حائز اهمیت بنیادین است. این کتاب در جهان اسلام نیز کاملاً شناخته شده بود. ایساغوجی را نخستین بار ابن مقفع، ظاهراً از پهلوی به عربی، ترجمه و تلخیص کرد و در آغاز کتاب المنطق آورد. متن کامل ایساغوجی به ترجمۀ ابوعثمان دمشقی، از روی ترجمۀ سریانی، بر ارسطو و فارابی تأثیر ژرف نهاد. فلاسفۀ مسلمان شروح متعددی بر این کتاب نوشته اند که مهم ترین آن ها تفسیر کتاب ایساغوجی، نوشتۀ ابوالفرج بن طیب، است. ۲. تألیف اثیرالدین ابهری، به عربی. این نگاشتۀ کوتاه، بسان تهذیب المنطق تفتازانی درصدد عرضۀ یک دوره منطق با حذف مباحث غیرلازم، در کوتاه ترین عبارت است؛ از همین رو رساله ای جهت دانشجویان منطق است. ابن حمزۀ فناری شرحی مبسوط به نام مقید فناری علی قول احمد بر این رساله نگاشته که همواره تدریس شده و بر آن حاشیه نوشته اند. رسالۀ ایساغوجی در پایان این شرح فناری در ۱۳۰۵ق در ترکیه چاپ شده است.
دو کتاب با همین عنوان در منطق: ۱. نوشتۀ فرفریوس، به زبان یونانی، در قرن ۳م. این کتاب درواقع مدخلی بر مقولات ارسطو و از مقبول ترین آثار در نزد نوافلاطونیان است. این کتاب، که نخستین بار به همراه مقولات ارسطو، به کوشش بوئتیوس به لاتینی ترجمه شد، یگانه منبع سنّت مسیحی فلسفه در دورۀ قرون وسطا به شمار می رود. ایساغوجی، به ویژه از این جهت که سبب بازشدن مدخلی بر بحث «کلی ها» در متن فلسفۀ مدرسی است، حائز اهمیت بنیادین است. این کتاب در جهان اسلام نیز کاملاً شناخته شده بود. ایساغوجی را نخستین بار ابن مقفع، ظاهراً از پهلوی به عربی، ترجمه و تلخیص کرد و در آغاز کتاب المنطق آورد. متن کامل ایساغوجی به ترجمۀ ابوعثمان دمشقی، از روی ترجمۀ سریانی، بر ارسطو و فارابی تأثیر ژرف نهاد. فلاسفۀ مسلمان شروح متعددی بر این کتاب نوشته اند که مهم ترین آن ها تفسیر کتاب ایساغوجی، نوشتۀ ابوالفرج بن طیب، است. ۲. تألیف اثیرالدین ابهری، به عربی. این نگاشتۀ کوتاه، بسان تهذیب المنطق تفتازانی درصدد عرضۀ یک دوره منطق با حذف مباحث غیرلازم، در کوتاه ترین عبارت است؛ از همین رو رساله ای جهت دانشجویان منطق است. ابن حمزۀ فناری شرحی مبسوط به نام مقید فناری علی قول احمد بر این رساله نگاشته که همواره تدریس شده و بر آن حاشیه نوشته اند. رسالۀ ایساغوجی در پایان این شرح فناری در ۱۳۰۵ق در ترکیه چاپ شده است.
wikijoo: ایساغوجی_(کتاب)
پیشنهاد کاربران
Categoria با تلفظ کاتاگوریا جمع کاتِگوری یعنی کات های گوری یا کاتِ گوری ها. اشاره به صندوق عهد قوم یهود داشته است که در عصر موسا و به دستور وی و به نیابت از طرف یَهوَه ساخته شده و در آن دو لوح سنگی حفاظت می شده است که روی هرکدام پنج جمله و مجموعا روی هردوی آنها ده جمله از طریق شعله های آتش و گویا توسط یهوه روی کوه شنود یا سینا حاکی شده و سپس به دست موسا سپرده شده بوده باشند که امروز به ده فرمان معروف اند یا ده امر به معروف و نهی از منکر که بعدا توسط ایسا مسیح به سه تا تقلیل یافته اند. از طریق مهاجران قوم یهود به سرزمین یونان، به احتمال قوی ارسطو با آن واژه یعنی صندوق عهد و احتمالا ده جمله هم آشنا گردیده است. اما خود یهودیان مهاجر نمی دانسته که صندوق عهد در کجا به خاک سپرده شده است، آیا در سرزمین یمن و توسط ملکه صبا و یا روی تپه اورشلیم و زیر دیوار معبد داود و سالومون ( سلیمان ) یا جای دیگری. بهر حال از آن به بعد خود یهودیان از کاتِ گوری یا صندوق دفن شده در خاک یاد میکرده اند.
