[ویکی اهل البیت] آیت الله سید محسن امین. ابومحمدباقر محسن مشهور به سید محسن امین از علما و فقهای شیعه قرن چهاردهم است.
آل امین در گذشتههای دور قبیله «قشاقش» یا «قشاقیش» شهرت داشت و در حله روزگار میگذراند. دست سرنوشت این مردم سخت کوش را به «حبل عامل» کوچاند. مدتی پس از مهاجرت، ستارهای به نام سید محمدامین در آسمان ریاست قبیله درخشید و بدین ترتیب «امین» زیور جاویدان این خاندان شد. خاندانی که از وابستگان اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به شمار میآمد و نسب به امام علی بن الحسین علیه السلام میرساند.
عبدالکریم فرزند رئیس سید علی و نوه سید محمد امین بود. از پیوند این نیکمرد عابد با دختر شیخ محمدحسین فلحه - دانشور پاک نهاد جبل عامل - گوهری پدید آمد که سید محسن نام گرفت، روستای «شقرا» را شهرتی جاودان بخشید و سال 1284 ق. را به عنوان سال میلاد خویش، تاریخی به یاد ماندنی ساخت.
سید محسن قرآن، نوشتن، شنا و اسب دوانی را به یاری پدر، مادر و خویشاوندان آموخت. چون به 6 سالگی گام نهاد، به نحو و خوشنویسی روی آورد و از محضر دانشوران قبیله کامیاب شد. در 1297 ق. به روستای «عیثاالزط» شتافت و از سید جواد مرتضی دانشمند آن سامان بهره گرفت. توقف در «عیثاالزط» تا حدود 1300 ق. به درازا کشید و با هجرت سید جواد به عراق پایان پذیرفت. سید محسن در این روستا با پرهیزگاری به نام شیخ محمد دبوق آشنا شد. مردی هوشمند، پارسا، شیفته دانش و ادیب که سید محسن آشنایی با او را نعمتی الهی میدانست. شرح قطر، صرف، شرح ابن ناظم بر الفیه، شرح جاربردی بر کافیه و مغنی از اندوختههای فرزند عبدالکریم در «عیثاالزط» بود.
با مهاجرت سید جواد نوجوان «شقرا» در پی استادی دیگر برآمد، سرانجام در 1301 ق. به بنت جبیل رفت و هماره شیخ محمد دبوق از محضر سید نجیب فضل الله حسنی عیناثی و شیخ موسی شراره بهره برد. در این سال ها دوست صمیمیاش شیخ محمد دبوق به خدمت نظام فراخوانده شد و سید محسن دیگر بار تنها ماند. حضور در بنت جبیل تا 1304 ادامه یافت. در این سال شیخ موسی شراره دیده از جهان فروبست و فرزند عبدالکریم که تا بحث استصحاب معالم پیش رفته بود. ناگزیر در جستجوی استادی دیگر برآمد. استادی که هرگز نیافت و چون توان مالی نداشت، هوای جنوب از سر برون کرده به گوشهنشینی، تدریس و مطالعه روی آورد. ولی دریغ که سرنوشت آسودگی بر وی نمیپسندید. ستاره «شقرا» به خدمت نظام فراخوانده شد و برای گریز از این امر سفری دراز آغاز کرد. او پس از مدتی به وطن بازگشت تا رنج سفر ناخواسته از پیکر برون سازد، ولی با بیماری مرگ مادر روبرو شد.
بیتردید مرگ مادر برای دانشجوی جوان «شقرا» بسیار دشوار بود ولی هنوز امید به آموختن و پیشرفت در وجودش شعله میکشید. امیدی که با درد دیدگان پدر و نابینایی وی به نومیدی گرایید. سرپرستی دو خواهر و پدر پیر، تنگدستی و ناداری، جوان «شقرا» را به کارهای مادی، که هیچ تجربهای در آن نداشت، کشید. البته در کنار همه این نامرادی ها فراخوانی دوباره به خدمت نظام نیز به فشار روانی فرزند عبدالکریم میافزود. مشکلی که سرانجام به یاری شیخ ابوالخیر خطیب دمشقی، قاضی صور، از میان برداشته شد. او مدرسه حیدریه «عیثاالزط» را به صورت مدرسهای معتبر و رسمی درآورد و دانشجویان شرکت کننده در آزمون سالانه را از گواهی تحصیلی برخوردار ساخت.
از رنج های سرپرستی خانواده و دوری از استادان دانشور که بگذریم در این روزگار خبری دانشجوی جوان جبل عامل را شادمان ساخت. سرانجام تلاش های بزرگان بنت جبیل به بار نشست و سید مهدی حکیم از نجف بدان سامان گام نهاد. شاگردان شیخ موسی شراره دیگر بار به مدرسه آن مرحوم بازگشتند تا از محضر دانشور تازه وارد بهره برند. سید محسن نیز همراه همسرش به بنت جبیل روی آورد، ولی دریغ که روش استاد فرزانه جدید با شیخ موسی تفاوت داشت. او همه توانش را در ارشاد مردم بکار میگرفت و اندک اندک سید محسن دریافت که هر چند بنت جبیل فقیهی شایسته یافته، ولی روزگار طلایی درس دیگر تکرار نخواهد شد؛ پس به «شقرا» بازگشت.
در این هنگام گروهی از دانشآموزان جبل عامل و حمص، که آوازه شهرت گوهر «شقرا» بدانها رسیده بود، به آستان وی روی آوردند تا از خرمن اندوختههایش بهره گیرند. سید محسن در کنار تدریس از مطالعه و پژوهش غافل نبود و در این سالها شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید را، که ارمغان یکی از سفرهای پدرش بشمار میآمد، مورد بررسی و مطالعه عمیق قرار داد. او بدین شیوه از زندگی خو گرفته بود که دیدار یک دوست همه چیز را دگرگون ساخت.
آل امین در گذشتههای دور قبیله «قشاقش» یا «قشاقیش» شهرت داشت و در حله روزگار میگذراند. دست سرنوشت این مردم سخت کوش را به «حبل عامل» کوچاند. مدتی پس از مهاجرت، ستارهای به نام سید محمدامین در آسمان ریاست قبیله درخشید و بدین ترتیب «امین» زیور جاویدان این خاندان شد. خاندانی که از وابستگان اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به شمار میآمد و نسب به امام علی بن الحسین علیه السلام میرساند.
عبدالکریم فرزند رئیس سید علی و نوه سید محمد امین بود. از پیوند این نیکمرد عابد با دختر شیخ محمدحسین فلحه - دانشور پاک نهاد جبل عامل - گوهری پدید آمد که سید محسن نام گرفت، روستای «شقرا» را شهرتی جاودان بخشید و سال 1284 ق. را به عنوان سال میلاد خویش، تاریخی به یاد ماندنی ساخت.
سید محسن قرآن، نوشتن، شنا و اسب دوانی را به یاری پدر، مادر و خویشاوندان آموخت. چون به 6 سالگی گام نهاد، به نحو و خوشنویسی روی آورد و از محضر دانشوران قبیله کامیاب شد. در 1297 ق. به روستای «عیثاالزط» شتافت و از سید جواد مرتضی دانشمند آن سامان بهره گرفت. توقف در «عیثاالزط» تا حدود 1300 ق. به درازا کشید و با هجرت سید جواد به عراق پایان پذیرفت. سید محسن در این روستا با پرهیزگاری به نام شیخ محمد دبوق آشنا شد. مردی هوشمند، پارسا، شیفته دانش و ادیب که سید محسن آشنایی با او را نعمتی الهی میدانست. شرح قطر، صرف، شرح ابن ناظم بر الفیه، شرح جاربردی بر کافیه و مغنی از اندوختههای فرزند عبدالکریم در «عیثاالزط» بود.