... [مشاهده متن کامل]
ارسطو را به زبان امروز می توان به یک جِنی یا نابغه یا اعجوبه فکری تشبیه نمود که ایده های خردمندان قدیمی تر از خودرا آنچنان پیچانده و هرکدام از آنها را به سنگ تبدیل نموده و لب یک چاه عمیق مثل یک دیوانه نشسته بوده باشد و آن سنگ ها را یکی پس از دیگری درون آن انداخته و از بازگشت طنین یا پژواک برخورد آنها به ته چاه به گوش خود لذت برده بوده باشد . طوریکه دیگر صد ها خردمند دیگر نتوانند آن سنگ ها از درون آن چاه بیرون بکشند.
به عنوان مثال قبل از تولد افلاطون و ارسطو، دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان دو نوع تحلیل ( Analytica ) را روی بینهایت حقیقی و واقعی به روش منطقی و عقلانی یعنی علمی انجام داده است ؛ یکی تقسیم در کلیه جهات بسوی درون که به نظریه اتمی معروف است و دیگری در کلیه جهات بسوی بیکرانی و بیشماری که امروز به تئوری کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار در حال معروف شدن است. تحلیل اول و دوم ارسطو در اُرگانون ( Organon ) ساز دیگری را نواخته و با آن رقصیده است تا دو تحلیل یا تجزیه و یا تقسیم بینهات توسط دموکریت.
یکی دو تا نکته جالبتر در همان کتاب :
Topik ( لاتین : topica و یونانی با حروف لاتین به شکل topoi با تلفظ تو پوئی ) . کلمه یونانی تو پوئی در اصل و ریشه فارسی بوده است به معنای درون جوئی یا باطن شناسی.
Peri hermeneias با تلفظ پِری هِر منای یاس جمع هِر مِنی . مترجمین این کلمه را به اینتر پرِتاسیون یا تفسیر ترجمه کرده اند ( de interpretione ) .
پِری به زبان یونانی به معنای اولیه یا آغازین و یا مقدمه و hermeni با تلفظ هِر مِنی همان هَر مَنی فارسی بوده است به معنای منِ هر موجود زنده نباتی و حیوانی و انسانی در آفرینش اولیه. ضمیر اول شخص مفرد من امروز بین فارسی زبانان به نفس معروف است و واژه هرمنوتیک از دیدگاه خود ارسطو با تغییر فرم این دو واژه فارسی، به معنای من شناسی یا شناخت نفس بوده است و هیچ ربطی به یک موجود اسطوره ای یونانی و همتای مصری آن به نام هِرمِس نداشته و ندارد.
لذا پِری هِر مِنی از دیدگاه خود ارسطو به معنای من هر موجود زنده ای در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین بوده است، گرچه ارسطو به قدیمی بودن و باز و بیکران بودن جهان و غیر حادث بودن آن مثل خدا باور داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
ارسطو را به زبان امروز می توان به یک جِنی یا نابغه یا اعجوبه فکری تشبیه نمود که ایده های خردمندان قدیمی تر از خودرا آنچنان پیچانده و هرکدام از آنها را به سنگ تبدیل نموده و لب یک چاه عمیق مثل یک دیوانه نشسته بوده باشد و آن سنگ ها را یکی پس از دیگری درون آن انداخته و از بازگشت طنین یا پژواک برخورد آنها به ته چاه به گوش خود لذت برده بوده باشد . طوریکه دیگر صد ها خردمند دیگر نتوانند آن سنگ ها از درون آن چاه بیرون بکشند.
به عنوان مثال قبل از تولد افلاطون و ارسطو، دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان دو نوع تحلیل ( Analytica ) را روی بینهایت حقیقی و واقعی به روش منطقی و عقلانی یعنی علمی انجام داده است ؛ یکی تقسیم در کلیه جهات بسوی درون که به نظریه اتمی معروف است و دیگری در کلیه جهات بسوی بیکرانی و بیشماری که امروز به تئوری کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار در حال معروف شدن است. تحلیل اول و دوم ارسطو در اُرگانون ( Organon ) ساز دیگری را نواخته و با آن رقصیده است تا دو تحلیل یا تجزیه و یا تقسیم بینهات توسط دموکریت.
یکی دو تا نکته جالبتر در همان کتاب :
Topik ( لاتین : topica و یونانی با حروف لاتین به شکل topoi با تلفظ تو پوئی ) . کلمه یونانی تو پوئی در اصل و ریشه فارسی بوده است به معنای درون جوئی یا باطن شناسی.
Peri hermeneias با تلفظ پِری هِر منای یاس جمع هِر مِنی . مترجمین این کلمه را به اینتر پرِتاسیون یا تفسیر ترجمه کرده اند ( de interpretione ) .
پِری به زبان یونانی به معنای اولیه یا آغازین و یا مقدمه و hermeni با تلفظ هِر مِنی همان هَر مَنی فارسی بوده است به معنای منِ هر موجود زنده نباتی و حیوانی و انسانی در آفرینش اولیه. ضمیر اول شخص مفرد من امروز بین فارسی زبانان به نفس معروف است و واژه هرمنوتیک از دیدگاه خود ارسطو با تغییر فرم این دو واژه فارسی، به معنای من شناسی یا شناخت نفس بوده است و هیچ ربطی به یک موجود اسطوره ای یونانی و همتای مصری آن به نام هِرمِس نداشته و ندارد.
لذا پِری هِر مِنی از دیدگاه خود ارسطو به معنای من هر موجود زنده ای در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین بوده است، گرچه ارسطو به قدیمی بودن و باز و بیکران بودن جهان و غیر حادث بودن آن مثل خدا باور داشته است.
واژه Isagoge از سه هجا یا کلمه به شکل زیر ساخته شده است: Isa go ge با تلفظ ایسا گو گه.
ایسا نام کوچک مسیح می باشد و به معنای مثل یا مانند این می باشد. گو ریشه در مصدر گفتن دارد و گه مخفف گاه است به معنای جا یا محل یا مکان. لذا ایساگوگه به معنای محل یا جا یا مکان ذکر نام ایسا می باشد که امروز کلیسا نامیده میشود. فرزند دوم ابراهیم ( آبراهام : آب راه ام : از دیدگاه پدر یا مادر به معنای توشه نوشیدنی ( آب ) یا روشنایی راه من ) یعنی Isaak یا Isaac با تلفظ ریشه ای و اصلی در آن عصر دور دست: ایساّک . این نام از ایسا و پسوند اَک ساخته شده است و به معنای ایسای کوچک می باشد. ما ایرانی ها از طریق نوشتار عربی به شکل عیسی با مسیح و اسحاق با نام فرزند آبراهام آشنا شده ایم و لذا تاکنون معنی این نام ها را یاد نگرفته ایم و نمی دانیم که در ریشه و اصل به زبان فارسی می باشند. کلیه متفکرین و اندیشمندان ادیان توحیدی ابراهیمی در طول تاریخ پیدایش این نام ها تاکنون با تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آنها آشنایی صحیح و علم و آگاهی نداشته و امروز هم ندارند.
... [مشاهده متن کامل]
Idea با تلفظ آی دیا و Idee با تلفظ ایده ، عنوانی است که افلاطون با آن موجوداتی را نامیده است که محسوس نیستند و با حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و درک و هر کدام در کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و جای آنها در عالمی است به نام عالم ایده ها یا عالم اعلا و یا ماوراء طبیعت و موجودات زنده و غیر زنده موجود در عالم محسوسات یا طبیعت هرکدام کپی های ناقصی از آن الگوها یا مثال ها ( مُثُل ) و یا سرمشق های ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه اند و رابط اصلی آن عالم نیمه بیکران و ماورائی و این عالم متناهی و مادون پدیده ای است تحت عنوان روان. مهاجرت این موجود غیر محسوس یا ایاب و ذهاب و یا آمدن و رفتن اش بین این دو عالم اقتباسی است از حلول روان یا تناسخ در آئین هندوان بدون توجه و منهای چرخه تولد و مرگ. به این سوال که چرا روان آن عالم خوب و زیبا و بی نقص را به دلخواه خویش ترک می کند و وارد دنیای محسوسات پر از نقص و درد و رنج و جنگ و بیماری می شود، توسط خود افلاطون و پس از وی تاکنون یک پاسخ روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت و قانع کننده داده نشده است. پور فیری در ایسا گوگه سعی می کند که به این سوال پاسخ دهد و مقولات یا مفاهیم پنج گانه افلاطون و مقولات ده گانه ارسطو و مقولات دهگانه ( ۵ تا مادی و ۵ تا روحی ) استاد مستقیم اش یعنی پلوتین ( فلوطین : ترجمه عربی ) را با هم همگام نماید و آنها را آشتی و در طول همدیگر قرار دهد. یکی از دلایل ارائه شده توسط وی در پاسخ گویی به سوال مطرح شده این است که روان و بدن عاشق و معشوق همدیگر می باشند و مثل کهربا و کاه یا آهن ربا و آهن همدیگر را جذب می نمایند.