با مهاجرت سید جواد نوجوان «شقرا» در پی استادی دیگر برآمد، سرانجام در 1301 ق. به بنت جبیل رفت و هماره شیخ محمد دبوق از محضر سید نجیب فضل الله حسنی عیناثی و شیخ موسی شراره بهره برد. در این سال ها دوست صمیمیاش شیخ محمد دبوق به خدمت نظام فراخوانده شد و سید محسن دیگر بار تنها ماند. حضور در بنت جبیل تا 1304 ادامه یافت. در این سال شیخ موسی شراره دیده از جهان فروبست و فرزند عبدالکریم که تا بحث استصحاب معالم پیش رفته بود. ناگزیر در جستجوی استادی دیگر برآمد. استادی که هرگز نیافت و چون توان مالی نداشت، هوای جنوب از سر برون کرده به گوشهنشینی، تدریس و مطالعه روی آورد. ولی دریغ که سرنوشت آسودگی بر وی نمیپسندید. ستاره «شقرا» به خدمت نظام فراخوانده شد و برای گریز از این امر سفری دراز آغاز کرد. او پس از مدتی به وطن بازگشت تا رنج سفر ناخواسته از پیکر برون سازد، ولی با بیماری مرگ مادر روبرو شد.
بیتردید مرگ مادر برای دانشجوی جوان «شقرا» بسیار دشوار بود ولی هنوز امید به آموختن و پیشرفت در وجودش شعله میکشید. امیدی که با درد دیدگان پدر و نابینایی وی به نومیدی گرایید. سرپرستی دو خواهر و پدر پیر، تنگدستی و ناداری، جوان «شقرا» را به کارهای مادی، که هیچ تجربهای در آن نداشت، کشید. البته در کنار همه این نامرادی ها فراخوانی دوباره به خدمت نظام نیز به فشار روانی فرزند عبدالکریم میافزود. مشکلی که سرانجام به یاری شیخ ابوالخیر خطیب دمشقی، قاضی صور، از میان برداشته شد. او مدرسه حیدریه «عیثاالزط» را به صورت مدرسهای معتبر و رسمی درآورد و دانشجویان شرکت کننده در آزمون سالانه را از گواهی تحصیلی برخوردار ساخت.
از رنج های سرپرستی خانواده و دوری از استادان دانشور که بگذریم در این روزگار خبری دانشجوی جوان جبل عامل را شادمان ساخت. سرانجام تلاش های بزرگان بنت جبیل به بار نشست و سید مهدی حکیم از نجف بدان سامان گام نهاد. شاگردان شیخ موسی شراره دیگر بار به مدرسه آن مرحوم بازگشتند تا از محضر دانشور تازه وارد بهره برند. سید محسن نیز همراه همسرش به بنت جبیل روی آورد، ولی دریغ که روش استاد فرزانه جدید با شیخ موسی تفاوت داشت. او همه توانش را در ارشاد مردم بکار میگرفت و اندک اندک سید محسن دریافت که هر چند بنت جبیل فقیهی شایسته یافته، ولی روزگار طلایی درس دیگر تکرار نخواهد شد؛ پس به «شقرا» بازگشت.
در این هنگام گروهی از دانشآموزان جبل عامل و حمص، که آوازه شهرت گوهر «شقرا» بدانها رسیده بود، به آستان وی روی آوردند تا از خرمن اندوختههایش بهره گیرند. سید محسن در کنار تدریس از مطالعه و پژوهش غافل نبود و در این سالها شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید را، که ارمغان یکی از سفرهای پدرش بشمار میآمد، مورد بررسی و مطالعه عمیق قرار داد. او بدین شیوه از زندگی خو گرفته بود که دیدار یک دوست همه چیز را دگرگون ساخت.
wikiahlb: آیت_الله_سید_محسن_امین