شاید افلاطون با ضمیر اول شخص من به زبان انگلیسی آن زمان و امروز یعنی I با تلفظ آی آشنایی داشته است. حال در واژه Idea حرف اول را از سمت چپ کنار بگذاریم ، آنگاه dea باقی می ماند و اگر از طریق بازی کابلا ( ka ba la ) این سه حرف را به شکل عدد بنویسیم به 451 تبدیل می شود و می توان ارغام را باهم جمع نمود و به عدد 10 رسید و یا دو تا پنج 55 . لذا این احتمال قریب یا نزدیک به حقیقت می باشد که در مرکز فعالیت ها و کارکرد قوای ادراکی فهم و عقل افلاطون بر روی دریافت های حواس پنجگانه بر اثر مشاهدات ژرف و عمیق ظاهر و باطن خود و افراد انسانی در زمینه های وجودشناسی و انسان شناسی و یا خود شناسی تصور زیر به شهود رسیده باشد : I یا آی و یا من 10 تا می باشم که از 5 تا مرد و 5 تا زن در عالم ایده ها در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده شده و از حیات یا زندگی جاودانه برخوردار گردیده ام. Idee به زبان آلمانی همان ایده میباشد. در این زبان ضمیر اول شخص مفرد یعنی من به شکل Ich با تلفظ ایش نوشته و خوانده می شود و هستی یا وجود واقعی و عینی به شکل Dasein با تلفظ دازاین ( در عوض هستی یا وجود محض به شکل Sein با تلفظ زاین ) . حال دو حرف اول واژه Idee را کنار بگذاریم ، آنگاه e e باقی می ماند که به شکل عدد معادل با 5 5 می باشد. اگر Id را مخفف وجود واقعی من در در نظر گیریم، آنگاه از دیدگاه اول شخص مفرد مثل افلاطون به 5 و 5 می رسیم به شکل : Ich bin 55 و bin با تلفظ بین به معنای هستم . واژه فارسی ایده هم در اصل مخفف " این 10 " می باشد، یعنی این فرد انسانی از ۵ مرد و ۵ زن آفریده شده است. واژه باستانی - اوستایی " خویدوده " که زرتشت و شاگردان مستقیم وی با تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آن آشنایی و علم و آگاهی نداشته و پیروان وی هم در طول تاریخ تاکنون رمز آنرا نگوشده اند و اوستا شناسان غربی هم به علت عدم آشنائی و علم و آگاهی آنرا اشتباها و مخالف حقیقت به ازدواج با محارم ترجمه و تفسیر و معنا کرده اند، خطاب به تک تک افراد انسانی در اصل و ریشه به معنای 《خود تو ده تائی 》 بوده است.
در طول تاریخ تاکنون بعضی از خردمندان و آموزگاران و معلمین و اساتید یافت شده و می شوند که همیشه بعضی از راز ها و یا اصلی ترین آنها را به شاگردان خود هرگز فاش نمی نمایند و آنرا برای خود نگاه می دارند. شاید از ترس اینکه یکی از شاگردان معنای آن راز را بتواند روشن تر و حقیقی تر از خود استاد شرح و توضیح دهد و بیان کند و از آن طریق نام شاگرد در میدان رقابت نام ها از نام استاد سبقت بگیرد و معروف تر شود و نام استاد در سایه و رکاب نام شاگرد قرار گیرد و به تدریج از نفس بیافتد و از میدان مسابقه خارج شود.
شاید افلاطون به این دلیل راز را ( یعنی من ده تا هستم ) به ارسطو فاش ننموده باشد و فکر و خیال شاگرد برجسته خویش را مشغول مقولات و مفاهیم نموده باشد که تا آخر عمر مثل شکارچی کلیه جنگل ها و کوها و دشت ها و صحرا ها و بیابان ها و چمن زار ها و بوستان ها و گلستان ها را تشنه لبان در پی دست یابی به معنای نهفته در پشت پرده ظاهر یکی از الفاظ مهم و جاری شده از زبان استاد را جسجو کند و خاک هستی و طبیعت و کیهان را زیر و رو کند و به آب مراد ( من هم مثل استاد گرامی 10 تاهستم ) نرسد. شاید استادی مثل افلاطون دل پر خونی از دست یک شاگرد اعجوبه مثل ارسطو داشته بوده باشد. بهر حال ارسطو توانست که ایده های غیر قابل دستیابی و غیر محسوس استاد را از آسمان پایین بکشد و آنها را در باطن موجودات محسوس قرار دهد و به مهاجرت روان بدون چرخه تولد و مرگ استاد پایان بخشد.
ایسا نام کوچک مسیح می باشد و به معنای مثل یا مانند این می باشد. گو ریشه در مصدر گفتن دارد و گه مخفف گاه است به معنای جا یا محل یا مکان. لذا ایساگوگه به معنای محل یا جا یا مکان ذکر نام ایسا می باشد که امروز کلیسا نامیده میشود. فرزند دوم ابراهیم ( آبراهام : آب راه ام : از دیدگاه پدر یا مادر به معنای توشه نوشیدنی ( آب ) یا روشنایی راه من ) یعنی Isaak یا Isaac با تلفظ ریشه ای و اصلی در آن عصر دور دست: ایساّک . این نام از ایسا و پسوند اَک ساخته شده است و به معنای ایسای کوچک می باشد. ما ایرانی ها از طریق نوشتار عربی به شکل عیسی با مسیح و اسحاق با نام فرزند آبراهام آشنا شده ایم و لذا تاکنون معنی این نام ها را یاد نگرفته ایم و نمی دانیم که در ریشه و اصل به زبان فارسی می باشند. کلیه متفکرین و اندیشمندان ادیان توحیدی ابراهیمی در طول تاریخ پیدایش این نام ها تاکنون با تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آنها آشنایی صحیح و علم و آگاهی نداشته و امروز هم ندارند.
... [مشاهده متن کامل]
Idea با تلفظ آی دیا و Idee با تلفظ ایده ، عنوانی است که افلاطون با آن موجوداتی را نامیده است که محسوس نیستند و با حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و درک و هر کدام در کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و جای آنها در عالمی است به نام عالم ایده ها یا عالم اعلا و یا ماوراء طبیعت و موجودات زنده و غیر زنده موجود در عالم محسوسات یا طبیعت هرکدام کپی های ناقصی از آن الگوها یا مثال ها ( مُثُل ) و یا سرمشق های ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه اند و رابط اصلی آن عالم نیمه بیکران و ماورائی و این عالم متناهی و مادون پدیده ای است تحت عنوان روان. مهاجرت این موجود غیر محسوس یا ایاب و ذهاب و یا آمدن و رفتن اش بین این دو عالم اقتباسی است از حلول روان یا تناسخ در آئین هندوان بدون توجه و منهای چرخه تولد و مرگ. به این سوال که چرا روان آن عالم خوب و زیبا و بی نقص را به دلخواه خویش ترک می کند و وارد دنیای محسوسات پر از نقص و درد و رنج و جنگ و بیماری می شود، توسط خود افلاطون و پس از وی تاکنون یک پاسخ روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت و قانع کننده داده نشده است. پور فیری در ایسا گوگه سعی می کند که به این سوال پاسخ دهد و مقولات یا مفاهیم پنج گانه افلاطون و مقولات ده گانه ارسطو و مقولات دهگانه ( ۵ تا مادی و ۵ تا روحی ) استاد مستقیم اش یعنی پلوتین ( فلوطین : ترجمه عربی ) را با هم همگام نماید و آنها را آشتی و در طول همدیگر قرار دهد. یکی از دلایل ارائه شده توسط وی در پاسخ گویی به سوال مطرح شده این است که روان و بدن عاشق و معشوق همدیگر می باشند و مثل کهربا و کاه یا آهن ربا و آهن همدیگر را جذب می نمایند.
شاید افلاطون با ضمیر اول شخص من به زبان انگلیسی آن زمان و امروز یعنی I با تلفظ آی آشنایی داشته است. حال در واژه Idea حرف اول را از سمت چپ کنار بگذاریم ، آنگاه dea باقی می ماند و اگر از طریق بازی کابلا ( ka ba la ) این سه حرف را به شکل عدد بنویسیم به 451 تبدیل می شود و می توان ارغام را باهم جمع نمود و به عدد 10 رسید و یا دو تا پنج 55 . لذا این احتمال قریب یا نزدیک به حقیقت می باشد که در مرکز فعالیت ها و کارکرد قوای ادراکی فهم و عقل افلاطون بر روی دریافت های حواس پنجگانه بر اثر مشاهدات ژرف و عمیق ظاهر و باطن خود و افراد انسانی در زمینه های وجودشناسی و انسان شناسی و یا خود شناسی تصور زیر به شهود رسیده باشد : I یا آی و یا من 10 تا می باشم که از 5 تا مرد و 5 تا زن در عالم ایده ها در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده شده و از حیات یا زندگی جاودانه برخوردار گردیده ام. Idee به زبان آلمانی همان ایده میباشد. در این زبان ضمیر اول شخص مفرد یعنی من به شکل Ich با تلفظ ایش نوشته و خوانده می شود و هستی یا وجود واقعی و عینی به شکل Dasein با تلفظ دازاین ( در عوض هستی یا وجود محض به شکل Sein با تلفظ زاین ) . حال دو حرف اول واژه Idee را کنار بگذاریم ، آنگاه e e باقی می ماند که به شکل عدد معادل با 5 5 می باشد. اگر Id را مخفف وجود واقعی من در در نظر گیریم، آنگاه از دیدگاه اول شخص مفرد مثل افلاطون به 5 و 5 می رسیم به شکل : Ich bin 55 و bin با تلفظ بین به معنای هستم . واژه فارسی ایده هم در اصل مخفف " این 10 " می باشد، یعنی این فرد انسانی از ۵ مرد و ۵ زن آفریده شده است. واژه باستانی - اوستایی " خویدوده " که زرتشت و شاگردان مستقیم وی با تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آن آشنایی و علم و آگاهی نداشته و پیروان وی هم در طول تاریخ تاکنون رمز آنرا نگوشده اند و اوستا شناسان غربی هم به علت عدم آشنائی و علم و آگاهی آنرا اشتباها و مخالف حقیقت به ازدواج با محارم ترجمه و تفسیر و معنا کرده اند، خطاب به تک تک افراد انسانی در اصل و ریشه به معنای 《خود تو ده تائی 》 بوده است.
در طول تاریخ تاکنون بعضی از خردمندان و آموزگاران و معلمین و اساتید یافت شده و می شوند که همیشه بعضی از راز ها و یا اصلی ترین آنها را به شاگردان خود هرگز فاش نمی نمایند و آنرا برای خود نگاه می دارند. شاید از ترس اینکه یکی از شاگردان معنای آن راز را بتواند روشن تر و حقیقی تر از خود استاد شرح و توضیح دهد و بیان کند و از آن طریق نام شاگرد در میدان رقابت نام ها از نام استاد سبقت بگیرد و معروف تر شود و نام استاد در سایه و رکاب نام شاگرد قرار گیرد و به تدریج از نفس بیافتد و از میدان مسابقه خارج شود.
شاید افلاطون به این دلیل راز را ( یعنی من ده تا هستم ) به ارسطو فاش ننموده باشد و فکر و خیال شاگرد برجسته خویش را مشغول مقولات و مفاهیم نموده باشد که تا آخر عمر مثل شکارچی کلیه جنگل ها و کوها و دشت ها و صحرا ها و بیابان ها و چمن زار ها و بوستان ها و گلستان ها را تشنه لبان در پی دست یابی به معنای نهفته در پشت پرده ظاهر یکی از الفاظ مهم و جاری شده از زبان استاد را جسجو کند و خاک هستی و طبیعت و کیهان را زیر و رو کند و به آب مراد ( من هم مثل استاد گرامی 10 تاهستم ) نرسد. شاید استادی مثل افلاطون دل پر خونی از دست یک شاگرد اعجوبه مثل ارسطو داشته بوده باشد. بهر حال ارسطو توانست که ایده های غیر قابل دستیابی و غیر محسوس استاد را از آسمان پایین بکشد و آنها را در باطن موجودات محسوس قرار دهد و به مهاجرت روان بدون چرخه تولد و مرگ استاد پایان بخشد.